دانلود انواع مستند به همراه متن



دانلود رایگان مستند 72 ساعت

  • ۱۵۰۴

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

( بررسی نحوه شهادت حاج قاسم سلیمانی  )

 

مستند 72 ساعت

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : 72 ساعت ( هفتاد و دو ساعت )

کارگردان : مصطفی شوقی

تهیه کننده : مهدی مطهر

نویسنده :  مصطفی شوقی

تدوینگر : محمد حسینی ، مصطفی شریفی

تولید عراق : سید منتظر الغالبی

تولید سوریه : حنیف خیرالامور

سال تولید : 1400

مدت : 72 دقیقه

صاحب اثر : سازمان هنری رسانه‌ای اوج

 

 

یا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

 

مستند 72 ساعت ( hours 72 )، روایتی پر التهاب از سه روز پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی می‌باشد.

 

این مستند 72 دقیقه ای در سال 1400 به کارگردانی مصطفی شوقی و با حمایت سازمان هنری رسانه ای اوج در کشورهای ایران، عراق و سوریه ساخته شده است.

 

مستند 72 ساعت

 

 

متن مستند :

 

عراق – بغداد - دوشنبه 2 دی ماه 1398 ( 23 دسامبر 2019 )

قاسم سلیمانی حدود یک ماه است که در عراق حضور دارد

عراق از نوامبر 2019 (مهرماه 1398) با اعتراضات گسترده مردم نسبت به فساد اداری و تبعیض روبه‌رو است.

چرا؟ !!!! چرا این همه خرابکاری؛ شهر رو نابود کردید.

 

عراق- بغداد - میدان التحریر - پاییز 1398 - دسامبر 2019

شب‌چله همین دخترخانم‌شون زینب خانم، زنگ زد به ایشون و خیلی با ناراحتی که چرا نمیای و بلند شو بیا و این‌ها. پنج‌شنبه‌ای بود که هفته قبل از شهادت‌شون ایشون از اونجا رفتند.

مواظب باش مواظب باش

 

جمعه 27 دسامبر 2019 – 6 دی ماه 1398

پایگاه آمریکایی‌ها در کرکوک مورد حمله قرار گرفت و یک آمریکایی کشته شد.

آمریکایی‌ها بهانه قرار دادند و گفتند این توسطه عرضم به شما که نیرو‎های کتائب حزبالله کشته شده

روز 29 دسامبر آقای اسپر وزیر دفاع آمریکا با من تماس گرفت و گفت ما در پاسخ به حمله به پایگاه کرکوک برخی از مقرهای مشکوک را هدف قرار می‌دهیم.

 

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

 

گفتم ما یک کمیته تحقیقاتی تشکیل داده‌ایم و شما نیز عضو این کمیته خواهید بود و اگر شما این کار را انجام دهید، بسیار خطرناک و غیرقابل قبول برای ماست.

تا اون زمان هنوز مستقیم اقدامی انجام نشده بود توسط آمریکایی‏ها، اسرائیلیها زده بودند تو خاک سوریه.

بنده مستقیما به فرماندهی ستاد مشترک عراق اعلام آماده باش دادم و همینطور به شهید ابومهدی اطلاع دادم. هنوز یک ربع یا ده دقیقه از مکالمه ما نگذشته بود که ایشان با من تماس گرفت و گفت همین الان قائم رو بمباران کردند.

گروههای مختلف حشدالشعبی، واشنگتن را به دلیل هدف قرار دادن پایگاه‎های کتائب حزب‌الله عراق در غرب آن کشور تهدید به انتقام سخت نمودند.

به اعتقاد من این حمله یک حمله از پیش برنامه‌ریزی شده بود و هدف انجام آن خارج  شدن نیروهای مقاومت حشدالشعبی از این مناطق می‌باشد. و اینکه این منطقه از هر نیرویی که باعث نقش بر آب شدن نقشه‌های آمریکا برای ادامه حضور در این منطقه می‌باشند تخلیه شود.

 

مستند 72 ساعت

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

حاج قاسم طبق برنامه قبلی قرار بود روز دوشنبه به عراق سفر کند.

 

دانلود رایگان مستند هفتاد و دو ساعت

 

لبنان – بیروت

دوشنبه 9 دی ماه 1398

30 دسامبر 2019

شهید سردار سید محمد حجازی

از فرماندهان جبهه مقاومت

تماس گرفتم با حاجی، از ایشون پرسیدم که، حالا با کد معمولا باهم صحبت می‌کردیم. گفتم حالا مثلا سمت ما میای یا نه؟ ایشون گفت نه، من برنامه‌ای ندارم و گفت که من می‎خوام برم سمت عراق، شاید از اونجا بیام سراغ شما.

 

مستند 72 ساعت

 

30 دسامبر 2019-( 9 دی ماه 1398 )

یک روز قبل از حمله به سفارت آمریکا

ترامپ در هنگام بازی گلف با سناتور لیندزی گراهام در فلوریدا درباره ترور ژنرال قاسم سلیمانی مشورت می‌کند. گراهام به ترامپ می‎گوید: هدف قرار دادن سلیمانی  مانند این است که " بلک جکی 10 دلاری را مقابل بلک جکی دستی 10 هزار دلاری بازی کنی !" اشاره به یک نوع بازی قمار

کتاب خشم – نوشته باب وودوارد – روزنامه نگار و نویسنده مشهور آمریکایی

 

سوریه – دمشق

دوشنبه 9 دی ماه 1398

30 دسامبر 2019

حاج یونس

از فرماندهان مقاومت

من زنگ زدم به آقا جواد گفتم که من می‌خوام برم حلب، اگر کاری نداری نیستم. گفت که نه نرو، گفتم بریچی نرم؟ گفت که احتمال داره که رفیق‌مون بیاد. وقتی که با این عبارت که رفیق‌مون بیاد، من متوجه می‌شدم که حاجی میخواد بیاد. گفتم کی؟ گفت که تو 24 ساعت آینده گفته میام.

 

روز دوشنبه شد و سفر حاج قاسم کنسل شد و یا به تاخیر افتاد و ایشان به عراق نیامد و ما نیز از موضوع مطلع نشدیم.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

روز سی و یکم دسامبر تشیع  پیکر شهدای حمله آمریکا به قائم برگزار می‌شد و همین باعث شد که بسیاری  به سوی سفارت آمریکا حرکت کنند تا در آنجا دست به تحصن بزنند.

آمریکاییها در وضعیت بسیار حساسی قرار گرفته بودند.

 

ابوعلی البصری

از فرماندهان مقاومت و حشدالشعبی عراق

مردم در حالت بسیار هیجانی قرار داشتند. و از فقدان این همه جوان بسیار متاثر و خشمگین بودند. پس جمعیت به سوی سفارت روان شد و به تدریج تنش بالا گرفت و گروهی از معترضین وارد سفارت شدند.

 

هادی العامری

رئیس ائتلاف فتح در پارلمان عراق

در این شرایط حساس ما صلاح نمی‌دانستیم که حاج قاسم به عراق بیاید.

 

بعد از حادثه سفارت، به ابومهدی اصرار کردیم که به ایران برود تا خانواده را ببیند و همچنین اوضاع هم کمی آرام شود، اما موضوع سفر حاج قاسم این موضوع را به تاخیر انداخت.

 

سوریه – دمشق

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

سه شنبه‌ها تو اون زمان ما یه پرواز مندنئی داشتیم یعنی روتینگ ما همیشه این‌طوری بود.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

ما فرودگاه بودیم منتظر بودیم آقای ابو باقر تشریف بیارند. به ما گفتند ابو باقر میخواد بیاد اینها. خب طبیعی بود که من هم وظیفه‌ام بود هم فرودگاه باشم همیشه، هم موقعی که بالاخره مسئولی، فرماندهی کسی چیزی میاد، خب بالاخره احتراما برم استقبالشون.

 

سید اکبر

از فرماندهان  جبهه مقاومت

من به دفتر گفتم که هماهنگ کنین من میرم فرودگاه ابو باقر رو خودم میرم میارم.

 

پرواز نشست و اومد چسبوند به فینگر ...

 

مطابق معمول، بنده زمانی‌که می‎‌خوام درب هواپیما رو باز کنم، از برادرمون{بوق} مجوز می‌گیرم که در هواپیما رو باز کنم یا باز نکنم فعلا.

{بوق} با ماشین رفتیم پای پلکان هواپیما.

 

 مسافرها شروع کردن پیاده شدن، سر تیم امنیت، پرواز گردن منو گرفت گفت آقا سید کجاست؟ گفتم اقا سید پایینه. گفت بگو بیاد بالا

دیدیم ابو باقر داره از پله‌ها میاد پایین، هی اشاره می‎کنه بیاید بالا. نزدیک‎تر که بهش شدیم، تقریبا سینه به سینه شدیم، گفت حاجی بالاست. وقتی که گفت حاجی بالاست، من همون لحظه سید رو دیدم. اصلا سید رنگ و روش پرید ...

 

یک چند دقیقه وایسادم اصلا، دیدم از این پله سمت راست هواپیما، آقای حسین پورجعفری از پله‌ها تا وسط پله‌ها اومد و هی به من اینجوری اینجوری می‎کنه.

 

دیگه ابو باقر نشست تو ماشینی که اونجا بود، من و {بوق} رفتیم بالا.

حاج آقا رو اون صندلی ردیف اول هواپیما، اون گوشه اون سمت چپ نشسته بود. یه دونه هم از این ماسکا به دهان مبارکشون زده بودند. گفتم که حاج اقا من که هنگ کردم. گفت حالا یه صلوات بفرست از هنگی در میای.

 

موقعی که حاج آقا میاد دیگه ما دور میشیم، پخش و پلا میشیم. کاری می‌کنیم که نه حاج آقا ما رو ببینه، نه ما حاج آقا رو ببینیم. رفتیم پشت هواپیما آقا سیدم اومد دیگه حاج آقا رو برد و رفت.

 

{بوق} راننده شد. پور جعفری جلو، نفر بعدی نشست. حاج آقا عقب نشستند سمت راست پشت سر پورجعفری، منم نشستم عقب پشت سر {بوق}.

 

خب نه تیمی، نه حفاظتی، نه اسلحه‌ای، هیچی. یه مقدار از راه رو که اومدیم، اولا که هی سوال می‌کرد که کی می‌رسیم؟ گفتم حاج آقا الان میریم می‌رسیم شهر، بعد میریم فلان جا و از اونجا این‌جوری میریم. یکم که گذشت دیگه با آقای سید اکبر عقب صحبت می‌کردند راجع به کار این‌ها ...

 

یک دفعه حاجی بدون مقدمه گفت: ...

آقای سید اکبر، حامد عراق هم دیگه پیر شده باید شهید بشه.

گفتم حاج آقا؟

یکم دیگه اومدیم جلوتر گفتش که آقای ابو باقرم دیگه پیر شده، اونم باید شهید بشه. دوباره یکم اومدیم جلوتر باز گفتش که سید {بوق} تو هم دیگه پیر شدی، توام دیگه به درد نمی‌خوری، تو هم باید شهید بشی. گفتم حاج آقا خدا از زبونت بشنوه ان‌شاءالله.

 

گفت ما مثل میوه رسیده بالای درخت هستیم، اگر نچیننمون، میفتیم زمین له میشیم.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

ابوفدک المحمداوی

نائب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

برنامه ریزی این بود که تظاهراتی مقابل سفارت صورت بگیرد. برنامه این نبود که آتش‌سوزی و آشفتگی صورت بگیرد. مثلا مردم مقابل سفارت تجمع کنند، این یک گزینه بود و گزینه دوم این بود که مقاومت صورت بگیرد و پایگاه‌های دشمن هدف قرار بگیرند و در واقع جنگی در بگیرد.

 

تظاهرات در واقع یک برنامه آمریکایی برای تغییر حکومت بود و ما از آن مطلع بودیم و یکی از دلایلی که باعث شد سفر آقای عادل عبدالمهدی برای سومین بار به ایالات متحده آمریکا به تعویض بیفتد، این بود که آن‎ها منتظر بودند تا باز خورد تظاهرات را ببینید و اگر به ثمر می‌نشست، دیگر نیازی به آمدن ایشان نبود و اگر به نتیجه نمی‌رسید به آقای عبدالمهدی اجازه سفر به ایالات متحده را می‌دادند. وقتی تظاهرات صورت گرفت، کلیه برنامه‌ها تغییر کرد و آمریکایی‌ها بر تمام امور مسلط شدند و حتی دیگر به دستورات حکومت عراقی نیز توجهی نمی‌کردند. اصلا توجهی به خواسته‌های حکومت عراقی نداشتند و در آسمان عراق به پرواز در می‌آمدند و فعالیت می‌کردند. گو اینکه در آسمان ایالات متحده سیر می‌کنند.

 

خانه و ستاد و فعالیت‌ها تحت نظر بود. صدای هواپیما‌های بدون سرنشین همیشه به گوش می‌رسید. یک روز پس از حادثه سفارت ایشان به آنجا رفتند، تا از برادرانی که در آنجا تحصن کرده بودند بخواهد که آنجا را ترک کنند. من نیز با ایشان بودم ولی نپذیرفت که همراهی‌شان کنم و تنها به همراه راننده رفتند. من خیلی نگران شرایط بودم و ایشان را با اتومبیل خودم دنبال کردم.

 

حاج حامد

از فرماندهان جبهه مقاومت

و با تاکیدات اکیدی که آقای ابوحسن و آقای ابومهدی این‌جوری کردند که آقا این‌ها رو بیرون بکنید، درگیری کشیده نشه؛ خیلی سخت جلو جمعیت رو گرفتن که وارد ساختمون اصلی نشن.

مشاهده کردم که در آنجا تحت کنترل دقیق آمریکایی‎ها است، تا جایی که برج‌های کنترل سفارت نقطه تمرکز خود را بر روی جایی که حاج ابومهدی حاضر بودند قرار می‌دادند. ایشان مورد شناسایی بودند و تمامی تحرکات‌شان زیر نظر بودند.

به همین دلیل با همه این اوضاع آقای ابوفدک و دوستان اونجا و بچه‌هایی که اونجا بودند کوشش کردند و جمعیت رو کشیدند بیرون از داخل سفارت ...

 

سوریه – دمشق

سه شنبه

10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

من در گاراژ رو باز کردم، دیدم عه، حاجی از ماشین پیاده شد. دیدم حاجی یک ماسک به صورتش داره و من حالت شوک بهم دست داده بود. به همین شوک من، حاجی یه خنده بهم زد. ماسکش رو برداشت خندید و گفت چیه رضا؟ گفتم حاج آقا هیچی همین جوری. سلام علیک کردم و گفت رضا تو هنوز مجردی؟ گفتم بله حاجی، تا الان که ما هنوز مجرد موندیم. بعد حاجی اومد داخل خونه‌شم. خیلی هم حاجی عجله داشت این وسط. اونجا مثلا هیچ فضای آماده‌ای هم نبود مثلا حاجی بیاد، سردم بود، زمستون هم بود. حاجی هم خیلی طبعش سرد بود، با سرما زیاد رابطه‌ی خوشی نداشت.

 

تا رسیدیم حاجی اصرار به اینکه دوتا چیز اصرار کرد:

  1. تلفن می‌خوام.

  2. تلویزیون رو روشن کنید.

تلویزیون چی رو نشون می‌داد؟ سفارت آمریکا رو ریخته بودند.

تلفن آماده شد. سه تا تلفن زد. یک تلفن زد به ابومهدی، دیگه من اومدم این ور، یعنی جایی که تلفن می‌زد، من یک خورده اومدم این طرف‌تر. یک تلفن زد به حامد، یک تلفن هم به احتمال خیلی زیاد، میگم 98 درصد میگم، زنگ زد به آقای شمخانی.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

چهار پنج ماه قبلش من رفته بودم تهران خدمت‌شون. یعنی رفته بودم مرخصی، یک سر رفته بودم بهشون سر زده بودم و اینها، دیدم که چند دقیقه‌ای به من گفت بشین. یک چند دقیقه‌ای نشستم باهاش اینها، یک ذره با هم اونجا گریه کردیم. حاجی برگشت گفت: سید، خسته شدم دیگه، گفت عراق منو خیلی خسته کرده ...

 

سید صادق

از فرماندهان حزب الله لبنان

واقعا خسته بود، خسته از سیاست عراق، خسته از تن خویش، خسته از روابط با بسیاری از برادران، می‌خواست استراحت کند. او به مصلحت عراق به عنوان عراق و به عنوان یک حکومت فکر می‌کرد. می‌گفت اشخاص مهم نیستند. مهم حکومت است مهم حکومتی است که بتواند به مردم خدمت کند او این موضوع را حتی با برادران سیاسی  نیز در میان گذاشته بود. در یکی از جلساتی که این هیات حاضر بود و در مورد اشخاص صحبت می‌کردند و از خوب و بد بودن برخی چیزها سخن می‌گفتند؛ ایشان به آن‌ها می‌گفتند به شخصی فکر کنید که بتواند درد عراق را به دوش بکشد، بتواند به مردم عراق خدمت کند. او کلمه سهم خواهی را به میان نیاورد، اما می‌گفت چرا هرگروه از شما می‌خواهد که رییس حکومت از میان آن‌ها باشد؟

 

من ممکنه امروز باشم، فردا نباشم. شماها اگر باهم وحدت نداشته باشید و هماهنگ نباشید و این جبهه رو تشکیل ندید، نمی‌تونید مقابل این حوادث مهم ... چون عراق یک مکان اصلی است ...

 

سه شنبه 1 اکتبر 2019 – 9مهر ماه 1398

تظاهرات بزرگی در استان‌های مرکزی و جنوبی آغاز شد که مردم نسبت به بیکاری؛ تبعیض و فساد در ساختار حکومت اعتراض می‌کردند.

از یه جهت بعضی از اشکالات رو میشد به این گروه‌های اسلامی اونجا نسبت بدی، ولی از طرف دیگه زحماتی که این گروه‌ها کشیده بودند، کارهایی کرده بودند، در واقع مستحق این هجوم و این عملیات روانی نبودند و متاسفانه در بیت شیعی که بزرگترین مجموعه شیعه در عراق هست، یک ناهماهنگی و ناهمگونی عجیبی وجود داشت.

تظاهرات در روزهای بعدی با حمله به ادارات و بخش‌های دولتی به خشونت کشیده شد و در نجف و ناصریه با دخالت پلیس؛ عده‌ای از متعرضین کشته شدند. با شدت گرفتن تظاهرات؛ دولت عادل عبدالمهدی، نخست وزیر عراق استعفا داد.

بسیاری از جریاناتی که حتی ارتباط نزدیک با خود گروه‌های عراقی و گروه‌های شیعه داشتند، بعضی‌هاشون حتی وارد این تظاهرات شدند. نمی‌دونستند حادثه چیه؟

در ارتباط با آقای دکتر عادل، آمریکایی‌ها خیلی خسارت دیدند، خسارت بزرگ دیدند.

اما بن بست سیاسی در عراق با خشونت و تحصن در میدان التحریر بغداد وارد فاز جدیدی شد؛ به صورتی که نشان می‌داد اراده‌ای خارج از اراده مردم؛ بن بست سیاسی عراق را خواستار است.

 

حاج حیدر

از فراماندهان جبهه مقاومت

اومدن خود ترامپ در عین الاسد، زمانی‌که به ایشون تماس گرفتند، ایشون فرمودند که شما اومدن‌تون غیر قانونی بوده و شما بر ما وارد نشدید. ایشون بیاد، ما دعوت رسمی‌اش بکنیم بیاد بغداد، بله من میرم استقبالش.

میدان التحریر به عنوان مقر اصلی معترضان بخشی از شهر بغداد را تبدیل  به یک منطقه جنگی کرده بود.

و حساب می‌کردند که اگر آقای عادل ادامه پیدا بکنه این نخست وزیریش، حتما لطمه به منافع‌شون وارد میشه و اونها دیگه کمر همت رو بستند و به هر شکلی شده حکومت ایشون رو ساقط بکنند و ساقط هم کردند.

حاج قاسم و حاج ابومهدی، نگاه خاصی نسبت به تظاهرات داشتند و می‌گفتند که این مردمی که تظاهرات کردند، مردم مظلومی هستند و حق و حقوقی دارند. درسته که سفارت تلاش کرد که از حضور این مردم سوءاستفاده کند و تلاش کرد با احساسات مردم بازی کند، ولی در واقعیت این مردم یک سری خواسته‌های مشروع و حقیقی داشتند و به ما و برادران سیاسی می‌گفتند: لازم است که تظاهرکنندگان پیروزمندانه به خانه‌هایشان بازگردند و نه با حالتی شکست خورده.

 

ابوایمان

مسئول استخبارات حشدالشعبی

نقشی که شهید حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی در مقابل اهداف تظاهرات ایفا کردند آمریکایی‌ها را واقعا آزرد.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

عادل عبدالمهدی

نخست وزیر وقت عراق

در آن شب در حدود ساعت 9 آقای ترامپ با من تماس گرفت. همان‌طور که می‌دانید 31 دسامبر آغاز سال میلادی است و در ایالات متحده جشن به پا می‌شود و از من تشکر کرد که این موضوع را به پایان رساندم و گفت این افراد چه کسانی بودند آیا ایرانی هستند؟ گفتم خیر، آن‌ها عراقی‌هایی بودند که در مورد موضوع قائم تظاهرات کردند. ما به وزیر دفاع آمریکا آقای اسپر هشدار داده بودیم و گفتیم که این کار تبعات خطرناکی به همراه خواهد داشت. پاسخ داد ما ایرانی‌ها را به خوبی نمی‌شناسیم، شما بهتر از ما آن‌ها را می‌شناسید. من گفتم ایرانی‌ها می‌گویند ما خواهان جنگ نیستیم و شما نیز می‌گویید ما خواهان جنگ نیستیم. این مکالمه تلفنی حدود ربع ساعت ادامه داشت.

گفتند: شما مذاکره کنندگان ماهر و زبردستی هستید، هر کاری می‌توانید برای این مسأله انجام دهید، ما آمادیگی پذیرش آن را داریم. می‌توانی در هر زمانی با من مستقیما تماس بگیری. این موضوع را تا جایی که به یاد دارم دوبار تکرار کرد. ما آمادگی شنیدن صحبت‎های طرف ایرانی را داریم، ولی از ایران اصلا راضی نبود. سعی کن با ایرانی‌ها تماس بگیری و ما نیز آمادگی داریم. امیدوارم حامل خبرهای خوبی در سال جدید برایمان باشی.

 

سوریه – دمشق

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

ما به حاجی گفتیم که اینجا نمون، گفت خب باشه. من اینجا نمی‌خوام بمونم. گفتیم خب برنامه‌تون چیه؟ حاج آقا گفتند که من میرم لبنان، یا چهارشنبه آخر شب برمی‌گردم یا پنج شنبه.

 

دیگه نشستیم تقریبا تا ساعت شد تقریبا دوازده، یک بعد از شب

بعد حاجی قبل از اینکه بخوابه گفت که، پرواز کی داریم برای بغداد؟ گفتم حاج آقا من فردا سوال می‌کنم، بهتون میگم.

 

حاج قاسم سفری قبل از آخرین سفرش که در آن به شهادت رسیدند به عراق داشت، که در تاریخ 22 دسامبر در منزل حاج ابومهدی نشستی داشتیم. این نشست، نشست بسیار مهمی  بود که در آن موضوعات محرمانه مطرح می‌شد، زیرا آمریکایی‌ها معاون وزیر خارجه آمریکا را به عراق ارسال کرده بودند. او به عراق آمد و به مسئولان عراقی اعلام کرد که آمریکا به عراق آمده و بیشتر از این نیز به آن (عراق) خواهد آمد و هرگز از عراق خارج نخواهد شد و این به معنای اجازه گرفتن از شما نیست. این چنین صحبت می‌کرد.

 

نوری المالکی

نخست وزیر سابق عراق

مگر من نبودم که توافقنامه چارچوب استراتژیک و همکاری در زمینه‌های مختلف را با آمریکا امضا کردم؟ ایران از من سوال نکرد که چه چیزی را امضا نمودید؟ زیرا که این  یک امر داخلی عراق است و ما معتقدیم که عراق می‌تواند از همکاری آمریکا بهره ببرد؛ ولی اگر آمریکا بخواهد برای مثال در امور عراق دخالت کند یا اینکه عراق را به عنوان سکویی برای ضربه‌زدن به کشورهای دیگر استفاده کند می‌گوییم نه.

 

نیروهای نظامی آمریکا در توافقنامه سال 2011 از عراق خارج می‌شوند و چیزی جز حضور سیاسی و روابط دیپلماتیک از آن در عراق باقی نمی‌ماند و هر آنچه که در زمینه آن با دولت  توافق بشود، ولی حضور نظامیش در سال 2011 به پایان رسید. لذا این امر مردود است که آمریکا دوباره بیاید و خواستار حضور نظامی باشد، این نوعی از اشغالگری جدید است و این اشغالگری با مقاومت رو به رو خواهد شد.

 

حسین موسویان

دیپلمات سابق ایرانی

سردار سلیمانی یک نیروی کاملا عملگرا، واقع بین و نه تنها یک ژنرال، واقعا یک دیپلمات بود.

 

گفتم که میاد یا نمیاد حاجی؟ گفت که اومد ... اومد و بلافاصله رفت بیروت.

 

مستند 72 ساعت

 

لبنان _ بیروت

چهارشنبه 11 دی ماه 1398

اول ژانویه 2020

تقریبا ساعت یک بود رسید بیروت. گفت که من می‌خوام زود برم یک جوری ترتیب بده که من زود برگردم، می‌خوام امشب برگردم. گفتم حالا چه عجله‌ای دارین؟ حالا یک شب بمون. گفت نه جلسه دارم، می‌خوام برم. من تماس گرفتم با دفتر آقا سید، صحبت کردم. چون نمی‌خواستیم مزاحم برنامه‌های آقا سیدم بشیم، معمولا هماهنگ می‌کردیم دیگه. چون ایشون برنامه‌های از قبل تنظیم شده داشت معمولا. گفت حالا خبر میدیم به شما و این‌ها. دوباره حاجی پرسید چی شد؟ گفتم که خب الان پرسیدین، بزار یکمی صبر کن می‌پرسیم، هماهنگ می‌کنیم. گفت من عجله دارم، می‌خوام برم ... خیلی عجله داشت.

گفت نه، من کار خاصی ندارم، فقط یه سلام و علیکی می‌کنم و زود تمام میشه و یک ساعت بیشتر کار ندارم. این‌ها هم برنامه‌شون رو بهم نزنن.

بعد گفت حالا من تا تو هماهنگ می‌کنی، من یک سر میرم منزل شهید حاج عماد، یک سری به خانواده شهید حاج عماد میزنم.

 

فاطمه مغنیه

دختر شهید عماد مغنیه

حاج قاسم همیشه وقتی به لبنان می‌رسید، ابتدا به دیدار سید حسن نصرالله می‌رفتند و بعد به منزل ما می‌آمدند. این بار برعکس ابتدا به خانه ما آمدند و بعدا به دیدار سید حسن رفتند. وقتی از هواپیما پیاده شدم و به محل اقامتم رسیدم، دیدم تسبیحم نیست. بعد رو کرد به مادرم و گفت که تسبیح دارید؟ مادرم رفت و یک کیسه تسبیح برایش آورد. عموجان دستش را در کیسه فرو کرد و یک تسبیح از تربت امام حسین(ع) را برداشت.

نشستیم به صحبت و این‌ها، خب خیلی ایشون سرحال بود. خیلی با نشاط بود. عجله داشت، ولی هول نمی‌زد. یه آرامش خاصی هم داشت.

 

مستند 72 ساعت

 

مصاحبه سید حسن نصرالله با صدا و سیما

باهمدیگه شوخی می‌کردیم، و حاج قاسم از همیشه راحت‌تر بود. احساس خوشبختی می‌کرد، علی‌رغم اینکه دل مشغولی‌های فراوانی در جاهای دیگری داشت. به تعبیر شما خیلی سرحال بود.

چیزی که برادران حاج قاسم و حاج ابومهدی دنبال می‌کردند، لزوم حفظ عزت دولت و شهروندان عراقی بود. آن‌ها به دنبال تبعیض در حمایت یا موضع گیری خود نسبت به عراق برای تقویت موقعیت اهل تشیع نسبت به اهل تسنن، یا کردها و یا کردها نسبت به اهل تسنن نبودند؛ بلکه به عراق بعنوان یک کشور نگاه می‌کردند و این دیدگاه از یک استراتژی خوبی برخوردار است. زیرا اگه به عراق به دیدگاه حمایت از اهل تشیع نگاه می‌کردند آسیب آن بسیار بزرگ‌تر بود.

 

ابوعلی البصری

از فرماندهان مقاومت و حشدالشعبی عراق

وجود حاج قاسم فعال و موثر بود و آمریکا به اهمیت وجود ایشان واقف بود و می‌دید که حاج قاسم شبانه در حلب سوریه بودند و در روز بعد از آن در موصل و صحرای موصل عراق حاضر می‌شد و در روز دیگری در جای دیگری است. لذا آمریکا مراقب حرکت‌های وی بودند.

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

فعالیت‌های حاج قاسم آشکار بودند و در بسیاری از مواضع به خصوص در میدان نبرد ما یا برادران در جبهه به رابط‌های نیروهای آمریکایی اطلاع می‌دادند که حاج قاسم در اینجا حضور دارد لذا اشتباها اینجا را بمباران نکنید و بعد اعلام کنید که مرتکب اشتباه شدیم، حاج قاسم به تنهایی سوار موتور می‌شد و به خط مقدم می‌رفت.

 

حاج آقا؛ دیدگاه خاصی داشتند. می‌گفت ما در این نبرد (البته نظر ایشان تا درجه بالایی درست بود) در عراق و سوریه، نیازمند درجه بالایی از ثبات و شجاعت و پایداری بودند.

معمولا وقتی می‌آمدند برادران دفتر دوربین را می‌آوردند و تصویربرداری را شروع می‌کردند، گاهی اوقات نیز این کار را نمی‌کردند؛ ولی این دفعه آخر خود ایشان به آن‌ها گفتند، آن‌ها را صدا زد و گفت دوربین کجاست؟ آن را بیاورید.

 

حتی یک چند تا عکس گرفت، بهش گفت عکس رو بیار ببینم عکس چه جوری در اومد؟ نگاه کرد گفت ها، این خوبه.

 

این آخرین دیدارمان بود، من به ایشان گفتم حاجی خواهش می‌کنم به بغداد نروید، اوضاع در آنجا نگران کننده است. به من گفت: نه باید بروم. چاره‌ای ندارم.

 

موقعی که حاجی میاد توی دفتر آقای حجازی، اونجا داشت لباس عوض می‌کرد و آماده بشه بره، فاطمه زنگ میزنه و {بوق} جواب میده، بعد گوشی رو می‌گیره و میگه حاجی رفت؟ میگه نه، داره آماده میشه. میگه حاجی من یک چیزی یادم رفته، حتما باهاش صحبت کنم.

به ایشون گفتم: عمو وضعیت (عراق) خوب نیست و برای شما بسیار خطرناک است. عمو جواب داد: ببین امروز چه روز زیباییه و هوا بسیار لطیف و خوبه.

 

من پای تلفن نبودم ولی یکی از دوستان ما اونجا بود، شنیده بود که دختر شهید پرسیده بود که این‌ها معمولا حاجی رو به عمو خطاب می‌کردند، پرسیده بود که عمو کجا میری؟

 

بعد حاجی با خنده بهش میگه: عمو! من به سوی قتلگاه خود می‌روم!

 

یکی از برادران عزیزی که در لبنان هست و خب مورد تهدید دشمن هست و رژیم صهیونیستی به دنبال اون هست معمولا، اونجا بود موقع خداحافظی حاجی، که داشت ایشون سوار می‌شد که بره به سمت دمشق، حاجی بهش گفت که فلانی به عربی هم بهش گفت، گفت که حواست جمع باشه این خنجر دشمن روی گلوی تویه‌ها، مراقب باش. اون گفت که نه، خنجر دشمن روی گلوی شماست. حاجی هم خیلی حالت آرام و ریلکسی داشت، گفت من که آماده‌ام. شاید این آخرین کلامی بود که من از ایشون شنیدم بعد از چند دقیقه دیگه سوار ماشین شد و رفت.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

آقا سید به من زنگ زد گفت {بوق} برای بغداد چه پرواز‌هایی دارید؟ اتفاقا تو فرودگاه بودم رفتم دفتر ترافیک، گفتم که برای چه روزهایی بغداد دارید؟ گفتش که ما پروازمون جهت روز جمعه‌ است. گفتم که وضعیت جا چه‌طوره؟ گفتش که پرواز ما فوله، اومدم تو دفتر از خط امن‌مون زنگ زدم به حاج آقا، گفتم حاج آقا هواپیمای سوریا الایرلاین جا نداره، میگه پروازمون چارتره، فوله. گفت زنگ بزن به اجنحه الشام. اجنحه الشام یک شرکت خصوصی سوریه. زنگ زدم به مدیرعاملش، تو منزل بود. از خط شهری با ایشون صحبت کردم. گفتم حاج آقا، میگه ما پنج شنبه ساعت 19:20 دقیقه پرواز داریم برای بغداد، گفت بهت خبر میدم. بعد از ده دقیقه، گفت شیش تا جا بگیر.

 

سوریه _ دمشق

چهارشنبه 11 دی ماه 1398

اول ژانویه 2020

اون شب حاجی تشریف آوردند، یعنی شب چهارشنبه حاجی تشریف آوردند ...

 

گفتش که پنج شنبه رو هماهنگ کن، {بوق} با ما بیاد.

 

حاج آقا روی خط امن بهم زنگ زد گفت کجایی؟ گفتم حاج اقا فرودگاهم. گفت به دفترم زنگ بزن. با خط امن به دفترم زنگ بزن. ما زنگ زدیم گفتیم سلام آقا، علیک السلام. آقای برادر؟ گفتم جانم حاج آقا؟ گفت یک بلیط دیگه هم بگیر. خودت هم باید بری.

 

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

ساعت سه، سه و نیم صبح بود. حدود یک ربع به چهار دیدم چراغ‌های اتاق‌هاش همه‌اش روشنه. یک خورده نزدیک در حاجی شدم، گفتم برم حاجی رو صدا کنم، یعنی کارهاش رو انجام بدم؟ ندم؟ دیدم از تو اتاقش صدای شعر حماسی می‌اومد، در مورد شهدا می‌خوند، در مورد مثلا ... انگار حال و هوای جنگی ... با خودم گفت حاجی چرا می‌خونه این موقع صبح؟

 

سوریه – دمشق

جلسه فرماندهان

پنجشنبه 12 دی ماه 1398

دوم ژانویه 2020

حاج اقا رفتش قبل از اینکه ما صبحونه بخوریم پای تخته ...

 

شروع کرد نوشتن ...

 

حاج آقا میره پای تخته، نه که نره، اما مثلا هر 20 تا جلسه، 10 تا جلسه بگیم ...

 

12 تا بند یا 11 تا حالا یادم نیست، این‌ها رو نوشت. حدود شیش تا هفت بند هم سمت راست صفحه نوشت...

 

که ما عین دست خطش رو داریم. خوب بود بالاش می‌نوشتیم تدوین سیاست‌های راهبردی پنج سال آینده، چهار سال آینده، مثلا یه چیزی باید می‌نوشتیم.

 

عصری زنگ زد گفت من شب ساعت 11:30، 12 پرواز دارم و دارم میام و اولین باری بود که گفت من نمیرم خضراء، مستقیم میام پیش شما. پرسنل اجنحه زنگ میزنن به کلیه مسافرهای پرواز بغداد که آقا پروازتون به جای 7:20 دقیقه شده 10 شب. پرسیدیم چرا 10 شب؟ همون شب فرودگاه دمشق یک فرودگاهی که در زمستان مه آلود میشه، مه‌اش هم سنگینه، یعنی بهش میگن ویزیبلیتی، دید صفره. دید خلبان نسبت به باند فرودگاه صفره.

 

تو همین که می‌خواستیم نزدیک بشیم{بوق} اومد.

 

به حاجی گفت که پرواز تاخیر خورده.

 

شیش هفت نیستش رفته 10 شب.

 

حاجی یک کمی ناراحت شد، گفت آه. یه همچین حالتی تو چهره‌اش ... من به حاج آقا گفتم، که بلافاصله گفتم پس اینجا نمون. از صبح تا حالا اینجا بودیم، خوب نیست جامون رو  عوض کنیم. جا رو عوض کن. که حاجی گفت باشه می‌ریم.

 

حاجی هیچ وقت انقدر طولانی این‌جا نمی‎موند. از صبح مونده بود حاجی. جایی که از لحاظ ما شاخصه اونجا. یعنی همه آدم قرمزها اومده بودیم اون تو.

 

همیشه بهترین آدم‌ها اگه بدترین همراهان رو داشتند شکست می‌خوردند؛ بالعکس هم بوده، بدترین آدم‌ها بودند بهترین همراهان رو داشتند، پیروز شدند. ما تو تاریخ زیاد داریم.

 

گفت من می‌خوام برم عراق، تا صبح نمی‌تونم بخوابم. گفت من اصلا ... انقدر مهمه فردا برای من، فردا روز سرنوشت ساز عراقه.

 

برای سه ماه فرصت التماس می‌کردند. به یاد دارم که روزی خدمت شهید حاج قاسم رسیدیم گفت: با شما کاری دارم اما قبل از اینکه بگویم نزد سید حسن نصرالله بروید، بعد از آن پیش من بیایید، من به بیروت رفتم تا سید حسن نصرالله را ببینم. به او گفتم: موضوع چیست؟ حاج قاسم موضوعی داشت اما چیزی نگفت! چرا؟ سید گفت: آمریکایی‌ها در ترک عراق جدی هستند درخواست می‌کنند برای این کار مهلتی به آن‌ها داده شود. سه ماه آتش بس بدهید تا در این مدت آن‌ها فرصت کنند تا بدون اهانت از عراق خارج شوند. من گفتم: نظر شما چیست؟ سید گفت: معتقدم شما این مهلت را بدهید. حاج قاسم از شما خجالت می‌کشد که بگوید عملیات  بر علیه آمریکایی‌ها را متوقف کنید (این ماجرا برای سال 2011 بود) اما به شما می‌گویم که عملیات را متوقف کنید.

 

چون تلفنی نمی‌خواستیم موضوعات مطرح بشه، اومدن حاجی رو من رفتم به آقای ابومهدی خبر دادم. حاج حامد به من گفتش که به ابومهدی بگید که رفیق‌تون امشب میان. دوسه نفر بیشتر مطلع نبودن.

 

رفتم گوشی رو برداشتم، دیدم که آقای ابومهدیه، ابومهدی مهندس. گفت از دوستمون چه خبر کی ان‌شاءالله برنامه؟ گفتم یک مقدار تاخیر داره پرواز، قرار بود هفت شب باشه بعد تاخیر خورده به‌‎خاطر شرایط آب و هوایی، دیگه شده بود 10 شب. من دیگه از اتاق اومدم بیرون، یک دو سه دقیقه‌ای گذشت، دیدم صدام می‌کنه سید، دیگه اومدم تو. گفت کی برنامه‌ی ما؟ گفتم که حاج آقا یک دو سه ساعت دیگه. من یک چند دقیقه دیگه گفتم که شاید حاجی کار داشته باشه وایستادم اونجا، دیدم که حاجی بهش اون ظاهرا اصرار می‌کنه داره بهش میگه که من خودم میام اونجا، حاجی من خودم شنیدم ازش، گفت آقای ابومهدی ما داریم میایم دیگه، شما نمیخواد بیای خودت فرودگاه. فقط محمدرضا رو بفرست بیاد، محمدرضا جابری رو بفرست بیاد، دوباره باز دیدم که ظاهرا اون اصرار کرد، که دوباره باز حاجی بار دوم تکرار کرد گفت بابا ابومهدی ما شب میایم میبینیمت، شما دیگه خودت نمی‌خواد بیاید.

 

پیغام به آقای عادل رسید، چون صبح ساعت هشت صبح ایشون با آقای دکتر عادل جلسه داشتند. آقای دکتر عادل گفت که من به حاج آقا بگین تشریف نیارن من میرم خدمت ایشون ایران. حاجی خدا رحمت کرده، چیزی که می‌گفت که من نمی‌مونم اونجا.

 

نامه‌ای فرستادن سعودی‌ها که من می‌خوام نامه رو خودم بگیرم، ببرم ایران. ببینم موضوع موضوع نظر سعودی‌ها چیه.

 

صدام زدن گفتن که حاجی داره میره، یونس بدو حاجی داره میره.

 

همین‌جا ... همین‌جا که حاجی ماشین سوار شد و خداحافظی کردن و رفتن دیگه.

 

 

سوریه – دمشق

خانه امن – 3 ساعت تا پرواز

پنجشنبه 12 دی ماه 1398

دوم ژانویه 2020

 

یونس

مستشار نظامی ایران در سوریه

این‌ها رو عامر برای من تعریف می‌کنه. میگه تو خونه که رفتیم نشستیم، می‌گفت حاجی رفت تو اتاقش. بعد من که تو راهرو رد می‌شدم می‌دیدم حاجی نشسته جلوی میزی که آینه داره، یک چیزایی می‌نویسه. بعد بلند میشه میاد بیرون. می‌اومد بیرون می‌نشست پنج دقیقه با ما، باز دوباره می‌رفت. یک حالت بی‌‍قراری داشت.

حاجی وقتی می‌خواستن حرکت کنند، حسین آقا اومد، من داشتم تو آشپزخونه به کارهام می‌رسیدم. حسین آقا اومد گفت رضا سریع سریع، بیا حاجی تو سالن وایساده کارت داره. گفتم حسین آقا نگاه دستم کفیه. گفت نه، سریع سریع حرکت کن، بدو حاجی منتظرته. حالا بچه‌ها ... می‌خواست ماشین حرکت کنه حاجی گفته من رضا رو ببینم. رفتم داخل اتاق دیدم حاجی و گفتم در خدمتم. حالا آستینم بالا زده، دستم همه خیس. حاجی اومد به سمت من. وقتی حاجی اومد به سمت من، من دوییدم به سمت حاجی، من خجالت کشیدم. چون حاجی دویید به سمت من. بغلم کرد و گفت آقا رضا اذیتت کردیم، ببخشید حلال‌مون کن. یک نوازشی کرد و گفت خداحافظ و اینجوری رفتش.

 

بی سیم دستم بود حاج اقا رو بی سیم با من رمزدار صحبت می‌کرد. وضعیت چه‌طوره؟ کی آماده‌ای؟ ما هم بهش گفتیم ده دقیقه دیگه آماده‌ایم. بعد ده دقیقه دیدم یک کارتن برای من آورد. این کارتن توش انار بود، گفت این کارتن رو هم با خودت میب‌ری اونجا میدی تحویل.

 

رسیدیم فرودگاه که بریم گفت وایستا، وایساتد یک نگاهی به بالا کرد و یک نگاهی به پایین گفت، خب برو الان. می‌گفت رفتیم نزدیک وسط باند که رسیدیم، گفت وایستا. یه نگاه باز کرد، یک نگاهی اینور آسمون کرد و گفت حالا برو.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

من تا دم در اسکورت‌شون کردم آوردم داخل فرودگاه، قبل از اینکه مثلا به این فینگری که هواپیما بهش وصله، من وایستادم. دیدم محافظ‌ها نیومدن هنوز. من وایستادم اومدم به همین سمت راننده، به حاج عامر گفتم که حاج عامر، محافظ‌ها نیومدن. مگه جلوتر از ما نیومدن؟ دیدم حاجی با عصبانیت گفت بریچی وایستادی اینجا؟ گفتم حاج آقا هم فینگر شلوغه، جمعیت توشه. شما یک کم زود اومدین، هم اینکه محافظ‌ها ... گفت نه، بریم سوارشیم، اینجا واینستید.

 

گفت برای اولین بار وقتی که رسیدیم گفت برو زیر پله هواپیما.

 

در حین مسافر سوار کردن یعنی چهار پنج تا، شیش هفت تا مسافر بیشتر دیگه نمونده بود دیدم یک دفعه بدون اطلاع به من، مثلا بگه آماده باش یا هماهنگ باشین، دیدم ماشین اومد پای پرواز، بعد گفت {بوق} کجایی؟ گفتم حاج آقا من سر جامم. پشت بی‌سیم زیاد توضیح نمیدیم که کجاییم؟ چی نیستیم؟ با اینکه بی‌سیم هم مال مجموعه است و ...

 

سوار شد و مسافر هم تموم شد و محافظ‌ها هم تو همین فاصله رسیدن و همه سوار شدند. حسین پورجعفری معمولا تو این سفرها می‌اومد و می‌رفت، در حدی که سید کاری ندارید؟ خداحافظ. این بار حسین پورجعفری اصلا پای پله وایستاد. گفتش که سید ما تو رو خیلی اذیت کردیم، این دفعه هم از من ناراحت نشو. من گوشی رو برداشتم به تو خبر بدم که ما داریم میایم، حاجی گفتش که نمی‌خواد زنگ بزنی. {بوق} اینجا هست؟ گفتم که حاج آقا هستش. گفتش دیگه هستش، نمی‌خواد خبر بدین. میریم همین‌جوری دیگه.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

حاج آقا کلاه سرش بود، ماسکی هم که حاج آقا زده بود، هیچی‌اش مشخص نبود. یعنی صورت حاج آقا اصلا مشخص نبود. بعد شهید پورجعفری بغل دستش نشسته بود. بعد شهید هادی طارمی، بغل دست من نشسته بود و شهید شهرام و شهید وحید هم، پشت سر حاج آقا بودن.

 

دیگه در هواپیما رو بستن. تقریبا ساعت 10:20 دقیقه 10:30 به وقت اینجا، دیگه پرواز حرکت کرد رفتش.

 

حاج آقا در طول مسیر خواب بود. من و شهید طارمی، بغل دست هم نشسته بودیم. پاشو دراز کرد گل به‌روتون گفت کفشم قشنگه؟ گفتم آره، مبارک باشه. گفت میدونی چه بلایی سرم اومد؟ گفتم چه بلایی سرت اومد؟ گفت رفتم زینبیه زیارت کردم، نماز خوندم، دعا کردم، بدون کفش موندیم. آقا سید فهمید سریع دستور داد رفتن همین مال شام سیتی سنتر، یک کفش برامون خریدن و آوردن. این کفشه خوبه؟ گفتم ان شاءالله به دل خوش به پا کنی. بعد اقای طارمی گفت با اجازه‌ات 10 دقیقه می‌خوام قرآن بخونم. گفتم ما رو هم دعا کن. گفت چشم. دست برد جیب کاپشنی که تنش بود، قرآن مجید رو در آورد یک 10 دقیقه‌ای، بالای 10 دقیقه، قرآن خوند بوسید و گفت دعاتم کردم. گفتم خدا طول عمر بهت بده.

 

امشب ساعت 12 قرار است یکی از پایگاه‌های حشدالشعبی در منطقه سبز بغداد مورد حمله قرار گیرد.

 

احمد

از نیروهای امنیتی حشدالشعبی

با کردم – از نزدیکان شهید ابومهدی – تماس گرفتم و گفتم چنین اطلاعاتی به دست ما رسیده و شما به حاجی موضوع را بگویید.

 

ابوفدک المحمداوی

نایب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

من تا ساعت 11:30 دقیقه شب منزل حاج ابومهدی بودم. داشتیم درباره وضعیت موجود بحث می‌کردیم. در خصوص اینکه از نظر امنیتی در مقابل این وضع موجود باید چه کار کنیم و آمریکا در چه حال است. حاج ابومهدی خسته بود پشت به سمت اتاق خوابش رفت ما هم تصمیم گرفتیم که به خانه‌هایمان برویم.

 

کرم مجددا به من زنگ زد و گفت دوستت می‌خواهد شما را ببیند. من به خانه ایشان رفتم و کرم را در سالن دیدم. حاجی لباس‌هایش را عوض کرد و بیرون آمد. در این حین دکتر علی الخفاف آمد.

 

در دستش عصایی بود. کنار ایشان ایستادم و گفتم که شرایط جسمی شما اجازه حرکت زیاد به شما نمی‌دهد.

 

گفت من و احمد برای چند ساعت جایی می‌رویم و برمی‌گردیم.

 

به ایشان خیلی اصرار کردم که وضع امنیتی خوب نیست. موقع آمدن یک اکیپ آمریکایی‌ها را نزدیکی‌ها مقر دیدم. موضوع را به ایشان اطلاع دادم.

 

من نمی‌دانستم که قرار است به سمت فرودگاه برویم. فکر می‌کردم حاج ابومهدی می‌خواهد اطلاعاتی که در مورد وضع امنیتی منطقه منتشر شده است را مشاهده کنند.

 

حاج قاسم وقتی در مورد موضوعی تصمیم می‌گرفت، دیگر با کسی بحث نمی‌زد. حاج ابومهدی هم همین‌طور بود.

 

دکتر خفاف گفت اجازه بدهید با شما بیام. گفت داروها رو بدهید و بروید. دکتر گفت نه منتظر می‌مانم.

 

با ایشان از پله‌ها پایین آمدیم. دونفر از بچه‌ها را صدا کردند و گفتند ماشین را آماده کنید. به صورت خصوصی در حال صحبت با آن‌ها بود. ما نفهمیدیم چه می‌گفتند برای اینکه کاملا خصوصی حرف می‌زدند.

 

موبایل‌هایش را به منشی تحویل داد و به یکی از نیروهای محافظ گفتند که تنها می‌رویم.

 

همه ما و کسانی که به صورت خاص به ابومهدی نزدیک بودند از آمدن حاج قاسم بی‌خبر بودیم.

 

با ابومهدی در ماشین نشستیم و کرم رانندگی می‌کرد، ما نمی‌دانستیم به کجا خواهیم رفت.

 

فرودگاه بغداد

ساعت 00:30 دقیقه بامداد

جمعه 13 دی ماه 1398

سوم ژانویه 2020

اعلام کردند که هواپیما در حال ارتفاع کم کردنه و نشستن در فرودگاه بغداد هستیم. تو این پرواز حاج آقا از زمان ورود به هواپیما تا زمانی که هواپیما چرخ‌هاش رو زد، زمین حاج آقا کاملا سرش این‌طور بود، شهید پورجعفری بغل دستش خوابه خواب.

 

وقتی از گیت اول بازرسی فرودگاه بغداد رد شدیم، حاج ابومهدی گفت برای بازگشت به منطقه سبز بغداد 4 یا 5 ماشین آماده کنید. در این حین یک ماشین ون مشکی دیدیم که پارک کرده بود. کرم به آن‌ها با چراغ علامت داد شهید محمدرضا شیبانی از ماشین پیاده شد و حاجی هم برای سوار شدن به ماشین دوم رفت. من هم پشت سر ایشان پیاده شدم و در ماشین دوم را باز کردم تا همراه‌شان بروم. شهید ابومهدی گفت: تو همین جا کنار کرم بمان! کارهایی که گفتم را هماهنگ کنید. آن‌ها رفتند و ما دور زدیم و برگشتیم و در کنار مسیر خروجی ماشین را پارک کردیم.

 

اولین شخصی که پیاده شد بعد از اینکه پله به هواپیما چسبیده بود حاج اقا بودند با یک کیف کوچیکی که همیشه همراهش بود. یک ماشین مشکی پای پله بود. این پله هواپیماست، پیاده شد یک ماشین اومد دقیقا چسبیده به پله. سوار ماشین شد که چسبیده بود به هواپیما، ماشین یک ده بیست متر رفت جلوتر. منتظر بود که بقیه همراه‌ها سوار بشن. ماشین رفت دوتا ماشین پشت سر هم ماشین مشکی که اول حاج آقا توش بود رفت، بعد ون پشت سرشون راه افتاد.

 

حاجی گفت من ربع ساعت دیگه میام اما کمی تاخیر کرد کرم گفت: دیر کردند، تماس بگیرم، گفتم: آره دیر کردند. پرسید تماس بگیرم؛ گفتم نه پیام بفرست.

پاسخ شهید محمدرضا این بود که: ما به سمت شما در حرکتیم.

در همین زمان بود که صدای انفجاری آمد. یعنی بعد از مدت کوتاهی این اتفاق رخ داد.

 

شیخ علی

مسئول امنیتی حشدالشعبی

در اولین تماس به ما خبر از وقوع انفجاری در فرودگاه بغداد دادند. معلوم نبود که کیفیت انفجار چگونه بود. شاید اصابت یک موشک باشد اما هر چه بود خبر اصابت و شلیک بود.

 

ابتدا نگران شدیم اما مطمئن بودیم که برای ابومهدی اتفاقی رخ نداده.

 

بعد از مدتی معلوم شد که شلیک از سوی یک هواپیما بوده است و دو ماشین هستند که به وسیله پهباد آمریکایی مورد اصابت قرار گرفتند.

 

خلبان درخواست سوخت کرد. ماشین سوخت اومد پای پرواز، وصل که کرد یک دفعه مهندس اومده گفت که قطع کردن سوخت رو. نمیدن به ما. پرس‌وجو کردم، گفتند که فرودگاه بغداد تا اطلاع ثانوی بسته است. گفتند چرا؟ گفت به دلایل امنیتی.

 

در همین شرایط کرم با محمدرضا تماس می‌گرفت اما او جواب نمی‌داد.

 

ابوایمان

مسئول استخبارات حشدالشعبی

ساعت یک یا یک و چهل و پنج بود که با تماس از خواب بیدار شدم تماسی بود از طرف احمد همراه ابومهدی. گفتند یک انفجار صورت گرفته؛ ما در ورودی فرودگاه بودیم که یکسری تحرکات عجیب و غریب از سوی نیروهای امنیتی صورت گرفت و حتی نیروهای ویژه مبارزه با ضد تروریست عراق نیز در ورودی فرودگاه بغداد حضور دارند. گفت آن‌ها ابتدا اقدام به انداختن لیزر سبز – هشدار امنیتی – به سمت ما کردند و پس از آن به سوی ما حرکت کردند.

 

احمد

از نیروهای امنیتی حشدالشعبی

به ما دستور دادند که با نیروهایمان وارد فر.دگاه شویم.

 

بعد از پنج دقیقه متوجه شدیم که ماشین‌های هدف گرفته شده متعلق به تشریفات حشدالشعبی است.

 

ما از آمدن حاج قاسم با خبر بودیم؛ اما زمان مشخص آن را نمی‌دانستیم.

 

حدس زدم که قرار بوده میهمانی بیایید به همین دلیل به حاج ابومهدی زنگ زدم.

 

صدای تلفن‌های حاج ابومهدی را در اتاق می‌شنیدیم موقع رفتن آن‌ها را با خود نبرده بود. تلفن‌‎های خودش دوتا گوشی موبایل بود، صدای‌شان را می‌شنیدم.

 

حدود بیست بار بیشتر تماس گرفتم و کسی جواب نمی‌داد.

 

حاج حامد به من زنگ زد گفت حاج حیدر یک خبر بسیار بدی برات دارم، ولی ان‌شاءالله که صحیح نیست.

 

یک خبر فوری را روی صفحه یکی از این شبکه‌های ماهواره‌ای دیدم، اعلام می‌کند که فرودگاه بغداد با موشک‌های کاتیوشا مورد حمله قرار گرفته است.

 

به تماس گرفتن ادامه دادیم اما جوابی دریافت نمی‌کردیم.

 

نمی‌دانستیم این ماشینی که در حال سوختن است همان ماشین حاجی ابومهدی است یا اینکه محمدرضا راننده‌اش است یا حتی اینکه حاج قاسم با آن‌ها بوده و بقیه افراد چه کسانی هستند.

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

دیگه صبر نکردم و به دوستان گفتم که به سوی فرودگاه می‌روم. اگر حاجی برگشت به من خبر دهید، سوار ماشین شدم و حرکت کردم. در همین موقع بود که تماس‌های تلفنی شروع شد و همه از من سراغ حاجی را می‌گرفتند. من از اضطرابی که دوستان داشتند بیشتر مضطرب می‌شدم. موقعی که رسیدم ماشین‌ها در حال سوختن بودند و اتش هم هنوز وجود داشت و آتش‌نشانی مشغول کار بود.

 

یکی از برادران مسئول را بیدار کردم  و به او گفتم با ایران تماس بگیر، و از جزئیات موضوع باخبر شو، زیرا با تلفن‌های بغداد تماس می‌گرفتیم و برادران را نمی‌یافتیم. مثلا با ابومهدی و دفترش تماس ‌گرفتیم و کسی پاسخ نداد.

 

اون وقت شب تلفن بی‌وقتی بود. تلفن رو که برداشتم، دوستان لبنانی بودن. گفتند که حاجی قرار بود بره عراق، شما خبر دارید رفت؟ نرفت؟ کی رفت؟ گفتم که قرار بود سر مغرب عصر و مغرب این‌ها قرار بود بره. اگر تغییری تو برنامه‌اش نباشه علی‌القاعده الان باید رسیده باشه.

 

مستقیم به سمت فرودگاه رفتیم و حدود بیست دقیقه بعد از انفجار در محل حادثه بودیم بعد شروع به تفتیش کردیم.

 

از وجود این همه نیروهای امنیتی و فرماندهان تعجب کردیم. کلی ماشین پلیس و افسر در آنجا وجود داشت.

 

حاج حامد

از فرماندهان جبهه مقاومت

ما اطلاعاتی داریم که یک سری، حداقل بعضی از کسانی که در اونجا بودند از حادثه مطلع بودند. می‌دونستن که حادثه‌ای می‌خواد اتفاق بیفته. وگرنه ساعت 2 شب چه‌طور یه سیستمی، تیمی میره همه اسناد رو جمع می‌کنه.

 

بچه‌هایی که با محمدرضا شیبانی کار می‌کردند در آنجا حضور داشتند، افرادی از فرودگاه هم در صحنه بودند داخل لباس‌ها را بگردم شاید سندی پیدا کنم.

 

مسئول امن حشد برادر شیخ علی با من تماس گرفت و گفت حاجی محمدرضا شیبانی مورد هدف قرار گرفته است.

 

اولین ماشین را که بررسی کردیم هنوز در آتش بود و زغال شده بود. ماشین برادران محافظ بود، مشخص نبود چه کسانی در آن حضور دارند. در آن چیزی که متعلق به ابومهدی و حاج قاسم باشد را پیدا نکردم.

 

هادی العامری

رئیس ائتلاف فتح در پارلمان عراق

تقریبا ساعت 1:30 دقیقه یا 2 بود که پسرم من را از خواب بیدار کرد و گفت انفجاری در مسیر فرودگاه رخ داده می‌گویند که این موضوع مربوط به ابومهدی و حاج قاسم است.

 

در مسیر فرودگاه بودم که ابوحسن عامری با من تماس گرفت و گفت ابوفدک موضوع چیست؟ گفتم: ظاهرا محمدرضا مورد اصابت قرار گرفته و شهید شده است. گفت ابومهدی هم بوده؟ گفتم من یک ساعت پیش نزد ابومهدی بودم و او رفت که در اتاقش بخوابد معقول نیست آنجا باشد. گفت: خدا به تو بشارت دهد.

 

به سمت ماشین آتش گرفته بعدی رفتم ... ماشینی متعلق به شهید ابومهدی که معمولا با آن تردد می‌کرد، در آن جسد شهید محمدرضا شیبانی وجود داشت. یعنی جرئی از ان باقی مانده بود دستی که فرمان را گرفته بود و انگشتری هم در دستش بود و آثاری از وسایل همراه (حاج قاسم و حاج ابومهدی) هم مشاهده می‌شد.

 

بعد از گذشت 40 دقیقه ماشین سوخت اومد. سوخت رو زدیم و هواپیما مسافرگیری‌اش رو کرد و هواپیما تیکاف کرد و اومدیم دمشق، بعد از یک ساعت و چهل دقیقه تاخیر.

 

با ایران تماس گرفتم گفتم شما خبری چیزی دارید؟ و اونا هم اظهار بی اطلاعی کردند. هیچ‌کس اطلاعی نداشت تو ایران.

 

اولین تماسم با آقای سردار قاآنی که جانشین ایشون بود گرفتم، گفتم ماجرا یه همچین اتفاقی شده، حادثه اتفاق افتاده. ساعت‌های 2 بود تقریبا، که ایشون گفت مطمئنی؟ گفتم مطمئنیم

 

یکی از برادران صدایم کرد و گفت این دست حاج قاسم است. به مکانی که دست افتاده بود رفتم...

یک انگشتر داشت، دستی که یک انگشتر داشت، این انگشتر رو می‌شناختم برای شهید سلیمانی بود ولی بیشتر بررسی کردیم.

 

به شما گفتم که در وضعیت آشفته و پر اضطرابی به سر می‌بردیم. با صراحت بگویم حتی در مورد امنیت اجساد دو شهید نگران بودم.

 

بعد از مدتی چند کیف پیدا کردیم که در آن چند پاسپورت و تعدادی انگشتر بود. مستندانی بود که نشان می‌داد این‌ها برای حاج قاسم و همراهان است که توسط شهید پورجعفری همراه همیشگی حاج قاسم در سفرها حمل می‌شود.

 

من شهید ابومهدی را قبل از اینکه از ساختمان بیرون برود دیده بودم. کاملا شکل و شمایل لباس‌هایش را می‌دانستم. شلوار، کت، عینک، پیراهن و ساعتش و حتی کفش‌هایش رو وقتی می‌پوشید، چون من در کنارش بودم و برای همین همه این‌ها در ذهنم بود. دوستان من رو صدا کردند. قسمتی از پشت سر بود که کمی مو و بخشی از گردن را شامل می‌شد. رنگ مو خاکستری بود و باز هم شک کردم که این بخشی از موی ابومهدی است یا نه؟! چون موی ابومهدی کاملا سفید بود. از بچه‌ها خواستم برایم آب بیاورند. مو را شستم تا ببینم سفید است یا نه...

در درون خودم می‌گفتم که یکی از آن‌ها زنده ست. یکی از آن‌ها سوار ماشین نشده و یا از مسیر دیگری رفته است. از دست دادن هر دو نفر همزمان خیلی سخته... نمی‌خواستم باور کنم و هنوز هم باور نکرده‌ام.

به گشتن ادامه دادم. دیگران همین کار را می‌کردند. تا اینکه ساق و کف پا سمت راستی را پیدا کردم. از جمله درمان‌هایی که برای ابومهدی انجام می‌دادیم، طب سنتی بود. برای اینکه زانوی ایشان مشکل داشت . وقتی پا را پیدا کردم اطمینان یافتم که متعلق به حاج ابومهدی است. دیگر نای ایستادن نداشتم و بدون اراده در خیابان نشستم. پا در دستم بود و همه ظاهرش را می‌دانستم...

 

بعد شرایطی بود که ما واقعا ابهام بود برامون این‌ها می‌خوان چیکار بکنن، حالا حاجی رو زدند یکی بعدی یکی بعدی، لذا ایجاد امنیت و حفظ مسئولین رده یک و اساتید برای ما یکی از مسائل حیاتی و مهم بود.

 

صراحتا ترسیده بودم و نمی‌دونستم که اجساد رو کجا ببرم برای همین اجساد را به سردخانه وزارت دفاع در فرودگاه مثنی بغداد بردم. ما در آنجا امکانات و کنترل بیشتری داشتیم.

 

ابوفدک المحمداوی

نایب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

ما می‌دانستیم که شهادت حاج قاسم  بر اوضاع موجود در روسیه، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین و عراق تاثیر خواهد داشت؛ ما می‌دانستیم که نه در عراق قطعا در منطقه تغییراتی رخ خواهد داد.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

رسیدم منزل دیدم {بوق} پسرم داره گریه می‌کنه. گفت استشهد عمو. گفتم مِن عمو؟ گفتم عمو حاج. سریع گذاشته بود روی المنار، گفت نگاه کن. خشکم زد.

 

این‌جا جای شهید حاج قاسم سلیمانی هستش و اینجا جای بقیه شهدایی که با ایشان بودند.

 

نوری المالکی

نخست وزیر سابق عراق

تصمیم به ترور حاج قاسم از گذشته وجود داشت. در زمانی که او به شهادت رسید تنش‌ها بسیار بالا گرفته بود. آمریکا از حاج قاسم بسیار خشمگین بود. از وضعیت‌اش در سوریه بسیار ناراحت بود. تمام برنامه‌های آمریکا برای ساقط کردن نظام بشاراسد شکست خورده بود و مسئول این شکست را حاج قاسم می‌دانستند. در ائتلاف جنگ علیه یمن شکست خورده بودند و باز مقصر را حاج قاسم می‌دانستند. و مسئولیت موشک‌هایی که از غزه به سمت رزیم صهیونیستی  شلیک می‌شد را متوجه حاج قاسم سلیمانی می‌دانستند. بر این اساس تنش‌ها روز به روز بیشتر می‌شد و حکومت آمریکا را به این تصمیم رساند که باید از دست این مرد خلاص شود.

 

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

رفتیم به سمت همون منزل. ما رفتیم پایین تو اتاق حاجی من دیگه. من اصلا ... خودم نمیدونستم اصلا دست خودم نبود، اصلا نمی‌دونستم دارم چیکار می‌کنم. پسری بود گفت: چیکار داری می‌کنی گفتم من نمی‌دونم. گفت رضا راهت اینه، جاده‌ات اینه، کجا داری میری؟ اصلا تمام. هیچی اصلا یادم نمیومد نمی‌دونستم روزه، شبه، خورشید هست، آدم هست. اصلا هیچی یادم نبود. ذهنم به هیچ جا خطور نمی‎کرد. اصلا قبول نمی‌کردم رفتم داخل اتاق حاجی خب سجاده حاجی بود و دیگه باهمون حالی که داشتم فقط تونستم سجاده حاجی رو برگردونم سرجاش که فقط اینکه سجاده وا نمونه. دیدم کنار میزشون یک نامه‌ای هست. زیر یک قلم و خودکارم بود روش انداخته بود. بعد این کاغذ و برداشتم چشم افتاد به این کاغذ. گفتم این کاغذ چیه؟ همین‌جور نشسته نگاه کردم تو دستام دیدم خداوندا مرا پاکیزه بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

دیدم همچین مثل سیر و سرکه داره گریه می‌کنه. گفتم رضا چی شده؟ گفت آقا سید حاجی می‌دونسته میخواد شهید بشه. رضا چی میگی؟ گفت این کاغذ رو بگیر بخون.

 

سید اکبر

از فرماندهان جبهه مقاومت

نامه رو آوردن اینجا، بعد مستقیم آوردن اینجا و که خدا منو بیامرزه و خدا ... که معروفه با دست خطش، آوردن اینجا. قشنگ یک محشری شد این‌جا. توی همین اتاق، محشری شد نامه رو خوندن. من خودم هنوز نمی‌تونم اون نامه رو بخونم. هنوز نمی‌تونم بخونم.

 

حادثه ترورشون رو ما در کرمان پیگیری کردیم تیمی که آمده بود برای ترور ما تیم رو گرفتیم با همه امکاناتش، با روز، با نوع، با چی، با همه‌چی. طراحی آمریکایی‌ها این بود، اسرائیلی‌ها... با دستگیری‌هایی که ما انجام دادیم که این رو بندازن گردن داعش، بگن آقا در داخل ایران، خودشون مخالف حاج قاسم جمهوری اسلامی بودند. آمدند این کار را کردند و در یک انفجاری که می‌خواست اونجا انجام بشه، یک تعدادی می‌خواستند به شهادت برسند. خب اینم کاملا یک ماه دو ماه قبل این حادثه کشف شد. بعد این حادثه من بهش گفتم حاج آقا دیگه این‌ها هیچ امیدی در ایران ندارند رو ماجرای شما، چون تموم شد سه سال کرده بودن، به این نتیجه رسیده بودند الحمدالله اون توطئه کشف شد.

 

وقتی آمریکایی‌ها حاج قاسم را شهید کردند ارزیابی درستی نداشتند و نمی‌دانستند که میلیون نفر در ایران و عراق در تشیع ایشان شرکت می‌کند. اگر این را می‌دانستند به این صورت ایشان را شهید نمی‌کردند. می‌توانستند یک ماشین بمب گذاری شده بر سر راهشان بگذارند و بگویند این کار داعش بوده است. چرا ترامپ گفت که این کار ما بود؟ لزومی نداشت؟ آن‌ها اعتقاد داشتند که مردم عراق و کسانی که در تظاهرات شرکت داشتند برای به شهادت رساندن حاج قاسم جشن می‌گیرند. دو ماه بر علیه ایران در عراق تظاهرات بود هزینه‌های زیادی کرده بودند. پمپئو گفته بود که عراقی‌ها برای شهادت حاج قاسم جشن می‌گیرند. همان شب در توییتی از تشیع بزرگ شهدا تعجب کرد. از اخراج قوای آمریکایی از عراق توسط پارلمان تعجب کرد. از حضور شخص نخست وزیر – آقای عادل عبدالمهدی – در تشیع تعجب کرد. برای این موضوعات برنامه‌ریزی نکرده بودند و البته نمی‌توانستند هم برنامه‌ریزی کنند.

 

شیخ قیس الخزعلی

دبیرکل جنبش عصائب اهل عراق

انتقام خون حاج قاسم و حاج ابومهدی برگردن همه ماست. ما عراقی- عرب و مسلمان و شیعه معتقد به علی بن ابی طالبعلیه السلام نخواهیم بود مگر این‌که انتقام خون حاج قاسم و حاج ابومهدی و ما بقی شهدا را از این قدرت طاغوتی و استکباری بگیریم.

 

حسین موسویان

دیپلمات سابق ایران

روزی که ایران زد پایگاه رو چند روز بعد من رفته بودم آمریکا دیگه، یه آمریکایی به من می‌گفت که این زن برایان هوک چند روز خواب نداره تا صبح، می‌لرزه تن و بدن‌اش و گریه می‌کنه میگه برایان تو رو میکشن، چون تو شریک بودی تو قتل حاج قاسم. یعنی این‌طوری لرزه افتاده بود به بدن این‌ها.

 

روزی خواهد رسید که خوشحالی را به قلب حاج قاسم و حاج ابومهدی هدیه می‌دهیم. این زمانی است که کل نیروهای آمریکایی را در حالی که شکست خورده‌اند را از عراق اخراج کنیم.

 

شما را که اذیت و معطل نکردیم؟

نه این‌طور نبود. سخن گفتن در مورد حاج قاسم زیاد است و تمام نشدنی‌ست. نقشی که او داشت نباید فراموش شود. حالا ممکن است کسی بترسد این‌ها را بگوید نه باید گفت! در سوریه نقش داشت و اگر ممکن بود برای سوریه اتفاقی رخ دهد در عراق نقش داشت و اگر نبود ممکن بود برای عراق اتفاقی رخ دهد. در زمان مبارزه با داعش در عملیاتی هلی‌کوپترها امکان حضور نداشتند، به همین دلیل به هواپیماهای سوخو احتیاج پیدا کردیم.

ایشان به نزد رهبر ایران رفت و گفت عراق هواپیمای سوخو نیاز دارد. هفت هواپیمای سوخو را مسلح به موشک کردند و به ما دادند و از آن استفاده کردیم تا توانستیم حمله کنیم.

بعد به هواپیمای بدون سرنشین احتیاج پیدا کردیم. سریع یک پایگاه برایمان ساخت، به سلاح نیاز پیدا کردیم – یادم است که برای آخرین بار که ابومهدی را دیدم موقع رفتن به او گفتم یادت است که روی همین سکو با هم نیازها و قراردادهای سلاح را تنظیم و امضا می‌کردیم ... این‌گونه مسائل برای ما پیش رفت. در این جنگ او از ما حمایت کرد ... نمی‌توانیم برخی چیزها را بگوییم ...

 

نقد مستند :

1 - یکی از نقاط قوت مستند، کنار گذاشتن برخی ملاحظات همیشگی و مستندساز برای اولین بار اقدام به مصاحبه و نمایش برخی از چهره های امنیتی نموده است.

2 - با وجود اینکه داغ شهادت سردار سنگین است، اما مستند صرفاً احساسی نیست و بلکه توانسته منطقی پیش رود.

3 - یکی از نقاط ضعف مستند، حجم بالای مصاحبه ها می‌باشد که تا حدودی در لحظاتی مخاطب عام را خسته می‌نماید.

 

 

دانلود رایگان 72 ساعت

 

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند اخراج

  • ۲۵۵۸

دانلود رایگان مستند اخراج

( تحقق انتقام سخت ، شهید حاج قاسم سلیمانی )

 

دانلود رایگان مستند اخراج

 

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : اخراج ( Laying Off )

کارگردان : علیرضا منتظری

تهیه کننده : محمد فریدونی

نویسنده :  علیرضا منتظری

تدوین : مجید نوروزی

سال تولید : 1399

مدت : 31 دقیقه

صاحب اثر : سفیر فیلم

 

 

  یا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

 

مستند اخراج

 

 

مستند اخراج ، راوی اتفاقات بعد از شهادت سردار سلیمانی و رویکرد برای تحقق وعده انتقام سخت و اخراج آمریکا از منطقه می‌باشد.

علیرضا منتظری این مستند 31 دقیقه ای را در آستانه اولین سالگرد شهادت سردار در دی ماه 99 منتشر کرده است ، لازم به ذکر است  در مستند از تصاویر آرشیوی و همچنین حضور کارشناسانی همچون حسن شمشادی ، دکتر فؤاد ایزدی و سعدالله زارعی استفاده شده است.

 

مستند اخراج

 

 

متن مستند :

 

13 دی 98 ساعت 00:32 دقیقه بامداد جمعه فرودگاه بغداد ، شروع مستند با لحظه هدف قرار گرفتن ماشین حامل سردار سلیمانی می‌باشد.

ترامپ : دیشب به دستور من ارتش آمریکا عملیات موفقی را انجام داد که طی آن بزرگترین تروریست دنیا کشته شد ، قاسم سلیمانی.

وقتی قاسم سلیمانی به پرتکرارترین نام رسانه های جهان تبدیل شد ، همه منتظر عکس العمل ایران بودند.

 

مستند اخراج

 

اما آیا این حمله همان انتقام پشیمان کننده بود ؟

ایران چالش جدیدی پیش رو دارد ؟

اخراج آمریکا از منطقه

 

دکتر فؤاد ایزدی

دکتر فؤاد ایزدی

 

دکتر فؤاد ایزدی (کارشناس مسائل آمریکا) : زمانی که صحبت از اخراج آمریکا از منطقه میشود باید توجه کرد که حتی یک دونه سرباز آمریکایی هم در غرب آسیا نداشته باشیم.

 

اما ماجرای حضور آمریکا در عراق به چه بهانه ای آغاز شد ؟

 

حسن شمشادی

حسن شمشادی

 

حسن شمشادی (خبرنگار سابق صدا و سیما در عراق) : زمینه سازی حضور آمریکا همان حمله 11 سپتامبر بود و گفتند ما امنیت نداریم.

 

مستند رایگان اخراج

 

همه چیز از یک انتقام شروع شد ، انتقامی سخت در پاسخ به فروپاشی برج ها دو قلو ، بهای هر برج ، اشغال یک کشور.

ریچارد کلارک (مسئول مبارزه با تروریسم کاخ سفید در زمان بوش) : وقتی که ما در مورد بمباران مواضع القاعده در افغانستان صحبت می‌کردیم ، رامسفلد گفت اهداف خوبی تو افغانستان وجود نداره ، بیاین عراق را بمباران کنیم و ماگفتیم عراق در حادثه 11 سپتامبر دست نداشته ، اما این حرف تفاوت زیادی ایجاد نکرد.

 

مستند اخراج

 

اشغال عراق دردسر چندانی برای آمریکا ندارد چون مردم عراق حدود ده ها سال از حکومت بعثی ها و شکنجه هاشون خسته شده بودند برای همین مقاومتی در برابر آمریکایی ها نکردند ، گرچه برخی از گروه های مردمی مثل سید مقتدی صدر (رهبر گروه جیش المهدی) از همان ابتدا روی خوش به اشغال کشورشان نشان ندادند و در مقابل تجاوزگران مقاومت کردند اما در نهایت آمریکایی ها توانستند حضور خود را در عراق تثبیت کنند.

عراق هم به خاطر منابع نفتی و هم به خاطر نقشی که در موضوع اسرائیل بازی کنه فرصتی شد که علاقه آمریکایی ها را به خودش جلب کند.

اشغال عراق برای مردم این کشور روزهای تلخی را رقم میزند ، بیش از یک میلیون کشتار تا سال 2007 ، ترور بیش از 350 نفر از دانشمندان عراقی ، تولد کودکان معلول در اثر استفاده از اورانیم ضعیف شده از هر 4 کودک یک نفر ، 4.5 میلیون نفر آواره عراقی تا سال 2015

 

ترامپ : دولت های ما داعش را به راه اندخته‌اند ، من رئیس جمهور اوباما و هیلاری کلینتون را بنیانگذاران داعش می‌نامم ، ما هفت تریلیون دلار هزینه کردیم ، میلیارد نه! میلیون نه! هفت تریلیون تا ده سال پیش کسی کلمه تریلیون رو نشنیده بود.

 

مستند اخراج

 

آمریکا شهرک نظامی پیشرفته ای برای خود میسازد همانند عین الاسد مجهزترین و بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق با وسعت نصف شهر کاظمین ، باند پرواز 4 کیلومتری ، بیمارستان های پیشرفته و مدرن ترین تجهیزات و تکنولوژی نظامی همانند یک شهر نظامی مدرن ، این پایگاه همیشه در تعطیلات کریسمس میزبان خانواده مقامات آمریکا بوده است.

 

شمشادی : عراق به عنوان یک شروعی برای پایان می‌باشد ، عراقی که اینقدر مورد توجه آمریکاست ، اگه شما بتونی اینو بزنی ، طبیعی است که حضور نظامی آمریکا در کشورهای دیگه خود به خود تضعیف میشه.

قدم اول برای انتقام سخت برداشته میشود ، حمله موشکی به بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه ، زمانی که ما به عنوان یک کشور عین الاسد را زدیم و پاش ایستادیم ، این اتفاق برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم رخ داد.

اما ادامه راه به این سادگی نیست ، حالا نوبت به عراق رسیده است که نقش مهمی در این ماجرا دارد ، آنها چه سهمی از انتقام سخت خواهند داشت ؟

 

مستند اخراج

 

دو روز بعد از ترور شهید سلیمانی نمایندگان مردم عراق پیش نویس قانون اخراج آمریکا از این کشور را تصویب میکنند.

اقدام مجلس عراق از سوی دولت آمریکا بی پاسخ نمی‌ماند ، ترامپ عراق را به تحریم تهدید می‌کند ، میگوید اگر نظامیان آمریکا بروند ، دولت عراق باید هزینه پایگاه را بپردازند و گرنه تحریم ضد عراق اعمال خواهد کرد که هرگز شبیه آن را قبلا ندیده اند.

 

مستند اخراج

 

دکتر سید حسین نقوی حسینی (عضو کمیسیون امنیت ملی) : پارلمان عراق در یک پارادوکسی قرار گرفت، از یکسو فشار افکار عمومی، و حاکمیت سنگینی حضور آمریکا در عراق از سوی دیگر، منجر به مصوبه موقتی شد که تا الان هم اجرا نشده.

 

مستند اخراج

 

حسن شمشادی(خبرنگار سابق صداوسیما):  ببینید وقتی‌که شما می‌گید آقا برید، میگه باشه من میرم، اما هم تحریم‌تون می‌کنم، هم هرچی که این‌جا دارید مال من میشه، هم هزینه‌هایی که کردم رو بدید. توی کشوری که هنوز هم جنگ هست، توی کشوری که هنوز هم ناآرامه. توی کشوری که هنوز هم توی 24 ساعت خیلی از مناطقش، 17-18 ساعت کمبود برق و قطعی برق داره. با اون وضع اقتصادی و فقر اقتصادی که توی خیلی از مناطق جغرافیایی عراق هست و طبیعیه که تاثیر گذاره و طبیعیه که اینها رو یک گام به عقب می‌بره و می‌رسونه و میگن که آقا اگر بخوایم این کار رو بکنیم خوب اینا رو باید چی‌کار بکنیم؟ جواب آمریکا رو کی بده؟ خب بله نظامیان امریکا رو ... خب ما تحریم بشیم نفت نتونیم بفروشیم ....

دکتر سعدالله زارعی(کارشناس مسائل منطقه و بین الملل): عراق متاسفانه به دلیل سیاست‌های نادرست در طول این دوره حالا، حداقل 50-60 ساله، عراق به شدت وابسته به خارج از کشوره در بخش‌های مختلف. از صنعت نفت و گاز بگیر، تا مسائل دیگه مثل شیر و ماست و پنیر در نظر بگیر. همه این‌ها رو عراقی نیاز داره.

اما وابستگی اقتصاد عراق به آمریکا تنها مانع بر سر راه اخراج آمریکا نیست.

اکتبر سال 2019

مردم عراق دست به تظاهرات می‌زنند. بهانه فساد بعضی از چهره‌های سیاسی کشورشان است. اعتراض مردم به فساد اقتصادی از صحنه‌ی دانشگاه شروع می‌شود. پرچم‌دار تظاهرات برخی دانشجویان و فارغ التحصیلانی هستند که بیش از هر چیز به بیکاری اعتراض دارند. در تظاهرات حمله به کنسول‌گری‌ها و سفارت ایران نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند.

بسیج مردمی عراق همچون النجباء، عصائب اهل الحق و سایر گروه‌های حامی ایران از حملات معترضان عراقی در امان نمی‌مانند.

معترضان حتی فرمانده بزرگ مبارزه با داعش یعنی وسام العلیاوی را به بهانه ارتباط با ایران به شهادت می‌رسانند.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی (عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس دهم): نظر من اونچه که در این حرکت‌ها ما مشاهده کردیم، راهپیمایی خیابونی و شعارها علیه جمهوری اسلامی ایران و بی احترامی به پرچم ایران و همچنین حمله به سفارت‌خونه و این مسائل، پیرو اون کارهایی صورت گرفت که آمریکایی ها انجام داده بودند.

 

مستند اخراج

 

دکتر سعدالله زارعی: مثلا ما یه گزارشی که ما داریم اینه که در طول این سال‌ها بیش از ده هزار نفر رو آمریکایی‌ها بردند، در آمریکا تعلیم دادند

اکتبر سال 2013

اولین دوره طرح تربیت رهبران عراق iylep با جذب جوانان عراقی آغاز به کار می‌کند و سال 2019 با پشتیبانی آموزشی و محتوایی دانشگاه تگزاس رونق بیشتری می‌گیرد. در این بین بیش از 50 درصد جوانان ثبت نام شده از شیعیان هستند.

دکتر فؤاد ایزدی (کارشناس  مسائل آمریکا): یعنی گروه گروه اساتیدشون، دانشجوهاشون، نخبگان‌شون رو، اینها رو به آمریکا می‌بردند، می‌گردونند.

آمریکایی‌ها در مرحله اول طرح iylep جوانان عراقی را شناسایی و جذب می‌کنند و در عراق آموزش می‌دهند و برگزیدگان مرحله اول را برای گذراندن مرحله دوم طرح، به آمریکا می‌فرستند.

بازدید از اماکن تاریخی و فرهنگی، دیدار با برخی از شخصیت‌های آمریکایی، شرکت در محافل جشن و رقص، فعالیت در نهادها و NGO‌های مدنی، مقابله و مخالفت با گروه‌های مقاومت مثل حشدالشعبی و سپاه بدر و به عبارتی نزدیکی به سبک زندگی آمریکایی از جمله سر فصل‌های تربیتی و آموزشی دوره iylep است.

سعدالله زارعی: شما تصور کنید جوانی در یک شهری داره زندگی می‌کنه که نه آب داره، نه جاده داره، نه برق درستی داره، نه آموزش درستی داره، اینو برمی‌دارن می‌برن آمریکا. امکانات بهش میدن و دوماه، سه ماه اینو می‌گیرن، زیر انواع آموزش، حمایت مالی‌اش می‌کنند. بعد می‌گن این زندگی رو اگه میخوای ادامه بدی، این کارها رو باید برای ما بکنی.

در تمام مدتی که جوانان عراقی در آمریکا حضور دارند، هزینه رفت و آمد، اسکان و غذا، تفریح و آموزش همه به عهده برگزارکنندگان طرح iylep است.

سعدالله زارعی: یک رشحه‌ای از کاری که اینا کردند، همین تجمعات میدانی بود. این محصول کار فرهنگی آمریکایی‌ها بود. محصول اون شبکه سازی بود که امریکایی‌ها که اونجا انجام داده بودند.

در ادامه رسانه‌های آمریکایی به میدان می‌آیند و حمایت از ایران را علت اصلی مشکلات اقتصادی مردم عراق معرفی می‌کنند.

حسن شمشادی: مثلا می‌اومد یکی جلوی دوربین حرفی زد خونی مالی بود می‌گفت من رفتم اونجا میلیشیای ایرانی منو زد، ایرانی‌ها بودند.

زمانی‌که نظامیان آمریکایی شهرهای عراق را اشغال می‌کردند، رسانه‌های غربی هم افکار عمومی را به اشغال خود در می‌آوردند.

مجری شبکه تلویزیونی الغد: اعتراض کنندگان شعارهای ضد ایرانی را سر می‌دادند. از جمله شعارات این بود که اگر ایران بیرون بماند بغداد آزاد می‌ماند.

شعار جوانان معترض: بغداد آزاد باید گردد؛ ایران اخراج باید گردد.

جوان عراقی: ماحرکتی متشکل از جوانان هستیم و رابطه و تعهدمون رو با ایران قطع می‌کنیم و هیچ چیز دیگه‌ای از ایران نمی‌خواهیم و هرچیزی که داریم و مردم و ملت و احزاب ما ایرانی نیستن.

 

مستند اخراج

 

شعار معترضین: بغداد آزاد آزاد ؛ ایران برو بیرون بیرون

حسن شمشادی: اصل شعاری که من یادم میاد که اونموقع برای حمله به عراق می‌دادند از طریق مترجم‌شون یا از طریق پلاکاردهای از  طریق بلندگو، همین‌طور شهر به شهر می‌گفتند و می‌رفتند یک کلمه اساسی بود: آزادی. ما برای آزادی شما اومدیم. به خاطر همین بود که یکی از اولین شبکه‌های ماهواره‌ای که درست کردند برای عراق «الحره عراق» بود و کلمه الحره و کلمه آزادی و با کلمه‌ای لذت بخش برای تمام مردم دنیا آمدند.

شعارهای زیبا و وعده برخوردار شدن مردم از یک زندگی مرفه به رنگ آمریکایی ذهن جوانان عراقی را به تسحیر خود در می‌آورد.

اما هم‌زمان با این اتفاقات در عراق، دولت ایران چه اقداماتی را انجام می‌دهد؟

سعدالله زارعی: دولت برای خودش سرگرمی درست کرده بود. سرگرمی اروپا و آمریکا، رفت و آمد دیپلماتیک ما بیشتر از هرجایی به اروپا بوده، کمترین آورده ارزی ما هم از اروپا بود.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی: مثلا همین لوایح چهارگانه‌ای که اومد مجلس. پالرمو و لایحه‌ی مبارزه با تامین مالی و پولی تروریسم، این ها رو شما نگاه کنین، FATAF که مطرح شد. دولت یازدهم و دوازدهم می‌گفت که، آقا شما با عراق هم نمی‌تونی معامله اقتصادی بکنی، چون  FATAFمانع میشه.

دکتر سعدالله زارعی: یک کاری در حوزه سیاسی می‌کنیم، یک کاری هم در حوزه انقلاب و نهضت می‌کنیم. اینا به هم دست نمیدند، شانه به شانه هم نمی‌شند.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی: دولت اومد تمام سرمایه‌گذاری رو کرد، گذاشت روی اینکه با امریکایی‌ها به توافق برسه، با اروپایی‌ها به توافق برسه. قطعا این بدبینی ایجاد می‌کنه تو منطقه. قطعا این کسانی که دشمن ملت ما هستند، این تئوری‌ها رو دنبال میکنند، که ببینیند آقا، اینایی که میگن ما ضد آمریکا هستیم، ضد رژیم صهیونیستی هستیم، ضد سرمایه‌داری هستیم، ضد استکبار هستیم، خودشون حالا میرن اونجا مذاکره کنند، مشکلشون رو حل بکنند.

دکتر فؤاد ایزدی: در رابطه با عراق ما در مباحث نظامی، مثلا سرکوب داعش موفق بودیم. یعنی در قدرت سخت مشکلی نداشتیم و کارهای خوبی انجام دادیم. منتهی در حوزه‌ی نرم خیلی ضعیف‌تر از آمریکایی‌ها ظاهر شدیم، و از این جهت مباحث مرتبط با دیپلماسی عمومیه، مباحث مرتبط با ارتباط نخبگانه. این‌ها خیلی کار زمین مونده وجود داره.

آمریکایی‌ها با فعالیت گسترده رسانه‌ای، نفوذ در بین نمایندگان پارلمان و دولت‌مردان، وابسته نگه داشتن اقتصاد عراق، نفوذ در بدنه جامعه عراق به خصوص جوانان دانشگاهی و با دست‌مایه قرار دادن مذاکرات ایران و آمریکا در هجمه‌های رسانه‌ای، حاشیه امنی را برای خود در اذهان مردم عراق ایجاد می‌کنند.

حسن شمشادی: کاری رو که آمریکایی‌ها انجام میدن دقیقا مثل بازی بیلیارد هست. مثل اسنوکر هست. هیچ کاری رو آمریکایی‌ها برای یک هدف مشخص انجام نمی‌دن. درسته کسی که داره بازی می‌کنه، عملا یک توپ رو با زوایای مختلف طراحی می‌کنه که به یک توپ بزنه، اما هدف اصلی باعث نمیشه که اهداف دیگر رو نبینند.

دکتر سعدالله زارعی: اگر ما بتونیم اخراج نظامی آمریکا رو در منطقه محقق بکنیم، به بقیه تلاش‌های آمریکا هم ضربه اساسی وارد کردیم. چون اساسا این نیاز آمریکاست و این پیش‌زمینه بقیه فعالیت‌های آمریکاست.

اخراج آمریکا از منطقه که با شهادت قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس آغاز شد، تنها راه حل ممکن برای نجات منطقه است.

دکتر فؤاد ایزدی: خب ببینید ... تو همون جلسه استماعی که در مجلس نمایندگان کنگره آمریکا برگزار شد، اکثر نماینده ها یکی از بحث هاشون همین بود. نقدشون نسبت به آقای پامپئو همین بود که شما با کشتن قاسم سلیمانی، آرزوی دیرینه‌شون رو برای اخراج آمریکا از عراق سرعت بخشیدید و محقق کردید.

حسن شمشادی: برای اخراج آمریکا از عراق و منطقه هم، نگاه ما نگاه مکتب حاج قاسم باید باشه. وجه فرهنگی حاج قاسم، یک وقتایی غالب میشد به وجهه‌ی نظامی‌اش. وجه کمک رسانی‌اش غالب میشد به وجهه‌ی نظامی‌اش. وجه مردم داری‌اش غالب میشد به وجههی سیاسی‌اش. این ها چند بعدی بود، حاج قاسم چند بعدی نگاه می‌کرد.

دکتر سعدالله زارعی: این یک مسئله چند وجهیه، یک وجهی نیست. یعنی باید یک سلسله اقداماتی در عرصه‌های مختلف دنبال بشه.

حسن شمشادی: اگر نظامی رو نگاه کنی، فقط با برخورد شلاق و سیلی نظامی هست که خارج میشن، نه این‌جوری نیست. بگیم کاری با نظامی‌شون نداشته باشیم، ما فقط روی فرهنگ مردم عراق کار کنیم، این‌ها خودشون میندازنش بیرون نه فقط این‌طور نیست. ما اقتصاد عراق رو قوی می‌کنیم، اینا خودشون جلوش وایمیستن، نه فقط این‌طوری نیست. ما سیاست مداراشونو جذب کنیم، کار آمریکایی‌ها تمومه، نه این‌طور نیست. گاهی یک جانبه و یک سویه ما رو به جایی نخواهد رساند و چنینی اتفاقی، نه الان، نه ده سال دیگه، نه صد سال دیگه، پیش نخواهد آمد.

اخراج آمریکا نه یک آرزو، که راهبرد نهاییست و این راهبردی‌ست که صرفا با اقدامات نظامی محقق نمی‌شود.

دکتر سعدالله زارعی: من اینو به شما بگم که توی اخراج آمریکا از منطقه ایران اصلا تنها نیست. ارتش پاکستان خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. بخش زیادی از مردم در افغانستان و بخش زیادی از گروه‌های سیاسی در افغانستان خواهان اخراج امریکا هستند. روسیه خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. ترکیه حداقل خواستار جمع کردن دستگاه آمریکا تو منطقه است. بخش زیادی از مردم عراق و گروه‌های عراقی که خواستار اخراج امریکا از منطقه‌ان. دولت سوریه خواستار اخراج آمریکا از منطقه است. مردم یمن، این تشکیلات بسیار قدرتمند انصارالله یمن، خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. بنابراین، این یک ماجرای پر طرفدار است، ما باید این رشته‌ها رو بهم وصل کنیم، ازش یک طناب محکم بسازیم و با اون طناب آمریکا رو پرت کنیم از منطقه بیرون.

لوئیس فراخان (رهبر جنبش تلفیق‌گرایانه آمریکا): این مرد(سردار سلیمانی) تروریست نبود. او اعضای ارتش اشغالگری را می‌کشت، که سرزمین عراق را تصرف کرده بودند. او به عنوان برادر عراقی ها از ایران تلاش می‌کرد تا آنان را از شر یک ارتش اشغالگر خلاص کند. و من... به خداوند سوگند شما را یک ارتش اشغالگر می‌دانم. شما در خاورمیانه چه غلطی می‌کنید؟

 

 

 

 

مستند اخراج

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید