دانلود انواع مستند به همراه متن

دانلود رایگان مستند باشگاه شهرت

  • ۳۲۸۱

دانلود رایگان مستند باشگاه شهرت

( واقعیت پشت پرده زندگی سلبریتی های  )

 

مستند باشگاه شهرت

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : باشگاه شهرت (Bashgahe Shohrat)

کارگردان : محمد حسن یادگاری

تهیه کننده : یاسر فریادرس

نویسنده :  محمدرضا خاتمی

گوینده : حمید محمدی

سال تولید : 1398

مدت : 77 دقیقه

صاحب اثر : مرکز مستند سوره

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند باشگاه شهرت

 

مستند باشگاه شهرت (Fame Club)، روایتی داغ از نحوه به شهرت رسیدن سلبریتی ها و حقیقت زندگی آنها می‌باشد، افراد مشهوری همچون الیزابت تیلور، دیوید بکهام، چارلی چاپلین، مرلین مونرو، جرج بست و افرادی ثروتمندی همچون دونالد ترامپ

در این مستند سعی شده است که زندگی بزرگترین ستاره های هنری جهان از حدود صدسال پیش تا به امروز و دیدگاه های آن در هنر، ورزش و سیاست را مورد موشکافی قرار دهد.

 

مستند باشگاه شهرت

 

 
 

متن مستند :

 

برای بشر دانستن ابعاد عادی از زندگی آدم‌های جالب، جذاب‌تر از دانستن ابعاد جالب از زندگی آدم‌ها‌ی عادیست. ما جهان را بیشتر با آدم‌ها میشناسیم تا با رویداد‌هایش.

هر روز شایعاتی درباره‌ی چهره‌های مشهور به گوش‌مان میخورد و ماهم بدمان نمی‌آید، درباره آنها نظر بدهیم و قضاوتشان بکنیم. سلبریتی‌ها به ما نشانه‌هایی از فهم خودمان را ارائه می‌دهند.

آدم‌ها مدام از خود می‌پرسند چرا مثل ستاره‌ها نمی‌توانند معروف باشند؟ باید چه انتظاری از سلبریتی‌ها داشت؟ چرا آنها ثروتمند شدند و در رفاه زندگی می‌کنند، ولی ما به سختی زندگی می‌کنیم؟ و چه‌طور یک فرد به جایگاهی می‌رسد که طرفدارانی سینه چاک پیدا می‌کند؟

هر ستاره روایت‌ها و معانی فرهنگی سیاسی خاصی دارد، این روایت‌ها هر ستاره را از دیگری متمایز می‌کند وگاهی هم پوشش، بدن وچهره آنها این معانی را تداعی می‌کند.

شهرت بر جهان ما اثر می‌گذارد و از آن اثر می‌پذیرد و این امکان را به نهاد‌های قدرتمند می‌دهد تا احساسات جامعه را کنترل کند. چون همیشه افرادی عاشق آدم‌های مشهور می‌شوند و سخنان‌شان را قبول می‌کنند

انگار آدم‌ها با تصور خودشان به جای افراد مشهور برای لحظاتی ناکامی‌ها و تلخی‌های دنیای واقعی را فراموش می‌کنند.

اما شهرت روی دیگری هم دارد. تاریخ رسمی شهرت را نادیده گرفته، شهرت می‌تواند از نشانه‌های هویت جمعی و دلبستگی‌های هر سرزمینی باشد. متون تاریخ معاصر به آن اشاره‌ای نمی‌کند، غافل از این‌که انگار این ستاره‌ها نمایش‌گران و رامش‌گرانی صرفا برای زمان سرگرمی‌اند. باشگاه شهرت

 

زندگی در یک نمای نزدیک تراژدی و غم‌انگیز است و در نمای دور کمدی و خنده‌دار!

خیلی تلاش کردم مردم این را بفهمند ولی آنها فقط خندیدند.

 

باشگاه شهرت

 

فصل اول:عصر جدید

درسال‌های آغازین قرن بیستم سینما یک سرگرمی ارزون بود. افراد خوش‌ترین اوقاتشون رو با کمترین هزینه در سالن‌های سینما میگذروندن. تا جایی که بر سر در بسیاری از سینماها این تابلو نصب شده بود: اینجا خوشبختی بسیار ارزان است

تا قبل از تولد سینما رمان نویسان قهرمانان سیرک‌ها و بازیگران نمایش‌های عمومی، شهرت نسبی پیدا می‌کردند. اما از زمانی که پرده نقره‌ای پا به دنیا گذاشت بازیگران سینما فرصت برای شهرت‌های افسانه‌ای به دست آوردند. یکی از شاخص‌ترین ستاره‌های سینما در ابتدای عمر صنعت سینما، چارلی‌چاپلین بود. هنرمندی که کارش رو با نمایش‌های شاد عمومی و سیرک آغاز کرد و در جستجو رویاهاش به آمریکا مهاجرت کرد.

او با قابلیت‌های بدنی‌اش داستان فیلم رو به گونه‌ای روایت می‌کرد که هیچ‌کس جای‌خالی صدا رو در فیلم‌هاش متوجه نمی‌شد. تصویر او به نمادی از سینما در جهان تبدیل شده بود و شهرت چارلی سرزمین به سرزمین پیچیده بود. او رونق‌بخش صنعت سینما در روز‌های سخت آغازینش بود.

چارلی تونست ثروت قابل توجه‌ای برای سرمایه‌داران بزرگ هالیوود کسب کنه، اما فیلم‌های پول‌ساز او پر از گوشه و کنایه به نظام سرمایه‌داری آمریکایی بود. چاپلین در میان مردم محبوب شده بود اما فیلم‌هاش باب میل اربابان قدرت نبود.

بعد از نابودی هیتلر، نزاع کمونیسم شوروی و کاپیتالیسم آمریکا بر سر اروپا آغاز شد. در رقابتی پایاپای بلوک شرق از یک‌سو و بلوک غرب از سوی دیگه، کشور‌های اروپایی رو یکی‌یکی با خودشون همراه می‌کردند. تقابل کمونیسم و سرمایه‌داری در عرصه فرهنگی هم دیده می‌شد.

بسیاری از شهروندان ایالات متحده، مهاجران اروپایی بودند و دیگه کشورشون بخشی از حوزه کمونیسم و هم پیمان شوروری به حساب می‌اومد. این موضوع شاخک‌های سازمان سیا رو حساس کرد. هالیوود هم به عنوان سرزمین آرزوی هنرمندان، بسیاری از شهروندان اروپا از جمله چاپلین رو به طرف خودش جذب کرده بود.

سازمان سیا در سال 1947 پروژه‌ای به‌ نام شکار جادوگران را با هدایت جوزف مک کارتی کلید زد. این پروژه به دنبال هنرمندان اروپایی تباری بود، که نوعی تعلق به تفکر کمونیستی در اونها وجود داشت. سیلی از بازپرسی‌ها و جمع‌آوری اطلاعات در هالیوود به راه افتاد و ریگان که در اون روزگار یک بازیگر درجه 2 هالیوود بود، یکی از عاملان مهم این پروژه به شمار می‌رفت.

اولین قربانی پروژه شکار جادوگران چارلی‌چاپلین بود. او که هیچ‌وقت نتونست رضایت قدرتمندان رو برای اقامت دائم در آمریکا بگیره، زمانی‌که می‌خواست از اروپا برای ساخت فیلم جدیدیش دوباره ویزای آمریکا رو بگیره، ساعت‌ها از او بازجویی شد. با این حال در بدو ورود به خاک آمریکا تلگرافی به دستش رسید که در اون ویزاش رو باطل شده اعلام کرد. او بازگشتی اجباری به اروپا داشت و دیگه نتونست ستاره پرطرفدار سر در سینماها در دوران اوجش باشه.

 

باشگاه شهرت - چارلی چاپلین

 

چارلی که درآمد زیادی برای هالیوود به دست آورده بود و بسیاری از مردم جهان سینما را به کارهای او شناخته بودند، نمی‌تونست این شرایط را بپذیره. به چارلی برخورده بود که برای کاره نکرده بخواد اعتراف کنه، پس در اروپا با دلخوری از آمریکایی‌ها فیلم‌سازی رو از سر گرفت.

در آثار جدیدش دیگه اون هیجان و شور و حرارت قبلی وجود نداشت و انگار می‌خواست غم خیانت‌هایی که در حقش روا شده بود رو با فیلم‌هاش بازگو کنه.

فیلم‌های جدیدش شرحی از تهدید‌ها، ارعاب‌ها، خطر‌های غیر قابل کنترل و تحت تعقیب بودن‌های پنهانی‌اش رو به نمایش می‌گذاشت.

سال‌ها بعد و در دوران پایانی عمرش، وقتی‌که آکادمی اسکار می‌خواست اولین جایزه رو به خاطر یک عمر تلاش هنری به او اهدا کنه، حضار سالن ایستادند و بیش از پنج دقیقه به افتخارش کف زدند.

 

باشگاه شهرت

 

اما در اون لحظه دوربین‌ها در چشمان چارلی برقی از غم و حسرت را ثبت کردند. غمی که نشون می‌داد بزرگ‌ترین ستاره هم آزادانه و بدون ملاحظه ساختار قدرت، نمی‌تونه مسیر قدرتش رو طی کنه و کارش رو به سرانجام برسونه. حتی اگر مردم جهان بسیاری از شادی‌ها و خنده‌هاشون در دوران تلخ کامی رو مدیون او باشند.

شاید چارلی ناگفته‌های زیادی داشت و نتونست اونها رو در عصر جدید شهرت بگه. اما باهمه‌ی استعداد‌های بی‌تکرار و آثار ماندگارش، دیگه در دلش می‌دونست که ستاره‌ها به دنیا نمیان، بلکه اونها ساخته دست قدرتند.

 

این که تو یک شخصیت هستی، به این معنی نیست که شخصیت داری!

 

باشگاه شهرت

 

فصل دوم: یک داستان عامه پسند

دهه‌های 1930و1940میلادی، هالیوود فهمیده بود یکی از مهم‌ترین پارامتر‌های موفقیت‌های گیشه، حضور ستاره‌ها در فیلمه.تماشاگران هم با دیدن ستاره‌ها به این باور می‌رسیدند، که مهم نیست از چه طبقه‌ای هستی و چه‌قدر ثروت داری. همه چیز برای همه کس ممکنه.

یکی از ستاره‌های مشهور سینما در این دوره الیزابت تیلور بود. ستاره‌ای درخشان نه فقط شیفته بازی و زیباییش بودند، بلکه زندگی شخصی پر تلاطمش هم برای مخاطبان جذاب بود.

وقتی تیلور فقط 17 سال داشت، یعنی در سال 1949 عکسش روی مجله TIMEچاپ شد و آوازه شهرتش جهان رو فرا گرفت.

{دیالوگ‌های فیلم: لسی بیچاره!..دختر بیچاره!

خوشگل نیست؟ اون جدیده. تاحالا به این شگفت‌انگیزی ندیده بودم!

این بدرد چیزهایی که بهت یاد داده بودم نمیخوره.

اون مصدومه

انجامش داد. دیدی که کارشو انجام داد 

عزیزم عجب پسر دوست داشتنی}

 

دانلود رایگان مستند باشگاه شهرت

 

دهه‌های 50 و60 میلادی عصر طلایی ستاره‌ها بود. ستاره‌ها موجوداتی ابرانسانی بودند. یک ستاره در اوج جلال و ثروت و زیبایی قرار داشت و دست یافتن در جایگاه او ناممکن بود.

خود ستاره‌ها هم به ندرت در بین مردم ظاهر می‌شدند و فقط عکس‌های آتلیه‌ای و روتوش شده از اونها در دستان مردم قرار می‌گرفت. عکس‌هایی که ستاره‌هارا با وقار، رعنا، جذاب و افسون‌گر نشون می‌داد.

هم مجله‌های اون دوران این طور عکس‌هارا بیشتر برای رو جلدشون میپسندیدن و هم دوربین‌های ثابت و سنگین مجال ثبت تصویر‌هایی با چشم‌های پف کرده و پوششی غیر متعارف را نمی‌داد.

در دهه 50 هیچ بازیگر زنی نمی‌تونست برای بازی در یک فیلم یک میلیون دلار درخواست کنه، به جز الیزابت تیلور اون هم برای ایفای نقش کلئوپاترا.

تا اون زمان تیلور به عنوان یک همسر وفادار و یک مادر مهربان شناخته می‌شد، اما بعد از فیلم کلئوپاترا، شایعاتی بدون سند از داستان دلسردی الیزابت نسبت به همسرش بر سر زبون‌ها افتاد.

آروم آروم دوربین‌های سبک‌تر و لنز‌های زوم به عکاسان توانایی ماجراجویی در زندگی شخصی ستاره‌ها رو می‌داد. تکنولوژی نوین دوربین‌ها، تصویر برداری در هر شرایطی و بدون نور پردازی رو ممکن می‌کرد. سرعت ثبت عکس‌ها بیشتر می‌شد و دوربین‌های کوچیک می‌تونستن به صورت نامحسوس وارد فضاهای خصوصی بشن.

بعد از پخش فیلم کلئوپاترا، خبرهایی درباره علاقه تیلور به مردی غیر از شوهرش پخش شد. نام ریچار برتون، که در فیلم کلئوپاترا بازی کرده بود، هرگز به اندازه تیلور مشهور نبود، اما در بین مردم پیچید.

 

مستند باشگاه شهرت

 

مارچلو گپتی، یک عکاس خبری بود که یا به ارتباط بین تیلور و برتون، شک برده بود یا فقط در بخش ویژه ساحل مدیترانه روم، که قایق‌های ثروتمندان در آنجا لنگر انداخته بود در حال گشت زدن بود. به هرحال او هر انگیزه‌ای که داشت باید وقتی تیلور و برتون رو در کنار هم دیده، به شدت هیجان زده باشه. تا پیش از اون هیچ عکس دیگه‌ای مثل این عکس ماجرا وجود نداشت.

تیلور روی عرشه قایق تفریحی دراز کشیده بود و خیالش راحت بود که هیچکس او رو نمیبینه و برتون طوری کنارش بود که معلوم می‌شد اونها عاشق هم‌اند.

عکس گپتی، تیلور و برتون، دو آدم عاقل بالغ و متاهل و یک پدر و یک مادر رو در پایتخت مذهبی جها کاتولیک به نمایش می‌گذاشت. این در فرهنگ کاتولیک، گناهی نابخشودنی بود.

کار گپتی، در همه جای جهان فرستاده شد و روزنامه‌ها و مجلات اون را در کنار داستان‌هایی از این رابطه فرازناشویی که به صورت مخفی آغاز شده و اکنون مهم‌ترین خیانت در جهان بود، منتشر می‌کردند.

حتی واتیکان، این رابطه رو محکوم کرد. از وزارت امور خارجه آمریکا هم خواسته شده بود تا ویزای ورود برتون به آمریکا رو بر این اساس که او برای تربیت اخلاقی جوانان کشور مضرره، لغو کنه.

صدای شاتر یک لنز فقط کمی بلندتر از صدای بال زدن یک پرنده است. اما تاثیر ناخواسته یک عکس، میتونه در جهان طنین‌انداز بشه. پخش این عکس شنیده شدن اصطلاح پاپاراتزی رو بیشتر کرد. پاپاراتزی عکاسانی همچون مارچلوگپتی‌اند. اونها هواداران افراطی، دل زده و خو گرفته به ستاره‌ها هستند که قواعد نانوشته مرز‌های زندگی خصوصی و عمومی رو نادیده می‌گیرند.

پیش‌تر رسانه‌های بزرگ از افشای اطلاعات مربوط به زندگی خصوصی ستاره‌ها جلوگیری می‌کردن، اما پاپاراتزی‌ها متوجه شدند که هواداران علاقه خاصی به نسخه دیگری از سرگرمی دارند. نسخه‌ای که در اون تصویر چهره‌های مشهور در یک لحظه ناخوشایند درحالی که مشغول کاری هستند که نباید بکنند ثبت میشه.

این عکس‌های برنامه‌ریزی نشده میتونه برای پاپاراتزی‌ها درآمدهای نجومی داشته باشه. احتمالا در ابتدا مخاطبان با دیدن تصویر ستاره‌های محبوبشون در شرایط نامعمول و بدون وقار همیشگی شوکه می‌شدند، اما رفته رفته به این تصاویر خو می‌گرفتند و در نهایت برای دیدن دوباره اونها انتظار می‌کشیدند. حالا دیگه ستاره‌ها به بلور‌های یخی روی بخاری تبدیل می‌شدند. تماشاچیانی که تا کنون به ستاره‌های دست نیافتنی نگاه می‌کردند، حالا می‌تونستند اونها را تا خطاهای روزمره زندگیشون پایین بیارن.

{دیالوگ فیلم: فایده نداره این جوری جون سالم بدر نمی بریم، جو!

اسمم جوزفینه. اینم از اولش فکر خودت بود.}

 

هیچکس بی عیب نمی‌ماند.

 

باشگاه شهرت

 

فصل سوم: بعضی‌ها داغشو دوست دارند

در اواسط قرن بیستم دیگه مردم با دیدن ستاره‌ها خودشون و آرزوهاشون رو در اونها می‌دیدن و با اونها همزاد پنداری می‌کردن. ستاره‌ها تصویری بهتر و متعالی‌تر از جامعه به نمایش می‌گذاشتند

یکی از ابرستاره‌هایی که مدام در این نما دیده می‌شد، مرلین‌مونرو بود. در خیلی از فیلم‌هاش به تماشاگران اجازه داده می‌شد تا واکنش‌های مرلین رو در نمای نزدیک ببینند و همین موضوع دلیلی بود تا بسیاری حس نزدیکی بیش از اندازه‌ای با او داشته باشند و خودشون رو به جای او بگذارن.

{دیالوگ فیلم: نگاه کن! تاحالا جایی چیزی شبیه به این دیده بودید؟

همه‌اش سنگ های الماسه!

میتونم گردنم بندازمش.

بهت نمیاد. بزارش رو سرت.

حتما داری به این فکر میکنی من دیروز به دنیا اومدم!}

مرلین کودکی سختی داشت. مادر او زنی آشفته حال بود و نتونست از دخترش نگهداری کنه. مرلین در یتیم‌خانه بزرگ شد و از اونجا که ظاهر زیبایی داشت، از سال 1944 به عنوان یک مدل برای شرکت‌های تبلیغاتی جلو دوربین عکاسی قرار گرفت. دو سال بعد تونست وارد سینما بشه و در فیلم‌های سینمایی با ارائه تیپ آشنای زنی زیبا، ساده و تا حدی هوس‌ران، به سرعت به محبوبیتی چشم گیر دست پیدا کنه. مردم دوست‌داشتن همیشه او را در نقشی دختری با موهای بلوند، البته ساده لوح و شاد ببینند. برای همین اجازه نداشت مسن‌تر یا عاقل‌تر و فهمیده‌تر باشه. مرلین خودش هم به این موضوع پی برده بود.

 

باشگاه شهرت

 

زندگی او روی پرده یک زندگی رویایی بود که صنعت سینما براش ساخته بود، اما مرلین در دنیای واقعی طور دیگه‌ای بود. طوری که مردم از ستاره محبوبشون انتظار نداشتند.

انتظاراتی که سینما ساخت، فراتر از توانایی‌ها و گاهی متفاوت با خواسته‌های این ستاره بود. او به‌خاطر جاذبه‌های جنسی‌اش، به یکی از مشهورترین ستاره‌های سینما در قرن بیستم تبدیل شد. رسانه‌ها از او زنی ساده لوح، زیبا و اغواگر برای مردان ساخته بودند و چون در پرورشگاه بزرگ شده بود و خانواده‌ای نداشت، استودیوها آزادی بیشتری در سوءاستفاده از او داشتند. اما با گذشت زمان چهره مرلین از اوج زیباییش فاصله می‌گرفت و کهنه می‌شد. مرلین تحمل این سقوط آرام رو نداشت.

هالیوود او را به عرش رسونده بود و حالا داشت نابودش می‌کرد. او داشت پیر می‌شد و آینه‌ی جادویی هم وجود نداشت تا ملکه زیبایی رو از پیری دور کنه.

زمانی که مرلین احساس کرد به مرزی پیری نزدیک و حضورش بر پرده‌های سینما کمرنگ شده و دیگه نقش‌هاش رو به سختی به دست میاره احساس شکست کرد.

استودیو‌ها با خود مرلین کاری نداشتند و فقط پولی که از زیبایی او به دست می‌آوردند براشون مهم بود. زیبایی او هم داشت به پایان می‌رسید

در این شرایط مرلین دست به واکنشی زد که همه رو شوکه کرد.

{گزارش‌گر: اینجا یک کلبه به سبک اسپانیایی است؛ در بخش اختصاصی برنت‌وود در لس آنجلس، جایی که مرلین مونرو درآن درگذشت. بوسیله قرص‌های خوابی که کنار تختش قرار داشت.}

پخش خبر خودکشی مرلین مونرو، تا ابد چهره جوان او در ذهن بینندگان، تهیه کنندگان و استودیو‌ها به یادگار نگه داشت و به کسی اجازه نداد تا پیریش رو به تماشا بنشینه

{پزشک: نتایج من نشان می‌دهد که مرگ مرلین مونرو به خاطر اوردوز بر اثر خودتجویزی بیش از حد دارو بوده و دلیل مرگش به احتمال زیاد خودکشی بوده است.}

اما ادعا‌هایی پیش کشیده شد، مبنی براینکه مرگ او یک توطئه بوده و حوادث اسرار آمیزی مرگش رو رقم زده. قصه‌هایی از سوءاستفاده‌های جنسی و روابط پنهان ملکه زیبایی جهان با سیاست مداران و ثروتمندان و ستم‌هایی که اربابان قدرت و ثروت بر او روا داشته بودند در میان مردم پیچیده بود.

بعد از مرگ مرلین، استودیو‌ها بلافاصله جای خالی اورا پر کردند. به شدت شخصیت دختری احمق با موهای بلوند با جایگزینی یک ستاره جدید پی گرفته شد.

 

باشگاه شهرت

 

مرگ مرلین نشون داد ستاره‌ها مانا نیستند. اونها اافول می‌کنند، از یاد میرن و ستاره‌ای نو پا جای ستاره‌ای کهنه رو می‌گیره. اون چه موندگاره صنعتیه که در تاریکی پشت درخشش ستاره‌ها، نقشه‌هایی نو برای باقی موندن کشیده.

صنعت شهرت فهمید که جاذبه‌های زیبایی و زنانه می‌تواند هر فردی رو مشهور کنه. قواعد شهرت به هم ریخته بود و دیگه لازم نبود ستاره‌ها افرادی با توانایی خارق‌العاده باشند.

دیگه می‌تونستند همه جزئیات زشت و زیبا، رسوایی‌های اخلاقی، رهایی و قاعده ستیزی خودشون رو به رسانه ها ارائه کنند.

در این حالت قاعده‌ای نو برای ستاره شدن بازنویسی می‌شد. من همه چیز را به شما نشان می‌دهم و شما هم همه چیز را برای همه بگویید و مرا بر سر زبان ها نگه دارید. این فرهنگ که اصالت رو به زیبایی میده بر این باوره که هر که زیباست، پس خوب هم هست. اگر ستاره‌ها با زیبایی‌شون مشهورند، پس هرکسی که بتونه به هر طریقی خودش رو زیبا نشون بده میتونه مشهور باشه. سال‌ها بعد صنعت شهرت، ترویج روابط جنسی در پشت صحنه، معرفی ستاره‌های جنسی و شهرت به واسطه بدن و نه استعداد رو، به عنوان مولفه‌های اصلی به شهرت رسیدن یک ستاره زن تعریف کرد. حالا ستاره‌ها به هر طریقی دنبال به دست آوردن شهرت‌اند، حتی نابودی حریم شخصی و آبروشون.

بیش از 50 سال بعد از مرگ مرلین مونرو، افشای اطلاعاتی نشون داد که ماجرای توطئه مرگ مرلین، می‌تونه یک سناریو صرف و شایعاتی جنجالی برای عامه نباشه.

هاروی واینستاین از تهیه‌کنندگان بزرگ ثروتمند و قدرتمند هالیوود و صنعت شهرت، پیرو شکایتی که از 80 زن هنری و سینمایی و مشهور مبنی بر آزار جنسی داشت، به دادگاه فراخونده شد.

ادعاهای بسیاری در رابطه با سوء استفاده جنسی مشابه واینستاین، علیه مردان قدرتمند در سراسر جهان هم صورت گرفت. واینستاین با استفاده از قدرتش، زنان را به بهانه‌ی جلسات کاری دعوت می‌کرد و در نهایت اونها رو مجبور می‌کرد تا به خواسته‌های جنسی او پاسخ بدهند.

{مصاحبه با یک ستاره: نصیحتی برای دختران جوانی که به هالیوود می آیند داری؟

اگه اینو بگم انگ میخورم... اگر هاروی ‌واینستاین شمارو به مهمونی خصوصی دعوت کرد نرید!}

بیشتر زنانی که هدف واینستاین بودند، اغلب افرادی جوان و به دنبال شهرت بودند که در ابتدای کارشون به دنبال راهی برای پیشرفت می‌گشتند. اما به علت نگرانی از مخدوش شدن چهره‌شون در جامعه، در قبال این آزارها سکوت می‌کردند.

{توضیحات یک فرد: یکی از حقایق مهمی که درباره‌ هاروی واینستاین مردم می‌گویند اینه که چرا این حقیقت رو دارند انتقال  می‌دهند؟

بخاطر امیال یک نفر چرا باید الان به زمان های عقب برگردیم؟

اما بیاید این سناریو رو باهم تصور کنیم! باشه؟

شما یک زنی در سطح ضعیف‌تر از قدرت هستید که با یکی از قدرتمند‌ترین افراد در صنعت سرگرمی در ارتباط‌اید. یکی از قدرتمندترین افراد در آمریکا. این مرد همه رو میشناسه. مهمترین وکلا؛ مهمترین سیاستمداران؛ رئیس جمهور‌ها! همه کارگردانان فیلم؛ همه تهیه کنندگان؛ همه بازیگران؛ همه و همه ...

اعترافات باعث دستگیری هاروی واینستاین شد!

شما به صورت اختصاصی در موقعیتی آسیب‌پذیر قرار دارید که هیچکس در آنجا نزدیک شما نبوده!

درحالیکه او یک قدرت اقتصادی؛ اجتماعی و سیاسی است چه کار می‌تونید بکنید؟

به این فکر میکنی که این درسته! و بیشتر از همه اینو میپرسی که: این کاری بود که من کردم؟

این چیزی که آدمهای مورد اذیت واینستاین رو همیشه آزار میده؟

چون قدرت او خیلی زیاد است.

این زنان هیچ کاری برای تشویق هاروی واینستاین نکردند تا (بالاخره یک روز) در مقابل این رضایتش مقابله کنند.}

سال 2017 باافشای برخی از این آزارها ستاره‌ها و سلبریتی‌های زن فعال در هالیوود کمپین (من هم Me Too) رو به راه انداختند، و در اون تجربه‌های خودشون رو در آزار جنسی قرار گرفتن بازگو کردند.

 

مستند باشگاه شهرت

 

چند ماه بعد مراسم گلدن گلوب سال 2018 در شرایطی برگزار شد که همه زنان با لباس‌های سیاه به این مراسم رفتند. این سیاه پوشی به خاطر مخالفت زنان با شیوه سوءاستفاده از زیبایی و بدن زنانه برای رسیدن به شهرت بود.

لااقل دیگه همه حاضران در مراسم گلدن گلوب 2018 می‌دونستند که برای به شهرت رسیدن بر روی صحنه روابط پنهان و نانوشته‌ای در پشت صحنه وجود داره.

 

{دیالوگ فیلم: پدربزرگم کسی بود که نفت رو از صحرای سعودی می‌خرید. همه می‌دونستند اونجا نفت دارد. فقط فکر می‌کردند نمیشه استخراجش کرد و انتقالش داد. اما پدربزرگم راهی پیدا کرد با قبیله بدوی یه قرار گذاشت. خیلی نفت اونجا بود اما کشتی به اندازه کافی بزرگ برای حمل اونها وجود نداشت. پس پدربزرگم یه کشتی ساخت. اسمشو گذاشت ابرتانکر. نمی‌دونم اما اگه بتونی پولاتو بشمری دیگه میلیاردر نیستی.}

برای رسیدن به پول معمولا هزینه‌های زیادی پرداخت می‌شود!

 

باشگاه شهرت

 

فصل چهارم:همه پول‌های جهان

در آغاز دهه 60 میلادی سینماها تک افتاده بودند. با پا گذاشتن تلویزیون به صحنه دنیا، مخاطب به سوی این تکنولوژی جدید رفت و صنعت سینما تا چند سال رونقش رو از دست داد. تلویزیون هزینه‌های هنگفت داشت و روش درآمدش هم متفاوت بود. تبلیغات تجاری تلویزیون، اصلی‌ترین راه درآمد‌زایی اون بود. روشی که در اون ستاره‌های عرصه تبلیغات تلویزیونی فقط باید برای مدت کوتاهی جلو دوربین ظاهر می‌شدند و در همین فرصت کوتاه مخاطب را برای خرید کالای مورد نظر قانع می‌کردند.

هواداران ستاره‌ها دوست داشتند لباس‌هایی رو بپوشند، که اونها می‌پوشند. ماشین‌هایی سوار بشند که ستاره‌ها می‌پسندند و در همان رستوران‌هایی غذا بخورند که اونها غذا می‌خورند.

حتی اگه می‌دونستند ستاره‌ها برای تبلیغ پول گرفتند باز هم به اونها اعتماد داشتند و مطمئن بودند ستاره‌ها بی دلیل یک چیز رو تبلیغ نمی‌کنند.

اما کدوم ستاره میتونه بیشترین مشتری رو برای شرکت‌های بازرگانی جذب کنه و حداکثر سود را براشون به ارمغان بیاره؟ و کدام ستاره میتونه مخاطب رو به خرید یک محصول ترغیب کنه؟

اواسط دهه 60  میلادی، یک قهرمان ورزشی که یک چهره زیبا و شاداب داشت ستاره صنعت تبلیغات شد. جورج بست بازیکن محبوب تیم منچستریونایتد، یکی از خوش تکنیک ترین فوتبالیست‌های تاریخ فوتبال بود و تونست به عنوان بهترین بازیکن جهان در سال 1969 انتخاب بشه.

اما ستاره بست در آسمان تبلیغات زود محو شد، تبلیغات‌چی‌ها دیگه کاری به کار او نداشتند و رسانه‌ها ماجراهایی از بدمستی‌ها و سرکشی‌های او بازگو می‌کردند. داستان‌هایی که حکایت از مشکلات ریشه‌دار شخصی او داشت.

او خودش رو یکی از جوانان آشوب‌گر و گردن‌کش مخالف ساختار قدرت در اروپا می‌دونست. جوانانی که برای هیچ چیز و هیچ‌کس احترام قائل نبودند. اونها به جای پذیرفتن قواعد اجتماعی تنها به دنبال احساسات و خواسته‌های شخصی بودند.

جورج با بطالت و هوس‌رانی مسیر سقوط رو در پیش گرفت و شهرتش رو به افول گذاشت. او دیگه نماد هیچکدوم از ارزش‌های فرهنگی جامعه نبود.

دهه‌ها گذشت و هیچ ستاره‌ای که به اندازه جورج بست، محبوب و مشهور طرفدارانش باشه ظهور نکرد. تا اینکه در اواخر دهه 90 میلادی جوانی با مهارتی که در زدن ضربه‌های آزاد از پشت 18 قدم داشت توجه همه رو به خودش جلب کرد.

جوانی خوشتیپ و جذاب که فوتبالیستی ماهر بود که به عنوان یکی از بهترین هافبک‌های نسل خودش شناخته می‌شد: دیوید بکام

او دوبار نامزد عنوان بهترین بازیکن سال جهان شد و یک بار نامزد دریافت توپ طلایی اروپا. اما هیچوقت نتونست یکی از این دو افتخار رو کسب کنه.

او دقیقا همون ورزشکاری بود که رسانه‌ها و مردم می‌پسندیدند. چهره‎ای که مد روز رو میساخت. بکام کاپیتان تیم ملی انگلیس هم شد که باعث شد بیشتر مطرح بشه و رسانه‌ها بیشتر به دنبال او باشند. اما همیشه این سوال در ذهن آدمها مخفی شده بود که آیا او بهترین فوتبالیست جهانه؟ همزمان با او زیدان، رونالدو، آنری، رونالدینیو و بسیاری دیگر مهارتی بیشتر از بکام در مستطیل سبز از خودشون نشون می‌دادند، اما به اندازه او مورد توجه قرار نگرفتند.

سال 2004 رئال مادرید می‌خواست بکام رو بخره، درحالی که دوبازیکن در همون پست و باکیفیتی بهتر یعنی فیگو و زیدان رو در اختیار داشت. اما بکام چون می‌تونست چیزهایی زیادی مثل پیراهن، پوستر، حق امتیاز، تصاویر، پخش تلویزیونی و تبلیغات رو برای رئال به ارمغان بیاره خریداری شد.

حضور چهار ساله بکام در رئال، اونقدر پول برای رئال داشت که مدیران رئال مادرید شکست‌ها و ناکامی های اون سال‌ها را نادیده گرفتند. اونها هم باور داشتند مخاطب به محصولی که تبلیغ میشه توجهی نداره، بلکه به کسی که اون رو تبلیغ می‌کنه دقت می‌کنه.

بکام پسری جوان و جذاب برای رسانه‌ها و بازیگری اغواگر برای صنعت تبلیغات بود. او با ازدواجش با ویکتوریا آدامز عضو یکی از گروه‌های موسیقی دخترانه که در مدلینگ هم فعال بود خودش رو در غالب مردی خانواده‌دار و موقر، با یک زندگی سالم نشون داد. محبت او به فرزندانش هم به تصویری مردم درست کاری که ساخته بود کمک می‌کرد. ارزش‌هایی که او نماینده اونها شده بود درست همون ارزش‌هایی بودند که هدایت‌گران فرهنگی جامعه می‌خواستند.

با اینکه بکام هیچ‌وقت نتونست در جایگاه بهترین فوتبالیست جهان قرار بگیره، اما بدون شک یکی از محبوب‌ترین‌ها در تمام ادوار فوتباله. حمایت هدایت‌گران فرهنگی جامعه و نمایی که رسانه‌ها از اون نشون می‌دادند او را به عنوان الگویی برای جوانان معرفی می‌کرد.

سال‌ها پیش جورج‌بست در مقابل نظام اجتماعی روزگار خودش ایستاد و سازی مخالف با آهنگی که رسانه‌ها پخش می‌کردند نواخت؛ اما دیوید بکام درست برعکس او تبدیل به نمادی شد که تمام ارزش‌های صاحبان رسانه رو تبلیغ می‌کرد و به عنوان نماینده تمام عیار سنتی جامعه‌اش به شهرت رسید.

اگر در گذشته فردی با شنا در خلاف جهت جریان آب، به شهرت می‌رسید حالا دیگه بدون مدیریت شهرت نمیشه یک فرد رو در صدر محبوبیت و جذابیت نگه داشت. چیزی که بکام با همه ناکامی‌هایش درفوتبال از اون سود برد و جورج‌بست با همه موفقیت‌هاش از اون بی‌بهره موند.

 

{دیالوگ فیلم: تو آزاد میشی و تحت حفاظت خواهی بود.

اینا رو تو فراغتت بخون. گمشون نکنی.}

توحق داری من رو بکشی، اما حق نداری اعمالم را قضاوت کنی!

 

باشگاه شهرت

 

فصل پنجم: اینک آخرالزمان

ستاره‌ها برای اونکه موندگار بشن، باید یک معنا رو در ذهن مخاطب درست کنند. معنایی که گاهی به اصلی‌ترین هدف زندگی یک هوادار تبدیل می‌شه.

در این حالت نوعی خاصی از هوادار به وجود میاد. فردی که ستاره محبوبش رو در مقامی فراتر از انسان میبینه.

ستاره‌ها برای او تبدیل به خدایانی انسان‌نما میشن و هوادار افراطی حاضره برای اونها جونش رو هم فدا کنه. همیشه حضور اون رو در قلبش احساس می‌کنه و رویاهاش او رو می‌بینه. عکس او رو در مقابل چشمانش نصب می‌کنه و با تصویر ستارش حرف می‌زنه. در یک کلام اون رو مثل یک بت می‌پرسته. در این حالت هوادار ناهنجاری‌ها و حتی رسوایی‌های ستاره‌اش رو نمی‌بینه.

هوادارای پدیده‌ایه که فرد تلاش می‌کنه تا سرکوب‌هاش رو با معناهای تقویت شده که ستارگان به وجود آوردن، جبران کنه. گرداندگان شهرت هم این موضوع رو فهمیدند.

اوایل قرن 21 که رسوایی اخلاقی مایکل جکسون رسانه‌ای شد، همچنان هواداران به او توجه داشتند و بسیاری هنوز او رو می‌پرستیدند. چیزی که سال‌ها قبل شهرت الیزابت تیلور رو با یک کابووس وحشتناک به پایان رسونده بود، در مورد مایکل جکسون پایان خوشی داشت.

دیگه رسانه‌ها هم فهمیده بودند، بی ابرویی و خشم هم مزایایی داره. مایکل جکسون به نمادی از عصر جدید تبدیل شد.

شهرت او بعد از دادگاه تجاوز به کودکان هم پایدار بود. برخی منتظر بودند مایکل جکسون بعد از این دادگاه‌ها از صحنه شهرت کنار گذاشته بشه،  اما انگار ایمان هواداران او به خداوندگارشون خدشه ناپذیر بود. طوری که حتی صدای مدافعان دین داری در آمریکا هم در اومد. ستاره‌پرستی یک آیین تازه شد و باور‌ها و رفتار‌های نو باخودش آورد. ستاره‌ها جای مقدسات رو گرفتند، غافل از این‌که این بت‌ها فقط یک تندیس معمولی و یک آرمان پوشالی دست نیافتنی هستند. سلبریتی‌ها معابدی شدند که داستان افسانه‌ها رو برای پرستندگان‌شون بازگو می‌کنند.

 

{دیالوگ فیلم: قدرت عین کار املاک بستگی داره به موقعیت و موقعیت و موقعیت. هر چه‌قدر به مرکز نزدیک‌تر باشی همون قدر ارزش ملکت بالاتر میره. قرنها بعد وقتی مردم این تصاویر رو می‌بینند. در گوشه کادر کی رو می‌بینند که داره لبخند می زنه؟}

این دموکراسی شماست که منو انتخاب کرد!

تو این موقعیت رو جور کردی آمریکا.

تو منو رئیس جمهور کردی!

 

باشگاه شهرت

 

فصل ششم: خانه پوشالی

مشهور شدن ستاره‌ها توسط رسانه‌ها چیزی نبود که از چشم اهل سیاست دور بمونه. در دهه 1930 هیتلر هم متوجه قابلیت‌های رادیو و سینما برای نشر چشم‌اندازهای بزرگ خودش شده بود.

سال‌ها بعد برای اولین‌بار یک مناظره تلویزیونی بین کندی و نیکسون رئیس‌جمهور آینده یک کشور رو مشخص کرد. در اون سال شکی وجود نداشت که تصویر می‌تونه برکلام غلبه کنه. در اون مناظره نیکسون به خوبی خودش رو در بحث نشون داد، اما از نظر ظاهری رنگش پریده و گونه‌هاش گود افتاده بود. همین باعث شد در مقابل رقیب خوش قیافه‌اش شکست رو بپذیره.

در دهه 1950 رونالد ریگان اگر چه ستاره‌ای بزرگ در هالیوود نبود، اما این‌قدر در هنر نمایش و ارتباطات ماهر شده بود که بتونه در دهه80 میلادی به یک سیاستمدار موفق تبدیل بشه. او برای اولین‌بار تونست از بازیگر سینما یک سیاست‌مدار درست کنه و او رو به صندلی ریاست جمهوری آمریکا برسونه.

ریگان در حوالی دهه 50 و 60 میلادی به صورت آشکار، خواهان فرستادن بازیگرانی که با کمونیسم همراهی داشتند به فهرست سیاه و اخراج اونها از آمریکا بود.

در سال 1980 اون تونست کارتر رو از کاخ سفید بیرون کنه

گفته‌های او در تبلیغات انتخاباتی‌اش اون قدر جذاب، پرحرارت، طنز آمیز و با هنر بازیگری اجین شده بود که مقدمات تبدیل ریگان به رئیس‌جمهور، به راحتی مهیا شد.

با رئیس‌جمهور شدن ریگان آشکار شد که فرهنگ شهرت، سیاست‌مداران رو مجبور کرده تا از همون فنونی استفاده کنند که ستاره‌های بازاریابی و تبلیغاتی استفاده می‌کنند.

اگر چه ممکنه ریگان چیز زیادی از سیاست یا موافقت نامه‌های بین المللیِ تجاری تا اون زمان ندونه، اما او بلد بود تصویر دل‌ربایی از خودش ارائه کنه و جمله‌هایی پر طنین بگه. این دقیقا چیزی بود که از هالیوود آموخته بود.

اوایل قرن 21 یک ستاره پرفروش هالیوودی از این سرمشق الگو گرفت. آرنولد شوارتزنگر که تمام استعداد سیاسیش در تصویری که از خودش در سینما ارائه داده بود، خلاصه می‌شد. اگر چه او تا پیش از انتخاب شدنش به عنوان فرماندار کالیفرنیا از سیاست چیزی نمی‌دونست، اما این مسیر رو به صورت حرفه‌ای طی کرد. او که در مقطعی گران‌ترین بازیگر جهان بود محبوبیت سینمایش کمک کرد تا محبوبیت سیاسی هم کسب کنه. دیگه روشن بود سیاست و سرگرمی با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. و بنابراین هر ستاره عامه پسند یا بازیگر سینما می‌تونست به صورت بالقوه به یک شخصیت قابل انتخاب در دموکراسی آمریکایی تبدیل بشه.

حالا شهرت فرصت‌هایی برای چهره‌ها فراهم می آورد تا نظریه‌های سیاسی‌شون رو در جامعه اعلام کنند.

همین باعث شد تا روسای جمهور مختلف آروم آروم از قدرت ستاره‌ها استفاده کنند.

با این‌کار اون‌ها معناهایی که ستارگان ساخته بودند مال خود می‌کردند و چهره‌های مشهور به عنوان ابزاری برای تسهیل راهبرد‌ها و فعالیت‌های سیاسی استفاده می‌شدند.

اما شوک بزرگ در تعامل شهرت و سیاست در انتخابات سال 2016 آمریکا رقم خورد.

در اواخر قرن بیستم رسانه‌ها اون رو به خاطر ثروتش به شهرت رسانده بودند و جرئیات زندگیش در مقابل چشمان مردم بود. بعد‌ها خود او به این ماجرا تن داد و به صورت مستقیم در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی حضور پیدا کرد. تولید برنامه‌های دختر شایسته جهان، مسابقات جهانی کشتی کج به همراه میزبانی و مجری‌گری مسابقه تلویزیونی کارآموز در شبکه NBC باعث شد تا در پیاده‌روی مشاهیر هالیوود یک ستاره به او داده بشه.

او تنها کسی که بدون هر گونه سابقه سیاسی تونست پا به کاخ سفید بزاره.

دونالد ترامپ نشون داد که ستاره بودن می‌تونه راه رسیدن به قدرت در جهان جدید باشه و مطمئن‌تر از هر جریان سیاسی پا به میدان قدرت گذاشت.

 

{دیالوگ فیلم: کی پولمونو میگیریم دانیل؟

تو به کلیسای ظهور سوم مدیونی. 5000 دلار فقط بخشی از قراردادمون بوده

حتی فکرشم نکن خوک...این دور و بر پرسه بزنی

اینه اینه این درسته

خودم تو گورت می‌کنم

زیر زمین دفنت می‌کنم}

از مردم متنفرم به آنها نگاه میکنم چیزی که ارزش دوست‌داشتن داشته باشد پیدا نمیکنم

 

باشگاه شهرت

 

فصل هفتم: خون به پا می‌شود

سال 1977 الویس‌پریسلی سلطان موسیقی اون دوران از دنیا رفت. مرگ پریسلی در سن 42 سالگی به محبوبیت و فروش موفق آثارش خاتمه نداد. فروش بین 600 میلیون تا یک میلیارد نسخه از آثار او، نامش را در کنار بزرگترین و پرفروش‌ترین‌های تاریخ موسیقی قرار داد. این آمار‌های فروش ثابت کرد که مرگ چهره‌های مشهور هم می‌تونه جان تازه‌ای به بازار آثارشون بده. مرگ می‌تونه درخشش ستاره‌ی جوان رو بیشتر کنه.

اوایل دهه 80 میلادی خبری بزرگ، نگاه جهانیان را به خودش جلب کرد. ازدواج شاهزاده انگلستان با عروسی محجوب که فقط 20 سال از عمرش گذشته بود. مراسم ازدواج اون دو نزدیک به 750 میلیون نفر در سراسر جهان رو پایه تلویزیون نشوند و 600 هزار نفر در بیرون کلیسا و خیابان‌ها لندن دور هم جمع کرد.

پس از این ازدواج دایانا به یکی از زنان قدرتمند انگلستان تبدیل شد. این مراسم حقیقت داشتن قصه‌های پریان را به مردم نشون می‌داد.

جوانی، زیبایی، لباس‌های فاخر و یک شاهزاده در نقش شوهر.

هواداران او که اهل همه‌ی کشورهای دنیا بودند، داستانی پر از عشق، خوشبختی، آزادی و رهایی رو در ذهن می‌ساختند. قصه‌هایی که دایانا رو از دختری ساده به الهه سده بیستم تبدیل می‌کرد، قصه او چیزی شبیه به داستان سیندرلا، سفید برفی یا دیو و دلبر بود، یک شاهزاده زیبا و تنها که با ازدواجش خودش رو در قصری بزرگ اسیر می‌کرد.

 

باشگاه شهرت

 

اما دایانا برای ساختن داستان خودش دست به کار برای تحقق آرمانش شد. او خودش رو مشغول فعالیت‌های خیریه کرد و در بیمارستان‌ها به ملاقات کودکان و بیماران مبتلا به ایدز می‌رفت.

هر جا قدم می‌ذاشت چندین خبرنگار و عکاس به دنبالش بودند. شهرت و محبوبیت دایانا باعث شد تا کوچکترین کار‌هاش هم توسط رسانه‌ها و پاپاراتزی‌ها پوشش داده بشه.

او با حضور متعددش در میان مردم به مادری برای انگلستان تبدیل شد. نشانه‌ای از امید برای محرومان و مظلومان در همه‌ی جای جهان و یک نقطه اتکا برای گروه‌های اقلیت، حاشیه ای و فقیر. دایانا آروم آروم تبدیل به یک قدیس می‌شد.

او می‌دونست مردم دوست دارن او رو اینگونه ببینن، که مثل داستان پریان از دل مردم عادی ناگهان به یک ملکه تبدیل شده. محبوبیت او با افزایش قدرت و اعمال نظرهاش همراه می‌شد. دوست داشتن او بیشتر از دوست داشتن ملکه مادر برای مردمان بریتانیا ارزش پیدا کرده بود.

تا اینکه ماجراجویی رسانه‌ها در زندگی خصوصی دایانا و شاهزاده دست به افشای روابط عاطفی پنهانی زد. از جمله آنها روابط عاشقانه‌ای که چارلز پیش از ازدواجش با دایانا داشت. این افشاگری قصه‌ها و شایعاتی از روابط پنهانی شاهزاده با زنی غیر از همسرش رو تایید می‌کرد. تا جایی که دایانا بالاخره در یک مصاحبه تلویزیونی مجبور به بیان پاره‌ای از حقایق شد.

{مصاحبه دایانا: خوب؛ هرسه ما در این ازدواج قرار داریم؛ پس خیلی شلوغه!

فکر میکنی یه روزی ملکه بشی؟

نه فکر نمی‌کنم!

چرا اینطوری فکر می‌کنی؟

دوست دارم ملکه قلب مردم و در قلب مردم باشم.}

با این موضع گیری‌ها، دایانا که به نظر می‌رسید در دام افتاده و راه فراری نداره، بی دفاع در برابر خانواده سلطنتی قربانی شده بود.

در این شرایط او با انجام وظایف مادریش، جلوه‌های بیشتری از فداکاری زنانه را برای مردم نمایان کرد. او نقاب متانت مادرانه‌اش رو برنمی‌داشت و برای میلیون‌ها هوادار لبخندهایی ملیح حواله می‌کرد. به نظر می‌رسید محبوبیت دایانا برخلاف شوهرش و ملکه مادر به شدت در حال افزایشه.

در سال 1992 جدایی او و شاهزاده به صورت رسمی اعلام شد. با این کار عنوان سلطنتی دایانا قدری پایین اومد.

اما چون مادر دو تن از شاهزادگان بود تا آخر عمر به عنوان یکی از اعضای خانواده سلطنتی باقی موند.

{دایانا: ببخشید! به عنوان والدین! می تونم ازتون بخوام که به شرایط بچه‌هام احترام بذارید؟ چون من به بچه‌هام گفتم که به تعطیلاتی میریم که جای مناسبی خواهد بود؟ به عنوان والدین می‌خوام که از بچه‌هام مراقبت کنم.}

سال 1997 دایانا به عنوان داوطلب ویژه صلیب سرخ جهانی به آنگولا رفت تا با کسانی که در میدان‌های مین معلول شده بودند صحبت کنه. تصاویر دایانا درحالی که کلاه آهنی و جلیقه به تن داشت از تاثیر گذارترین تصاویر انتهای سده‌ی ‌بیستم بود.

در همون سال او به بوسنی سفر کرد و باز هم با معلولانی که از انفجار در میدان‌های مین جان به در برده بودند ملاقات کرد. سپس به فرانسه رفت تا نامزد جدیدش دودی‌ الفاید که یک مسلمان مصری بود رو ببینه به نظر می‌رسید این دو قصد ازدواج با یکدیگر رو دارند.

بعدازظهر 30 اگوست 97 بود که دایانا و الفاید به همراه محافظ و راننده‌شون هتل ریتز در پاریس رو ترک کردند و در حاشیه شمالی رود سن شروع به گشت و گذار کردند. اما رسانه‌ها خیلی زود متوجه شدند و مرسدسی که اونها با اون سفر می‌کردند رو تعقیب کردند. هرجنبه از زندگی او تحت نظر بود و تمام جوانب زندگیش کاملا جهانی شده بود. دایانا یک چهره مشهور بسیار آسیب‌پذیر بود و بنابر این طعمه‌ای چرب و یک قربانی برای تمام فصول شد.

ساعت 12:20 دقیقه نیمه شب یک موتور سیکلت دایانا و الفاید رو در یک تونل زیرزمینی زیر قصر آلما تعقیب می‌کرد،

وقتی مرسدس سرعت گرفت تا از گروه تعقیب کننده فاصله بگیره به دیوار خورد و با انحراف به چپ به شدت با یک ستون برخورد کرد و پس از چند معلق متوقف شد.

عکاسانی که اونها را تعقیب می‌کردند چند لحظه بهت زده شدند و نمی‌دونستند باید چیکار کنند. چهار نفر بی‌حرکت درون مرسدس صدمه شدید دیده بودند و یکی از اونها مشهورترین زن جهان بود.

عکس‌های ماشین له شده به سرعت تیتراژ مجله‌هارا بالا می‌برد، اما تاخیر در کمک به او و همسفرانش می‌تونست شانس زنده موندن اونها رو از بین ببره.

پس از اون عجیب‌ترین عزای عمومی اتفاق افتاد که هیچ چیز اون عادی نبود. مقیاس گسترده و شدت پاسخ به مرگ او این رویداد رو متمایز کرد.

سال‌ها قبل مرگ الویس پرسلی فرصتی برای عزای عمومی پدید آورد، اما این رویداد از نوع دیگری بود.

پاسخ به مرگ دایانا معانی نمادینی رو در مقابل دربار انگلستان می‌پروروند.

در روز‌های پیش از تشیع اون بیش از یک میلیون نفر جمع شدند تا آخرین ادای احترام به او رو پشت درهای کاخ باکینگهام به جا بیارند. سه میلیون عزادار در تشیع جنازه او شرکت کردند و کل مسیر حرکت رو گلباران کردند.

نیم میلیارد نفر هم بیننده از سراسر جهان رویداد‌های این روز رو تماشا کرد. حالا دیگه دایانا مرده بود. چه دربار انگلستان مقصر باشه چه پاپاراتزی‌ها.

طبیعی بود که افکار عمومی پاپاراتزی‌ها را که در تعقیب دایانا بودند رو مقصر بودند. اگه اونها اونطور دیوانه‌بار برای عکس گرفتن ماشین دایانا رو دنبال نمی‌کردند،  یا بعد از وقوع حادثه به جای عکس گرفتن به کمک مصدومان می‌رفتند شاید او زنده می‌موند.

البته مردم نه تنها شاهد پایان قصه دایانا ملکه آرزوهاشون بودند، بلکه خود رو در ناخودگاهشون به نوعی بازیگر این قصه هم تصور می‌کردند. نقش رسانه‌ها در مرگ دایانا ممکنه آشکار شده باشه، اما نقش مردم در این بین رها شده.

اگر چه مردم عکاس پاپاراتزی رو مقصر می‌دونستند و رسانه‌ها رو محکوم می‌کردند، اما در حقیقت خودشون با عطش زیاد و خریداری از رسانه‌ها به اونها کمک کرده بودند.

 

باشگاه شهرت

 

برخی هم همچنان برای کم کردن از بار گناهشون همه این ماجراها رو داستانی ساختگی از جانب دربار انگلستان با استفاده از ابزار شهرت و پاپاراتزی‌ها می‌دونند تا کنترل افکار عمومی در حذف دایانا راحت‌تر صورت بگیره.

 

{دیالوگ فیلم: هر حقه شعبده‌ای 3 مرحله داره. اولین مرحله تعهد نام داره. شعبده‌باز یه چیزی رو به شما نشون میده

ولی حقیقت این نیست.

کجا داری میری؟

لعنتی ولم کن من خودم این کاره‌ام.

مرحله دوم بازگشته. شعبده باز یه چیز معمولی رو می‌گیره و یک کار غیر معمولی روش انجام میده!

خودتون سر خودتون کلاه می‌ذارید، اما شما تشویق نمی‌کنید. باید برش گردونید

این دلیلی که هر حقه‌ای سه مرحله داره

سخت‌ترین بخش. بخشی که ما بهش میگیم؛ حیثیت}

کسی به راز تو اهمیت نمی‌دهد تنها نمایشت برایشان جالب است مردم تا رازت را بفهمند دیگر به نمایشت اهمیت نمی‌دهند.

 

مستند باشگاه شهرت

 

فصل هشتم: حیثیت

اواسط دهه اول قرن 21ام، فضای مجازی پدید اومده بود و رسانه‌های جدید اینترنتی روی کار اومدند. دیگه کسی منتظر نمی‌موند تا از پشت جعبه یا پرده جادویی کسی براشون چیزی به نمایش بزاره تا از جهان مطلع بشند. مردم در اینترنت و رسانه‌های اجتماعی اون چیزی رو پدید می‌آوردند که خودشون می‌خواستند.

رسانه‌های اجتماعی با استفاده از شهرت ستاره‌ها و تلاش برای هیجان دادن به زندگی و کارهای سلبریتی‌ها، مردم رو به رفتارهای مورد انتظار ترغیب می‌کنند. اونها افراد عادی رو تشویق می‌کنند تا با ستاره‌ها همزاد پنداری کنند و از عادی بودن متنفر باشند. با این روش روز به روز پذیرفتن زندگی روزمره را برای آدم ها دشوارتر می‌کنند.

وقتی فرهنگ شهرت، وارد عصر شبکه‌های اجتماعی شد، مشهور بودن بدون انجام دادن هیچ کاره برجسته‌ای هم رایج شد. رویدادهای بی اهمیت که سال‌ها قبل فکر کردن به اونها هم مسخره بود، می‌تونند اهمیت پیدا کنند .

دیگه هیچ فرمانی از بالا دست نیست که بگه شما استعداد چهره شدن رو دارید. بسیاری از چهره‌ها در گذشته کم و بیش استعدادی داشتند، اما شبکه‌های اجتماعی چهره‌های مشهوری رو معرفی کردند که شهرت‌شون هیچ ربطی به قابلیت‌هاشون نداره و کاملا به حضورشون در این صفحات وابسته است. حضور اونها مهمتر از توانایی‌هاشونه.

اونها کسانی‌اند که برای آشنا بودن‌شون مشهورند. اونها ساخته میشند تا شاید کم کم جای قهرمانان اصلی رو بگیرند. در این شرایط افرادی که عملا هیچ امتیازی نسبت به دیگران نداشتند، شروع به رشد کردند. اونها به دلیل نداشتند هیچ ویژگی خاصی توجه‌ها رو به خودشون جلب می‌کنند.

در واقع اونها فاقد هر نوع امتیازی‌اند و از لحاظ شایستگی فرقی با بقیه اعضای جامعه ندارند. طرفداران اونها هم با گره‌زدن وضعیت خودشون به اونها این آرزو رو در سر می‌پرورونند که بدون کار و تلاش روزی بتونن به جایگاه اونها دست پیدا کنند. به همین دلیله که مردم در رسانه‌های اجتماعی شهرت رو نه یک فرآیند طولانی مدت که اتفاقی معجزه آسا می‌دونند تا روزی زندگیشون رو زیرورو کنه. این روز‌ها اونقدر مشهور شدن مسیر روشنی داره که بسیاری از سرمایه گذاران در این صنعت دست به تاسیس مراکزی برای کشف، مشاوره و پرورش استعداد برای ستاره شدن زدند.

 

باشگاه شهرت

 

سازمان‌هایی همچون CAA که نماد استعدادهای خلاق و هنری در لس آنجلس کالیفرنیاست، به تبدیل افراد عادی به چهره‌های مشهور و پرطرفدار مشغوله.

چه بسیار ستاره‌هایی که از دوران کودکی و نوجوانی، تحت حمایت چنین سرمایه گذاری‌هایی بودند و معروف شدند و چه بسیار افراد بی استعدادی که با مشاوره و همراهی این سرمایه گذاران به افرادی با شهرت‌های میلیونی در سطح جهان تبدیل شدند.

 

چه شکستی بدتر از اینکه، عشق و وقتت را به پای یک نفر بگذاری و در آخر بفهمی او چقدر با تو غریبه است!

 

مستند باشگاه شهرت

 

فصل آخر: درخشش ابدی یک ذهن پاک

ستاره‌ها آیینه جامعه‌اند. آنها جامعه را در نمایی کلی به ما نشان می‌دهند. بخش‌هایی از جامعه که برای ما پنهان است، در تصویری که رسانه‌ها از ستاره‌ها پخش می‌کنند برای ما بازنمایی می‌شود.

در تاریخ هیچ دوره‌ای را نمی‌توان با امروز مقایسه کرد که این حجم انبوه از ستاره افراد با نفوذ و الهام بخش بخواهند احساسات جامعه را به سویی هدایت کنند. مهم این است که مردم با دیدن آنها بتوانند رویایی از آنچه را ندارند در سر بپرورانند. ما همیشه با زندگی ایده‌آلی که در ذهن می‌پروریم فاصله داریم. زیبایی، ثروت و شهرت سلبریتی‌ها برای ما جذاب است. آنها خود ایده‌آل ما هستند.

در سینما تماشاگران می‌دانند آنچه بر پرده می‌بینند چیزی جز نقش‌هایی از نور نیست، اما ترجیح می‌دهند باور کنند که مردم واقعی را در موقعیت‌های واقعی تماشا می‌کنند. چه بسا بدانند که ستاره نیز انسانی‌ست مثل هر انسان دیگر. اما تصمیم می‌گیرند باور کنند او استثنایی و جادویی‌ست. بسیاری بر این باورند که ستاره مهمترین و پر درآمدترین کشف عصر جدید است، اما ستاره‌ها نیرنگی بزرگ‌اند. نیرنگی بزرگتر، زیباتر و جذاب‌تر از نیرنگ‌های گذشته برای سود بیشتر.

کارخانه‌های رویاسازی جهان هرروز ستاره‌ای جدید تولید می‌کنند.

 

 

 

باشگاه شهرت

 

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند داغ قره باغ

  • ۳۴۹۵

دانلود رایگان مستند داغ قره باغ

( روایت جنگ های خونین سرزمینی داغ دیده)

 

دانلود رایگان مستند داغ قره باغ

 

تیزر مستند :

 

 

 

 

نام مستند : داغ قره باغ ( Karabakh Tragedy)

کارگردان : سینا حسین‌پور اصل

تهیه کننده : امیر مهریزدان

نویسنده :  سینا حسین‌پور اصل

گوینده : حمید محمدی

سال تولید : 1399

مدت : 70 دقیقه

صاحب اثر : سفیر فیلم

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

 

داغ قره باغ

 

مستند داغ قره باغ، روایت تاریخی در مورد منطقه پرتنش با جنگ های خونین بین کشور آذربایجان و ارمنستان که هنوز هم روی آرامش را به خود ندیده است، قره باغ سرزمینی کوهستانی که پس از فروپاشی شوروی همچنان بدون مالکیت مانده است و در این بین جمهوری اسلامی ایران نیز نقش فراوانی برای برقراری صلح نموده است.

 

سینا حسین‌پور کارگردان مستند در طی سه سال تحقیق و ساخت، سعی نموده است در 70 دقیقه تاریخچه‌ای کامل و بدون جانب داری را ارائه نماید.

 

داغ قره باغ

 

نقش آمریکا و تل آویو در کودتای جبهه خلق آذربایجان علیه رئیس جمهور این کشور چه بود؟

برنامه هایی که برای استان آذربایجان ایران در نظر داشتند!

سیاست ایران در قبال این منطقه چه بود؟

ماجرای پرواز پهبادهای اسرائیل در منطقه و ممنوع شدن عزاداری برای سردار سلیمانی!

آیا طبق نظر رهبری، قره باغ خاک اسلام است؟

 

 

داغ قره باغ

 

 

متن مستند :

 

در تاریخ جمهوری آذربایجان قره‌باغ یک نماد است، نماد مناقشه‌ای همیشگی میان این کشور و همسایه‌ی غربی‌اش.

نمادی از یک نبرد بی پایان که سال‌هاست در این منطقه قربانی می‌گیرد. از دهه 90 میلادی تا همین امروز. مردم دنیا قره‌باغ را با تیم فوتبالش می‌شناسد.

تیمی که 7سال است عنوان قهرمانی لیگ آذربایجان را به هیچ یک از رقبا نمی‌دهد، اما سال‌هاست از بازی در ورزشگاه خانگی خود محروم است. قهرمانی محکوم به یک تبعید طولانی.

اگرچه امروز منطقه قره‌باغ پس از کشته و یا تبعید شدن بیش از هزاران مرد و زن چیزی بیش از یک روح وهم آور و غمگین نیست؛ اما هنوز تنها امید دل خوشی بازماندگان، تیم فوتبال قره‌باغ است تیمی که بخشی از هویت این مردم جنگ زده و فراتر از یک باشگاه ورزشی‌ست.

درست مثل داستان ما، که فراتر از یک داستان ورزشی‌ست.

{تهران-اسفند97}

{روحانی:} از مواضع دولت ارمنستان نسبت به تحریم‌های غیر منطقی و غیر قانونی خرسند هستیم

سفر نخست وزیر ارمنستان به تهران حاشیه‌ها و بازتاب‌های زیادی به دنبال داشت

{تهران _ باشگاه آرارات}

در جلسه دیدار با جمعیت ارمنی تهران در باشگاه آرارات، نصب یک پارچه نوشته واکنش های زیادی در میان آذربایجانی های ایران به وجود می آورد.

پارچه نوشته: قره‌باغ، خاک ارمنستان است و بس

{تبریز-ورزشگاه یادگار امام (ره)}

شعار تماشاگران: ساکت باش غاصب! این وطن مال ماست! قره‌باغ و شیعیانش مال ما هستند

نمایندگان آذربایجانی مجلس نیز واکنش‌های تندی داشت

 

داغ قره باغ

 

نماینده مجلس: چه معنایی دارد در سال روز فاجعه قتل مسلمانان خوجالی، نخست وزیر ارمنستان در سفر به ایران حاشیه سازی بکند.

قره‌باغ نام منطقه‌ای مورد اختلاف در مرز جمهوری آذربایجان و ارمنستان است

به راستی چرا یک اختلاف ارضی بین دو کشور همسایه انقدر در ایران بازتاب داشت. جمله‌ای منسوب به مقام معظم رهبری سال‌ها در محافل و بیانیه‌های مربوط به قره‌باغ در حال نشر است.

امام خامنه‌ای: قره باغ خاک اسلام است.

شاید همین جمله راه‌گشای ما به این داستان اسرار آمیز باشد.

اما این جمله نه در پایگاه اینترنتی دفتر رهبری و نه در هیچ یک از پایگاه‌های خبری معتبر موجود نیست.

حتی مشخص نیست که این جمله کی و کجا گفته شده است؟

بقیه روایت‌ها هم همین مقدار پراکنده و گیج کننده است. به نظر می‌رسد برای بازکردن گره قره‌باغ نیازمند یک شاهد عینی هستیم. کسی‌که از دل بحران به ما خبر بدهد، کسی مثل یک خبرنگار در میانه‌ی میدان نبرد.

پزشکی، بازیگری و آهنگ سازی را رها کرده و به باکو برگشته، بندر خوش آب و هوای غرب خزر برای این خبرنگار پرشور یک دنیای تازه است. سرزمین فرصت های جدید.

 با دوستانش یک آژانس خبری راه انداخته و در جمهوری آذربایجان مشغول به کار شده. در روزهای پایانی دهه 80 میلادی دیگر خیلی‌ها فهمیدند که شوروی نفس‌های آخرش را می‌کشد.

آغاز جمله خبرنگار قصه ما چنگیز مصطفایف

این گزارش اسم چنگیز را بر سر زبان‌ها انداخت:

ساعت 15 به وقت محلی

چند دقیقه پیش، سخنگوی مطبوعات آذربایجان اعلام کرد.

شوروی دیگر وجود ندارد!

 

داغ قره باغ

 

او گزارشگر جسوری‌ست. از سوژه‌های خطرناک فرار نمی‌کند و در میان مردم جمهوری آذربایجان به رک گویی مشهور است.

چنگیز!

(مامورها)آپارات را شکستند!

آپارات را چرا می‌شکنید؟

نه ضبط نمی‌کنیم.

نه ضبط نمی‌کنم.

من اینجا ایستادم فقط.

شاید برای همین برخی از گفت‌وگوهایش نیمه تمام می‌ماند.

تلویزیون برای آخرین بار سرود ملی شوروی را پخش می‌کند و همه چیز تمام می‌شود.

اما حقیقت این است که در جمهوری آذربایجان پست‌های دولتی هنوز در اختیار کمونیست‌هاست. ارتش سرخ هم حاضر نیست پادگان‌ها را تحویل دولت‌های جدید بدهد. رفقای قدیمی هم در حال طراحی یک اتحادیه جدید هستند.

همه این‌ها یک معنی می‌دهد. شوروی هنوز تمام نشده. پس همه بازی‌های سیاسی ادامه دارد، اما شاید به شکلی دیگر.

یک هفته مبارزه، تفلیس پایتخت گرجستان را به میدان جنگ تبدیل کرده است.

رگبار گلوله‌ها از مواضع مختلف به سوی ساختمان مجلس شلیک می‌شود.

دعوا سر ارث و میراث شوروی از گرجستان شروع می‌شود.

ملی‌گرایان مصلح دولت را می‌خواهند. جنگ بین ملی‌گرایان و کمونیست‌ها تقریبا پدیده رایج همه جمهوری‌ها در روزهای پس از فروپاشی شوروی‌ست.

رئیس جمهور گرجستان برای مبارزه با افرادی که آنان را تروریست می‌نامند، از غربی‌ها کمک خواست.

آذربایجان هم در آستانه یک جنگ داخلی ایستاده و مردم نگران آینده کشورشان هستند. مجلس آذربایجان در همین روزها یک مهمان ویژه دارد.

اگر فرد شجاعی وجود دارد از جایش بلند شود و بگوید

اگر ما ارتباط خود را به طور کامل (با شوروی)قطع کنیم، جمهوری آذربایجان می تواند تمام نیازهایش را تامین کند.

ایاز مطلب اف آخرین دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان، از مخالفان سرسخت گورباچف و کسی که هنوز سکان‌دار دولت است.

اصلاحات او در آخرین روزهای شوروی محبوبیتی نسبی در جامعه برایش ایجاد کرده.

این روزها مجلس دغدغه‌های زیادی دارد قانون اساسی جدید، دولت جدید و انتخاب رئیس جمهور جدید.

بعضی‌ها به دنبال ابقای مطلب اف هستند، اما یک رقیب جدی وجود دارد.

ملی‌گرایان حدودا از سه سال پیش میدان‌ها را تحت کنترل گرفتند. وجود تصاویر برخی شخصیت‌های ایرانی مانند: ستارخان و شیخ محمد خیابانی در این تجمعات تصادفی به نظر نمی‌رسد.

زنده باد یکپارچگی باکو و تبریز

زنده باد یکپارچگی آذربایجان

پس از دستیابی به دموکراسی در پی ایجاد یک جمعیت مستقل در آذربایجان هستیم.

و در آینده...اتحاد آذربایجان

چگونه؟ با چه کسی ؟ باکجا

با ایجاد ارتباط بین آذربایجان جنوبی و شمالی

با آذربایجان ایران؟!

بله ... ما به آن آذربایجان جنوبی می‌گوییم و (کشور خودمان) را آذربایجان شمالی می‌نامیم.

ابوالفضل ایلچی بیگ از پدر ایرانی الاصل و مادری از اهالی ترکیه به دنیا آمد. مدتی مترجم زبان عربی در مصر بود. این اواخر در دانشگاه باکو فعالیت می‌کرد. هواداران او با عنوان جبهه خلق آذربایجان شناخته می‌شود.

 

مستند داغ قره باغ

 

در مورد تعیین سرنوشت سیاسی کشور، اختلافات زیادی بین نمایندگان وجود دارد. مطلب اف مدیر معتدل و با تجربه‌ای‌ست اما دلبستگی خاصی به رژیم گذشته دارد و مهم‌تر اینکه دولت او ارتشی ندارد.

هواداران مصلح جبهه خلق، پایگاه مردمی خوبی در اختیار ایلچی بیگ قرار دادند. اما دولت او احتمالا تندرو و تنش زا خواهد بود، خصوصا که این روزها یک زخم کهنه سر باز کرده است.

از کوهستان‌های تاجیکستان تا جنگل‌های گرجستان همه جا را بوی باروت فرا گرفته است.

جنگ میان کسانی که قانونا هموطن‌اند، اما هیچ کدام دیگری را قبول ندارد. در چنین وضعی بیانیه استقلال در باکو قرائت می‌شود.

بدین وسیله برپایی دولت مستقل در جمهوری آذربایجان رسما اعلان می‌شود.

چهره نگران مطلب اف توجه خیلی‌ها را جلب می‌کند. آیا طوفانی در راه است...

صدها سال پیش به منطقه‌ای وسیع و حاصل خیز در میان‌های قفقاز نام قره‌باغ نهاده شد. این منطقه تنوع جغرافیایی زیادی دارد. از دشت‌های وسیع تا کوهستان‌های بلند. قره‌باغ برای صدها سال به دست حاکمان محلی اداره می‌شد. در سال‌های نخستین حاکمیت شوروی، بنابر پیشنهاد برخی شخصیت‌های بلند پایه جمهوری‌های نیمه مستقلی، زیر نظر مسکو در مناطق دوردست به وجود آمدند. جمهوری‌های آذربایجان شوروی و ارمنستان شوروی، در جنوبی‌ترین قسمت قفقاز تاسیس شدند؛ اما قره‌باغ آنقدر جمعیت نداشت که هم رده آنها قرار بگیرد. راه حل بلشویکا، اوضاع پیچیده‌ای به وجود آورد. آنها قره‌باغ را به سه قسمت تقسیم کردند. دشت‌های شرقی به جمهوری آذربایجان شوروی منضم شد و قسمت غربی به دو ناحیه خود مختار. ده سال بعد با فشار کادر رهبری باکو یکی از مناطق خود مختار منحل شد، اما بخش کوهستانی قره‌باغ خود مختاری‌اش را حفظ کرد. این منطقه ناحیه خود مختار قره‌باغ کوهستانی نام گرفت که در زمان روسی به آن ناگورنو قره‌باغ می‌گویند.

 حالا در روزهای پساشوروی همه نواحی خود مختار، بوی باروت می‌دهند. اما قصه قره‌باغ سه سال پیش شروع شد.

مسکو-1987

لنز دوربین‌ها میدان سرخ را نشانه رفتند، اما تیتر اول رسانه‌ها راجع به اتفاقات اینجا نیست.

شب بخیر. من تن کاپل هستم، با برنامه نایتلاین.

چند ماه است که ده‌ها هزار تن از ارامنه شوروی مشغول تظاهرات غیر قابل کنترل و بعضا خشونت آمیز به منظور اتحاد مجدد ارمنی‌ها در یک جمهوری هستند.

استپاناکرت(خانکندی)

پایتخت قره‌باغ-1988

قره‌باغ با همین عکس مشهور شد. اینجا انگار ماکت کوچکی از همسایگان بزرگتر است. منطقه‌ای که ارمنی‌های مسیحی و آذربایجانی‌های مسلمان در آن زندگی می‌کنند. اولین روزهای سال نو خیابان‌ها پر از جمعیت شد، اما انگار همسایه‌ها روی این قضیه حساس‌ترند.

ایروان

پایتخت جمهوری ارمنستان شوروی

مدیریت ناحیه خود مختار قره‌باغ کوهستانی باید به جمهوری ارمنستان شوروی سپرده شود.

جمهوری آذربایجان شوروی-1988

ارمنی، مسلمان، گرجی همه باهم برادرند. کسانی که سعی می‌کنند این برادری را از بین ببرند باید محو شوند. این‌جا دست امپریالیست‌های خارجی وجود دارد. می‌خواهد بین ما دشمنی به وجود آورند. صرفا یک اختلاف ارضی نیست.

اوضاع کم کم متشنج می‌شود. بیش از 200 هزار آذربایجانی ساکن ارمنستان از خانه‌هایشان رانده می‌شوند؛ با این کار ارمنی‌های ساکن آذربایجان امنیت‌شان را از دست می‌دهند.

یورش آوارگان خشمگین به محلات ارمنی‌نشین، بیش از 50 کشته برجای می‌گذارد و بقیه ارامنه ساکن آذربایجان هم مجبور می‌شوند به ارمنستان بروند. در چنین اوضاع ناپایداری جبهه خلق آذربایجان، اعلام موجودیت می‌کند.

میتینگ جبهه خلق آذربایجان

گورباچف آلت دست مافیای ارمنی است. این جنایت‌ها  از حزب کمونیست آذربایجان سرچشمه می‌گیرد، ما از آنان نفرت داریم.

بنابر اطلاعاتی که به من رسیده است حدود 27 الی 30 گروه مسلح ارمنی در قره‌باغ وجود دارد.

پاکسازی داخل کشور گام اول است.

در قدم دوم باید قره‌باغ را محاصره کنیم و نیروهای داخلی آنان را از بین ببریم.

گویی ابرهای سیاه، آسمان قفقاز را فرا گرفتند. هر رزو که می‌گذرد روزها تلخ‌تر می‌شود.

شب بخیر؛ زمین لرزه بزرگی در ساعت 11:41 دیروز در شوری اتفاق افتاد درحالی که مردم سرکار و کودکان در مدرسه بودند.

زمین لرزه هفت ریشتر بود و خرابی‌های بسیاری به بار آورده است. بر اساس آمار ارایه شده توسط صلیب سرخ جهانی، حدود 30 هزارنفر کشته شده‌اند، شاید هم بیشتر.

ارابه‌ی مرگ طبیعت، انسان‌ها را برای مدتی ساکت کرد. با وقوع زلزله اعتراضات خاموش و خشونت‌های قومیتی متوقف شد.

کریسمس 1989 خیلی‌ها از پایان آن سال نکبت بار خوشحال بودند، ولی شاید این شروع تراژدی‌های بزرگتری باشد.

مرز جمهوری آذربایجان و ارمنستان

جایی بین کوهستان‌ها و دشت ها مرز میان آذربایجان و ارمنستان است. یک گذرگاه امن برای ملاقات نمایندگان دو طرف وجود دارد. این ملاقات‌ها در مورد مناقشه قره‌باغ است.

تقریبا یک سال است که نمایندگان دو طرف هر دو هفته یکبار اینجا می‌آیند، تا مناقشات مرزی را بررسی کنند و بحران را آرام کنند.

هواداران جبهه خلق آذربایجان

مردم آذربایجان یا باید نابود شود و یا باید قره‌باغ را به دست بیاورد، راه دیگری وجود ندارد. چون که ما تمام عمر در راه وطن، خاک و مردم مبارزه کرده‌ایم و مبارزه خواهیم کرد. یا مرگ یا پیروزی. یا باید پیروز شویم یا باید بمیریم و محو شویم، این تنها راه ماست.

پس از مدت‌ها انتظار، مجلس تصمیم خود را گرفت. ایاز مطلب اف در مقام ریاست جمهوری ابقاء می‌شود. جبهه خلقی ها ساکت نخواهند ماند. آن‌ها برای زمین زدن مطلب اف حاضرند هر کاری بکنند. دولت جدید چالش‌های زیادی پیش رو دارد.

ویترین‌های مغازه‌ها در همه جمهوری‌ها خالی‌ست، اما در قره‌باغ حتی آب آشامیدنی هم به سختی قابل تهیه است.

درگیری‌های پراکنده گروه‌های مسلح را هم باید به لیست مشکلات اضافه کرد، اما دردسر اصلی چیز دیگری‌ست. ناحیه خود مختار در آخرین ماه‌های عمر شوروی از نظام اداری آذربایجان خارج شد و مستقیما زیر نظر مسکو قرار گرفت. حالا آنها هم داعیه‌ی استقلال دارند.

جمهوری قره‌باغ کوهستانی از اختیاراتی که قانون اساسی شوروی در اختیارش قرار داده استفاده کرده. بر اساس مشورت با قوای حاکمیتی حق تعیین آزادانه جایگاه حاکمیتی خود را محفوظ می‌داند.

مطلب اف دو راه حل دارد:

کمیته‌ای به قره‌باغ اعزام می‌شود و با حفظ خود مختاری سعی می‌کند که اوضاع را سروسامان ببخشد.

راه حل دوم تلفن مستقیم به رئیس جمهور ارمنستان و دعوت به مذاکره.

مطلب اف اعتقاد دارد ارمنی‌های قره‌باغ از ایروان حرف شنوی خواهند داشت. خیلی‌ها امیدی به نتیجه‌ی مذاکرات ندارند، چون هیچ یک از دولت‌ها کنترلی بر گروه‌های مسلح ندارد. گروه‌های ارمنی بسیار پراکنده و تقریبا غیرقابل کنترل‌اند.

جبهه خلقی‌ها هم که اعتقاد دارند باید تیم مذاکره ارمنستان را گروگان گرفت. اعضا برای پیشبرد بهتر مذاکرات، تصمیم می‌گیرند بازدید میدانی از قره‌باغ داشته باشند.

ساعت 16به وقت محلی هلی‌کوپتر حامل دیپلما‌ت‌های آذربایجانی به پرواز در آمد.

مراسم ترحیم جان باختگان هلی‌کوپتر

انگار دست‌هایی در پشت پرده نمی‌خواهند این قصه به پایان برسد.

چه کسی هلی‌کوپتر صلح را هدف قرار داد. جعبه‌ی سیاه حاوی اطلاعات مهمی خواهد بود.

متاسفانه بعضی‌ها تصور می‌کنند که جعبه سیاه آسیب ناپذیر است. تقریبا وقتی در دمای 600 درجه قرار می‌گیرد، می‌سوزد. آنجا در دمای 700 درجه قرار گرفته بود و در چنین شرایطی نمی‌تواند سالم بماند. مدتی است که جعبه سیاه سوخته است!

حتی اگر ما اطلاعات دقیقی نداشته باشیم، کسانی که کمابیش با مسائل نظامی آشنایی دارند به خوبی می‌دانند جعبه سیاه غیرممکن است که در دمای 700 درجه بسوزد!

یک نفر از مسافران هلی‌کوپتر زنده است. کسی که در آخرین لحظات از پرواز جا ماند. از اعضای برجسته جبهه خلق، کسی که هرگز حاضر به مصاحبه نشد.

همه چیز از کنترل خارج شده است. سربازان این جنگ نامنظم کاملا خودسرانه می‌جنگند و تنها دنبال یک چیزاند، انتقام کشته‌های دیروز، چه در این سو چه در آن سو.

برای توقف این تئاتر خونین، چه باید کرد؟

رود ارس – مرز ایران و جمهوری آذربایجان

خدایا شکرت، نمردیم و این روزا رو هم دیدیم

ان‌شاءالله بیشتر از این‌ها رفت و آمد خواهیم کرد

خداروشکر

 تا همین ده سال پیش ریش سفیدهای ما را به جرم نماز خواندن دستگیر کردند. کسی که روزه می‌گرفت را دستگیر می‌کردند. در ایام محرم وقتی عزاداری می‌کردیم ما را دستگیر می‌کردند. اجازه نمی‌دادند به مسجد برویم.

ما از برادران ایرانی می‌خواهیم ما را همانند یک دولت و ملت اسلامی زیر پرچم خودشان بپذیرند.

خواهش می‌کنم به ما کمک کنید

ما بیش از این تاب تحمل نداریم. ما هم مسلمانیم و از امت محمد(ص)ایم، ما هم شیعه علی (ع) هستیم.

پس از سال‌ها مناسبات چراغ خاموش حالا وقت ورود این بازیگر جدید است:

وزیر خارجه اعلام کرد: هیأتی برای میانجیگری بین آذربایجان و ارمنسان عازم قره‌باغ می‌شود.

با میانجیگری ایران صورت گرفت: برقراری آتش بس سه روزه بین آذربایجان و ارمنستان.

ولایتی نتایج سفر خود به باکو و ایروان را اعلام کرد: ایران تا خاتمه قطعی جنگ ارمنستان و جمهوری آذربایجان، به میانجیگیری ادامه می‌دهد.

همه چیز به طرز عجیبی خوب پیش می‌رود تا اینکه هواپیمایی مرموز در باکو به زمین نشست. پروازی که حامل یک هشدار برای رئیس جمهور است. تیم دیپلماسی ایران کار خود را ادامه می‌دهد و طرح نهایی صلح آماده می‌شود. ساعت 12شب بود.

خوجالی

صدای تانک‌ها و نفربرها سکوت نیمه شب قره‌باغ را درهم می‌شکند. شهر از سه طرف محاصره می‌شود و مهاجمان با بلندگو از اهالی خوجالی می‌خواهند، تا شهر را تخلیه کنند. آن صدا مدعی‌ست مردم فقط دو ساعت وقت دارند تا به سلامت از شهر خارج شده و از ساحل رودخانه به جمهوری آذربایجان برود.

آقدام

آتش بس بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان شکسته شد.

سکوت رسانه‌های گروهی امریکا در قبال میانجیگری ایران در مناقشه آذربایجان - ارمنستان

صدها تن از فراریان آذری قصبه خوجالی که توسط ارمنی‌ها در قره‌باغ کوهستانی اشغال شده است، امروز در شهر اقدام به دنبال خبردار شدن از سرنوشت نزدیکان خود هستند

چنگیز هم مثل خیلی از خبرنگارهای دیگر، صبح بعد از فاجعه سراغ آوارگان می‌رود.

آوارگان خوجالی:

اهل کدام روستا هستی؟

از روستای داش بولاغ آمده‌ایم.

چه اتفاقی افتاد؟ چرا از روستا خارج شدید؟

ارمنی‌ها ما را بیرون کردند

شما را بیرون کردند؟

اهل کجایی؟

خوجالی

فرماندار آواره خوجالی:

زنان و کودکان و سالمندان را در آن هوای زمستان از رودخانه یخ بسته رد کردیم

از راه جنگل در میان برف‌ها آوردیم

بیش از ده کیلومتر پای پیاده راه رفتیم

شب؟

شب

دلیل اصلی این مصیبت ما چیست؟

جنگ نابجا و غیر عقلانی بر سر قدرت که در جمهوری ما جریان دارد.

آوارگان در انتهای مسیر پیاده‌روی، هدف تیر اندازی قرار گرفته بودند. گویا تعدادی از مردم هم در محلی به نام «مزرعه خوک» گیر افتاده و به شهر نرسیدند. چنگیز با هلی‌کوپتر به محل حادثه می‌رود و از همه چیز فیلم برداری می‌کند.

کسی زنده نمانده است. همه‌ی آنها در تیر اندازی صبح دیروز به قتل رسیده و اجساد روی زمین پراکنده‌اند.

پخش تصاویر کشته شدگان در مجلس جمهوری آذربایجان

همه شوک زده و دنبال مقصر هستند. اما یک سوال ذهن چنگیز را مشغول کرده است. آوارگان گفته بودند که آن شب تانک و نفربر دیدند، بقیه گزارش‌ها هم نشان می‌دهند مسلحین محلی، در این حمله تنها نبودند. نیروهای روسی که هنوز پادگان را تحویل نداده‌اند در این یورش شرکت داشتند.

استپاناکرت (خانکندی)، هنگ 366 زرهی ارتش سرخ

اما واحد‌های ارتش سرخ فقط از یک جا دستور می‌گیرند، انگار در مسکو باید دنبال سرنخ‌ها بگردیم.

مسکو-1992

فقر، تورم، بحران اقتصادی و راهپیمایی‌های هرروزه مخالفان تنها بخشی از مشکلات جمهوری تازه تاسیس روسیه است.

رئیس جمهور یلتسین راه‌حل عجیبی در پیش می‌گیرد، او شخصا به واشنگتن رفته و با استخدام مستشاران آمریکایی عملا اداره دولت را به آنها می‌سپارد.

یلتسین: خداوند آمریکا را حفظ کند.

این یک اتفاق رویایی برای یانکی‌ها بود. چون آنها می‌توانستند همه چیز را تحت کنترل بگیرند، حتی ارتش سرخ شوروی را.

حالا شاید علت سفر ده روز پیش را بهتر بتوان درک کرد.

سفر وزیر امور خارجه امریکا به باکو

ده روز پیش از واقعه خوجالی

یک خبرنگار آمریکایی در خاطراتش می‌نویسد جیمز بیکر، در این سفر به مطلب اف در مورد نزدیک شدن به ایرانی‌ها هشدار داده بود. ده روز بعد طرح آتش بس آماده است، اما صلح ایرانی نباید پایدار بماند.

اعلام عزای عمومی در جمهوری آذربایجان

احزاب و گروه‌های مخالف خواستار استعفای رئیس جمهور آذربایجان شدند.

جبهه خلق این فرصت را از دست نخواهد داد.

ایاز مطلب اف از مقام ریاست جمهوری استعفا داد.

مطلب اف: فعالیت سیاسی خود را تا اطلاع ثانوی متوقف می‌کنم. چون که در این سال‌های اخیر بسیار خسته شده‌ام، خصوصا در این دوسال اخیر. احتمالا از این به بعد هم دیگر با سیاست مشغول نخواهم شد. همه ما مقصریم، من هم مقصرم. من مسئولیت (این حادثه) را بر عهده می‌گیرم. چون قطعا به اندازه کافی نتوانسته‌ام کاری انجام دهم. خواهش می‌کنم که این استعفا را بدون مذاکره بپذیرید و نتیجه آن را همین‌جا به مردم اعلام کنید.

رئیس پارلمان جمهوری آذربایجان موقتا جانشین ایاز مطلب اف شد.

گروه‌های سیاسی دو ماه فرصت دارند تا دولت جدیدی تشکیل دهند، اما همچنان یک چیز مشکوک است. فرماندار (آواره خوجالی) در مصاحبه‌اش به نکات عجیبی اشاره کرده بود. چنگیز برای جلسه با کمیسیون ویژه آماده می‌شود.

اظهارات چنگیز مصطفایف در کمیسیون ویژه:

آوارگان خوجالی به من گفته بودند که تعدادی از همشهریان (زنده) هستند و در حوالی مزرعه خوک گیر افتاده‌اند. من خواهش کردم که با خودرو، نفربر یا پیاده به سوی آنان برویم.

به من گفتند که رفتن به آنجا غیر ممکن است! ارمنی‌ها آنجا را زیر آتش دارند و...

 وقتی که با هلی‌کوپتر از فراز آن منطقه عبور کردیم، این رو به چشم خود دیدم و فیلم گرفتم.

مزرعه خوک ده کیلومتری با خوجالی فاصله دارد، اما تقریبا هفتصد متر با پست نظارتی ما (آذربایجان) فاصله دارد. بیش از پنجاه جسد شهروندان ما در آنجا پراکنده بود.

نکته‌ای که من را به شدت می‌ترساند و من نمی‌توانم آن را درک کنم این است که در بین اجساد ما، ده نفر مسلح آذربایجانی در حال گردش بودند

ده نفر از آقدام با لباس نظامی در بین اجساد بودند، فیلم آن هم موجود است. من احساس می‌کنم که پرونده این فاجعه هم مانند پرونده هلی‌کوپتر و ... باز نخواهد شد.

ما باید پنج شش سال صبر کنیم، تا ببینیم چه زمانی عاملان اینها پیدا خواهند شد؟

آن نیرویی که این فاجعه‌ها را مرتکب می‌شود در آینده نقشه‌های جدیدی هم خواهد داشت.

چنگیز جای خوبی برای طرح این مسائل انتخاب نکرده بود. مسئول کمیسیون ویژه، همان یک نفری است که از هلی‌کوپتر جا مانده بود. سرنخ مهمی برای یافتن دست‌های پشت پرده  یا اینکه انها چه می‌خواهند، اما شاید این کنجکاوی برای چنگیز گران تمام شود.

دو ماه بعد

مه 1992

اردیبهشت 1371

جمشید نوریف

نماینده وقت مجلس جمهوری آذربایجان:

روز 28 آوریل تولد 55 سالگی صدام حسین بود. من به این جشن دعوت شده بودم، در آنجا رسم بر این بود که پیش از صدام باید با پسرش عدی دیدار می‌کردیم. عدی ضیافت ناهار ترتیب داد. وقتی بیرون آمدیم از من پرسید که آیا در کشور شما جایی به نام «شوشا» وجود دارد؟

گفتم بله

به من گفت تا روز 9 مه آن شهر سقوط خواهد کرد!

شوشا

اینجا تنور جنگ، حسابی گرم شده و آتش راکت‌ها نفس هر دو طرف را بریده.

آیا راه خروج از این بحران قابل تصور است؟

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در دیدار دادستان کل جمهوری آذربایجان: جمهوری اسلامی برای خاموش کردن آتش جنگ در منطقه قره‌باغ از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد.

هاشمی رفسنجانی، از توافقات اقتصادی و فرهنگی با دو مهمان ویژه خبر می‌دهد.

رئیس مجلس جمهوری آذربایجان که سرپرستی دولت را موقتا در دست دارد، توافق نامه‌هایی در تهران امضا کرده است. مهمان دوم رئیس جمهور ارمنستان است که توافقات اقتصادی مشابهی با جمهوری اسلامی داشته. بیش شک خبر اصلی فقط این نیست.

بند ششم بیانه‌ی تهران، معاون وزیر خارجه‌ی ایران را، مامور آغاز مذاکرات برای حل و فصل نهایی مشکلات می‌کند. حالا دیپلمات‌ها چمدان‌های خود را بسته اند، تا پیام آرامش به قفقاز ببرند.

چنگیز مصطفایف: این خبر دیروز هم می‌توانست منتشر شود. بعضی کارمندان مرکز مطبوعات وزارت دفاع همه تلاش‌شان را کردند که این خبر منتشر نشود. گاهی گفتند که این خبر بر علیه ارتش ملی است، گاهی هم گفتند علیه رئیس مجلس است و... اما همه این‌ها یک علت دارد. آنها می‌دانستند که نهایتا این خبر به اطلاع مردم خواهد رسید، که هرچقدر هم سخت باشد باید بدانیم که شوشا از روز هشتم این ماه، در تصرف ارمنی‌هاست.

سقوط شوشا یعنی پایان همه چیز. به جز چند آبادی کوچک، آذربایجانی‌ها دیگر نقطه کنترلی در ناحیه خود مختار ندارند که بشود در موردش مذاکره کرد.

قره‌باغ سقوط کرد

چنگیز مصطفایف: ما مبارزه با شایعات و دروغ‌ها را وظیفه اصلی خود می‌دانیم. به همین دلیل، امروز با وزیر دفاع دیدار کردم. با عرض معذرت، نمی‌توانم محل ملاقات را اعلام کنم. فقط می‌توانم بگویم که محل دیدارمان در جبهه بود. اما منظور من جبهه جنگ است!

وزیر دفاع جمهوری آذربایجان: برای رسیدن به پیروزی باید همه مردم جمهوری آذربایجان همکاری کنند، باید دولت همکاری کند. مبارزه بی‌شرمانه بر سر قدرت طلبی باید متوقف شود! حرف دل من این است!

آخرین مدافعان شهر شوشا: من نمی‌فهمم فرماندهان چه نقشه‌ای در سر دارند؟ ما هفت میلیون مردم آذربایجان نمی‌توانیم یک روستای کوچک را بگیریم! روستای داش آلتی فقط 10 خانه دارد! پس ما به چه دردی می‌خوریم؟ چچنی‌ها آمده بودند اینجا می‌گفتند با این تجهیزاتی که این‌جاست، خیلی وقت پیش می‌توانستند پیروز شوید. 28 مه استپاناکرات را می‌توانستیم بگیریم و پیروز شویم! اما اینها قره‌باغ را فروخته‌اند!

چنگیز حین مصاحبه‌هایش با برخی مجاهدین چچنی مواجه می‌شود، آنها در شوشا کنار آذربایجانی‌ها بودند و شاید دلیل اصلی سقوط را بدانند.

مجاهدین چچنی:

شما چچنی هستید؟

بله

به نظر شما مهم‌ترین مشکل ما در مناقشه با ارمنی‌ها چیست؟

چون که یک فرمانده نداریم!

نه منظور من این است که چرا نمی‌توانیم بر ارمنی‌ها پیروز شویم؟

اینجا نه نظمی هست، نه فرماندهی هست. همه را رها کرده‌اند.

فرمانده مجاهدین چچنی: راستش را بخواهید من نیروهایم را از آذربایجان برگرداندم. ما به خاطر خدا آمده بودیم، ولی وضعیت آنجا برای جهاد مناسب نبود.

آیا ممکن است در مورد سقوط شوشا توضیح بدهید؟

نه نمی‌خواهم صحبت کنم.

همه در آذربایجان می‌دانند که شهر شوشا را فروخته‌اند. لطفا به خاطر تاریخ، در این مورد توضیح دهید.

سه نفر از نیروهای من که در شوشا بودند هنوز زنده‌اند. می‌توانید از آنها هم بپرسید.

شوشا را رها کردند، هفتصد ارمنی حمله کردند، اما نیروهای دفاعی شما خیلی قوی‌تر بود.

شهر شوشا هم نقطه بسیار استراتژیکی بود، با یک‌صد نفر می‌شد آنجا را حفظ کرد. دلیل سقوط این شهر یک وزیر یا فرمانده خائن می‌تواند باشد.

در همان روزها به طرز عجیبی بقیه مواضع هم در حال تخلیه است، اما چرا؟ چنگیز دوربین را برمی‌دارد و به خط مقدم می‌رود.

آیا یک نفر می‌تواند بگوید که فرمان عقب نشینی از باکو آمده؟ چه کسی دستور عقب نشینی داده؟

ما اصلا فرمانده نداریم!

اوروجوف (فرمانده نظامی شهر) کجاست؟

فرار کرده!

شما را در همه آذربایجان رسوا خواهم کرد!

برگردید! برادران برگردید!

امروز16 مه شهر لاچین ساعت 1

از امروز صبح، واحدهای نظامی اینجا را ترک کرده‌اند. مردان با غیرتی که به لاچین بازگشته اند، همین‌ها هستند که می‌بینید. آن‌ها هم به زودی تقسیم شده و موضع خواهند گرفت، تا اینجا را از دست حمله ارمنی‌ها خلاص کنند. اما این را باید اضافه کنم تا الان به اینجا نه یک گلوله، نه یک خمپاره شلیک شده. حتی یک ارمنی اینجا دیده نشده (نیرو های ما) لاچین را رها کرده و رفتند.

تازه‌ترین گزارش از نبرد ارامنه و آذری‌ها بر سر کنترل قره‌باغ

تلفن دفتر رئیس جمهور در تهران به صدا در می‌آید. دو تماس از باکو و ایروان از جنگ میان گروه‌هایی که دولت‌ها بر آنها کنترلی ندارند حرف می‌زنند و هر دو درخواست دارند محمود واعظی سریعا به منطقه اعزام شود.

فردا باکو میزبان جلسه مهمی خواهد بود. اما وقتی واعظی آنجا می‌رسد، خیلی چیزها عوض شده.

کمتر از یک سال قبل اصلی‌ترین یاران مطلب اف در هلی‌کوپتر صلح جان باختند. این اتفاق دولت او را به شدت تضعیف کرد.

سه ماه بعد حادثه خوجالی مطلب اف را مجبور به کناره‌گیری از قدرت کرد. همزمان مجلس کمیسیون ویژه‌ای برای بررسی پرونده خوجالی تشکیل داد. ویدیوها و اظهارات چنگیز مصطفایف یکی از مهم‌ترین مستنداتی بود که در این کمیسیون بررسی شد. نتیجه تحقیقات کمیسیون مطلب اف را در حادثه خوجالی بی‌تقصیر اعلام می‌کند و او را مجددا به قدرت باز می‌گرداند.

مطلب اف: مشغول شدن به بازی‌های سیاسی دیگر بس است! فعالیت احزاب و گروهای سیاسی به کلی باید ممنوع شود.

در اثر همین بازی‌های سیاسی این فلاکت‌ها بر سر مردم ما آمده. هیچ‌کس هم مسئولیت اشتباهش را نمی‌پذیرد! هیچ‌کس جوابگو نیست! در این میان، هرروز هموطنان و فرزندان ما کشته می‌شوند. چه کسی جوابگوی آنان خواهد بود؟ ما زیادی به دموکراسی میدان داده‌ایم! منظور من دیکتاتوری نیست، ولی اگر لازم باشد به سوی آن هم برویم! مردم درخطرند!

آمریکایی‌ها از افزایش نفوذ ایران در جمهوری آذربایجان نگران‌اند. جمهوری اسلامی نباید قهرمان این قصه باشد. یک روز بعد جبهه خلق، نیروهایش را به پایتخت می‌خواند. اندک نیروهای باقی مانده قادر به حفظ شهر نیستند و قره‌باغ به کلی سقوط می‌کند.

باکو-تجمع هواداران جبهه خلق

در سمت راست پیشاپیش پرچم‌ها دویست نفر از اعضای شعبه ازمیرحرکت خواهند کرد. پشت سر آنها دو واحد زرهی حرکت خواهند کرد همگی با هم حرکت می‌کنیم و پشت سرمان باز هم واحد زرهی هست. واحدهای مسلح از ما محافظت خواهند کرد.

یا مرگ یا پیروزی!

فراری‌ها اینجا در باکو هستند.

جبهه خلق آذربایجان، با تجهیزات زرهی به سوی مجلس می‌تازد تا مطلب اف را به زور کنار بزند. این یک کودتای نظامی‌ست.

پارلمان و کاخ ریاست جمهوری آذربایجان به کنترل مخالفان درآمد.

گزارش امروز خبرنگار اعزامی کیهان از باکو پیرامون جزئیات کودتا در جمهوری آذربایجان

مخالفان رئیس جمهوری آذربایجان قدرت را در این کشور به دست گرفتند.

رئیس کمیته اجرایی جبهه خلق آذربایجان: براندازی رئیس جمهور جدید آذربایجان با هماهنگی آمریکا صورت گرفت.

مراسم تحلیف رئیس جمهور

یک ماه بعد ایلچی بیگ، رسما به عنوان رئیس جمهور منصوب می‌شود. در این یک ماه اکثر مخالفان به طریقی از صحنه سیاسی خارج شدند و جبهه خلق مجلس را هم قبضه می‌کند.

نمایندگان چرا در مجلس می‌خوابند؟ بله من فیلم گرفته‌ام و خواهم گرفت. مردم آنجا کشته می شوند. این‌ها اینجا خوابیده‌اند، اعتراض هم می‌کنند! می‌گویند چرا از نماینده‌هایی که خوابیده‌اند فیلم گرفته‌اید! خب نخوابند!

کنجکاوی‌های یک خبرنگار ممکن است دردسرساز شود، یک روز پیش از مراسم تحلیف.

اینجا عملیاتی در جریان است و چنگیز هم مثل همیشه دوربین به دست. همه چیز غیر عادی به نظر می‌رسد.

به ما گفتند که قرار است نیروی کمکی بیاید، اما سه روز است که این‌جاییم و نیرویی نیامده.

مواضع را گرفته‌ایم چرا نیرو از عقب نمی‌آید که از ما تحویل بگیرد؟

این‌جا فرمانده کیست؟

می‌گویند فرمانده رفته تدارکات بیاورد، ولی می‌دانیم فرار کرده.

من تا آخر با شما می‌مانم. هر ساعت یکبار، بیایید حرف‌هایتان را به دوربین بزنید.

به دوربین نه ...

بعدا چطور می‌خواهی ثابت کنی به شما کمک فرستاده نشده؟ من از دستم همین بر می‌آید که تا آخر با شما بمانم و از شما فیلم بگیرم.

کوه‌های اینجا بوی مرگ می‌دهد.

بچه‌ها داریم نزدیک می‌شویم، مواظب باشید.

انگار صدایی می‌گوید اینجا آخر خط است.

 

دوربین چنگیز برای همیشه خاموش می‌شود، اما بی‌شک حرف‌های او دنیایی را روشن خواهد ساخت.

 

جبهه خلقی‌ها حالا بی رقیب‌اند و وقت تقسیم غنائم فرا رسیده است.

چاه‌های نفت باکو سهم آمریکایی هاست، اما این کار برای ایلچی بیگ گران تمام خواهد شد. چون آمریکایی‌ها به هر آنچه که می‌خواهند رسیده‌اند و تمایلی به ادامه جنگ نخواهند داشت.

همان‌طور که پیش بینی می‌شد دولت ایلچی بیگ به ترکیه نزدیک شده و روابط با ایران رفته رفته کمرنگ‌تر می‌شود.

کنار گذاشتن دیپلمات‌های ایرانی از گفت‌وگوهای قره‌باغ اولین نشانه این تغییر است.

باکو و آنکارا هر روز صحنه میتینگ‌های ملی گرایان است، اما مردم به قره‌باغ فکر می‌کنند. همزمان با کودتای جبهه خلق یک ناحیه شهری دیگر به دست ارمنی‌ها اشغال شده، اما حالا آذربایجانی‌ها آماده یک حمله بزرگ هستند.

با وجود تلفات زیاد، نیروهای آذربایجانی موفق به پیش‌روی‌های چشمگیری می‌شوند.

وقتی همه مشغول شادی هستند، تصویر اسرا از تلویزیون ارمنستان پخش می‌شود.

در میان اسرا یک نفر وجود دارد که هیچکس زبان او را بلد نیست. فرمانده عملیات به باکو احضار می‌شود. فرمانده سال‌ها پیش در جنگ شوروی و افغانستان حضور داشت. دشمنان قدیمی حالا می‌توانند دوستان خوبی باشند. دو هزار جنگجوی افغان در این عملیات به نفع آذربایجانی‌ها جنگیده‌اند، اما ایلچی بیگ نگران چیز دیگری‌ست و در این جلسه با فرمانده اتمام حجت می‌کند.

ابوالفضل ایلچی بیگ: ترجیح می‌دهم قره‌باغ به دست ارمنی‌ها بیفتد تا اینکه به کمک ایرانی‌ها آزاد شود.

آذربایجان مستقل خواهد شد، ما باید برای کمک به حرکت‌های آذربایجان جنوبی آماده شویم!

سی میلیون ترک آذربایجانی در ایران یک مدرسه ندارد، من چطور با ایران دوست شوم؟ کدام روح وطن دوست چنین اجازه‌ای به من می‌دهد؟

شش میلیون ترک آذربایجانی به دلیل استقلال فکری مجبور به مهاجرت از ایران شده‌اند!

چون اجازه افتتاح مدرسه به زبان مادری به یک ملت بیست میلیونی داده نمی‌شود، ما باید با آن‌ها دشمنی کنیم. این حق ملی ماست و چیزی نمی‌تواند مانع آن شود.

من اعتقاد دارم باید سفیر ایران را گروگان بگیریم. به او بگوییم که یا هموطنان ما را آزاد کنید یا آزادت نخواهیم کرد.

ما با ایران دشمن هستیم، چون ایران با ما دشمن است و نمی‌تواند دوست باشد.

پاسخ شدیداللحن نماینده مردم تبریز به سخنان ایلچی بیگ

خانم مقدم، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی: من به نمایندگی از سوی آذری‌های ایران به ایلچی بیگ هشدار می‌دهم که اهالی آذربایجان تحمل تکرار چنین اراجیفی را ندارند.

یک ژنرال ارتش ترکیه، مشاور نظامی ایلچی بیگ شد.

باکو و تل ‌آویو روابط دیپلماتیک برقرار کردند.

لائیک‌های جوان در آذربایجان، نوکران جدید آمریکا در منطقه

ایروان مقابل کاخ ریاست جمهوری ارمنستان

شکست‌های پی در پی ارمنی‌ها آوارگان بسیاری را به ایروان کشانده. تظاهرکنندگان از رئیس جمهور می‌خواهند یا استعفا بدهد و یا ارتش جمهوری ارمنستان را به قره‌باغ بیاورد.

پتروسیان به شدت تحت فشار است. حتی اگر همه‌ی مردم ارمنستان مسلح شوند باز هم شانسی برای پیروزی وجود ندارد، چون جمعیت آنها حداکثر نصف آذربایجانی‌هاست؛ مگر اینکه قواعد میدان تغییر پیدا کند.

رئیس جمهور نمی‌خواهد به سرنوشت مطلب اف گرفتار شود، اما تعرض به خاک همسایه می‌تواند عواقب سختی داشته باشد. خصوصا ضد حمله آذربایجانی‌ها ترسناک خواهد بود.

برگ برنده ارمنی‌ها خود ایلچی بیگ است. او نیروهای افغان را مرخص کرده و اخیرا مواضع تندی علیه روسیه داشته. دولت روسیه در پرداخت حقوق نظامیان با مشکل جدی روبه‌روست. اگر کمی بشود سر کیسه را شل کرد، می‌شود کماندوهای روس را به قره‌باغ آورد. در این صورت شکست یک دولت منزوی کار چندان سختی نخواهد بود.

حالت فوق العاده در جمهوری آذربایجان، به دنبال تهاجم مشترک نیروهای ارمنستان و روسیه

نیروهای ارمنستان مناطق دیگری را در جمهوری آذربایجان اشغال کردند

خطوط دفاعی آذربایجانی‌ها به سرعت فرو می‌ریزد، عملیات‌های بعدی هم نمی‌تواند جلودار ارمنی‌ها باشد. درآمد حاصل از چاه‌های نفت باکو تنها دغدغه امریکایی‌ها و اسرائیلی‌هاست و آنها تنها نظاره‌گرند.

 

یک شرکت نفتی آمریکایی، عملیات حفاری در حوزه نفتی باکو را به عهده گرفت.

مجلس ملی آذربایجان به سیاست‌های آمریکا در قبال این کشور اعتراض کرد

نیروهای ارمنستان به سرعت پیش‌روی می‌کنند.

 

سفیر ایران سیگنال مهمی را به دولت باکو ارسال می‌کند.

سفیر جمهوری اسلامی ایران در باکو طی نطقی در تلویزیون این کشور: جمهوری اسلامی ایران دفاع از حقوق مسلمانان را در هر نقطه از جهان وظیفه خود می‌داند

برخی صاحب منصبان معتقدند باید با ایرانی‌ها وارد گفت و گو شوند. در همین اوضاع آخرین امید ایلچی بیگ به باکو می آید.

سفر رئیس جمهور ترکیه به باکو

 

در سفر رئیس جمهور ترکیه به باکو در مورد چه چیزی بحث خواهد کرد و چه انتظاری دارید؟

من حرفی نمی‌زنم!

فلانی و فلانی (مقامات ترکیه) هم پرسیدند که چه می‌خواهی؟

چهار هلی‌کوپتر خواستم ندادید؛ دیگر چه می‌ماند؟

امیدها خیلی زود به یاس تبدیل شد. رفقای استانبولی آب پاکی را روی دست ایلچی بیگ می‌ریزند.

این افرادی که گفتید به ارمنی‌ها کمک می‌کنند! نخست وزیر ترکیه به ارمنستان برق صادر می‌کند. چرا؟ چون جرج پوش از آمریکا به او دستور می‌دهد!

رئیس جمهور بعدها از جرئیات بیشتری پرده برداشت.

 

من از ترکیه 200 میلیون دلار وام خواستم. به قدری تعلل کردند که اگر سر موقع پرداخت می‌شد بسیاری از مشکلات‌مان حل می‌شد.

من نخواستم از کشورهای دیگری بگیرم. مثلا ایران حاضر بود به ما وام بدهد، ولی من فقط از ترکیه می‌خواستم بگیرم!

مخالفت‌ها بالا گرفته و نایاب شدن سوخت هم کشور را به کلی فلج کرده، همه چیز عملا از کنترل خارج شده.

گمرک ما ویران شده. روابط خارجی‌مان ویران شده. نظام توزیع سوخت ویران شده. زیر سایه من و شما این کشور به روزی افتاده است که در بعضی استان‌ها بنزین پیدا نمی‌شود، ولی بنزین آذربایجان را در ارمنستان به بهایی ناچیز می‌فروشند.

مخالفت با سیاست‌های دولت ایلچی بیگ در جمهوری آذربایجان بالا گرفت.

دومین تظاهرات مخالفین دولت جمهوری آذربایجان توسط پلیس سرکوب شد.

وزیر دفاع آذربایجان به علت اختلافات با ایلچی بیگ استعفا کرد.

مذاکرات قائم مقام رئیس جمهور آذربایجان با دکتر حبیبی

ایلچی بیگ همچنان با ایرانی‌ها مخالف است، اما آذربایجانی‌ها پروژه‌ی عبور از او را کلید می‌زنند.

آقای هاشمی رفسنجانی در دیدار مقام رئیس جمهور آذربایجان: در صورت ادامه‌ی درگیری میان ارمنستان و آذربایجان، جمهوری اسلامی موضع جدی‌تری اتخاذ خواهد کرد.

البته رئیس جمهور به سادگی تسلیم نخواهد شد و بسیاری از مخالفانش را از پست‌های دولتی برکنار می‌کند. عزل یکی از آن ها کار سختی‌ست. فرماندار گنجه نیروهای مسلح قابل توجهی در قره‌باغ دارد. یک گروه نظامی برای اجرای عملیات به قره‌باغ اعزام می‌شود، اما در میانه‌های راه به هر گنجه تغییر مسیر می‌دهد. دستگیری فرماندار ماموریت اصلی این گروه است.

به ما گفتند که قرار است به فلان روستای قره‌باغ برویم. ما خوشحال شدیم، آمدیم اینجا دیدیم که تیر اندازی است. دو کیلومتر مانده به اینجا پیاده شدیم از مردم پرسیدیم چه خبر است؟ گفتند درگیری است پرسیدم آیا درگیری با نیروهای روسیه است؟! گفتند خیر؛ آذربایجانی‌ها هستند. چه‌طور ممکن است؟ آذربایجانی‌ها یکدیگر را می‌کشند؟! این برادرکشی را چه کسی راه انداخته؟

نیروهای حاضر در خط مقدم طبق دستور قبلی عملیات را آغاز می‌کنند، بی‌خبر از آن‌که نیروهای دولتی به گنجه رفتند و هیچ پشتیبانی‌ای در کار نیست. ضد حمله ارمنی‌ها سنگین است و زمین‌های زیادی از دست می‌رود. با انتشار همزمان این دو خبر مردم خشمگین در همه استان‌ها شورش می‌کنند.

نیروهای شورشی گنجه برای برکناری رئیس جمهور آذربایجان راهی باکو شدند.

دولت ایلچی بیگ در آستانه سقوط قرار گرفت.

نیروهای شورشی در نزدیکی باکو پایتخت جمهوری آذربایجان به شادی می‌پردازند. آنها استعفای نخستین رئیس جمهور دموکراتیک خود ابوالفضل ایلچی بیگ را خواستارند.

با فرار ایلچی بیگ از باکو، حکومت جبهه‌ی خلق در جمهوری آذربایجان سقوط کرد.

این پایان مردی‌ست که یک سال پیش با شعارهای بزرگی وارد میدان شد، اما فقط مشکلات بزرگی به جا گذاشت.

مراسم تحلیف رئیس جمهور

پیام‌های تبریک بسیاری از رهبران جهان به ما رسیده است. بیش از همه، نام رهبران ملت‌هایی که با مردم آذربایجان ارتباط نزدیک تاریخی و انسانی و همسایگی داشته را ذکر می‌کنم: رئیس جمهور ترکیه سلیمان دمیرل، رئیس جمهور ایران علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس گرجستان ادوارد شوارنادزه.

دست بر روی قرآن شریف نهاده و سوگند یاد می‌کنم به ارزش‌های ملی و معنوی مردم جمهوری آذربایجان پایبند و صادق باشم و در راه تداوم این ارزش‌ها در کشور کوشش نمایم.

در دومین سالگرد استقلال، سومین رئیس جمهور آغاز به کار می‌کند. حیدر علی‌یف، ده سال پیش، سومین مرد قدرت‌مند شوری، دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان و رئیس کا.گ‌.ب این جمهوری بود.

مردی به شدت سیاست‌مدار و زیرک

جمهوری آذربایجان 70 سال در ترکیب شوروی بوده و 200 سال در ترکیب روسیه بوده است وابسته به روسیه است. آیا این ارتباط ها را در یک سال می‌شود قطع کرد؟

علی‌یف تقریبا با همه رابطه خوبی دارد، با همه حتی با صهیونیست‌ها.

قراردادهای جدید نفتی، قرار است غربی‌ها را راضی کند و دولت او را قدرتمند؛ اما زیرساخت‌های انسانی و اقتصادی به شدت تضعیف شده و از همه بدتر این که شکست‌های پیاپی این باور را به وجود آورده که پیروزی دست نیافتنی‌ست.

طرف ارمنی هم به شدت فرسوده شده و آن ها هم توقف جنگ را می‌خواهند، اما غیر از ناحیه‌ی خود مختار مناطق زیادی در اشغال ارمنستانی‌هاست و نمی‌شود در مورد آنها مذاکره کرد.

نیروهای آذربایجانی در حوالی شهر فضولی

یورش بزرگ شبیه یک قمار است، نیروهای خسته و آماتور شانس زیادی برای پیروزی ندارند. اما علی‌یف برای راضی کردن اذهان عمومی، باید تن به این قمار بدهد. در آخرین پرده از نمایش همه توان را باید به کار بست.

پیروزی‌های اولیه شادی آور است، اما یک ضد حمله سریع ورق را برمی‌گرداند.

در میان غنائم، سر نخ مهمی پیدا می‌شود، چیزی که شاید جنگجویان هم معنی‌اش را نمی‌دانند.

{تصویر کنسرو خوراک لوبیاچیتی با سس شرکت چین چین}

تبریز 1372

امام خامنه‌ای: و من هر جای این استان که قدم گذاشتم دیدم مردم شعار واحدی را می‌دهند. همه می‌گویند آذربایجان بیدار است، تکیه گاه انقلاب است.

سفر مقام معظم رهبری به تبریز، توجه‌های زیادی را جلب می‌کند. سخنان رهبری حاوی پیام های زیادی است.

من خودم به آن محله و کوچه رفتم، محله خیابان کوچه قره‌باغی‌ها گشتم و درب خانه اجدادی را پیدا کرده و زیارت کردم.

استقبال تاریخی و بی‌سابقه مردم غیور خطه حماسه ساز آذربایجان از رهبر انقلاب

 حضرت آیت الله خامنه ای: ما اقدامات اخیر ارامنه قره‌باغ را که به پشتیبانی دولت ارمنستان صورت گرفته است، محکوم می‌کنیم و انتظار داریم ارامنه داخل کشور ما نیز رفتار ارامنه آن منطقه را محکوم کنند.

 

رهبران مذهبی ارامنه: همصدا با رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی اقدامات اخیر ارمنستان در قره‌باغ را محکوم می‌کنیم

باکو 1372

طولی نمی‌کشد که سفر هاشمی به باکو خبر ساز می‌شود، پس از مدت‌ها دوباره روابط دو کشور گرم می‌شود.

 

شور و شوق بی‌سابقه مردم باکو در استقبال از رئیس جمهور ایران

دکتر ولایتی در گفتگو با کیهان: در آذربایجان بطور مفصل درباره جنگ قره‌باغ گفتگو خواهیم کرد.

 محور اصلی گفت و گوها مدیریت آوارگان است. مردمانی که خانه‌هایشان را ازدست داده‌اند و حالا نیازمند یاری هستند. در حالی‌که از کمک‌های ترکیه و آمریکا هم خبری نیست.

با بازگشت هاشمی برنامه‌های مشترک آغاز می‌شود.

جمهوری اسلامی ایران برای مسلمانان آواره‌ی آذری در آنسوی «ارس» اردوگاه بر پا می‎کند.

 

گزارش خبرنگار اعزامی جمهوری اسلامی از اردوگاه آوارگان آذری در آن‌سوی ارس

آذربایجانی‌های محاصره شده به خاک ایران منتقل می‌شوند تا به مناطق امن‌تر بروند.

 

رود ارس – مرز ایران و جمهوری آذربایجان

گزارش خبرنگاران اعزامی کیهان از وضعیت آوارگاه آذری در نوار مرزی ایران و جمهوری آذربایجان

تعداد پناهندگان مسلمان آذری به ایران از مرز 33هزار تن گذشت.

گفتگوی روزنامه جمهوری اسلامی با مجروحین آذربایجانی جنگ اخیر در قره‌باغ

گروهی از مجروحین جمهوری آذربایجان که هم اکنون در بیمارستان 15 خرداد تهران به سر می‌برند

دولت جدید به قدری فرسوده شده که حتی قادر به تامین نان روزانه مردم نیست. مقامات ارمنستانی هم مدعی هستند که نیروهای حاضر در خط مقدم از آنها حرف شنوی ندارند.

رادیو باکو: ارتش ارمنستان برای حمله به شمال و شرق قره‌باغ آماده می‌شود.

گروهی از پاسداران ایرانی برای آموزش 6 هزار نیروی مردمی جدید، به باکو می‌رود. نیروهای جدید بالاخره موفق می‌شوند ماشین جنگی ارمنی‌ها را متوقف کنند و با حدود 40 کیلومتر پیش‌روی در عمق سرزمین‌های اشغالی، آتش بس بین دو دولت اعلام می‌گردد و مذاکرات بر سر راه حل سیاسی به آینده‌ای نامعلوم موکول میشود.

گفتگوهای صلح قره‌باغ امروز در پایتخت قرقیزستان آغاز می‌شود.

آذربایجان با طرح صلح کنفرانس همکاری و امنیت اروپا موافقت کرد.

ناحیه خود مختار و مناطق اشغالی اطرافش، تا امروز توسط دولتی خود مختار وابسته به جمهوری ارمنستان اداره می‌شود.

این جا آخر خط است، اما آخر قصه نیست.

بغداد  1398

انفجارهای پیاپی در پایگاه های حشدالشعبی عراق توجه رسانه‌ها را جلب می‌کند. مسئولان عراقی انگشت اتهام را به سوی آمریکا گرفته‌اند.

نتانیاهو مسئولیت را به طور ضمنی می‌پذیرد، نتیجه تحقیقات حمله پهبادی را دلیل انفجارها اعلام می‌کند اما بیانیه حشدالشعبی، یک نکته عجیب دارد.

پهپادهای اسرائیلی که نیروهای مقاومت را هدف قرار داده‌اند، از جمهوری آذربایجان برخواسته بودند. 6 ماه بعد ابومهدی مهندس به شهادت می‌رسد و عزاداری برای او و شهید سلیمانی در مساجد جمهوری آذربایجان ممنوع می‌شود.

سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو-جمهوری آذربایجان

نطنز-1393

 

چند سال پیش، یک پهباد اسرائیلی بر فراز تاسیسات هسته‌ای نطنز منهدم شد. این پهباد هم از فرودگاهی در جمهوری آذربایجان به پرواز در آمده بود.

 

پهپاد اسرائیلی از پایگاه‌ هوایی نخجوان برخاسته بود / پرواز هفتگی پهپادهای صهیونیستی از آذربایجان

مانور ناتو در جمهوری آذربایجان برگزار شد.

ورود نظامیان تازه نفس آذربایجانی به افغانستان

سال‌ها مذاکره بر سر مسئله قره‌باغ تا کنون به هیچ نتیجه خاصی نرسیده و سیاست‌های دولت باکو تحت شدید ترین انتقادات قرار دارد. مهم‌ترین گروه مخالف حزب حاکم، همان جبهه خلق آذربایجان است.

 

تجمع هواداران جبهه خلق-تیر 99

شعار تجمع کنندگان: روس، فارس، ارمنی دشمنان ملت ترک!

طی سه دهه اخیر هیچ حزب یا گروه ارمنی کوچک‌ترین موضعی بر ضد ایران نداشته و مواضع ارمنستان هر روز ایروان را به تهران نزدیک‌تر ‌می‌کند.

کمک‌های ارسالی ارمنستان به سوریه

 

انتقاد ارمنستان از تحریم‌های ضد ایرانی آمریکا

اعلام آمادگی ارمنستان برای رفع مشکلات تحریم‌ها علیه ایران

این روزها صهیونیست‌ها هم بیکار ننشسته‌اند و با برگزاری همایش‌ها و رویدادها تلاش می‌کنند روایت دیگری از قره‌باغ ارائه کنند. روایتی که در آن نه نامی از ایران است و نه نشانی از توطئه‌های پشت پرده آن. هر چند هیچ کدام از این‌ها مرهمی بر دل صدها هزار آواره آذربایجانی نخواهد بود، اما داستان چنگیز حتی پس از گذشت ده‌ها سال از توطئه‌های پنهان پرده برمی‌دارد

وزیر دفاع وقت جمهوری آذربایجان:

برای رسیدن به پیروزی باید همه مردم جمهوری آذربایجان همکاری کنند باید دولت همکاری کند. مبارزه بی‌شرفانه بر سر قدرت‌طلبی باید متوقف شود!

من دوباره می‌گویم این را یکبار برای همیشه بدانید...همه بدانند آنها که دل‌سوز این خاک هستند بدانند. ما نه از ارمنی‌ها و نه از روس‌ها شکست نخورده‌ایم! ما قربانی خیانت بی‌شرف‌های داخلی شده‌ایم!

صدها هزار آواره آذربایجانی ده‌ها سال است که در انتظار بازگشت به خانه‌های اشغال شده خود به سر می‌برند.

 

 

داغ قره باغ

 

 

نقد مستند :

1 - مستند کاملاً بی‌طرفانه و در چارچوب واقعیت ها ساخته شده است، به گفته کارگردان در ساخت آن حتی یک فریم هم از آرشیو صدا و سیمای جمهوری اسلامی کمک گرفته نشده است.

2 - مستند در انتها به دلیل برخی ملاحضه ها حتی نتیجه‌گیری را به عهده خود مخاطب می‌گذارد که این هم میتواند نقطه قوت و از طرفی سبب سرگیجه تماشاگر عام شود، فیلم تمام می‌شود اما ابهامات خیر!

3 - در مستند کمی بیشتر باید از تحولات کشور ارمنستان مقاماتشان سخن به میان می‌آمد.

4 - ارتباط دوستانه آذربایجان و اسرائیل فقط به صورت خلاصه در انتهای مستند، اشاره شده است.

5 - در مجموع مستند برای شروع آشنایی با تحولات و تاریخ منطقه مناسب است، و جالب است که بسیاری از تماشاگران مستند تا الان حتی نام قره باغ را نشنیده اند...

 

 

داغ قره باغ

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند اخراج

  • ۳۰۹۱

دانلود رایگان مستند اخراج

( تحقق انتقام سخت ، شهید حاج قاسم سلیمانی )

 

دانلود رایگان مستند اخراج

 

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : اخراج ( Laying Off )

کارگردان : علیرضا منتظری

تهیه کننده : محمد فریدونی

نویسنده :  علیرضا منتظری

تدوین : مجید نوروزی

سال تولید : 1399

مدت : 31 دقیقه

صاحب اثر : سفیر فیلم

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

 

مستند اخراج

 

 

مستند اخراج ، راوی اتفاقات بعد از شهادت سردار سلیمانی و رویکرد برای تحقق وعده انتقام سخت و اخراج آمریکا از منطقه می‌باشد.

علیرضا منتظری این مستند 31 دقیقه ای را در آستانه اولین سالگرد شهادت سردار در دی ماه 99 منتشر کرده است ، لازم به ذکر است  در مستند از تصاویر آرشیوی و همچنین حضور کارشناسانی همچون حسن شمشادی ، دکتر فؤاد ایزدی و سعدالله زارعی استفاده شده است.

 

مستند اخراج

 

 

متن مستند :

 

13 دی 98 ساعت 00:32 دقیقه بامداد جمعه فرودگاه بغداد ، شروع مستند با لحظه هدف قرار گرفتن ماشین حامل سردار سلیمانی می‌باشد.

ترامپ : دیشب به دستور من ارتش آمریکا عملیات موفقی را انجام داد که طی آن بزرگترین تروریست دنیا کشته شد ، قاسم سلیمانی.

وقتی قاسم سلیمانی به پرتکرارترین نام رسانه های جهان تبدیل شد ، همه منتظر عکس العمل ایران بودند.

 

مستند اخراج

 

اما آیا این حمله همان انتقام پشیمان کننده بود ؟

ایران چالش جدیدی پیش رو دارد ؟

اخراج آمریکا از منطقه

 

دکتر فؤاد ایزدی

دکتر فؤاد ایزدی

 

دکتر فؤاد ایزدی (کارشناس مسائل آمریکا) : زمانی که صحبت از اخراج آمریکا از منطقه میشود باید توجه کرد که حتی یک دونه سرباز آمریکایی هم در غرب آسیا نداشته باشیم.

 

اما ماجرای حضور آمریکا در عراق به چه بهانه ای آغاز شد ؟

 

حسن شمشادی

حسن شمشادی

 

حسن شمشادی (خبرنگار سابق صدا و سیما در عراق) : زمینه سازی حضور آمریکا همان حمله 11 سپتامبر بود و گفتند ما امنیت نداریم.

 

مستند رایگان اخراج

 

همه چیز از یک انتقام شروع شد ، انتقامی سخت در پاسخ به فروپاشی برج ها دو قلو ، بهای هر برج ، اشغال یک کشور.

ریچارد کلارک (مسئول مبارزه با تروریسم کاخ سفید در زمان بوش) : وقتی که ما در مورد بمباران مواضع القاعده در افغانستان صحبت می‌کردیم ، رامسفلد گفت اهداف خوبی تو افغانستان وجود نداره ، بیاین عراق را بمباران کنیم و ماگفتیم عراق در حادثه 11 سپتامبر دست نداشته ، اما این حرف تفاوت زیادی ایجاد نکرد.

 

مستند اخراج

 

اشغال عراق دردسر چندانی برای آمریکا ندارد چون مردم عراق حدود ده ها سال از حکومت بعثی ها و شکنجه هاشون خسته شده بودند برای همین مقاومتی در برابر آمریکایی ها نکردند ، گرچه برخی از گروه های مردمی مثل سید مقتدی صدر (رهبر گروه جیش المهدی) از همان ابتدا روی خوش به اشغال کشورشان نشان ندادند و در مقابل تجاوزگران مقاومت کردند اما در نهایت آمریکایی ها توانستند حضور خود را در عراق تثبیت کنند.

عراق هم به خاطر منابع نفتی و هم به خاطر نقشی که در موضوع اسرائیل بازی کنه فرصتی شد که علاقه آمریکایی ها را به خودش جلب کند.

اشغال عراق برای مردم این کشور روزهای تلخی را رقم میزند ، بیش از یک میلیون کشتار تا سال 2007 ، ترور بیش از 350 نفر از دانشمندان عراقی ، تولد کودکان معلول در اثر استفاده از اورانیم ضعیف شده از هر 4 کودک یک نفر ، 4.5 میلیون نفر آواره عراقی تا سال 2015

 

ترامپ : دولت های ما داعش را به راه اندخته‌اند ، من رئیس جمهور اوباما و هیلاری کلینتون را بنیانگذاران داعش می‌نامم ، ما هفت تریلیون دلار هزینه کردیم ، میلیارد نه! میلیون نه! هفت تریلیون تا ده سال پیش کسی کلمه تریلیون رو نشنیده بود.

 

مستند اخراج

 

آمریکا شهرک نظامی پیشرفته ای برای خود میسازد همانند عین الاسد مجهزترین و بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق با وسعت نصف شهر کاظمین ، باند پرواز 4 کیلومتری ، بیمارستان های پیشرفته و مدرن ترین تجهیزات و تکنولوژی نظامی همانند یک شهر نظامی مدرن ، این پایگاه همیشه در تعطیلات کریسمس میزبان خانواده مقامات آمریکا بوده است.

 

شمشادی : عراق به عنوان یک شروعی برای پایان می‌باشد ، عراقی که اینقدر مورد توجه آمریکاست ، اگه شما بتونی اینو بزنی ، طبیعی است که حضور نظامی آمریکا در کشورهای دیگه خود به خود تضعیف میشه.

قدم اول برای انتقام سخت برداشته میشود ، حمله موشکی به بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه ، زمانی که ما به عنوان یک کشور عین الاسد را زدیم و پاش ایستادیم ، این اتفاق برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم رخ داد.

اما ادامه راه به این سادگی نیست ، حالا نوبت به عراق رسیده است که نقش مهمی در این ماجرا دارد ، آنها چه سهمی از انتقام سخت خواهند داشت ؟

 

مستند اخراج

 

دو روز بعد از ترور شهید سلیمانی نمایندگان مردم عراق پیش نویس قانون اخراج آمریکا از این کشور را تصویب میکنند.

اقدام مجلس عراق از سوی دولت آمریکا بی پاسخ نمی‌ماند ، ترامپ عراق را به تحریم تهدید می‌کند ، میگوید اگر نظامیان آمریکا بروند ، دولت عراق باید هزینه پایگاه را بپردازند و گرنه تحریم ضد عراق اعمال خواهد کرد که هرگز شبیه آن را قبلا ندیده اند.

 

مستند اخراج

 

دکتر سید حسین نقوی حسینی (عضو کمیسیون امنیت ملی) : پارلمان عراق در یک پارادوکسی قرار گرفت، از یکسو فشار افکار عمومی، و حاکمیت سنگینی حضور آمریکا در عراق از سوی دیگر، منجر به مصوبه موقتی شد که تا الان هم اجرا نشده.

 

مستند اخراج

 

حسن شمشادی(خبرنگار سابق صداوسیما):  ببینید وقتی‌که شما می‌گید آقا برید، میگه باشه من میرم، اما هم تحریم‌تون می‌کنم، هم هرچی که این‌جا دارید مال من میشه، هم هزینه‌هایی که کردم رو بدید. توی کشوری که هنوز هم جنگ هست، توی کشوری که هنوز هم ناآرامه. توی کشوری که هنوز هم توی 24 ساعت خیلی از مناطقش، 17-18 ساعت کمبود برق و قطعی برق داره. با اون وضع اقتصادی و فقر اقتصادی که توی خیلی از مناطق جغرافیایی عراق هست و طبیعیه که تاثیر گذاره و طبیعیه که اینها رو یک گام به عقب می‌بره و می‌رسونه و میگن که آقا اگر بخوایم این کار رو بکنیم خوب اینا رو باید چی‌کار بکنیم؟ جواب آمریکا رو کی بده؟ خب بله نظامیان امریکا رو ... خب ما تحریم بشیم نفت نتونیم بفروشیم ....

دکتر سعدالله زارعی(کارشناس مسائل منطقه و بین الملل): عراق متاسفانه به دلیل سیاست‌های نادرست در طول این دوره حالا، حداقل 50-60 ساله، عراق به شدت وابسته به خارج از کشوره در بخش‌های مختلف. از صنعت نفت و گاز بگیر، تا مسائل دیگه مثل شیر و ماست و پنیر در نظر بگیر. همه این‌ها رو عراقی نیاز داره.

اما وابستگی اقتصاد عراق به آمریکا تنها مانع بر سر راه اخراج آمریکا نیست.

اکتبر سال 2019

مردم عراق دست به تظاهرات می‌زنند. بهانه فساد بعضی از چهره‌های سیاسی کشورشان است. اعتراض مردم به فساد اقتصادی از صحنه‌ی دانشگاه شروع می‌شود. پرچم‌دار تظاهرات برخی دانشجویان و فارغ التحصیلانی هستند که بیش از هر چیز به بیکاری اعتراض دارند. در تظاهرات حمله به کنسول‌گری‌ها و سفارت ایران نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند.

بسیج مردمی عراق همچون النجباء، عصائب اهل الحق و سایر گروه‌های حامی ایران از حملات معترضان عراقی در امان نمی‌مانند.

معترضان حتی فرمانده بزرگ مبارزه با داعش یعنی وسام العلیاوی را به بهانه ارتباط با ایران به شهادت می‌رسانند.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی (عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس دهم): نظر من اونچه که در این حرکت‌ها ما مشاهده کردیم، راهپیمایی خیابونی و شعارها علیه جمهوری اسلامی ایران و بی احترامی به پرچم ایران و همچنین حمله به سفارت‌خونه و این مسائل، پیرو اون کارهایی صورت گرفت که آمریکایی ها انجام داده بودند.

 

مستند اخراج

 

دکتر سعدالله زارعی: مثلا ما یه گزارشی که ما داریم اینه که در طول این سال‌ها بیش از ده هزار نفر رو آمریکایی‌ها بردند، در آمریکا تعلیم دادند

اکتبر سال 2013

اولین دوره طرح تربیت رهبران عراق iylep با جذب جوانان عراقی آغاز به کار می‌کند و سال 2019 با پشتیبانی آموزشی و محتوایی دانشگاه تگزاس رونق بیشتری می‌گیرد. در این بین بیش از 50 درصد جوانان ثبت نام شده از شیعیان هستند.

دکتر فؤاد ایزدی (کارشناس  مسائل آمریکا): یعنی گروه گروه اساتیدشون، دانشجوهاشون، نخبگان‌شون رو، اینها رو به آمریکا می‌بردند، می‌گردونند.

آمریکایی‌ها در مرحله اول طرح iylep جوانان عراقی را شناسایی و جذب می‌کنند و در عراق آموزش می‌دهند و برگزیدگان مرحله اول را برای گذراندن مرحله دوم طرح، به آمریکا می‌فرستند.

بازدید از اماکن تاریخی و فرهنگی، دیدار با برخی از شخصیت‌های آمریکایی، شرکت در محافل جشن و رقص، فعالیت در نهادها و NGO‌های مدنی، مقابله و مخالفت با گروه‌های مقاومت مثل حشدالشعبی و سپاه بدر و به عبارتی نزدیکی به سبک زندگی آمریکایی از جمله سر فصل‌های تربیتی و آموزشی دوره iylep است.

سعدالله زارعی: شما تصور کنید جوانی در یک شهری داره زندگی می‌کنه که نه آب داره، نه جاده داره، نه برق درستی داره، نه آموزش درستی داره، اینو برمی‌دارن می‌برن آمریکا. امکانات بهش میدن و دوماه، سه ماه اینو می‌گیرن، زیر انواع آموزش، حمایت مالی‌اش می‌کنند. بعد می‌گن این زندگی رو اگه میخوای ادامه بدی، این کارها رو باید برای ما بکنی.

در تمام مدتی که جوانان عراقی در آمریکا حضور دارند، هزینه رفت و آمد، اسکان و غذا، تفریح و آموزش همه به عهده برگزارکنندگان طرح iylep است.

سعدالله زارعی: یک رشحه‌ای از کاری که اینا کردند، همین تجمعات میدانی بود. این محصول کار فرهنگی آمریکایی‌ها بود. محصول اون شبکه سازی بود که امریکایی‌ها که اونجا انجام داده بودند.

در ادامه رسانه‌های آمریکایی به میدان می‌آیند و حمایت از ایران را علت اصلی مشکلات اقتصادی مردم عراق معرفی می‌کنند.

حسن شمشادی: مثلا می‌اومد یکی جلوی دوربین حرفی زد خونی مالی بود می‌گفت من رفتم اونجا میلیشیای ایرانی منو زد، ایرانی‌ها بودند.

زمانی‌که نظامیان آمریکایی شهرهای عراق را اشغال می‌کردند، رسانه‌های غربی هم افکار عمومی را به اشغال خود در می‌آوردند.

مجری شبکه تلویزیونی الغد: اعتراض کنندگان شعارهای ضد ایرانی را سر می‌دادند. از جمله شعارات این بود که اگر ایران بیرون بماند بغداد آزاد می‌ماند.

شعار جوانان معترض: بغداد آزاد باید گردد؛ ایران اخراج باید گردد.

جوان عراقی: ماحرکتی متشکل از جوانان هستیم و رابطه و تعهدمون رو با ایران قطع می‌کنیم و هیچ چیز دیگه‌ای از ایران نمی‌خواهیم و هرچیزی که داریم و مردم و ملت و احزاب ما ایرانی نیستن.

 

مستند اخراج

 

شعار معترضین: بغداد آزاد آزاد ؛ ایران برو بیرون بیرون

حسن شمشادی: اصل شعاری که من یادم میاد که اونموقع برای حمله به عراق می‌دادند از طریق مترجم‌شون یا از طریق پلاکاردهای از  طریق بلندگو، همین‌طور شهر به شهر می‌گفتند و می‌رفتند یک کلمه اساسی بود: آزادی. ما برای آزادی شما اومدیم. به خاطر همین بود که یکی از اولین شبکه‌های ماهواره‌ای که درست کردند برای عراق «الحره عراق» بود و کلمه الحره و کلمه آزادی و با کلمه‌ای لذت بخش برای تمام مردم دنیا آمدند.

شعارهای زیبا و وعده برخوردار شدن مردم از یک زندگی مرفه به رنگ آمریکایی ذهن جوانان عراقی را به تسحیر خود در می‌آورد.

اما هم‌زمان با این اتفاقات در عراق، دولت ایران چه اقداماتی را انجام می‌دهد؟

سعدالله زارعی: دولت برای خودش سرگرمی درست کرده بود. سرگرمی اروپا و آمریکا، رفت و آمد دیپلماتیک ما بیشتر از هرجایی به اروپا بوده، کمترین آورده ارزی ما هم از اروپا بود.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی: مثلا همین لوایح چهارگانه‌ای که اومد مجلس. پالرمو و لایحه‌ی مبارزه با تامین مالی و پولی تروریسم، این ها رو شما نگاه کنین، FATAF که مطرح شد. دولت یازدهم و دوازدهم می‌گفت که، آقا شما با عراق هم نمی‌تونی معامله اقتصادی بکنی، چون  FATAFمانع میشه.

دکتر سعدالله زارعی: یک کاری در حوزه سیاسی می‌کنیم، یک کاری هم در حوزه انقلاب و نهضت می‌کنیم. اینا به هم دست نمیدند، شانه به شانه هم نمی‌شند.

دکتر سیدحسین نقوی حسینی: دولت اومد تمام سرمایه‌گذاری رو کرد، گذاشت روی اینکه با امریکایی‌ها به توافق برسه، با اروپایی‌ها به توافق برسه. قطعا این بدبینی ایجاد می‌کنه تو منطقه. قطعا این کسانی که دشمن ملت ما هستند، این تئوری‌ها رو دنبال میکنند، که ببینیند آقا، اینایی که میگن ما ضد آمریکا هستیم، ضد رژیم صهیونیستی هستیم، ضد سرمایه‌داری هستیم، ضد استکبار هستیم، خودشون حالا میرن اونجا مذاکره کنند، مشکلشون رو حل بکنند.

دکتر فؤاد ایزدی: در رابطه با عراق ما در مباحث نظامی، مثلا سرکوب داعش موفق بودیم. یعنی در قدرت سخت مشکلی نداشتیم و کارهای خوبی انجام دادیم. منتهی در حوزه‌ی نرم خیلی ضعیف‌تر از آمریکایی‌ها ظاهر شدیم، و از این جهت مباحث مرتبط با دیپلماسی عمومیه، مباحث مرتبط با ارتباط نخبگانه. این‌ها خیلی کار زمین مونده وجود داره.

آمریکایی‌ها با فعالیت گسترده رسانه‌ای، نفوذ در بین نمایندگان پارلمان و دولت‌مردان، وابسته نگه داشتن اقتصاد عراق، نفوذ در بدنه جامعه عراق به خصوص جوانان دانشگاهی و با دست‌مایه قرار دادن مذاکرات ایران و آمریکا در هجمه‌های رسانه‌ای، حاشیه امنی را برای خود در اذهان مردم عراق ایجاد می‌کنند.

حسن شمشادی: کاری رو که آمریکایی‌ها انجام میدن دقیقا مثل بازی بیلیارد هست. مثل اسنوکر هست. هیچ کاری رو آمریکایی‌ها برای یک هدف مشخص انجام نمی‌دن. درسته کسی که داره بازی می‌کنه، عملا یک توپ رو با زوایای مختلف طراحی می‌کنه که به یک توپ بزنه، اما هدف اصلی باعث نمیشه که اهداف دیگر رو نبینند.

دکتر سعدالله زارعی: اگر ما بتونیم اخراج نظامی آمریکا رو در منطقه محقق بکنیم، به بقیه تلاش‌های آمریکا هم ضربه اساسی وارد کردیم. چون اساسا این نیاز آمریکاست و این پیش‌زمینه بقیه فعالیت‌های آمریکاست.

اخراج آمریکا از منطقه که با شهادت قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس آغاز شد، تنها راه حل ممکن برای نجات منطقه است.

دکتر فؤاد ایزدی: خب ببینید ... تو همون جلسه استماعی که در مجلس نمایندگان کنگره آمریکا برگزار شد، اکثر نماینده ها یکی از بحث هاشون همین بود. نقدشون نسبت به آقای پامپئو همین بود که شما با کشتن قاسم سلیمانی، آرزوی دیرینه‌شون رو برای اخراج آمریکا از عراق سرعت بخشیدید و محقق کردید.

حسن شمشادی: برای اخراج آمریکا از عراق و منطقه هم، نگاه ما نگاه مکتب حاج قاسم باید باشه. وجه فرهنگی حاج قاسم، یک وقتایی غالب میشد به وجهه‌ی نظامی‌اش. وجه کمک رسانی‌اش غالب میشد به وجهه‌ی نظامی‌اش. وجه مردم داری‌اش غالب میشد به وجههی سیاسی‌اش. این ها چند بعدی بود، حاج قاسم چند بعدی نگاه می‌کرد.

دکتر سعدالله زارعی: این یک مسئله چند وجهیه، یک وجهی نیست. یعنی باید یک سلسله اقداماتی در عرصه‌های مختلف دنبال بشه.

حسن شمشادی: اگر نظامی رو نگاه کنی، فقط با برخورد شلاق و سیلی نظامی هست که خارج میشن، نه این‌جوری نیست. بگیم کاری با نظامی‌شون نداشته باشیم، ما فقط روی فرهنگ مردم عراق کار کنیم، این‌ها خودشون میندازنش بیرون نه فقط این‌طور نیست. ما اقتصاد عراق رو قوی می‌کنیم، اینا خودشون جلوش وایمیستن، نه فقط این‌طوری نیست. ما سیاست مداراشونو جذب کنیم، کار آمریکایی‌ها تمومه، نه این‌طور نیست. گاهی یک جانبه و یک سویه ما رو به جایی نخواهد رساند و چنینی اتفاقی، نه الان، نه ده سال دیگه، نه صد سال دیگه، پیش نخواهد آمد.

اخراج آمریکا نه یک آرزو، که راهبرد نهاییست و این راهبردی‌ست که صرفا با اقدامات نظامی محقق نمی‌شود.

دکتر سعدالله زارعی: من اینو به شما بگم که توی اخراج آمریکا از منطقه ایران اصلا تنها نیست. ارتش پاکستان خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. بخش زیادی از مردم در افغانستان و بخش زیادی از گروه‌های سیاسی در افغانستان خواهان اخراج امریکا هستند. روسیه خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. ترکیه حداقل خواستار جمع کردن دستگاه آمریکا تو منطقه است. بخش زیادی از مردم عراق و گروه‌های عراقی که خواستار اخراج امریکا از منطقه‌ان. دولت سوریه خواستار اخراج آمریکا از منطقه است. مردم یمن، این تشکیلات بسیار قدرتمند انصارالله یمن، خواهان اخراج آمریکا از منطقه است. بنابراین، این یک ماجرای پر طرفدار است، ما باید این رشته‌ها رو بهم وصل کنیم، ازش یک طناب محکم بسازیم و با اون طناب آمریکا رو پرت کنیم از منطقه بیرون.

لوئیس فراخان (رهبر جنبش تلفیق‌گرایانه آمریکا): این مرد(سردار سلیمانی) تروریست نبود. او اعضای ارتش اشغالگری را می‌کشت، که سرزمین عراق را تصرف کرده بودند. او به عنوان برادر عراقی ها از ایران تلاش می‌کرد تا آنان را از شر یک ارتش اشغالگر خلاص کند. و من... به خداوند سوگند شما را یک ارتش اشغالگر می‌دانم. شما در خاورمیانه چه غلطی می‌کنید؟

 

 

 

 

مستند اخراج

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند آسوده بخواب کوروش

  • ۴۳۲۱

دانلود رایگان مستند آسوده بخواب کوروش

( قسمتی از تاریخ فراموش شده ایران )

 

مستند آسوده بخواب کوروش

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : آسوده بخواب کوروش ( Rest in peace cyrus )

کارگردان : علی فراهانی

تهیه کننده : مهدی مستوفی

نویسنده :  علی رستم آبادی

گوینده : محمد هدایتی

تدوین : علی فراهانی

سال تولید : 1398

مدت : 78 دقیقه

صاحب اثر : سفیر فیلم

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند آسوده بخواب کوروش

 

مستند آسوده بخواب کوروش ، روایتی پنهان و فراموش شده از واگذاری ننگ آور بحرین به آل خلیفه و ارتباط آن با محمد رضا پهلوی می‌باشد.

در این مستند که از تصاویر بکر و فیلم های تاریخی کمیاب استفاده شده است ، سعی داشته به دلیل چرایی این تصمیم توسط محمدرضا پهلوی بپردازد.

این مستند در مدت زمان 78 دقیقه به کارگردانی علی فراهانی و حمایت سفیر فیلم در سال 98 به اکران گذاشته شده است.

اسامی برخی از مصاحبه شوندگان : سید حسن امین ، هرمیداس باوند ، پیروز مجتهدزاده ، محمد مهدی عبدخدایی و هوشنگ طالع

 

مستند آسوده بخواب کوروش

 

مختصری از مستند :

 

راویان این داستان قصه هایشان را جور دیگری روایت می‌کنند ، عده ای تراژدی میخوانند ، برخی حماسه سرایی میکنند ، این داستان رازآلود پادشاهی است که کار ناتمام 5 شاه پشت سرگذاشته را به اتمام می‌رساند ، زخمی که التیام نیافته دوباره سرباز می‌کند.

 

روایت اول :

جنگ جهانی دوم 1320 هجری شمسی

جنگ جهانی دنیا را زیر و رو کرده ، حکومت ها یک به یک سقوط میکنند و متولد میشوند ، ایران هم از این قاعده مستثنی نیست ، سیاست مداران مشغول رایزنی درباره سرنوشت این کشورند ، سبقه چند هزار ساله پادشاهی چنین حکم میکند ، همیشه پایان نمایش پادشاهی پدر با نمایش پادشاهی شاهزاده پسر همراه است.

محمدرضا 23 ساله خجالتی را به زور با کالسکه بردند مجلس و ترتیبی دادند که سوگند پادشاهی بخورد ، شاه جوان قسم میخورد که حافظ منافع ملی و تمامیت ارضی کشورش باشد ، کشوری که روسیه و انگلستان سرزمینش را میان خود تقسیم کرده اند. ارتش از هم پاشیده ، خزانه خالی است و مردم قحطی زده از حضور اشغالگران خسته اند، همه تصمیمات مهم کشور را ریش سفیدان میگیرند و کار شاه به پیگیری اخبار و روزنامه ها خلاصه شده ، البته او امیدوار است ، چشمانش به آینده دوخته شده ، روزی که در خیابان ها قدم بزند و مردم همانند ابر قدرت ها تحسینش کنند ، خبر عجیبی رشته خیالش را پاره میکند ، قدرتمندترین افراد دنیا در باغ اتابک تهران مشغول گرفتن عکس یادگاری هستند.

 

آسوده بخواب کوروش

 

شاه منتظر است تا از مهمان های ناخوانده استقبال کند اما نسبت به محمدرضا اهانت کردند و چرچیل گفت شاه ایران باید پیشش در سفارت انگلستان برود ، شاه به سفارت شوروی میرود ، ایستادن کنار ابرقدرت ها کار دشواری است حتی برای گرفتن عکس یادگاری ، چرچیل از انگلستان ، روزولت از آمریکا و استالین از شوروی ، او با ناراحتی به سفارت رفته اما در بازگشت خوشحال است در آنجا پیش بینی شده بود که شش ماه بعد از پایان جنگ ، ایران را تخلیه کنند و خسارات وارده را جبران کنند.

 

انگلیسی ها با کمی تأخیر ایران را ترک میکنند اما روس ها بازی در میاورند و حاضر به ترک ایران نیستند ، شاه میداند که روس ها دنبال امتیاز نفت شمال هستند ، آذربایجان شاهد درگیری های شدیدی میشود 80 کامیون سلاح از مرز شوروی وارد ایران میشوند ، هدف جدایی آذربایجان ایران است ، استالین خواب و خیال هایی برای ایران دیده است ، هنرمندان کمونیست برای جذب مردم به میدان می‌آیند ، رقص و آواز در خیابان های آذربایجان ، کتاب های فارسی زبان را در آتش می‌سوزانند ، شاه پیام میدهد اگر دستم را ببرند فرمان تجزیه آذربایجان را امضاء نمیکنم و دستور عزیمت ارتش را به سمت آذربایجان را صادر میکند ، بنابراین شاه این روزها به عنوان فاتح آذربایجان محبوب می‌شود.

 

آسوده بخواب کوروش

 

در این بین نامه های شکایت اهالی بحرین شاه را به فکر فرو میبرد ، صدها سال پیش خاندان آل خلیفه با کمک استعمارگران بریتانیا بر این مردم فرمانروایی میکنند ، طمع انگلیس با اکتشاف نفت در این سرزمین بیشتر نیز میشود و به همین خاطر املاک شیعیان را به تصرف حکومت در میاورد ، از ورود بحرینی هایی که شناسنامه ایرانی دارند جلوگیری حاصل می‌شود ، مردم بحرین هرشب به لب ساحل می‌آیند تا از نیروهای شاه ، اهالی بحرین که اکثراً شیعه هستند را از حکومت آل خلیفه که اهل تسنن هستند ، نجات دهد.

مردم بحرین هر روز اعتراض و راهپیمایی میکنند که باعث ترس آل خلیفه شده است ، شاه در تصمیمی جدید بحرین را استان چهاردهم ایران می‌نامد ، انگلیس به این تصمیم معترض است ، شیخ بحرین نیز بیکار نمیشیند و با سفر به عربستان به دنبال پیوستن بحرین به اتحادیه اعراب است ، عربستان نیز بحرین را به عنوان منطقه ای غیر ایرانی به رسمیت میشناسد.

 

آسوده بخواب کوروش

 

رئیس ساواک در جلسه ای محرمانه با محمدرضاشاه نقشه خود را به این صورت عنوان میکند که شاه به همراه بزرگان ساواک و ارتش به بحرین با هواپیما سفر کند تا به حکومت آل خلیفه پایان دهد ، اما شاه جلسه را ترک میکند.....

 

 

حاشیه های مستند :

1 - خسرو معتضد کارشناس و تاریخ نگار در مراسم رونمایی از این مستند عنوان کرد : خوشحالم از اینکه امثال این مستند ساخته شد و خیلی از تابو ها شکسته ولی واقعیت ماجرا چیز دیگری است ، بحرین در سال 1820 توسط انگلیس از ایران جدا شد که دوباره در طی پیمان 1334 با بغداد بعد از دوسال به ایران بازگشت و در سال 1336 به عنوان استان چهاردهم اضافه شد ، در نهایت شاه در سال 1349 با بی‌کفایتی مجدد بحرین را برای همیشه واگذار کرد.

 

خسرو معتضد

 

2 - حسین دهباشی ، مستند ساز و پژوهشگر در باب این مستند عنوان کرده است : عنوان و شروع مستند به طرز واضحی قصد تمسخر شاه و جشن های 2500 ساله شاهنشاهی را دارد ، مستند خیلی خلاصه در حدود 5 دقیقه روایت دارد و سایر موضوعات اشاره شده به موضوعات دیگر باعث شده است که داستان اصلی دیر شروع شود که ممکن است مخاطب خسته شود و تماشا را ادامه ندهد ، در بخش هایی مستند دچار تحریف و غیرمنصفانه شده است ، مثلا در هنگامی که هواپیماهای نظامی ایران برای جنگ در ویتنام اعزام میشوند ، و تصویر بعد آن شامل بمباران و عروسک و کفش بچه گانه سوخته ، مخاطب احساس عذاب وجدان میکند و حس میکند که باید برای این جنگ و کشته های آن از مردم ویتنام عذرخواهی کند ، در صورتی که حتی یک پرواز شناسایی با هواپیماهای ایرانی انجام نشده است ، چه برسد به بمباران ، بلکه فقط برای نمایش سیاسی آمریکا این اقدام صورت گرفته است ، در مجموع مستند ساز با استفاده درست از تصاویر آرشیوی کمیاب ، اثری قابل قبول ساخته است.

 

 

2 - علی فراهانی ، کارگردان مستند در نشست خبری عنوان کرد : هیچ کدام از مستند سازان ، تا به امروز به این موضوع نپرداخته اند ، از طرفی رسانه های آن زمان با همسویی با شاه ، واگذاری بحرین را بی ارزش جلوه داده اند و می‌گفتند نفت و الماس بحرین تمام شده است ، پس بهتر که از ایران جدا شد.

 

 

 

نقد مستند :

1 - یکی از نقات قوت مستند ، استفاده از تصاویر بکر واقعی آرشیوی می‌باشد که سعی کرده است روایتی منصفانه داشته باشد.

2 - مستند ساز با روایت ماجرای آذربایجان و نقش شاه در آزادی آن ، به نوعی تمامی مخاطبان را تا نیمه مستند جذب کند ، و بعد از جذب از نیمه دوم مستند با بیان مقاصد و اهداف مستند ، به نوعی خوراک خود را به مخاطب القاء کند که این نشان از هنر بالای کارگردان دارد.

3 - در بیان تاریخچه جدایی بحرین از ایران به عمد کوتاهی صورت گرفته است ، زیرا جدایی بحرین از ایران از 150 سال پیش صورت گرفته بود ، زیرا ایران در این منطقه در طی این سال ها حتی حضور نظامی نداشته است ، و به نوعی شاه تمام این مدت به اشتباه لاف مالک بودن بحرین را زده است ، پس جدایی غیر رسمی از خیلی قبل تر صورت گرفته بود.

 

آسوده بخواب کوروش

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند پرزیدنت آکتور سینما

  • ۴۹۰۴

دانلود رایگان مستند پرزیدنت آکتور سینما

( داستان یک پیروزی بدون جنگ )

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : پرزیدنت آکتور سینما ( President Actor Cinema )

کارگردان : محمدرضا برونی

تهیه کننده : محمد باریکلو ، محمدمهدی جعفریان

نویسنده :  محمدرضا برونی

گوینده : حمید محمدی

تدوین : محسن آقائی

سال تولید : 1395

مدت : 73 دقیقه

صاحب اثر : سازمان رسانه ای اوج و سفیر فیلم

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند گورباچف

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما روایتی است از تلاش های میخائیل گورباچف (رهبر شوروی سابق) در ارتباط گیری با ریگان (رئیس جمهور آمریکا) که به منظور ایجاد رفاه برای مردم ، توافقی صورت گرفت که در نهایت آمریکا امتیازهای زیادی را میگیرد ، از طرفی وضع اقتصادی مردم شوروی هیچ فرق نمی‌کند و اتحاد جماهیر از هم می‌پاشد.

 

کارگردان، مذاکرات رئیس جمهور پیشین آمریکا اوباما با ایران را به نوعی با مذاکرات گورباچف و ریگان مقایسه می‌کند.

این مستند 75 دقیقه ای سعی دارد که روایت یک پیروزی بدون جنگ را به نمایش بگذارد ...

 

پریزدنت آکتور سینما

 

 

 

متن مستند :

 

اوایل قرن بیستم، انقلابی به رهبری لنین در روسیه رخ داد و قدرت از نظام سلطنتی به دست انقلابی‌های کمونیست افتاد. افرادی که خدا و مذهب را خرافه می‌دانستند و آرمانشان رفاه یکسان برای همه اقشار و نابودی نظام سرمایه داری بود.

این آرمان طی پنجاه سال قلمرویی به وسعت دو برابر کل اروپا تشکیل داد که اتحاد جماهیر شوروی نام گرفت.

تصور نرسیدن به مسابقات برای ورزشکاری که همه عمر رویای المپیک را در سر داشته کابوسی وحشتناک است، کابوسی که گاهی به حقیقت می‌پیوندد.

 

پریزدنت آکتور سینما

 

المپیک 1984 لس آنجلس، این مسابقات با یک اتفاق کم سابقه همراه شده است. 18کشور به رهبری شوروی مهمترین رویداد ورزشی دنیا را تحریم کرده‌اند.

چهار سال قبل از آن همین اتفاق برای شوروی افتاده بود.

المپیک 1980مسکو، 62 کشور به رهبری آمریکا این بازی ها را تحریم کردند.

انقلاب شوروی این بازی 40ساله رو شروع کرد. بازی قدرتی که البته همیشه اینقدر شیک و مسالمت آمیز نبود.

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

آسمان و زمین از شرق تا غرب میدان جنگ آمریکا و شوروی شد.  هنرمندان،دانشمندان و حتی ورزشکاران سربازانی شدند برای این جنگ طولانی.

 اوایل دهه 80 میلادی

سال ها ازاین نبرد طاقت فرسا می‌‌گذرد. نبردی که به جنگ سرد معروف شده، ولی سرمای آن بیش از همه زندگی مردم شوروی را منجمد کرده است.

سال ها بودجه‌ای که باید صرف زندگی مردم شود، خرج جنگیدن در کشورهای دیگر، کمک به مخالفان آمریکا، ساخت سلاح و همین‌طور نمایش اقتدار نیروهای نظامی می‌شود. رژه اقتداری که برای مردم هم تا صف پشت در فروشگاه‌ها ادامه پیدا می‌کند.

این اوضاع در حالی به وجود آمده که شوروی روی اقیانوسی از نفت وگاز شناور است.

اما از این منبع، به جای ثروت بیشتر فقط حسرت بیشتر نصیب مردم می‌شود؛ به خصوص وقتی آنها زندگی خود را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه می‌کنند.

این مقایسه در شوروی یک نماد بارز داشت: لادا یا به قول مردم ژیگولی. مردم برای خرید حق انتخاب گسترده‌ای داشتند. ژیگولی در رنگ‌های مختلف. خودرویی با امکانات شگفت انگیز. قیمت یکی از این ها معادل بود با کل حقوق چهار سال یک کارگر. همین معادله در آمریکا جواب دیگری داشت:  پورشه 944

داستان فقط منحصر به لادا نیست. خانه های مردم هم بیشتر شبیه به یک قوطی کبریت در ابعاد بزرگتر هستند. قوطی‌هایی که تا چشم کار می‌کند کنار هم قرار گرفته‌اند.

سفر به خارج از شوروی توسط دولت محدود شده. اما فیلم ها درهای بسته به زندگی امریکایی را به روی مردم باز می‌کند.

{تکون می‌خوای}

البته ریتم وهیجان زندگی در شوروی دست کمی از امریکا ندارد.

{می‌خوای می‌خوای؟ تکون می‌خوای؟}

یکبار که چارلز لوید، ستاره به یاد ماندنی موسیقی جاز قرار بود درشوروی اجرا داشته باشد، مسئولان شوروی چند روز قبل از اجرا کنسرت او را لغوکردند. هرچند با فشار طرفداران جاز و رسانه‌ها نهایتا کنسرت اجرا شد.

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

از نظر مسئولان آهنگ‌های جاز و راک، راهی برای منحرف کردن جوانان از طرف آمریکایی‌هاست.

{ جلد مجله آمریکایی دنیای راکه. همینطور که می‌بینید این وسطه. نگاهش کنید اصلا یک موجود عجیبه. شبیه زن‌ها کرده خودش رو. به نظر من یک منظره کاملا شورشی، طغیانگر و خلاف اصول. ببینید چه وضعی درست کرده‌اند. طرفداران راک کاملا به حیوان تبدیل شده‌اند. با چیزهایی که از این سبک موسیقی در کنسرت‌های سیاه یاد گرفته‌اند، بسیار پرخاشگر و خطرناک شده‌اند.

در عوض آنها طرفدار سبکی هستند که مردم به آن لقب جاز شوروی را دادند.

ترکیبی از رادیو روسی زبان صدای آمریکا، همراه با پارازیت های دولت شوروی روی آمد . به خصوص وقتی پرتوهای سیاسی، همچون انتقاد از رژیم پخش می‌شد. (افکت پارازیت رادیویی و مبهم)

چاپ برخی از کتاب ها ممنوع شده، نشریات و تلویزیون در کنترل دولت هستند و فعالان سیاسی اجازه فعالیت آزاد ندارند.

حتی برند های مشهور دنیا حق ندارند در شوروی شعبه داشته باشند، زیرا از نظر دولت آنها مروج فرهنگ آمریکایی هستند.

{چیزی به این بزرگی و خوشمزگی فقط یک دلار!! چه‌طور میتونی؟ رازت چیه؟}

اوضاع برای خیلی‌ها غیرقابل تحمل شده، دولت برای آنها هم برنامه دارد: اردوگاه‌های کار اجباری.

البته گاهی هم کسانی که در فسادهای دولتی و اداری دست دارند، گذرشان به این مکان ها می افتد؛ ولی اکثر آنها مشغول انجام وظیفه در همین ادارات دولتی هستند.

{(با رشوه) هر وقت بخوان، می‌تونند کارشونو راه بندازن}

اما مسئولان خیلی کاری به این چیزها ندارند. مردم زندگی خودشان رادارند و مسئولان هم درحال مبارزه با امریکا هستند.

{مرگ بر بردگی استعماری! ما استعمار را دفن می‌کنیم!}

شرایط می‌تواند خیلی بهتر از این‌ها باشد. اگر مسئولان با دنیا آشتی کنند، امکان استفاده از وام صندوق‌های بین المللی، تبادلات علمی وتجاری بزرگ و سرمایه گذاری‌های خارجی ممکن می‌شود؛ ولی به این شرط که دنیا مطمئن شود این کمک‌ها صرف رفاه مردم شوروی می‌شود نه ماجراجویی‌های نظامی بیشتر.

از سی سال پیش که استالین، دومین رئیس دولت شوروی برای همیشه از کاخ کرملین به یک محفظه‌ی شیشه‌ای کوچ کرد، سیاست مداران شوروی کم کم به دودسته تقسیم شدند.

دسته اول: کمونیست‌ها که همچنان متعقد به اصول اولیه انقلاب و مبارزه باآمریکا هستند.

و

 دسته دوم: رفرمیست‌ها یا اصلاح طلب‌ها که خواستار تغییر در این اصول‌اند و شعار دادن بیهوده و دشمن تراشی در دنیا مخالف‌اند. آنها می‌خواهند با دنیا آشتی کنند. از نظر آنها بهتر است مسئولان شوروی به فکر زندانی که برای مردم درست کرده‌اند باشند تا آزادی کشورهای دیگر از دست آمریکا.

کمونیست‌ ها که اکثر مناصب دولتی را در اختیارخودشان گرفته‌اند به اصلاح طلبان اجازه فعالیت آزاد نمی‌دهند. البته هر چند کمونیست‌ها دهان‌ها را بسته‌اند ولی گوش‌ها تیزتر شده‌اند.

رادیوهای غیر حکومتی خارج از شوروی اطلاعاتی به مردم می‌دهند که به کلی در رسانه های داخلی سانسور می شوند.

رادیوهایی که رفته رفته امواج‌شان قوی‌تر از پارازیت‌های شوروی شده است. این ها میل به تغییر را در مردم روز به روز زیادتر می‌کند. کار تاجایی پیش می‌رود که در یکی از اقمار شوروی این گرایش‌ها حالا علنی‌تر می‌شود.

{لهستان، دهه 80 میلادی}

مردم در اعتراض به وضع موجود به خیابان‌ها می‌ریزند.

حکومت برای اینکه ارتباط مخالفین را با هم قطع کند، یکباره سه ونیم میلیون تلفن را از کار می‌اندازد.

البته بر خلاف جو سازی‌های رسانه‌ای دشمنان شوروی، حکومت لهستان برخورد خوبی با مخالفین دارد. برای آنها به صورت مجانی آب و غذا و دفاتر کار بزرگی فراهم کرده تا بتوانند با خیال راحت با هم جلسات طولانی داشته باشند.

 این اتفاقات بدبینی مردم را نسبت به دولت بیشتر می‌کند. کشور در یک پیچ بسیار حساس تاریخی قرار دارد.

آشوب، نارضایتی و درخواست تغییرات واقعی

ازطرف دیگر چرنینکو رئیس دولت 74 ساله شوروی، حال روز خوبی ندارد و از حالا اعضای حزب کمونیست باید به فکر جانشینی برای او باشند. کار پیچیده‌ای که تا به حال اینقدر حکومت را به دردسر نینداخته است. مردم می‌خواهند این بار یه فرد متفاوت را در قامت کشورشان ببینند. طولی نمی‌کشد که چرنینکو از دنیا می‌رود و یک رهبر متفاوت جانشین او می‌شود.

سال‌ها مردم شوروی باید جلوی رهبران این کشور می‌ایستادند تا دستی برایشان تکان داده شود. ولی حالا این گورباچف است که دستش را به سوی مردم دراز می‌کند.

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

{سال 1985، روی کار آمدن گورباچف{

رهبر روشن فکری که بیش از همه رهبران قبلی به مردم نزدیک شده است.

{یک زن: من از شما خواهش می‌کنم با مردم از نزدیک ارتباط داشته باشید.

گورباچف: از این نزدیک‌تر هم میشه؟}

میخائیل سرگی‌یویچ، دوران کودکی بسیار سختی را پشت سرگذاشته است. دورانی که گاهی مجبور بوده بیست ساعت در روز کار کند تا از گرسنگی نمیرد.

در دوران دانشجویی با پشت کار بسیاردرس خوانده بود و در یک مجلس رقص دانشجویی عاشق دختر زیبایی شده بود.

شاید از روحیه ساختار شکنش بود که بدون اطلاع خانواده همسرش با او ازدواج کرد. او از ابتدا اهل مبارزه بود البته به سبک خودش. زمانی‌که حتی تمام راهروهای خوابگاه‌های دانشجویی را زنانه مردانه کرده بودند، او با پوستر های طنز و جنگ‌های روانی دیگری که به همراه دوستانش در دانشگاه راه انداخته بود، اوضاع را تغییر داد.

یک بار هم که در دانشکده یکی از اساتید مو به مو کتاب استالین را دیکته کرده بود، در نامه ای به این کار اعتراض کرد. و وقتی استاد نویسنده نامه را ترسویی خطاب کرد که جرئت نوشتن نامش پای نامه را نداشته، او برخاست و گفت من نویسنده یادداشت بودم.

حتی زمانی‌که به تشکیلات حزبی دولت همراه پیدا کرد، افکار متفاوت خود را کنار نگذاشت و گاهی جسورانه افکار ساختارشکن خود را به زبان می‌آورد.

وقتی زیر میزش یک چماق بزرگ پیدا کرد، بهتر معنی این جمله دوستش را فهمید: مواظب حرف هایت باش.

او اولین رهبر شوروی بود که تقریبا در تمام دیدارهای رسمی به همراه همسرش حضور می‌یافت. حتی تاچر مهم‌ترین رهبر سیاسی اروپا، به وضوح تحت تاثیر افکار او قرار گرفته بود.

{تاچر: من از آقای گورباچف خوشم میاد، ما می‌توانیم با هم کار کنیم}

{دسامبر 1984، لندن}

تا جایی که در اولین دیدار مصرانه، همسر گورباچف را کنار زد تا بی‌فاصله در کنار او بایستد.

حالا جوان‌ترین رهبر شوروی، حاکم پهناورترین کشور روی کره زمین شده است.

کشوری که مردمش بیش از هر چیز به دنبال یک زندگی راحت هستند، چیزی که از نظر گورباچف بدون آشتی با دنیا ممکن نیست.

خیلی زود اولین نتایج سیاست‌های گورباچف آشکار می‌شود. آن هم در خیابان‌ها والبته در کنسرت های راک.

تانک ها دوباره به کار می‌افتند اما این بار نه برای جنگ، برای تامین غذای مردم.

با این حال گورباچف اعتقاد دارد موتور اقتصادی کشور جایی بیرون ازآن است و بدون تغییر در سیاست خارجی اصلاحات اساسی اقتصادی ممکن نیست.

گورباچف همان ابتدا کارملاقات‌هایی با سران کشور های بزرگ اروپا ترتیب می‌دهد، البته این‌ها برای گورباچف کافی نیست.

عملا فرمان سیاست خارجی اروپایی ها در دست کسی دیگری‌ست و آن‌ها بدون اجازه اوکار زیادی نمی‌توانند انجام دهند.

گورباچف باید سر موضوع اصلی می‌رفت، مذاکره مستقیم با عالی رتبه ترین مقام آمریکایی.

 

ریگان پرزیدنت اکتور

 

رونالد ویلسن ریگان

{سال 1981، روی کار آمدن ریگان}

اولین بازیگر دنیا که چهار سال قبل از روی کار آمدن گورباچف رئیس جمهور شده است.

{ببینش، چه تیپی ...}

ریگان تنها 69 روز بعد از ورودش به کاخ سفید، توسط یک بیمار روانی ترور می‌شود.

گلوله ششمی که به سمتش شلیک شد، بعد از برخورد با لیموزین حامل ریگان به چند سانتی‌متری قلبش برخورد  می‌کند و او را تا عمق قلب مردم نفوذ می‌دهد.

{ریگان در حال سوار شدن به اتومبیل، صدایی از جمعیت: آقای رییس جمهور حالا میخواید چی کار کنید؟ ریگان: بشینم}

او بعد از این اتفاقات در دفتر خاطراتش نوشت: تلاش می‌کنم از هر طریق ممکن به خدا کمک کنم.

چشم و امید مردم به گورباچف است و چشم امید گورباچف به ریگان. گورباچف می‌داند اگر آمریکا با آنها همراه شود، اروپایی ها هم همین کار را خواهند کرد.

ریگان یک سال قبل از روی کار آمدن گورباچف نشان داده به تغییر در روابط دو کشور بی‌رغبت نیست.

{ریگان: ما باید ارتباط کاری بهتری برقرار نماییم. ارتباطی که با همکاری و درک بیشتری مشخص شده باشد. همکاری و درک متقابل بر مبنای رفتار بنا می‌شود، نه گفتار.}

به نظر می‌رسید ریگان بدش نمی‌آید با رهبر شوروی مذاکره کند.

{ریگان: شاید آن‌ها حتی تصمیم گرفته باشند به زودی برای شام، یک شب دور هم جمع بشوند.}

گورباچف این دعوت به شام را می‌پذیرد.

این اتفاقات برای کمونیست‌ها خوش آیند نیست. کمونیست‌ها عادت دارند همه چیز را توطئه آمریکا بدانند. حتی زمانی‌که قیمت نفت ناگهان به شکل وحشتناکی صعود کرد و به یک سوم قیمت رسید، کمونیست‌ها آن را به گردن آمریکا انداختند و آنها حالا سوژه جدیدی برای نگران شدن پیدا کردند: مذاکره با آمریکا

گورباچف بدون توجه به این حرف‌ها، آماده سفر به ژنو برای دیدار با ریگان می‌شود.

{سال 1985، سوئیس/ژنو}

گورباچف در حالی به دیدا ریگان می‌رود که بیش از شش سال است سران دو کشور به خاطر تنش‌های زیاد با یکدیگر دیدار نکرده‌اند.

تنش‌هایی که کار را به جایی رسانده بود که همیشه انگشت‌ها روی دکمه باشد. دکمه پرتاب موشک‌های هسته‌ای. دکمه‌ای که البته فعلا دست نخورده باقی مانده بود. کیف سیاه پرتاب موشک همواره در یک قدمی رؤسای جمهور حمل می‌شود تا در صورت حمله هسته‌ای سریعا واکنش نشان دهند.

کافیست یک دیوانه یا حتی حادثه‌ای یکی از این بمب ها را فعال کند، تا جشن پایان تاریخ با یک آتش بازی بزرگ همراه شود.

اتفاقی که چندین بار تا یک قدمی وقوع پیش رفت.

در سال 1961 یک بمب افکن 52B آمریکایی درآسمان این کشور، طی یک سانحه متلاشی شد. هواپیمایی که حامل دو بمب هسته‌ای بود.

یکی از بمب ها هرگز یافت نشد. دیگری را پیدا کردند، اما مشخص شد از مجموع شش دستگاه اضطراری، پنج دستگاه عمل نکرده است.

در صورتی‌که آخرین ضامن نیز کار نمی‌کرد، انفجاری با قدرت 1000 برابر انفجار هیروشیما رخ می‌داد.

در بحرانی هم که بر سر تاسیس پایگاه موشکی شوروی در کوبا به وجود آمده بود، آمریکا و شوروی واقعا تا پای یک جنگ هسته‌ای پیش رفته بود.

{کندی: سیاست این ملت است که هر موشک هسته‌ای که از کوبا علیه هر ملتی در نیم کره‌ی غربی پرتاب شود را حمله‌ای توسط شوروی علیه ایالات متحده قلمداد کند و پاسخی کاملا تلافی جویانه به شوروی بدهد.}

هراس جنگ هسته‌ای حتی به آموزش‌های مدارس رسیده بود و همین هراس بود که بزرگترین تجمع سیاسی تاریخ آمریکا را سازمان‌دهی کرد. دسامبر 1982 خیابان‌های نیویورک یک میلیون معترض به ساخت و انبار سلاح‌های هسته‌ای را به خود دیدند. رکوردی که هنوز شکسته نشده است.

بخشی زیادی از درآمدهای شوروی، صرف ساخت همین سلاح‌ها می‌شود و این غربی‌ها را نگران می‌کند و همین نگرانی مانع از کمک آنها به اقتصاد شوروی می‌شود.

 

پرزیدنت اکتور سینما

 

{سال 1985، سوئیس / ژنو}

حالا گورباچف بعد از 6 سال قطع رابطه شوروی با آمریکا، آمده است تا این بساط را جمع کند. گورباچف به خوبی فهمیده است که برای مردم شوروی، رنج حسرت زندگی آمریکایی آزار دهنده‌تر از بمب‌های آنهاست.

سه هزار و پانصد خبرنگار، در نقاط مختلف ژنو مستقرشده‌اند تا اخبار این نشست را لحظه به لحظه برای مردم جهان مخابره کنند.

لحظه دست دادن دو رهبر، صحنه‌ای‌ست که هیچ عکاسی نمی‌خواهد آن را از دست بدهد.

سرمای هوا اجازه نمی‌دهد ریگان و گورباچف بتوانند خیلی بیرون بمانند. به خصوص که ریگان اورکتش را هم همراه نیاورده است. دو رهبر به امید برقراری رابطه‌ای گرم تر وارد اتاق می‌شوند.

بهانه‌ی این صحبت‌ها کاهش سلاح‌های هسته‌ای‌ست، ولی گورباچف در اصل می‌خواهد روابط شوروی را با غربی‌ها عادی کند.

جو مذاکرات صمیمی به نظر می‌رسد، اما همه از قبل می‌دانند یک موضوع ممکن است منجر به شکست مذاکرات شود: SDI یا همان پروژه‌ی جنگ ستارگان.

ریگان از زمانی که به کاخ سفید رفت روی یک پروژه بسیار هزینه‌بر که بیشتر شبیه به یک قمار به نظر می‌رسید سرمایه گذاری کرد. او از سیستمی در فضا صحبت می‌کرد که می‌تواند هر موشک هسته‌ای و غیر هسته‌ای را که به حرکت درآید شکار کند.

{ریگان: چه می‌شد اگر مردم آزاد می‌توانستند در امنیت زندگی کنند و می‌دانستند که امنیت‌شان به تهدید اقدام تلافی جویانه فوری آمریکا برای جلوگیری از حمله شوروی بستگی ندارد و می‌توانستیم موشک‌های راهبردی بالستیک را پیش از رسیدن به خاک خودمان یا هم‌پیمانانمان نابود کنیم؟}

با این سیستم عملا موشک‌های هسته‌ای شوروی بی‌کاربرد می‌شد و آمریکا  می‌توانست هرگاه دلش می‌خواست به شوروی حمله کند. بدون اینکه منتظر پاسخ از طرف رقیبش باشد. پیش از این ترس از پاسخ مشابه بود که باعث می‌شد جنگ هسته‌ای اتفاق نیوفتد. خبر تلاش ریگان برای طراحی چنین سیستمی مثل انفجار بمب هسته‌ای در جهان صدا کرد.

{طرح رئیس جمهور تغییری انقلابی در راهبرد هسته‌ای آمریکا را نشان می‌دهد}

مرگ مشکوک چندین نفر از دست اندرکاران این پروژه آن را جنجالی‌تر هم کرده بود.

{این داستان آن‌قدر جذاب و پر دسیسه است که اگر تخیلی بود احتمالا پرفروش‌ترین کتاب می‌شد. دو سال پیش بعد از یک بعدازظهر دوست داشتنی در کنار دوستانش، همسرش جسدش را زیر ماشینش پیدا کرد...}

مسئولان شوروی حدس می‌زدند این فقط یک لاف بزرگ باشد، اما حتی احتمال اندک امکان ساخت این سیستم هم برای آن ها وحشتناک بود.

{ولی رئیس جمهور مشخص نکرد که چرا شوروی‌ها نباید از طرح پیشنهادیش احساس خطر کنند؟ چرا که در بازی هسته‌ای، دفاع یک طرف، خطری برای طرف دیگر است و مسکو ممکن است بیانیه امروز را باعث بی‌ثباتی و تحریک آمیز بداند.}

و حالا خبرهایی از داخل می‌رسید که ریگان و گورباچف بر سر این پروژه جنجالی اختلافات جدی پیدا کرده‌اند.

در نهایت جنگ ستارگان کار خودش را می‌کند و باعث می‌شود دو رهبر به چند توافق جزئی بسنده کنند.

 {ریگان: متاسفانه برنامه‌هایمان به اندازه کافی به ما وقت نداد}

علی‌رغم این اتفاقات، صمیمیت زیادی میان دوتیم مذاکره کننده به وجود آمده است. صمیمیتی که از لبخندها، شوخی‌ها و قدم زدن‌ها پیداست. مردم شوروی هم از این اتفاقات خوشحال به نظر می‌رسند.

شاید این روابط برای کشورهای دیگر عادی باشد، ولی برای شوروی و آمریکا داستان متفاوت است و گورباچف آمده است تا این داستان را تغییر دهد.

این‌ها بزرگترین دست آورد این سفر هستند. زیرا وقتی شوروی به یک کشور عادی برای جهان تبدیل شود، دلیلی وجود نخواهد داشت تا غربی‌ها با شوروی رابطه تجاری نداشته باشند.

ریگان و گورباچف درحالی ژنو ترک می‌کنند که همه به پایان تنش‌ها امیدوار شده‌اند.

گورباچف خود را برای روزهای بهتری آماده می‌کند. روزهایی که مردم شوروی هم بتوانند مانند مردم آمریکا زندگی خوبی داشته باشند.

اما خبرهایی به او می‌رسد که نشان می‌دهد کار به همین سادگی‌ها هم نیست. ریگان دستور داده تولید سلاح‌های آمریکا را افزایش دهد و این چیزی نبود که گورباچف انتظارش را می‌کشید. در اقدامی دیگر ریگان 40 درصد از دیپلمات شوروی را به اتهام جاسوسی از آمریکا اخراج می‌کند.

{من جاسوس نیستم، من فیزیک‌دان هستم}

همچنان آمریکا به لیبی که هم پیمان شوروی‌ست حمله نظامی می‌کند. بدتر از همه این است آمریکا زیر دریایی‌های اتمی خود را به سواحل کریمه در نزدیکی شوروی می‌فرستد تا به گونه‌ای برای گورباچف رجز بخواند.

گورباچف حسابی جا خورده است. او احتمال می‌دهد مشاوران ریگان او را تحت فشار قرار داده باشند. خبرهای دیگر هم اصلا خوب نیستند، پروژه جنگ ستارگان با قدرت بیشتری پیگیری می‌شود. یک روز مانده به موعد ممنوعیت آزمایش هسته‌ای آمریکا یک بمب هسته‌ای دیگر آزمایش می‌کند.

و در افغانستان آمریکا آن‌قدر به مبارزان علیه شوروی، موشک‌های زمین به هوا می‌دهد که حتی خود آمریکایی‌ها هم جرئت پرواز بر فراز آسمان افغانستان را ندارند.

گورباچف نمی‌خواهد به راحتی از مسیری که آمده است، برگردد. برای همین نامه‌ای برای ریگان می‌فرستد و از او درخواست می‌کند تا دوباره با یکدیگر دیدار کنند، اما ریگان حتی این را هم نمی‌پذیرد.

کمونیست‌ها سر از پا نمی‌شناسند. اوضاع بد نیست، افتضاح است. گورباچف از خیر همه چیز می‌گذرد.

چند ماه بعد در حالی که گورباچف انتظارش را ندارد، ریگان در نامه‌ای از او می‌خواهد تا مذاکرات ادامه پیدا کند. گورباچف مخالفت می‌کند، اما کمی بعد پشیمان می‌شود.

گورباچف آمده است تا هرکاری لازم است انجام دهد تا دشمنی ها به پایان برسد، تنها چیزی که قابل معامله نیست پروژه جنگ ستارگان است. با این پروژه عملا جنگ هسته‌ای فقط از زمین به فضا منتقل می‌شود.

حتی هم‌پیمانان آمریکا با این پروژه مخالف هستند چه برسد با گورباچف.

او با این امید به ریکیاویک آمده که ریگان را از این پروژه منصرف کند تا بتوانند به یک توافق برسند.

گورباچف با قبول پیشنهادهای قبلی آمریکایی‌ها شروع می‌کند. کاهش نیمی از تمام سلاح‌های دو طرف، هسته‌ای و غیر هسته‌ای. حتی پا را فراتر می‌گذارد، پیشنهاد رسیدن به گزینه صفر. یعنی نابودی تمام سلاح‌های هسته‌ای.

ریگان شوکه شده است، اما تلاش می‌کند عادی رفتار کند. چیزی که ریگان از شوروی می‌خواست در دسترسش بود. حالا همه منتظر تصمیم او هستند. جنگ ستارگان یا صلح ابر قدرت‌ها.

بعد از دو روز حالت چهره‌ها تصمیم ریگان را ابلاغ می‌کند. گورباچف تا آخرین لحظه تلاشش را ادامه می‌دهد.

{گورباچف: بیایید همین الان برگردیم و توافقنامه‌ای بدون جنگ ستارگان امضا کنیم.}

اما ریگان با یک کلمه به تلاش او پایان می‌دهد: متاسفم

در حالی‌که خبرنگاران در حال تنظیم تیتر شکست مذاکرات هستند، گورباچف در نشست خبری طناب پاره شده مذاکرات را با حرف‌هایش گره می‌زند.

{گورباچف: من فکر می‌کنم این دیدار ما را به مرحله مهمی رساند، درک اینکه ما در کجا قرار داریم و من به این نتیجه رسیدم که توافق ممکن است. من نسبت به این مطلب مطمئنم.}

گورباچف در حالی به مسکو باز می‌گردد که نیش و کنایه‌های تندتری به استقبالش خواهند آمد.

انتقادات از گورباچف با گذشت زمان بیشتر هم می‌شود، زیرا ریگان هم مجبور است برای در امان ماندن از انتقادات داخلی دائما با شوروی بتازد.

{جناب دبیر کل گورباچف، اگر دنبال صلح هستید. اگر دنبال رونق برای مردم شوروی و کشورهای اروپای شرقی هستید. اگر دنبال آزادی هستید به این گذرگاه بیایید. آقای گورباچف این دیوار (برلین) را تخریب کنید.}

حتی تاچر هم که روزی همسر گورباچف را برای عکس گرفتن با او کنار زده بود، حالا شروع کرده است به انتقاد از شوروی.

{تاچر: عناصر سنتی قدرت شوروی شامل قدرت نظامی سرکوب و پروپاگاندا مانند همیشه به شدت دنبال می‌شوند.}

مردم کم کم نسبت به گورباچف ناامید می‌شوند و او فرصت زیادی ندارد تا جلوی این ناامیدی را بگیرد.

دوباره گفتگوها با دولت آمریکا از سر گرفته می‌شود. چند ماه بعد شولتس وزیر امور خارجه آمریکا به مسکو می‌رود. گورباچف سعی می‌کند با او صمیمی رفتار کند، تا شاید بتواند نیت اصلی آمریکایی‌ها را از زیر زبانش بیرون بکشد. این‌که آمریکایی‌ها اصلا اهل معامله هستند یا نه. او خیلی زود متوجه می شود شولتس یک سیاست مدارمنطقی‌ست که می‌شود به او اعتماد کرد.

{شولتس: ما به خدا توکل داریم، بقیه فقط نقدی. و این (مذاکرات) همون نقده.}

گورباچف امیدوارتر شده است. کمونیست‌ها همچنان از تبلیغات منفی علیه او دست برنمی‌دارند. تلاش‌ها ادامه دارد، ولی اگه این بار هم به نتیجه نرسد کار برای گورباچف خیلی سخت می‌شود.

شواردنادزه وزیرامور خارجه شوروی به آمریکا می‌رود تا بتواند مقدمات یک توافق‌نامه را فراهم کند.

درآخرین ساعات حضور شواردنادزه در آمریکا، ریگان در برابر خبرنگاران راز این رفت وآمدها را فاش می‌کند.

{ریگان: همین الان جلسه‌ی من با وزیر امور خارجه (شوروی) آقای شواردنادزه تمام شد. و آقای شواردنادزه نامه‌ای از آقای گورباچف به من تقدیم کردند. که ایشان دعوت من را برای سفر به واشنگتن برای برقراری نشستی در 7 دسامبر پذیرفته‌اند.}

انتخاب دفتر ریگان به عنوان محل مذاکره یک اتفاق معمولی نیست. گویا روزهای عجیبی در پیش است.

چرخ‌های هواپیمای اختصاصی گورباچف برای اولین بار خاک آمریکا را لمس می‌کند.

{دسامبر 1987، واشنگتن}

برق امید در چشم‌های خیره به تلویزیون درخشنده‌تر از همیشه به نظر می‌رسد.

ولی هنوز مشکلاتی هست.

{گزارش‌گر: مذاکرات کاخ سفید در میانه کار است، اما هنوز اختلافات بسیاری باقی مانده است.}

بی‌بی‌سی تصاویری را پخش می‌کند که نشان می‌دهد گورباچف امتیازات زیادی داده است تا این بار مذاکرات به نتیجه برسند.

{دوربین‌ها کنار گذاشته شدند، اما میکروفن صدای گورباچف را ضبط کرد. احتمالاً برای اولین بار در تاریخ، روند تصویب توافق در خانه خودمان به همان سادگی همیشگی پیش نخواهد رفت.}

خبری هم از اعتراض گورباچف به جنگ ستارگان به گوش نمی رسد.

{مجری اخبار: نشانه‌ها حاکی از آن است که پیشرفت مذاکرات ابرقدرتها در واشنگتن از آنچه پیش‌بینی می‌شد بیشتر و سریع‌تر است. مذاکرات در جلسه‌ای دو ساعته موسوم به «آستین بالا زدن» پیگیری شده است. شامل مذاکره اختصاصی دو رهبر در اتاق ریگان}

پیشرفت مذاکرات ادبیات دیپلماتیک را به مرحله جدیدی وارد می‌کند.

{وقتی رییس جمهور و دبیرکل به اتاق بیضی (اتاق ریگان) رفتند، من در مسیر بودم و گورباچف به من لبخند زد و ریگان هم به من چشمک زد.

+نه، با من بود

اِ، ببخشید فکر کردم با من بود.}

{امروز که داشتم با تحلیل‌گران آمریکا و شوروی صحبت می‌کردم، می‌گفتند که احتمال یک توافق فوق‌العاده گسترده وجود دارد که حتی می‌تواند روی سیاست‌های انگلیس هم اثر داشته و یخ روابط شرق و غرب را بشکند. رسیدن به چنین توافق بزرگی که تمامی زمینه‌ها را پوشش دهد، نیازمند تصمیم بزرگی از هر دو طرف است که فردا خواهیم دید که می‌توانند یا خیر.}

بعد از کش مکش‌های زیاد در یک شب تاریخی، یخ‌های 40 ساله‌ی جنگ سرد در گرمای روابط دو کشور آب می‌شود.

گورباچف درحالی‌که لبخند رضایت به لب دارد واشنگتن را ترک می‌کند. اما کمونیست‌ها از امتیازاتی که گورباچف به ریگان داده عصبانی هستند. درحالی‌که مهم‌ترین دست آورد این توافق عادی شدن روابط دو کشوراست.

پیام ریگان به مناسبت سال نو برای مردم شوروی نشان می‌دهد گورباچف درانجام ماموریت خود موفق بوده است.

{ریگان: این فصل، فصل امید و انتظار است. زمانی برای دور هم بودن خانواده زمانی برای دعا کردن و زمانی برای تفکر در مورد صلح . سال نو مبارک؛ متشکرم؛ خدا خیرتان دهد (در پناه خدا، سلامت باشید)}

قبلا چنین اتفاقی در تاریخ دوکشور بی‌سابقه بوده است. این چیزها کمونیست‌ها را راضی نمی‌کند، اتفاقاتی هم که می‌افتد به آنها قدرت بیشتری می‌دهد.

گورباچف فقط پذیرفته بود فعلا برسر جنگ ستارگان بحثی نداشته باشند، اما ریگان ادعای دیگری داشت.

{نشست خبری بعد از توافق، کاخ سفید}

{رییس جمهور ریگان گفت: شوروی جنگ ستارگان را پذیرفت}

از طرفی وضع اقتصادی شوروی هرروز بدتر می‌شود و اگر نتایج این توافق خیلی زود برای مردم ملموس نشود، احتمال هر اتفاقی برای گورباچف وجود دارد.

{سه سال بعد}

{مردم معترض: دیروز مردم رو می‌دیدم که چه‌طور برای یه مقدار کالباس توی صف ایستاده بودن، متوجهید؟ دردناکه.

مردم نمی‌تونند چیزی برای خودشون گیر بیارند. چه‌طور زندگی کنند؟ از کجا نون بیارند؟}

{تحصن مردم در میدان سرخ مسکو در اعتراض به اوضاع اقتصادی}

اوضاع اقتصادی بسیار بد است.

شعارها علیه گورباچف به چند متری او رسید و اعتصاب‌ها همراه با اعتراض ادامه دارد.

نه سیاست‌های اقتصادی گورباچف، نه تلاش او برای تجارت با غربی‌ها و نه انتظارش برای رسیدن وام‌های بین الملی هیچکدام به نتیجه نرسید.

{میخائیل سرگیویچ گورباچف هر چه در توان داشت انجام داد. او با تجزیه کردن کشور و فشار آوردن به مردم، یک کشور ابرقدرت را پیشکش جهانیان کرد. شما با خودتان به‌هم‌ریختگی، تجزیه، گرسنگی، سرما، خون و اشک و قتل مردم بی‌گناه را آوردید. مردم به فردا امیدی ندارند و کسی نیست که از آن‌ها دفاع کند}

{سال 1988، سفر ریگان به شوروی}

تنها چیزی که ریگان تقدیم گورباچف کرد خواسته‌های جدیدش بود، این بار از جنس حقوق بشر.

{ریگان: ... در بین آن‌ها، زندگی، آزادی و جست‌وجوی شادی است که هیچ‌ دولت منصفی نمی‌تواند منکر شود. و این حقوق باید در قانون اساسی تضمین شود. آزادی بیان، آزادی تجمع، آزادی مذهب ....}

او حتی از این هم فراتر رفت تا در خاک شوروی، با مخالفان گورباچف جلسه مخفیانه گذاشت که کسی از محتوای آن با خبر نشد.

چند ماه بعد در سازمان ملل رهبران دنیا مردی را در مقابل خود می‌دیدند که دارد همه چیزش را قمار می کند تا چیزی به دست بیاورد.

{گورباچف: تسلیحات به طور قابل ملاحظه‌ای کاهش خواهد یافت و این به طور یک جانبه و بدون ارتباط با معاهدات قبلی انجام خواهد شد. همچنین ما قصد داریم نقش آفرینی شوروی در سازمان ملل و نظارت‌های حقوق بشری را افزایش دهیم.}

حتی درخواست کابینه ریگان برای کمک به گورباچف با وتوی او رد شد.

ریگان ماموریت خود را به پایان رساند، او در حالی فاتحانه کاخ سفید را ترک می‌کرد که در شوروی همه چیز در حال سقوط بود.

تنها چیزی که رشد می‌کند گرایش عجیب و غریب مردم به زندگی غربی‌ست.

صف چند کیلومتری برای خوردن یک همبرگر آمریکایی اتفاقی‌ست که آبرویی برای ابر قدرت شرق باقی نمی‌گذارد.

شواردنادزه وزیر امور خارجه که یار همیشگی گورباچف بود استعفا می‌دهد.

گورباچف از هفت کشور بزرگ اقتصادی دنیا درخواست کمک اقتصادی می‌کند، باز هم فقط قول کمک به جای کمک می‌رسد.

اوضاع به جایی می‌رسد که گوشت در فروشگاه‌ها پیدا نمیشود، شکر جیره بندی می‌شود و تنها مقداری آذوقه از باقی مانده ارتش آمریکا برای شوروی فرستاده می‌شود.

گورباچف از دو طرف شدیدا تحت فشار است، کمونیست‌هایی که از ابتدا نظر مثبتی نسبت به آمریکا نداشته‌اند و الان خواستار پایان سریع تعامل با آمریکا هستند و اصلاح‌طلبانی که مشکل را در سرعت پایین اجرا اصلاحات مورد نظر آمریکا می‌داند.

درحالی‌که همه از گورباچف خسته شده‌اند، مردم بر سر یه دوراهی بزرگ قرار گرفته‌اند: کمونیست‌ها یا اصلاح‌طلبان

تا اینکه یک شوک بزرگ به همه تردیدها پایان می‌دهد. تعدادی از کمونیست‌های افراطی کودتای بسیار مشکوکی را ترتیب می‌دهند. کودتایی که به راحتی شکست می‌خورد و تمام اعتبار کمونیست‌ها را از بین می‌برد.

از طرف دیگر همه نام مردی را می‌شنوند که شجاعانه در مقابل کودتا ایستاده است. بوریس یلتسین، یک اصلاح طلب افراطی مخالف گورباچف و البته طرفدار آمریکا بود. غربی‌ها به سرعت از او حمایت می‌کنند.

محبوبیت گورباچف به شدت کاهش پیدا کرده است و چشم‌ها برای جایگزینی او می‌گردد.

{یلتسین مرد خیلی خوبی برای مردم روسیه هست. گورباچف خداحافظ خداحافظ خداحافظ}

اوضاع انقدر خراب است که صدای جدایی طلبی‌ها هر روز تن شوروی را می‌لرزاند. تلاش گورباف برای جلوگیری از این اتفاق مثل بقیه تلاش‌هایش بی‌نتیجه می‌ماند. محبوبیت یلتسین همراه با مخالفت‌هایش با گورباچف روز به روز افزایش پیدا می‌کند.

{گورباچف: امروز که دوباره بوریس یلتسین رو دیدم، نامه‌ای به من داد که مربوط به جلسه کابینه هست. البته من هنوز نخوندمش.

یلتسین: خب بخونش.}

حاکم بی‌کشور لقبی که مجله TIME به گورباچف می‌دهد. مجله‌ای که قبلا او را مردم سال و دهه انتخاب کرده بود. 

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

{زمستان 1991} نهایتا در یک شب سرد زمستانی، در حالی که برف اندکی زمین را پوشانده، گورباچف برای همیشه از کاخ کرملین و شوروی برای همیشه از تاریخ خداحافظی می‌کند.

{گورباچف: ساعت دقیقا هفته. من فعالیت خود را به عنوان رئیس جمهور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی متوقف می‌کنم. من این تصمیم را آگاهانه گرفته‌ام.}

گورباچف در حالی کرملین را ترک می‌کرد که یک سوال ذهنش را درگیر کرده بود: آیا ریگان از شوروی چیز دیگری می‌خواست؟

{ریگان: تو فیلمای عادی، معمولا آدمای شرور شکست می‌خورن و فیلم پایان خوشی داره، اما من نمی‌تونم در مورد فیلمی که خواهید دید چنین قولی بدم}

ریگان در طول دوران بازیگری خود 92 نقش را بازی کرد. او توانایی خارق العاده‌ای در پذیرش نقش‌های مختلف داشت، از قهرمان اصلی داستان تا نقش مکمل یک شامپانزه. البته با همه آنها همیشه در فیلم‌های درجه دوم هالیوود بازی می‌کرد .

اما سیاست جایی بود که می‌خواست در آن یک سوپراستار و حتی یک کارگردان بی‌‎نظیر باشد.

ریگان سیاست خارجی روسای جمهور قبلی آمریکا را دوست نداشت، برای همین پنج نفر از برجسته‌ترین استراتژیست‌های آمریکا را مامور کرد تا فیلم‌نامه‌ی جدیدی برای سیاست خارجی بنویسند. برجسته‌ترین این افراد ریچارد پایپس، مشاور امنیت ملی آمریکا و استاد دانشگاه با سابقه هاروارد بود. مردی که سال‌ها برای مقابله با شوروی تحقیق کرده و کتاب‌های زیادی در این باره نوشته بود.

قرار بر این شد که این ماموریت کاملا محرمانه باشد. پایپس در طبقه سوم ساختمان ریاست جمهوری کار خود را آغاز کرد.

جلسات اعضا با حساسیت خاصی برگزار می‌شد. ریگان با دقت گزارش‌های مربوط به جلسات را مطالعه می‌کرد. بنابر این بود که فقط او تصمیم نهایی را بگیرد.

در نهایت حاصل کار یک استراتژی 43 صفحه محرمانه شد. ریگان به عنوان کارگردان و نقش اول از فیلم‌نامه‌ای که برای سیاست خارجی نوشته شده بود کاملا راضی بود.

مرحله اول استراتژی به اجرا گذاشته شد. بودجه نظامی آمریکا باید افزایش بی سابقه‌ای پیدا می‌کرد. ریگان ساعتی 32 میلیون دلار صرف امور نظامی می‌کرد.

اما هدف از این کار ها جنگیدن نبود، زیرا جنگ با کشوری که بمب اتم داشت اصلا امکان پذیر نبود.

شوروی هم مجبور بود پابه‌پای آمریکا سلاح بسازد، در حالی که اقتصاد شوروی توان رقابت در این میدان را نداشت. قرار بود با ادامه این روند و بدتر شدن وضعیت اقصادی شوروی، مردم و حتی کمونیست‌‎ها به این نتیجه برسند که دیگر ادامه این روند ممکن نیست. اگر چه هدف جنگ با شوروی نبود ولی ریگان دوست داشت روس‌ها واقعا از حمله آمریکا با آنها بترسند. برای همین داستان جنگ ستارگان را طراحی کرد تا آنها باور کنند، ممکن است همه بمبهای اتمی‌شان بی‌اثر شود.

داستانی تخیلی که هیچ دانشمندی نتوانست آن را به واقعیت تبدیل کند. استراتژی پایپس با قدرت بیشتری پیگیری شد. ریگان با فهد پادشاه عربستان جلسه محرمانه‌ای برگزار کرد. 5 ماه بعد که فهد، تولید نفت خود را به شکل بی سابقه‌ای افزایش داد، نتیجه جلسه مشخص شد. قیمت نفت به یک سوم قیمت اولیه رسید و این یعنی 18 میلیارد دلار در سال ضرر مالی برای شوروی. عددی معادل نصف کل درآمد عمرانی یک سال شوروی.

این کارها اگر چه ضربه سختی به اقتصاد شوروی زد، ولی هنوز نتوانسته بود اوضاع اقتصادی را در شوروی بحرانی کند. اگر چه تلویزیون‌های غربی دائما روی صف‌هایی که به خاطر کمبود کالا ایجاد شده بود، مانور می‌دانند؛ ولی در واقع آنها خیلی محدود بودند و به قول یکی از جامعه شناسان آمریکا که به شوروی سفر کرده بود، آنجا فقط خاویار پیدا نمی‌شد. با این وضع نمیشد استراتژی پایپس را به نتیجه رساند.

ریگان برای حل این مسئله از یکی از اجراهای قدیمی‌اش ایده گرفت.

{نهضت برای آزادی}

جایی که برای رادیوهای آمریکا در شوروی کمک جمع می‌کرد.

ایده اصلی این بود حالا که داشته‌های مردم کافی بود، باید خواسته‌های آنها افزایش پیدا می‌کرد. از همین‌جا بود که تجهیز رادیوها و مبارزه با پارازیت‌های شوروی آغاز شده بود.

{ریگان: رادیوی نهضت آزادی تنها شانس من و شما برای مبارزه با کمونیسمه، همین الان به ما بپیوندید با ارسال کمک‌هاتون به ...}

در رادیوهای آمریکایی، شوروی زندان سیاهی پر از فقر، فلاکت، شکنجه، خفقان و فساد بود که هیچ امیدی برای اصلاحات وجود نداشت. آنها دائما از کمک‌های شوروی به مخالفان آمریکا می‌گفتند، اما خبری از کمک‌های هنگفت آمریکا به دشمنان شوروی نبود.

جنگ رسانه‌ای علیه شوروی کار را به جایی رسانده بود که مردم تنها نداشته‌هایشان را می‌دیدند، دیگر اینکه دولت به همه خانه مجانی می‌داد مهم نبود.

{تبلیغات لادا در انگلستان، دهه هشتاد میلادی}

و یا صادرات لادا به کشورهای انگلستان، سوئد، فنلاند، ایرلند، ایتالیا، پرتقال، کوبا، ونزوئلا، برزیل، استرالیا و کانادا تاثیری دراحساس منفی مردم نسبت به آن نداشت.

از طرفی دیگر محدودیت سفر به خارج از شوروی باعث شده بود، مردم زندگی آمریکایی‌ها را فقط از طریق هالیوود ببینند.

{صف‌های غذا و مایحتاج اساسی، ایالات متحده – دوره دوم ریگان}    

وضع زندگی از جهاتی در آمریکا بهتر بود، ولی نه آن‌قدر که مردم فکر می‌کردند.

{34 میلیون نفر در آمریکا، زیر خط فقر هستند که هفت میلیون از زمان انتخاب ریگان افزایش داشته است.}

گزارش‌هایی که به ریگان داده شده بود نشان می‌داد رادیوها اثر گذار بودند. کم کم نارضایتی‌ها رشد کردند. اتفاقی که می‌توانست مانند لهستان به یک بحران تبدیل شود. مسئولان شوروی کمی هول شده بودند و نمی‌دانستند باید چه کار کنند. کارهای آمریکا می‌توانست شوروی را به یک واکنش نظامی وادار کند. کاری که برای آمریکا خیلی دردسرساز بود

پس نوبت مرحله بعدی استراتژی بود. ناگهان ریگان تغییر نقش داد.

{ریگان: در این روزهای آغازین سال 1984، می‌خواهم نظراتم را با شما و مردم جهان درباره موضوع مهمی که به صلح جهانی کمک می‌کند در میان بگذارم. رابطه‌ی بین ایالات متحده آمریکا و جماهیر شوروی}

البته اعتراضات علیه سیاست‌های جنگ طلبانه‌اش هم به او اجازه نمی‌داد تا برای طولانی مدت نقش قبلی را ادامه دهد.

با نقش جدید، مسئولان شوروی ترغیب می‌شدند برای خلاصی از این وضع کسانی را روی کار بیاورند که می‌توانند با ریگان مذاکره و او را از ادامه راه منصرف کند.

پایپس پیش بینی کرده بود رهبر بعدی یک اصلاح طلب باشد. تاچر هم در آن زمان گورباچف را در شوروی شناسایی کرده و موضوع را با ریگان در میان گذاشته بود.

بعد از مرگ چرنینکو همه پیش بینی‌ها درست از آب درآمد، حالا نوبت مرحله سوم استراتژی بود.

 با آمدن گورباچف دیگر دستگاه ضد پارازیت لازم نبود. چون دیگر پارازیتی روی برنامه ها انداخته نمی‌شد. همه چیز خیلی سریع درحال تغییر بود.

{ریگان: اُه نه اینقدر سریع!

نگهش دار...}

حالا دیگر نه تنها رادیوها نقشه‌ی ریگان را عملی می‌کردند، بلکه روزنامه‌های زیادی هم که برخی پول‌شان را از دولت آمریکا می‌گرفتند همین کار را می‌کردند.

به خصوص روزنامهها فضایی را به وجود آوردند که مردم فکر می‌کردند، اگر با آمریکا روابط‌شان عادی شود همه مشکلات حل خواهد شد. این شرایط را آماده می‌کرد که تا مسئولان هر امتیازی را به این امید به آمریکایی‌ها بدهند.

از طرفی گورباچف اعتماد بیشتری به آمریکا داشت. بنابر این حالا نوبت امتیاز گرفتن‌ها تا مرحله نهایی بود. قرارداد واشنگتن اوج این داستان بود. اما قرار نبود اتفاقی در اقتصاد شوروی بیافتد. طبق نقشه به دو دلیل نباید این اتفاق ‌می‌افتاد:

اول اینکه معلوم نبود بعد از گورباچف چه کسی روی کار می‌آید. اگر آمریکا اجازه می‌داد اقتصاد شوروی بهتر شود ممکن بود یک کمونیست وارث این وضعیت شود.

دلیل دوم مهم تر بود، هنوز ریگان خیلی چیزهایی دیگر از شوروی می‌خواست که گورباچف اجرا نکرده بود. اگر وضع شوروی خوب می‌شد، دیگر گورباچف انگیزه‌ای برای اجرای آنها نداشت.

حالا اوضاع شوروی به جایی رسیده بود که لازم نبود آمریکا کار دیگری انجام دهد. در این سال‌ها نیروهای غرب‌گرای آمریکا به شدت تقویت شده بودند و همان کاری را می‌کردند که آمریکا می‌خواست. بقیه فشار ها برای دادن امتیازات بیشتر به عهده غرب‌گراها بود.

فشارها جواب می‌دادند. گورباچف قبول کرده  نیروهای خود از افغانستان بیرون بکشد. فراتر از این گورباچف قانون اساسی کشور را هم تغییر داد. ریگان برای اینکه از ادامه این روند مطمئن شود. باید غرب گراهای داخل را تقویت می‌کرد. برای همین وقتی به مسکو رفت جلسه مخفیانه‌ای با آنها برگزار کرد. از طرف دیگر ریگان برای گرفتن امتیازات بیشتر به بهانه‌های جدیدتری نیاز داشت، حقوق بشر گزینه مناسب بود.

{ریگان: آزادی بیان ....}

چند ماه بعد گورباچف امتیازات بیشتری را در سازمان ملل داد، اما قرار نبود ریگان کاری برای او بکند. حتی وقتی کابینه‌اش از او چنین درخواستی کرد. تنها کاری که غربی‌ها می‌توانستند برای گورباچف انجام دهند، تشویق او به ادامه این راه بود.

البته همه داستان غم انگیز شوروی را ریگان کارگردانی نکرده بود. گورباچف هم با سیاست‌های غلط اقتصادی، در این تراژدی نقش مکمل خوبی برای او شد.

{ریگان: ... و خدا نگه‌دار، خدا خیرتان دهد و خدا به ایالات متحده آمریکا خیر دهد}

در نهایت درحالی که ریگان جای خود را به معاونش می‌داد، گورباچف جای خود را به مخالفش می‌داد.

 هرچند تراژدی گورباچف با استعفا او به پایان رسید، اما ماجرای شوروی که حالا تبدیل به روسیه شده است، همچنان ادامه دارد.

یلتسین تبدیل به قهرمانی برای تغییر اوضاع می‌شود. قهرمانی که سه وزیرش را رئیس جمهور آمریکا انتخاب کرده بود و برای درمان اقتصاد کشورش بیش از 50 آمریکایی را به عنوان مشاور در کنار خود آورده که مهم‌ترین آنها جفری ساکس نام دارد.

ساکس استراتژی شوک درمانی را به یلتسین پیشنهاد می‌دهد. روشی که برای درمان بیماری‌های روانی رایج بود. در مدت کوتاهی تمام قیمت ها آزاد می‌شود و بعد از شوک به وجود آمده، همه چیز به ثبات می‌رسد.

شوکی که البته برای یلتسین، درمانی ندارد.

ظرف یک سال قدرت خرید تقریبا نصف می‌شود. یک سوم مردم زیر خط فقر قرار می‌گیرند و دست مزدها برای ماه‌ها پرداخت نمی‌شوند. فحشا بسیار رایج می‌شود و جرائم سازمان یافته افزایش می‌یابد.

مجلس تصمیم به توقف سیاست‌های یلتسین می‌گیرد. غربی‌ها همچنان از یلتسین حمایت می‌کنند.

{معاون رئیس جمهور آمریکا، ال گور: بوریس یلتسین بهترین امید برای دموکراسی در روسیه است.}

یلتسین، نمی‌تواند مجلس را تحمل کند.

یلتسین، تقریبا به هیچ خواسته‌ای از آمریکا دست رد نمی‌زند، ولی خبری از بهبود اوضاع اقتصاد شوروی نیست. تا سال 1998 هشتاد درصد از مزارع روسیه ورشکست و 7 هزار کارخانه دولتی تعطیل می‌شود.

اوضاع کشورهای جدا شده شوروی از این هم بدتر است، تا جایی که خیابان‌های اروپا پر از دخترانی از این کشورها می‌شود که برای تن فروشی به آنجا مهاجرت کرده‌اند. پدیده‌ای که به تجارت ناتاشا معروف می‌شود.

در روسیه در عرض 8 سال تعداد افرادی که در فقر زندگی می‌کنند، 72 میلیون نفر افزایش می‌یابد.

در نهایت یلتسین، یک روز قبل از آن که هزاره دوم به پایان برسد به ریاست جمهوری خود پایان می‌دهد.

{یلتسین: من می‌خواهم از شما عذرخواهی کنم. معذرت می‌خواهم از اینکه بسیاری از آرزوهای ما محقق نشد. از اینکه چیزی که ما ساده می‌انگاشتیم، به شدت دشوار شد.}

مردم روسیه تصیم گرفتند دست از قماری که 15 سال پیش با گورباچف شروع کرده بودند، بکشند. تصمیمی که در عرض چند سال بیکاری را در روسیه به یک سوم رساند، رشد اقتصادی را دو برابر کرد و تورمی که را روزی می‌رفت سه رقمی شود را یک رقمی کرد.

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما

 

این درحالی‌ست که در همین دوران آمریکا 15 تریلیون دلار به دنیا بدهی دارد. هرچند تاریخ هیچ‌گاه زندگی را به دختران جوان روسی که برای نان شب‌شان تن فروشی کردند برنمی‌گرداند، ولی درسی به مردم روسیه داد که به آن توانستند ابرقدرتی درهم شکسته را دوباره احیا کنند.

{ریگان: قصه هنوز تموم نشده، شمای که دارید این فیلمو می‌بینید قسمتی از اون هستید}

{ریگان چه درسی برای اوباما در مذاکره با ایران دارد؟}

{سال 2013، اندیشکده سابان. اوباما: اگر بتوانیم درباره برنامه هسته‌ای ایران آن‌گونه که ریگان با شوروی مذاکره می‌رد، با آنها مذاکره کنیم، در نهایت در سراسر دنیا بر آن‌ها پیروز می‌شویم.}

{ریگان: امیدوارم آخرش تراژدی بزرگ نباشه}

 

 

 

حاشیه های مستند :

1 - در برخی از دانشگاه های معتبری همچون صنعتی شریف اکران مستند در 27 فروردین 1396 لغو گردید و علت آن نشان دادن تصویری از دکتر روحانی در کنار اوباما عنوان شد.

 

2 - لغو صدور مجوز رسمی انتشار مستند، طی نامه‌ای از سمت آقای صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران وقت اعلام گردید، اما نکته جالب اینکه مستند، روز سوم مرداد 1396 در شبکه مستند برای اولین بار پخش گردید و این پخش ها نیز تا به امروز نیز تکرار گردیده است.

 

3 - حسین دهباشی، مستند ساز و پژوهشگر در در حساب توییتری خود نوشت :

پرزیدنت، آکتورسینما» فارغ از قدری افراط‌ ها در معادل‌سازی‌ها، مُستندِ «دُرست»، «به‌موقع» و «موثّری» است. ببینید اگر تا حالا ندیده‌اید!

 

 

4 - افرادی همچون دکتر حسن عباسی و دکتر وحید یامین‌پور نیز افراد را به تماشای مستند دعوت نموده‌اند.

 

نقد مستند :

1 - مستند به خوبی بیانگر روابط شوروی سابق و آمریکا و غرب است که با یک بررسی ساده می‌توان فهمید که این برخورد را در طی سال های اخیر با ایران نیز تکرار نموده است، به همین جهت از نظر موقعیت بسیار عالی می‌باشد.

2 - مستند ساز با استفاده از تصاویر و کلیپ های‌ آرشیوی، فرم خوبی را به مخاطب ارائه نموده است و آن را در شرایط بحرانی روسیه غرق می‌نماید.

 

 

اکران مستند پرزیدنت آکتور سینما :

پس از انتشار نسخه رسمی مستند، با استقبالی بی‌سابقه در اکران های دانشجویی قرار گرفت و تا به امروز در بیش از 40 دانشگاه معتبری همچون امیرکبیر، علامه طباطبایی، تربیت مدرس و ... اکران گردید که البته در برخی از شهرها نیز با حواشی هایی همراه بوده است و قبل از برگزاری لغو گردیده است.

 

مستند پرزیدنت آکتور در دانشگاه علوم پزشکی گلستان

مستند پرزیدنت آکتور در دانشگاه علوم پزشکی گلستان

 

 

اکران مستند "پرزیدنت آکتور سینما" در دانشکده علوم پزشکی آبادان

اکران مستند "پرزیدنت آکتور سینما" در دانشکده علوم پزشکی آبادان

 

 

 

 

 

پرزیدنت آکتور سینما

 

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

 

دانلود رایگان مستند شورش علیه سازندگی

  • ۶۱۸۲

دانلود رایگان مستند شورش علیه سازندگی

( روایت جنجالی از شورش های دهه 70 )

 

مستند شورش علیه سازندگی

 

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : شورش علیه سازندگی (Shooresh Alaihe Sazandegi)

کارگردان : مصطفی شوقی

تهیه کننده : مهدی مطهر

نویسنده :  مصطفی شوقی

گوینده : وحید رونقی

تدوین : محمد ثقفی

فیلمبردار : سامان مختاری

سال تولید : 1398

مدت : 85 دقیقه

صاحب اثر : سازمان رسانه ای اوج

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

مستند شورش علیه سازندگی

 

مستند " شورش علیه سازندگی " (منتخب جشنواره فیلم عمار) که ساخت و پژوهش آن 2 سال به طول انجامیده است به شورش های اجتماعی دهه 70 در شهرهای مشهد و اسلامشهر می‌پردازد که تا الان با سانسور هایی در روایت همراه بوده است.

 

در این مستند سعی شده است که به بررسی علت های فشار اقتصادی و نابسامانی های بعد از جنگ در دهه هفتاد ، همزمان با ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی بپردازد، افرادی همچون احمد توکلی ، محمد هاشمی (برادر آیت الله هاشمی) و ... در این مستند به بیان نظرات خود پرداخته اند.

 

شورش علیه سازندگی

 

 

مختصری از مستند :

مستند با صحنه هایی از سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی شروع میشود که بیان میکنند : جمهوری اسلامی با تصمیم امام امت مبنی بر پذیرش قطعنامه فصل جدیدی شروع میشود.

فرمانده جنگ معمار صلح شد !

ایران از 8 سال پیش وارد جنگ ناخواسته با عراق شده بود که ویرانی های زیادی را به کشور تحمیل کرده بود ، بیش از هزار میلیارد دلار. در چنین شرایطی با درگذشت امام خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای دولتی جدید ، رخ نمایی کرد و هاشمی در مسئولیتی بزرگتر به عنوان ریاست جمهوری برگزیده شد.

 

احمد توکلی

احمد توکلی

 

احمد توکلی : بعد از جنگ وقتی آقای هاشمی رئیس جمهور شد ، همه ما خوشحال شدیم از این که عنصری انقلابی و با نفوذ ، انتخاب شده است و دستوراتش بنابه فرض سیاست های بازسازی مورد تأیید امام بود.

 

محمد هاشمی

محمد هاشمی (برادر آیت الله هاشمی)

 

محمد هاشمی : آقای هاشمی در شرایطی رئیس جمهور شدند که خزانه کشور خالی بود و در همان سال ها صدام کویت را گرفت و آمریکایی ها برای آزادسازی کویت حمله ای داشتند ، از طرفی نفت خیلی ارزان شد حدود 5 دلار.

میراث قبلی چیزی نبود جز خرابه های ناشی از جنگ ، شعار های به جامانده از عدالت و توسعه و نابسامانی مالی و اداری کشور ...

 

مرتضی الویری

مرتضی الویری

 

مرتضی الویری (مشاور هاشمی) : طبعتاً در همچین شرایطی ما شاهد رشد نقدینگی بودیم ، منتهی در زمان میرحسین موسوی این تورم تحت کنترل بود و خودش را نشان نمیداد.

زمان بدی بود، کارخانجات از کار افتاده بود ، زیرساخت ها از بین رفته بود و تمام صنایع در حال رکود بود

 

علی جنتی

علی جنتی

 

علی جنتی : آقای هاشمی همه تلاش را کرد و حتی از بیرون کشور جذب سرمایه کرد برای سازندگی لذا به همین دلیل به آن دوران سازندگی میگویند.

حالا دولت وقت قصد داشت که با آقای هاشمی رو به تعدیل اقتصادی بیاورد که هاشمی را به امیرکبیر زمان تبدیل میکرد.

استراتژی هاشمی تعامل بود که در سازمان های بین المللی به نفع ایران شد و توانست وام های خوبی را جذب کند.

خیلی ها میگویند که تیم اقتصادی دولت سازندگی را گروهی از تکنوکرات ها تشکیل میدادند ، مردانی که تحصیلات عالی دانشگاهی داشتند ، مثلث اقتصادی دولت با حضور محسن نور بخش در وزارت اقتصاد و دارایی ، محمد حسین عادلی در بانک مرکزی و البته مسعود روغنی زنجانی در کرسی سازمان برنامه و بودجه شکل گرفته بود.

دکتر فرشاد مومنی : این تیم وعده های بسیار دهان پر کن مطرح کرد و انتظارات خارق العاده ای ایجاد کردند.

دولت اما راه سختی داشت ، اینبار نیز هاشمی رفسنجانی از تریبون نماز جمعه استفاده کرد و وضع کشور را تشریح کرد و در مورد ارز و کالاها صحبت هایی داشت.

آقای هاشمی در دوران ریاست جمهوری‌شان با آقای موسوی همان کاری را کردند که آقای احمدی نژاد پس از ریاست جمهوری با ایشان کرد ، به محض اینکه ایشون رئیس جمهور شد توی خطبه نماز جمعه عنوان کردند که آنچه را که از دولت قبل تحویل گرفته اند را تحقیر کردند ، در صورتی که در زمان آقای موسوی کشور درگیر جنگ ، ترور و مجاهدین خلق بوده است.

 

مستند هاشمی

 

دولت در دو سال اول هیچ مخالفی را پیش رو نداشت ، همه گروه های سیاسی چپ و راست با وی بودند و این باعث شد که تورم در سال 70 به 90 درصد کاهش یابد و رشد تولید ناخالص داخلی به 14 درصد برسد.

ماه عسل اقتصادی دولت در اواخر سال 70 به پایان رسید ، شوک های کوچک و بزرگ ، جامعه ایران را میلرزاند ، گروهی آن را ناشی از عوارض کوتاه مدت سیاست های تعدیل عنوان میکردند...

 

شورش در مشهد چطور آغاز شد ؟

آنچه انتظار میرفت در شرق ایران طلوع کرد ، خراسان و مشهد به دلیل جایگاه سیاسی و معنوی اش همیشه مهم بوده است ، حاشیه نشینی در مشهد به یک بحران تبدیل شده بود از طرفی فقر در استان به قدری بود که حدود 500 هزار نفر زیر پوشش کمیته امداد بودند.

این نارضایتی ها ثمره اش اعتراض بود و خشم اجتماعی که زمینه شورش را فراهم کرد . 9 خرداد 71 کوی طلاب مشهد بلوار طبرسی دوم جایی که تا حرم امام رضا (ع) کمتر از 5 کیلومتر فاصله دارد اما آن روزگار در حاشیه شهر بود ، غروب بود که جمعیتی خشمگین با تابوتی در دست به سوی شهر راه افتادند ، شورشی آغاز شد که در تاریخ 14 ساله انقلاب بی‌سابقه بود ، داستان از چه قرار بود؟

 

مردم که از زمان جنگ به دلیل رسیدگی ضعیف به روستاها به حاشیه مشهد کوچ کرده بودند و در آنجا هم بدون برنامه ریزی شهری سکنا گرفته بودند و شهرداری هم برای اعمال قانون جلوی ساخت و سازها را میگرفت ، تا اینکه شهرداری ، خانه ای را بر اساس ماده 100 مورد تخریب قرار گرفت که در همین خانه زن و بچه ای زیر آور کشته شدند و مردم خشمگین ، بلافاصله همین را بهانه کردند و جنازه ها روی در خانه گذاشتند و جمعیت پشت سرهمین جنازه راه افتاد ، 10 هزار نفر جمعیت به سمت مرکز شهر به حرکت افتاد...

اولین کلانتری را آتش زدند و کل سلاح های موجود را برداشتند و به سمت شهرداری حرکت کردند زیرا شهرداری را باعث این کار میدانستند ، سر راه در خیابان دریادل کلانتری دیگری را آتش زدند و سلاح های آنجا را هم برداشتند ، دادگستری چهارطبقه مشهد در آتش میسوخت ، بانک توسعه صادرات از طبقه 9 آن آتش زبانه میکشید ، اداره پست و تعاونی ها مصرف ادرات را غارت میکردند.

نهایت این ماجرا با تمام حاشیه هایش 3 روز به طول انجامید و استاندار وقت آن زمان علی جنتی در پخش زنده شبکه استانی بغضش ترکید و از مردم خواست اموال را نابود نکنند زیرا مالک آن شما هستید.

دولت از واقعه مشهد با عنوان شرارت نام میبرد و هدایت آن را توسط جریان ضد انقلاب میداند. البته این شورشی ها حرفه ای نبودند چون راه آهن ، فرودگاه و صدا و سیمای مشهد را تسخیر نکردند بلکه چون گرسنه بودند هرجا که میرسیدند را غارت میکردند.

این واقعه در روزنامه ها با احتیاط بررسی میشد و فقط به گفته های منابع رسمی اکتفا میکردند.

 

شورش علیه سازندگی

 

11 روز بعد 4 نفر به نام های جواد گنج خانلو ، غلامحسین پور شیرزاد ، علی صادقی و حمید جاوید پس از بررسی های سید ابراهیم رئیسی دادستان وقت تهران محاکمه و اعدام شدند.

سال بعد هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری 72 رقبایی همچون احمد توکلی ، عبدالله جاسبی و رجبعلی طاهری داشت که کسب 63 درصد آرا دوباره رئیس جمهور شد. اما در این دوره محسن نوربخش لیدر اقتصادی هاشمی رأی اعتماد نیاورد.

در وضعیتی که ذخیره غله کشور بیش از 5 روز نبود و از طرفی نارضایتی نانواها .... از طرفی برنامه تعدیل و خصوصی سازی با استقراض از خارج و نهاد ها بین المللی ادامه یافت در سال 73 و 74 تورم به شدت بالا رفت و حتی رکود تاریخی 50 درصدی رسید.

 

شورش علیه سازندگی

 

شورش بزرگ در اسلامشهر چگونه آغاز شد ؟

سیزده بدر سال 74 که به پایان رسید ، صبح روز 14 فروردین دومین شورش بزرگ در حاشیه پایتخت ، اسلامشهر رخ داد که علت آن مشکلات حاشیه نشینی بود، ساکنان اکبرآباد اسلامشهر که اکثراً کارگران و کارمند بودند با بالا رفتن نرخ ماشین های شهری به یکباره کاسه صبر مردم لبریز و آتشفشان خشم آنها دوباره فعال شد و گفته شاهدان 50 هزار نفر به خیابان آمدند ، اما از این نارضایتی هیچ گزارشی منتشر نشد مطبوعات هم به اعلامیه های رسمی بسنده کردند.

 

شورش علیه سازندگی

 

هاشمی رفسنجانی که پشت فرمان جنبش سازندگی نشسته بود به عنوان یک سیاستمدار ذاتی و کسی که بحران های بسیاری را پشت سر گذاشته است به یکباره فرمان را چرخاند ، او حالا علیه برنامه هایش شورش کرده بود...

در سال آخر ریاست جمهوری وی که نزدیک به انتخابات میشود و از هر طرف و جناهی برای پیروز شدن در انتخابات عملکرد او را زیر سوال میبردند ، کنار گذاشتن سیاست تعدیل رفته رفته مشکلات را تا حدودی حل کرد اگر در سال 73 رشد اقتصادی کشور منفی شده بود در سال های بعد رشد اقتصادی اندکی جان گرفت و رشد تورم نصف شد.

هاشمی اگر چه از سیاست های محبوبش دست برداشت اما همیشه مخالفان سیاسی اش را مقصر میدانست او میراثی به جا گذاشت که در کنار همه پیچ و خم هایش و همه ارزش هایش شورشی به پا کرد علیه سازندگی...

 

شورش علیه سازندگی

 

 

نقد مستند :

1 - مستند ساز سعی داشته که بی طرفی و واقع نگاری را حفظ کند که با توجه به حساسیت های سیاسی واقعاً کاری دشوار است.

2 - مستند ، تصاویر و کلیپ های شورش شهرهای مشهد و اسلامشهر را پخش نمی‌کند که البته به خاطر نبود آرشیوی از این دو حادثه قابل توجیه است.

3 - یکی از نقطه ضعف های مستند این است که دوربین در کنار مسئولان است و نه در کنار مردم ، حتی در روایت های مستند هم از مسئولان مصاحبه میگیرد.

4 - محسن هاشمی فرزند آیت الله هاشمی ، در نظری روایت این مستند را منصفانه در جهت روایت تاریخ معاصر نام عنوان کرده است.

 

 

این مستند از زمان اکران ، بیش از 40 دانشگاه مطرح کشور درخواست اکران آن به ثبت رساندند دانشگاه هایی هچون شریف، تهران، علامه طباطبایی، امیر کبیر، شیراز، سمنان ، چمران اهواز و ...

اکران دانشگاهی مستند شورش علیه سازندگی

 

مصطفی شوقی

مصطفی شوقی (کارگردان و نویسنده)

 

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

  • ۱۳۰۷۳

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

( روایت جنجالی از زندگی سیاست‌مدار بزرگ تاریخ معاصر ایران )

مستند هاشمی زنده است

 

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : هاشمی زنده است ( hashemi zendeh ast )

کارگردان : علی طادی

پژوهش :  حامد قلی پور

گوینده : ناصر طهماسب

تدوین : علی مومن علایی

موسیقی : رامتین وطن نیا

صداگذار : مهدی جمشیدی

سال تولید : 1397

مدت : 100 دقیقه

صاحب اثر : سفیر فیلم

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

 

مستند " هاشمی زنده است " که پژوهش و ساخت آن 2 سال به طول انجامیده است، جزئیاتی کمتر شنیده شده از زندگی آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی از دوران کودکی ، مبارزات ، مسئولیت ها و فوت ایشان را روایت میکند.

 

چرا زندگی این پیرمرد 82 ساله برای مردم و مسئولان اینقدر مهم است ؟

چرا مرگ آیت الله هاشمی میتواند معادله های یک کشور را تغییر بدهد ؟

 

تمام وقایع ذکر شده از منابع مکتوب و نقل قول از افراد موثق و نزدیک به آیت الله هاشمی است.


 

مستند هاشمی زنده است

 

 

متن مستند :

شروع مستند با تصاویر آمبولانس و فوت آقای هاشمی شروع میشود ، بخش icu بیم ها و امیدها پشت این در شیشه ای حبس شده اند و چشم ها به تلویزیون خیره شده و منتظر اخبار جدید هستند.

نگاه پزشکان به مانیتور و گوششان به ضربان قلب پیرمردی 82 ساله که یکی از قدرتمندترین افراد ایران است و مرگ و زندگی اش حیات و ممات برخی جریانات سیاسی را به همراه دارد.

 

مستند هاشمی زنده است

 

اکبر هاشمی بهرمانی در اوایل دوره نوجوانی به پیشنهاد پسر عمویش برای تحصیل در حوزه راهی قم میشود و خیلی زود با نبوغش جای خود را در بین روحانیون باز میکند ، در یکی از دیدارهایش با شیخ صادق مرعشی از دخترش خواستگاری میکند و جواب مثبت میگیرد ، البته عفت از اینکه پدر بدون اطلاع او جواب مثبت داده ناراحت میشود ولی چند روز بعد خوابی میبیند که دلش به این ازدواج رضایت میدهد ، زود فرزند دار شدن هاشمی او را مجبور میکند که شرکت کوچکی با چند ماشین تایپ به راه بیندازد.

 

مستند هاشمی زنده است

 

در همین ایام روحیه استکبار ستیزی امام خمینی به حوزه فضای خاصی داده و هاشمی تحت تاثیر ، کتاب سرگذشت فلسطین را ترجمه میکند که مورد توجه دکتر محمد مصدق قرار میگیرد و برای کتاب یادداشت مینویسد و مبلغی هم برای توزیع رایگان آن میدهد اما مطالب کتاب به مذاق رژیم شاه خوش نمی آید و دستور جمع آوری آنها را میدهد.

هاشمی بعد از تبعید امام خمینی وارد مبارزه مسلحانه با رژیم میشود اما امام مبارزه مسلحانه را قبول ندارد و اعتقاد دارد که انقلاب باید از اعماق وجود مردم شکل بگیرد ، چند ماه بعد ساواک هاشمی را به جرم ترور حسنعلی منصور دستگیر میکند ، دوره 7 ماه از تحقیر و شکنجه برای هاشمی آغاز میشود.

هاشمی بعد از آزادی به فکر ظرفیت مبارزه در خارج از کشور میفتد ولی با مشکل گذرنامه روبرو است ، سال 41 هاشمی با ابوالفضل تولیت که از بزرگترین سرمایه داران قم است ، آشنا میشود و ایشان عمده ثروتش را به هاشمی میدهد تا به مبارزین انقلابی کمک کند ، هاشمی نیز برای مدیریت شرکت دژ ساز را تاسیس میکند ، هاشمی با گرفتن پاسپورت به کشوری که خواهر همسرش در آنجا اقامت دارد سفر میکند ( بلژیک ) و اولین چیزی که میخرد پژو 504 است و به خاطر گواهینامه بین المللی که دارد سفرش را به آلمان ، فرانسه ، سوئد ، انگلستان و ایتالیا آغاز میکند ، سفری که کمتر روحانیونی آن را تجربه کرده اند.

هاشمی در حین سفر به لبنان ، سوریه ، ژاپن و الجزایر موفق به دیدار شخصیت های بزرگی مثل امام موسی صدر و یاسر عرفات میشود ، فعالیت های خارجی هاشمی تا جایی ادامه میابد که برای رفع اختلاف بین انقلابیون حتی به آمریکا میرود ، در این سفر به کمک برادرش محمد از 20 ایالت آمریکا دیدن میکند و این فرصتی میشود تا با دیدن پیشرفت خارجی ها ، در رسیدن به اهداف مصمم تر شود ، البته در برخی سفر ها ، خانواده را هم برای گردش میبرد تا هوایی عوض کنند.

 

هشمی زنده است

 

امام خمینی ، هاشمی و چند نفر دیگر را مسئول شورایی دیگر میکند که وظیفه اش تعیین رئیس دولت موقت است و بالاخره امام خمینی بعد از 15 سال تبعید به ایران باز میگردند و مهندس مهدی بازرگان به عنوان اولین نفر مسئولیت دولت موقت را به عهده میگرید ، آیت الله هاشمی نیز کم کم شهرت میگیرد و مصاحبه هایش با رسانه های داخلی و خارجی زیاد میشود.

خرداد 58 هاشمی توسط گروه فرقان مورد ترور قرار میگیرد اما در لحظه ای که تیر میخواهد به سرش اصابت کند ، تیر به شکم او اصابت میکند.

 

هاشمی زنده است

 

بعد از مدتی که حال جسمانی اش بهتر میشود به اولین حج بعد از انقلاب میرود ، در همین زمان سفارت آمریکا در تهران اشغال میشود ، هاشمی به تهران میاید و از حرکت دانشجویان حمایت میکند و تحریم ها را که بلوف سیاسی میخواند.

سخنرانی انقلابی او مورد توجه بیشتر قرار میگیرد و در انتخابات مجلس نفر 14 تهران میشود و رئیس مجلس میشود.

 

هاشمی زنده است

 

در حالی که ارتش صدام خرمشهر را اشغال کرده، رئیس جمهور در پایتخت مشغول بازی های جناحی است.

{بنی صدر: من از شما مردم خواهم ساخت که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتون رو از وجود شما به دستانی که می‌خواهند جمهوری رو به لجن وجود خودشون بیارایند، تنبیه کنیم.}

{هاشمی: آرایی که موافق، موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر به صندوق ریخته شده

177 نفر

از این به بعد آقای بنی‌صدر به عنوان یک رئیس‌جمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده. شعار ها برگرده به طرف آمریکا، علیه آمریکا.}

هفت روز بعد از عزل  بنی صدر، بمبی در مقابل یکی از اعضای مجلس شورای اسلامی منفجر می‌شود.

سید علی خامنه‌ای که امام جمعه تهران است به دلیل جراحت نمی‌تواند به نماز جمعه برود و این فرصتی می‌شود که هاشمی به پشت بزرگ ترین تریبون سیاسی کشور برود و اولین خطبه نماز جمعه خود را بخواند.

{هاشمی: اسلام و علیکم و رحمت الله }

رئیس مجلس با انبوه مشغله‌هایش برای ماموریت‌های مختلف به سفرهای خارجی می‌رود، ولی این بار بدون مشکل پاسپورت، و نه به عنوان توریست؛ بلکه به عنوان یک مقام عالی رتبه ایرانی، با تشریفات خاص بین المللی و با مصونیت دیپلماتیک.

 

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

 

سفر خارجی برای هاشمی فرصتی می‌شود تا بیشتر به تحقق رویایش فکر کند.

شهرت روز افزون هاشمی تا جایی ادامه پیدا می‌کند که مردم تهران در اولین انتخابات مجلس خبرگان او را به عنوان نفر دوم انتخاب می‌کنند و این مقدمه‌ای می‌شود بر نایب رئیسی‌اش در مجلس خبرگان رهبری.

اما تعدد مسئولیت‌ها باعث نمی‌شود هاشمی از مردم و رویایی که سال‌ها به آن فکر کرده بود غافل شود.

{هاشمی: قاچاق از کارهایی بسیار مضرره. نظام اقتصادی رو برهم میزنه. حقوق مردم رو ضایع میکنه. حقوق بیت المال رو ضایع میکنه. منافع سرشار برای یک عده داره. ضرر برای یک عده داره.

از زیر زمین راه درست می‌کنند و سرعت اونقدر زیاده که بنده در ژاپن، فرانسه، انگلیس، آمریکا و آلمان سوار مترو شدم. از نقطه ای که سوار میشه انسان تا پیاده میشه یک ذره برخوردی که مردم رو اعصابش رو ناراحت کنه نداره.

ساله آینده رو میتوانیم سال برنامه ریزی ، سازندگی و سال برداشتن گام‌های بلندی به سوی عظمت و رفاه و تثبیت بیشتر انقلاب به حساب بیاوریم.}

{افشار، مجری خبر: آقای هاشمی رفسنجانی سخنگوی شورای عالی دفاع به مناسبت گرامیداشت ششمین سالگرد جنگ تحمیلی برای امت مسلمان‌مان پیامی دارند.

هاشمی: ما امسال قدرت تجهیز پنج برابر امکاناتی که در سال اول جنگ و سال‌های قبل داشتیم را داریم. علی‌رغم فشارهای اقتصادی که می‌بینید از همه طرف به ما میارند. این نشان حمایت مردمی‌ست و بنابراین ما می‌دونیم از هر جهت وضعمون بهتر از اول جنگه، با اینکه دفاع می‌کنیم. دشمن از هر جهت وضعش بدتره در آستانه شکست قرار گرفته.}

جنگی که همه فکر می‌کردند یکی دوسال طول می‌کشد، عمرش به یک دهه نزدیک می‌شود. هیئت‌های صلح از کشور های مختلف به ایران می‌آیند ولی حاضر نیستند شروط چهارگانه ایران را برای پذیرش صلح بپذیرند:

  • پرداخت خسارت ایران در جنگ
  • به رسمت شناختن مرز بین المللی
  • آزادی اسرای ایرانی
  • تنبیه صدام به عنوان متجاوز و شروع کننده جنگ

 شروطی‌ست که امام خمینی برای صلح معین کرده‌اند.

ولی هیئت‌های صلح نمی‌توانند حق طبیعی ایران از جنگی که با آن تحمیل شده را بدهند.

هاشمی در میان انبوه مشغله‌هایش، در هشتمین سالگرد جنگ مسئولیت جانشینی فرمانده کل قوا را برعهده می‌گیرد.

محسن رضایی در خاطراتش می‌گوید:

هاشمی به نزد امام خمینی می‌رود و به امام می‌گوید ما دوراه داریم. جنگ یا صلح.

امام با توجه به اینکه چهار شرط هنوز از سوی مجامع بین المللی تامین نشده موافق ادامه جنگ است.

هاشمی می‌گوید نیروهای داوطلب مردمی به جنگ نمی‌آیند.

امام میفرماید من دستور جهاد می‌دهم.

هاشمی میگوید ارز هم نداریم.

امام میگوید شما نفت و چیزهای دیگر دارید.

وقتی جانشین فرمانده کل قوا جواب تمام سوال‌های خود را می‌گیرد به سراغ محسن رضایی می‌رود و به او می‌گوید. هر آن‌چه برای پیروزی در جنگ نیاز است را بنویس تا تامین کنم.

محسن رضایی به امید این‌که هاشمی گفته تامین می‌کنم، هرآنچه را برای ارتش قوی و پیشرفته به ذهنش می‌رسد، می‌نویسد.

هاشمی نامه را می‌گیرد و به سراغ روغنی زنجانی، رئیس برنامه و بودجه موسوی می‌رود و از او هم می‌خواهد میزان ارز و امکاناتی که برای ادامه جنگ لازم دارد را بنویسد.

حالا هاشمی دوباره نزد امام خمینی می‌رود و نامه‌ها را مقابل امام می‌گذارد و از غیر ممکن بودن ادامه جنگ می‌گوید.

امام وقتی دلسردی مسئولین را برای مدیریت جنگ می‌بیند مجبور به پذیرش قطعنامه‌ای می‌شود که در آن برای خسارت هشت سال تجاوز و ویرانه‌های جنگ حتی یک دلار هم در نظر گرفته نشده است.

قطعنامه‌ای که جنگ را برای برخی مسئولین تمام می‌کند، اما برای 44هزار خانواده ایرانی که چشم به راه پدران و پسران اسیرشان هستند، جنگ را ادامه می‌دهد.

پذیرش چنین قطعنامه‌ای برای هر رهبر دلسوزی یعنی نوشیدن جام زهر.

 

هاشمی زنده است

 

{هاشمی: بالاخره جمهوری اسلامی به یک تصمیم تاریخی مهمی رسید این روزها که با تصمیم حضرت امام امت، برای پذیرش آتش بس، یک فصل جدیدی رو در تاریخ ما باز خواهد کرد.}

مسئول نبودن برخی مسئولین در برابر وظیفه‌ای که به آنها داده شده، آن‌چنان برای امام خمینی سنگین تمام می‌شود که بعد از پذیرش قطعنامه در یک سال باقی مانده حیات خود دیگر سخنرانی عمومی نمی‌کند.

{انا لله و انا الیه راجعون}

بلافاصله بعد از رحلت امام خمینی خبرگان رهبری برای انتخاب رهبر آینده دور هم جمع می‌شوند و یک جلسه حساس و نفس گیر شروع می‌شود.

اولین موضوع شورایی یا فردی بودن رهبری‌ست که هرکدام بیشترین رای را بیاورد، همراه با دیگر تغییرات قانون اساسی به رای مردم گذاشته خواهد شد.

{هاشمی: آقایانی که با فردی بودن رهبر تو این مقطع، همین مقطع تا رفراندوم موافق هستند، قیام بفرمایند.

بشمارید. 44-5 نفر ایستادند. فردی تصویب شده، حالا باید روی فرد رای بگیریم.

من هم نظرم به شورا بود، ولی وقتی اکثریت گفتند فرد، دیگه جای صحبت نیست.

یک نفر ذهن افراد حاضر در جلسه را به خود مشغول کرده است. فردی که چند ماه پیش مسئولین برای افطار خدمت امام رسیده بودند، بعد از نماز امام ایستاده منتظر آمدنش است.

هاشمی با اصرار آقای مجتهد شبستری و علی اکبر قریشی، خاطره‌ای از امام که شاهدان عینی آن در جلسه حضور دارند را نقل می‌کند.

{هاشمی: ما یک جلسه با روسای قوا و نخست وزیر و احمدآقا خدمت امام بودیم. امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچ‌وقت.

فرد هم ما می‌گفتیم، فردی را نداریم الان که مطرح بکنیم تو جامعه.

امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنه‌ای.

تشریف بیارید.}

{امام خامنه‌ای: خب الان تو همین جلسه چند نفر از آقایون آمدند صحبت کردند، تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم. این چه‌طور همین آقای آذری که اسم بنده را اول بار آوردند تو این جلسه، بنده اگر حکم بکنم ایشون قبول خواهند کرد؟ قطعا قبول نمی‌کنند. نه آقا بعد از رهبر شدن ....

هاشمی: آقای خامنه‌ای

امام خامنه‌ای: ببنید آقا! من ... من در ... بحث تقلید نیست بحث حکمه.

من به هرحال مخالفم.}

{هاشمی: آقایانی که با رهبری جناب آقای خامنه‌ای موافق هستند قیام بفرمایند.

تا الان 57 گفتند.

50 تا باشه رای اورده.

56 نفر ایستادند.

رای آوردند، یه مقدار بیشتر از دو سومه.}

پنج روز بعد قرار است هاشمی برای کنفرانس خبری در مقابل دوربین‌ها ظاهر شوند. خبرنگاران سال‌هاست به حضور هاشمی در مقابل دوربین‌شان عادت کردند. اما امروز دوربین‌ها شان دیگری برای هاشمی قائل‌اند. گویا خبرهای جدیدی در راه است.

{هاشمی: من تا به حال صبرکردم که شاید از میان شخصیت‌های ایران کسی آماده بشه برای نامزدی ریاستی جمهوری، که تا به حال کسی آماده نشده و ناچار پذیرفتم و ...}

خبر خیلی زود میان مردم می‌پیچد و با موج حمایت‌های مردم از هاشمی، رقیبان جدی پای به میدانی که می‌دانند از قبل بازنده‌اند، نمی‌گذارند.

در حالی که هاشمی فقط یک قدم با ریاست جمهوری فاصله دارد، رویای سازندگی ایران که سال‌ها به آن فکر کرده را در ذهنش مرور می‌کند.

قبل از انقلاب که هاشمی سفرهای خارجی را شروع کرد و کشورهای مختلف را دید، یک کشور در آسیا نظرش را بیشتر جلب کرد: ژاپن

کشوری که در جنگ جهانی خانه‌های مردم و صنایعش تا مرز نابودی پیش رفته بود و بدون داشتن منابعی مانند نفت توانست با مدیریت قوی به سطح بالایی از توسع و سازندگی و تکنولوژی برسد و به رشد بالای اقتصادی دست پیدا کند. رشدی که برای مردمش صلح، آزادی و رفاه را به همراه داشت.

 

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

 

به هاشمی خبر می‌دهند که 94 درصد آرا از آن مردی‌ست با رویاهای بلند برای توسعه و سازندگی ایران.

هاشمی با جدیت و انگیزه بیشتر از همیشه کاری را شروع می‌کند، که سال‌ها منتظر آن بود.

{هاشمی: من با همه ی وجودم از این مسئولیت استقبال می‌کنم. همین حالا که رو صندلی نشسته بودم، فکر می‌کردم، واقعا یک نمونه‌ای بسیار بسیار کوچیکی از اونچه که حضرت مولی الموحدین علی بن ابیطالب درباره حکومت به ما فرموده‌اند من در قلبم می‌دیدم. وقتی به خودم مراجعه می‌کنم هیچ گونه، حالا هیچ گونه شاید یکم اغراق باشه، به طور کلی من احساس نفسانی و تمایلات شخصی برای مسئولیت اجرایی که الان دارم به عهده می‌گیرم در خودم نمی‌بینم.}

برای اجرای طرح‌هایی که هاشمی در ذهن دارد رقم 139 میلیارد دلار برآورد شده، که فقط 60 میلیارد آن در خزانه ایران موجود است. اما هاشمی فکر اینجایش را هم کرده و تلاش دارد مسیری جدیدی برای اقتصاد کشور باز کند.

در حالی که کلنگ‌ها خیلی زود محکم بر زمین می‌خورند، دولت تلاش دارد تا سرمایه گذاران داخلی و خارجی را جذب کند که یک خبر نویدی می‌شود برای آینده‌ای بهتر.

{جورج بوش پدر: امروز آمریکایی‌ها هستند که بر خلاف میلشان در سرزمین‌های بیگانه نگه داشته شده‌اند، به خاطر چیزهایی که مسئولش نیستند. در این باره می‌توان همکاری نشان داد و این همکاری تا مدت‌ها به خاطر آورده می‌شود. حسن نیت، حسن نیت می‌آورد.}

رئیس جمهور آمریکا برای آزادی گروگان‌های کشورش در لبنان پیام‌های مختلفی از طریق نماینده سازمان ملل به رئیس جمهور ایران می‌فرستند و پول‌های بلوکه شده و آزادی گروگان‌های ایرانی در اسرائیل را وعده می‌دهد.

هاشمی پیشنهادی که مدت‌ها منتظرش بود را میپذیرد و تلاش بسیاری برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان می‌کند.

{هاشمی: ایران این آمادگی را دارد که با اون کشورهایی از غرب که آمادگی داشته باشند که سیاست برخورد مساوی بدون باج‌خواهی و توسعه طلبی و انحصار طلبی. با این‌ها کار بکنه}

سرانجام با تلاش‌های فراوان ایران، اولین گروگان در اردیبهشت 69 آزاد می‌شود. ولی آمریکا برای لقمه‌ی چربی که وعده داده، تمام گروگان‌هایش را می‌خواهد.

هاشمی با صرف زمان و اعتبار ایران در لبنان، بقیه اسرا را هم آزاد می‌کند.

{آقای اندرسون آزادی شما پیروزی ماست}

حالا نوبت آمریکاست که حسن نیت خود را ثابت کند. ولی خبر یک تقاضای جدید از سمت آمریکا به هاشمی می‌رسد. انتقال جسد یک سرباز آمریکایی از لبنان به آمریکا.

هاشمی که می‌داند اگراین خواسته را هم عملی نکند، از هیچ چیز خبری نیست؛ این درخواست را هم عملی می‌کند.

حالا توپ در زمین کاخ سفید است و دیگر هیچ بهانه‌ای برای آمریکا نمانده است.

جیان دومنیکوپیکو نماینده سازمان ملل که واسطه بین ایران و آمریکاست به تهران می‌آید

و مستقیم به ساختمان ریاست جمهوری می‌رود.

هاشمی فاتحانه وارد اتاق می‌شود. نگاهش به نماینده سازمان ملل و گوشش منتظر شنیدن چگونگی انتقال پول‌های بلوکه شده به ایران است.

وقتی نماینده شروع به صحبت می‌کند، گویا زمان می‌ایستد.

او به هاشمی می‌گوید که کاخ سفید گفته نمی‌تواند برای ایران کاری بکند.

هاشمی بهت زده به او نگاه می‌کند و به فکر فرو می‌رود.

حالا که آبروی کشور را گذاشته و مرده و زنده آمریکایی‌ها را بهشان برگردانده به او می‌گویند که کاری نمی‌کند. تازه آمریکا هم طلبکار هم شده، که معلوم شد ایران در لبنان نفوذ دارد و باید جوابگو باشد.

نماینده سازمان ملل در حالی خاک ایران را ترک می‌کند که هیچ سودی از این معامله عاید ایران نشده است.

روزهای سختی در پیش روست.

اما هاشمی مصمم است تا نشان دهد تدبیریش بلندتر از مشکلات است.

هاشمی از اجرایی نشدن وعده آمریکایی‌ها دلسرد نمی‌شود و به دیپلماسی سرعت بیشتری می‌دهد تا با گرفتن وام‌های خارجی چرخ‌های توسعه و سازندگی با شتاب بیشتری بچرخد.

{هاشمی: الان آب از کجا می آید؟

زن روستایی: آب و شلنگ کشیدن برای ما}

{هاشمی: به خاطر 10 تا نخل، یک خانواده نباید عقب بیفتد از زندگی اجتماعی}

شب و روز مسئولین و کل کشور درگیر سازندگی‌ست. انفجارات، رفت و آمد ماشین‌های سنگین، ساخت سدهای عظیم، شروع به کار در مناطق آزاد تجاری و فعالیت هرچه بیشتر کارخانه‌ها و معادن کشور برای تامین مواد اولیه، نشان دهنده آغاز دوران جدیدی برای ایران است.

زمان زیادی نمی‌گذرد که قطار اقتصاد در ریل جدید خود قرار می‌گیرد و با شتاب برای رسیدن به توسعه و سازندگی حرکت می‌‎کند.

مناطقی که آب را با املاح انگلی می‌خوردند، امروز از آب تصفیه شده استفاده می‌کنند و با لوله کشی گاز، مشغله ماشین‌های حمل کپسول گاز کمتر شده و تاسیس دکل‌های عظیم برق در برخی مناطق تاریکی شب را به روشنایی روز تبدیل می‌کند و کالاهای مرغوب خارجی در ویترین مغازه‌ها به چشم می‌خورد. فروشگاه‌های زنجیره ای برای رفاه بیشتر مردم ساخته می‌شود و دیگر مانند گذشته کمبود اقلام وجود ندارد.  

{هاشمی: این منطقه رو تبدیل کنیم به یک گلستان}

اعتراضات مردمی در مشهد، اسلامشهر و چند شهر دیگر به وضع اقتصادی تلنگری میشود که شاید همه چیز انقدر سفیدِ سفید نباشد.

روزی که هاشمی بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زد، ریلی جدیدی را برای اقتصاد کشور گذاشت و مسیر قطار اقتصاد دهه اول انقلاب را به سمت اقتصاد آزاد تغییر داد. وزرا و مدیران اجرایی هم باید لوکوموتیو اقتصاد را در ریلی حرکت می‌دانند که از مقصد آن بی‌خبرند.

روغنی زنجانی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه بودجه می‌گوید: به دنبال اجرای نظام اقتصادی جدیدی بودیم که با آن بیگانه بودیم. اقتصاد آزادی که هاشمی پایه ریزی می‌کند، درهای واردات کشور را باز می‌گذارد. به‌طوری که واردات از سال 68 تا 72 نزدیک به چهار برابر افزایش پیدا می‌کند و فروشگاه‌ها پر می‌شود از کالاهای وارداتی. اما این واردات منحصر به کالای ضروری نیست.

{هاشمی: ما میگیم اشیاء لوکس استفاده نشه خب این یک شعار نوعی عدالت‌گرایانه و جلوگیری از اشراف و از اشرافیت و تجمل و این هاست. گاهی هست که بعضی از اشیاء لوکس به صرف کل جامعه‌است که استفاده بشه.}

رقم واردات خودرو از سال 1365 تا 1372 بیش از سیصد برابر رشد دارد و تعداد ماشین‌های گران قیمت در کشور افزایش پیدا می‌کند.

سرمایه داران به شکلی مورد توجه دولت قرار گرفتند که بعد از یک دهه ممنوعیت اجازه پیدا می‌کنند در خیابان‌ها مانور تجمل بدهند و با افاده هر چه تمام‌تر بنز، بی‌ام‌و، میتسوبیشی، خانه‌های مجلل، لباس و زینت الات و هرچه که دارند را در چشم مردم فرو کنند و فاصله طبقاتی‌شان را به رخ مردم بکشند.

در بازار سیاه برای ثروت مندان همه چیز فراهم است. از مرسدس بنز گرفته تا ویدیو و سیگار آمریکایی.

{گزارش‌گر: معیارتون برای انتخاب این ماشین چی بوده؟

راننده: ماشین خوب یا بنز یا آمریکایی.

گزارش‌گر: پس تحلیل شما رو از تجمل‌گرایی میتونم سوال کنم چی است؟

راننده: من آدم مجلل دوستی هستم.

گزارش‌گر: این تجملات را دوست داری؟

راننده: دوست دارم، علاقه دارم.}

از هر طرف تبلیغات کالای خارجی از موز چیکتای آمریکایی، تا ریش تراش براون آلمانی و تلویزیون گلداستار مردم را احاطه کرده، این درحالی‌ست که در مقابل مغازه‌ها افراد فقیرتر با کوپن در صف‌های طولانی می‌ایستند تا اقلام اولیه زندگی‌شان را تهیه کنند .

از یک طرف دولت نه تنها درهای واردات را باز گذاشته، بلکه برای تشویق مردم در ازای سفر به جزیره کیش، کارت واردات کالا به مسافران می‌دهد و از طرف دیگر دلالان هم کارگران شهرستانی را اجیر می‌کنند تا با سفر به شهرهای مرزی ترکیه به صورت مسافری بار بیاورند.

در خیابان‌های ترکیه دسته دسته ایرانی‌هایی پرسه می‌زنند که در حال تهیه لیست کارفرمایشان هستند.

سرمایه سالاری رقابتی را در مصرف گرایی ایجاد کرده که نه تنها مسئولین، بلکه برخی از مردم قانع و انقلابی دهه 60 را به سمت اشرافی‌گری کشانده است.

{امام خامنه‌ای: گزارش‌های ناامید کننده‌ای گاهی از یک جاهایی میرسه. انسان واقعا عرق شرم گاهی بر پیشونیش مینشینه از وضع زندگی. ماشین، ماشین لوکس، نو، سیستم بالا، نمی‌دونم جدید. این چه وضعیه که همینطور بی‌حساب وکتاب، جلو هر وزارتخانه‌ای، جلو هر اداره‌ای، ده‌ها ماشین مال مسئولینه اونجا در رنگ‌های گوناگون. کی گفته چنین چیزی؟ گزارش اومده که روحانی عقیدتی سیاسی تو یکی از دستگاه‌ها خودش ماشین داره، ماشین دولتی سوار میشه. بنده نوشتم که حق نداری این کارو بکنی. جواب برای من اومد که این رویه است، همه می‌کنند. این آقا خودش یک ماشین داره که برای خودش لازمه، یکی هم خانومش داره. خب نمیشه که از ماشین خودش و خانومش استفاده کنه. عجب! چه حرفیه؟

بنده الان دارم اعلام می‌کنم. قبلا هم نوشتم و اینو گفتم، حق ندارند آقایون اون وقتی که امکانات شخصی دارند، از امکانات دولتی استفاده کنند.

ماشین دارید، ماشین سوار شید بیاید وزارت خونه‌تون، بیاید به محل کارتون. ماشین دولتی یعنی چه؟ اندازه نگه دارید. ما رو از مردم دور می‌کنه اینها. روحانیون رو از مردم دور میکنه. روحانیون به تقوا، به ورع و به بی‌اعتنایی به دنیا در چشم‌ها شیرین شدند.

مردم رودرواسی ندارند، خدا هم با کسی رودرواسی نداره.}

دولت و شرکت‌های خصوصی از کشورهای مختلف وام‌های کلان گرفته‌اند و حالا زمان پرداخت آن رسیده است و به علت کمبود ارز در کشور قیمت دلار روز به روز افزایش می‌یابد. قیمت رسمی دلار که در سال 1370، 6 تومان بود، بعد دوسال به 165 تومان می‌رسد.

کارمندان و کارگران با تورم 22 درصدی قدرت خریدشان به اندازه‌ای کم شده که کفاف تغذیه خانواده‌هایشان را هم نمی‌دهد، چه برسد به خرید کالای لوکس.

درگیری ها دورو دارد. یک روی آن ضد انقلاب‌اند که فضای کشور را مناسب می‌بینند برای آشوب و روی دیگر مردم‌اند که فشار اقتصادی و فاصله طبقاتی کم ‌طاقت‌شان کرده. اما انگار هاشمی بیشتر یک روی قضیه را می‌بیند.

{هاشمی: الان دوران استفاده از آدم‌های چاقوکش، رذل، اوباش و بی پایه و بی‌بته. و کسانی‌که کارشون همینه که اگر تونستن یه اتوبوسی را آتش بزنن، اگه تونستن یک اداره‌ای رو خراب بکنند.

ممکنه مردمی هم باشند که مشکلاتی داشته باشند ناراضی باشند، اما اونها شرور نیستند. نیروی انتظامی باید جلو تخلف قانونی علنی رو بگیره به هر قیمت.

مراحلی داره که یک جا با نصیحت میشه. یک جا با برخورد باتوم میشه. یک بار برخورد با مسائل بعدی میشه و اگر لازم شد از هر چه استفاده بکنند. و اون ها وظیفشونه نگذارنند خلافی، ناامنی برای مردمی که دارن کار می‌کنند در کشور زندگی می‌کنند اتفاق بیفته.}

حالا رئیس جمهور با فضای فعلی کشور و نگاه مردم نسبت به دولت سازندگی با چالش انتخابات روبه روست. برای هاشمی فقط انتخاب شدن مسئله نیست، بلکه کسب رای بالا در دغدغه‌ی اوست. نزدیک انتخابات از صداوسیما مستندی پخش می‌شود که با نشان دادن پرکاری و سبک زندگی رئیس جمهور، حرف و حدیث‌های پشت سر هاشمی را تاحدودی خنثی می‌کند.

در حالی‌که کمتر کسی حاضر با رقابت با رئیس جمهور فعلی‌ست، اسامی نامزدها منتشر می‌شود. جاسبی، طاهری و توکلی. رقیب جدی در میان این افراد احمد توکلی‌ست که روزی دست چپ دوران ریاست هاشمی بر مجلس بود.

{هاشمی: این یک نظر و یک نظر هم اینه که نه اصلا هیچ مذاکره‌ای نکنند.

توکلی: دلایلش رو هم بگین ...

هاشمی: دومی رو ... صبر کنید ... این آقای توکلی کنار من میشینه و از همه بیشتر شلوغ می‌کنه. {با خنده\ ایشون رو ببرین اونجاها با یکی دیگه عوض کنید.}

در روز انتخابات در حالی که همسر هاشمی در خانه ولیمه سفر حج پسرش، مهدی را می‌دهد، هاشمی مرتب با وزارت کشور تماس می‌گیرد. میزان کم رای دهندگان هاشمی را شوکه می‌کند. رئیس جمهوری که چهار سال قبل 94 درصد رای آورده بود، حالا ان‌قدر محبوبیتش کم شده که این بار با 63 درصد آرا، میتواند حکم ریاست جمهوری خودش را بگیرد.

هاشمی از کاهش 31 درصدی رای خود ناراحت شده، ولی همچنان به سیاست‌هایش اطمینان دارد و با قدرت آنها را ادامه می‌دهد.

با ادامه این سیاست‌ها قیمت ارز باز هم افزایش پیدا می‌کند و مردم فشار تورم 35 درصدی را تجربه می‌کنند. اما افزایش قیمت‌ها و تورم 35 درصدی برای مردم قابل تحمل‌تر است تا وقتی که خبر اختلاس در دولت هاشمی را می‌شنوند. اختلاسی 123 میلیاردی، توسط فردی صورت گرفته که با شروع جنگ کشور را ترک کرد و با پایان جنگ به ایران برمی‌گردد و در دولت سازندگی به عنوان سرمایه‌گذار بخش خصوصی شروع به فعالیت اقتصادی کرد.

{مجری خبر: سرانجام با تایید حکم دادگاه در مورد فاضل خداداد، عامل اصلی اختلاس 123 میلیارد تومانی از بانک صادرات ...}

خبر اولین اختلاس در جمهوری اسلامی برای هاشمی و دولتش تا حدی گران تمام می‌شود

که حاج احمدآقا پسر امام خمینی نیز به آن اعتراض می‌کند. او نه تنها به اختلاس‌ها، بلکه به مدیریت اقتصادی دولت انتقاد جدی وارد می‌کند و از وام‌های خارجی می‌گوید که هاشمی در گذشته معتقد بود:

{هاشمی: این مقدار قدرت داریم که این چرخ‌ها رو به حرکت در بیاوریم و گرفتاری‌هایی بدهی خارجی را نداریم. یکی از خواب‌هایی که برای ما دیده بود استکبار، این بود که ما را در این جنگ گرفتار قرض بکنه و بدترین چیز قرض‌های خارجی‌ست.}

بحران بدهی‌های خارجی باعث شوک به بازار ارز می‌شود و با انبوه واردات هر روز تورم بالاتر می‌رود.

حاج احمدآقا می‌گوید: مگر نمی‌گفتید که استقراض خارجی نداریم، پس چرا هر روز التیماتوم از سمت کشورهای مختلف می‌آید و هیچ‌کس هم نیست که پاسخ‌گو باشد. بی سروصدا دلار را گران کردید و همه‌چیز را گردن آمریکا می‌اندازید.

فرزند امام خمینی از اختلاس هایی که خبرهایش پشت سر هم می‌آید و طنز تلخ نشریه گل آقا هم شده می‌گوید.

{کاریکاتورهای نشریه گل آقا:

چه خبره سرکار؟ من همه‌ش 300 میلیون تومن سوء استفاده کردم، انتظار داری این همه پله رو برم بالا!؟

شاغلام با اشاره به بانک مرکزی: آقای دکتر، نمی‌دونم چه چیزی خورده، چند ساله هی قرض بالا میاره! 

بی زحمت ببینید، آقای آقازاده چیزی به حساب ما واریز نکرده؟!

باز هم نمیبینم! تورم، گرانی، بیکاری، بوروکراسی و مسکن.

وزیر بهداشت: دارو نداریم پدر جان، میخواهی جاش چند تا اختلالگر ببر!}

این حرفا بغض فروخورده‌ی بسیاری از مردم است، البته دولت برای قشر کم درآمد برنامه دارد و با تبلیغات توصیه می‌کند نان خور کمتری بیاورند تا با فرزند کمتر زندگی‌شان بهتر شود.

مانور تجمل سرمایه سالارها در کشور اوضاعی را به وجود می‌آورد که افراد می‌خواهند حسرت نداشته‌هایشان را از پول بیت المال جبران کنند و خبرهای رشوه روز به روز افزایش پیدا می‌کند.

هاشمی درباره پدیده ای که در دولتش شروع شده می‌گوید اگر یک سدی می‌سازیم و چندین میلیارد خرجش می‌شود، حالا 500 میلیون هم اختلاس بشود، اشکالی ندارد. مهم آن است سدی که ساخته شده و می‌ماند برای مردم.

مردم در حالی به استقبال نوروز 1374 می‌روند که امید دارند سال جدید قیمت‌ها و تورم کاهش پیدا کند. دولت افسار قیمت‌ها را به دست بازار می‌دهد و سرمایه سالاران هم هر روز در بازار قیمت‌ها را افزایش می‌دهند. این افزایش تاجایی ادامه پیدا میکند که تورم به رقم نجومی 49 درصد می‌رسد که این میزان تورم در کارنامه هاشمی به لکه سیاه تبدیل می‌شود.

با فرا رسیدن انتخابات مجلس پنجم، مخالفان رئیس جمهور که برای مجلس چهارم توسط وزارت کشور رد صلاحیت شده بودند، از حضور جدی در انتخابات منصرف می‌شوند. در این شرایط فائزه هاشمی که مسئولیت ریاست فدراسیون اسلامی ورزش زنان را برعهده دارد می‌خواهد وارد قلب قانون گذاری کشور شود و اعلام کاندیداتوری می‌کند و سعی می‌کند نام خود را در لیست های مختلف قرار دهد.

در نهایت با تبلیغات فراوان، فائزه هاشمی در حالی نفر دوم تهران می‌شود که مادرش از این نتیجه راضی نیست و عقیده دارد فائزه نفر اول شده است، ولی با دست کاری آرا اورا نفر دوم معرفی کرده‌اند.

نسیم رفتن دولت توسعه وزیدن گرفته که هاشمی احساس می‌کند برای تحقق رویای توسعه و سازندگی زمان بیشتری نیاز است.

{هاشمی: دانشگاه گیلان رفتم اونجا یکی از اساتید خودشو به من رسوند، گفت ما یک بررسی کوتاهی کردیم، دیدیم از زمان هخامنشیان تا امروز، گفت هیچ‌وقت این مقدار کار در پهنه وسیع کشور نمیشده و اگر این دوره بتوانه 10، 15 سال ادامه پیدا بکنه، ایران میرسه به اونجایی که ایران حق داشته در گذشته.

تو همین تهران، شما همینطوری راه برید. تو شهر میفهمید زیر زمین مترو و این کانال‌های فاضلاب و هدایت آب ها و این لوله کشی گاز و برق رو همه خیابان‌ها دائما داره انجام میشه.

روی زمین این خیابان ها، این پارک ها و این پیاده روها و پل ها را می‌بینید. در فضای این برج‌هایی که مرتب داره بالا میره می‌بینید. این وضع توی همه کشوره.}

عده‌ای در تلاش‌اند تا قانون برای هاشمی استثنا قائل شود تا محدودیت دو دوره ای را تغییر دهند. اما با ورود رهبری این قانون محکم سرجای خود می‌ماند.

نوروز سال 76 در حالی فرا می‌رسد که عده‌ای از مسئولین و قشر مرفه جامعه به کیش و سفرهای خارجی می‌روند و برخی از مردم چند سالی‌ست که نمی‌توانند برای فرزندشان حتی لباس نو بخرند. ریتم زندگی تند شده و دارندگی و برازندگی حرف روز. خیلی از مردم با ولع میدوند تا از ثروت دوران عقب نمانند.

تیترهای درشت تغییرات سیاسی، بالا و پایین شدن شاخص بورس و ارز مخاطب بیشتری دارد تا خبر تکه‌ای از روزنامه که نوشته همسری جانباز برای مشکلات مالی کلیه خود را فروخت.

{بخشی از فیلم آژانس شیشه‌ای: آقا دیگه توهین بسه، بفرمایید بیرون. بفرمایید خواهش میکنم. ببینم مگه برای اون هشت سال کشت و کشتار از من اجازه گرفتی که الان حق و حقوق تو از من میخوای. برو این وظیفه رو از همون کسایی بخواه که اونا بهت تکلیف کردند برو خواهش میکنم. مگه اینجا بنگاه خیره است. یک ساعته تحملت کردم.

مرده یک چیزایی گف که احساس کردم پرده یه گوشم پاره شد و دیگه چیزی نمی‌شنوم دچار حالی شدم، که سال ها فراموشش کرده بودم. فقط لحظه حمله تو من زنده می‌شد.}

حال و هوای کشور رفته رفته انتخاباتی می‌شود و سردار سازندگی در حالی که بر روی صندلی مخصوصش تکیه زده، آخرین مصاحبه‌هایش را در کسوت رئیس جمهور انجام می‌دهد.

{خانم پوریامین: امروزه شما چه تفاوت‌های فاحشی در مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با دوران ریاست جمهوری‌تون در سال 68، با اولین روزهای دوران ریاست جمهوری خودتون احساس می‌کنید؟ حالا بیشتر به مسائل اقتصادی باز اشاره فرمودید ولی ...

مجری مرد: خانم پوریامین، بیشتر روزهای اول و با روزهای آخر رو میخوان مقایسه داشته باشند.

پوریامین: خصوصا در مسائل سیاسی و فرهنگی.

هاشمی: من میگم همه اونچه که اون روز مشکل بود، الان مشکل نیست دیگه. همه بدون استثناء. دیگه نه کسر بودجه‌اس، نه کسری ارزه و نه همین‌هایی که من گفتم، هیچیش نیست. شما حالا به عنوان افراد آشنا و مطلع بگید چی از مشکلاتی که اون زمان شمردین باقی مونده.}

{گزارش‌گر: گزارش‌هایی از افتتاح پروژه هایی که مشخصاتش رو به ترتیب اعلام خواهند کرد برای ما پخش بکنند}

با این‌که احداث پروژه‌های عمرانی ادامه دارد، ولی محبوبیت هاشمی به شدت کاهش پیدا کرده. مردم نمی‌توانند شروع اختلاس‌ها، گرانی، تورم، رونق گرفتن دوباره کاخ نشینی و تغییر ارزش‌های انقلاب که پایش خون داده‌اند را با احداث چند پروژه عمرانی فراموش کنند.

محمد خاتمی سعی می‌کند با ابراز مخالفت با سیاست‌های هاشمی رای مردم را کسب کند و رقیب محمد خاتمی ناطق نوری‌ست که مردم او را حامی دولت هاشمی می‌دانند.

خاتمی با شعار «توسعه سیاسی» در ذهن مردم به قهرمانی مخالف دولت فعلی و ناجی آینده تبدیل می‌شود.

{دختری بدحجاب: خاتمی رئیس جمهور ماست، ما همه جوانان همش به اون رای میدیم.}

این ذهنیت مردم، رویای خاتمی را برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری را محقق می‌کند.

{گزارش خبری: آقای سید محمد خاتمی دارای 20078187 رای.

آقای علی اکبر ناطق نوری .....}

{مجری خبر: رئیس جمهور درباره محور کار دولت آینده و تصمیم‌گیری کشور گفته‌اند:

باتوجه به این‌که در برنامه‌های آقای خاتمی تکیه بر سازندگی و توسعه کشور جزء شاخص‌ترین برنامه‌ها بود، مطمئنا در آینده نیز سازندگی و توسعه کشور محور کارها قرار خواهد گرفت.}

گزینه مورد نظر هاشمی رای نیاورده، ولی او از انتخاب خاتمی هم ناراضی نیست و با چهره‌ای خندان در تنفیذ دولت جدید شرکت می‌کند؛ چهره‌ای که شاید در آینده انقدر خندان نباشد.

خاتمی که با نقد سیاست‌های هاشمی رای می‌آورد، اما با کوچ وزرا و مدیران هاشمی به دولتش هیچ مشکلی ندارد، تا جایی که همراه با وزرا حسن حبیبی معاون اول دولت سازندگی با همین سمت به دولت اصلاحات، منتقل می‌شود.

اصلاح‌طلبان چند ماه بیشتر نیست که روی کار آمده‌اند که شهردار سابق تهران و مدیر نمونه‌ی هاشمی، که در انتخابات نیز از حامیان سر سخت خاتمی بود به جرم اختلاس دستگیر می‌شود.

{کرباسچی: من بازی نکردم ... هی دائم در روزنامه‌ها گفته‌اند اختلاس میلیاردی، فساد اخلاقی ...}

قهرمان دیروز، به اختلاس‌گر امروز برای اصلاح‌طلبان تبدیل شده و این یعنی خطری برای آینده اصلاحات.

روزنامه‌های اصلاح‌طلب سریع تیتر می‌زنند که کرباسچی نانی‌ست که هاشمی در سفر اصلاح‌طلبان گذاشته است و کرباسچی را که در انتخابات ریاست جمهوری برای اصلاح‌طلبان فرصت بود به تهدیدی برای امروز هاشمی تبدیل می‌کنند.

هاشمی هم سعی دارد در نماز جمعه کرباسچی را تطهیر کند، ولی مردم نمی‌توانند حمایت هاشمی از یک اختلاس‌گر را تحمل کنند و با فریادهایشان صحبت‌های او را قطع می‌کنند.

{شعار نمازگزاران: غارتگر بیت المال اعدام باید گردد}

{مصاحبه یکی از مردم: به این مرد اعتماد داشتند و این شخص را سر این کار گذاشتند و این شخص اگر به این کار خیانت کرده، قاطعانه باید به جزای اکبر برسونن، چون مردم در این راه خون دادند، شهید دادند، مال دادن}

در نهایت با تلاش‌های خاتمی، کرباسچی از زندان آزاد می‌شود و هاشمی متوجه می‌شود امروز کت تن شخص دیگری‌ست.

هاشمی همواره مورد تنفر و حمله اصلاح‌طلبان است و در روزنامه‌های‌شان مدام او را تخریب می‌کنند. شاید هاشمی نداند که این تخریب‌ها برای چیست، اما حجاریان، یکی از مهره‌‌های اصلی اصلاح‌طلبان می‌گوید یک صندلی جای نشستن دو نفر نیست و این یعنی برای اصلاح‌طلبان تنها رقیب آینده هاشمی‌ست.

موسوی خوئینی‌ها، یکی از افراد تند جریان چپ که امروز لباس اصلاحات به تن کرده، در جریان قتل‌های زنجیره‌ای روزنامه‌اش با یک تیتر توقیف و جرقه‌ای می‌شود برای شعله‌ی دعواهای کف خیابان. {تیتر روزنامه سلام: سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است.}

توسعه سیاسی از حالت مدنی خارج شده و به کف خیابان می‌آید. ضد انقلاب هم که همیشه منتظر فرصت است در خیابان آتش‌گردانی می‌کند. در نهایت مردم به خیابان می‌آیند و قائله را می‌خوابانند و پس از آن هاشمی در نماز جمعه موضع خود را اعلام می‌کند.

{هاشمی: معلومه که یک گروه کوچیک نمیتونه یک جریان راهپیمایی و تظاهرات خیابانی رو اداره بکنه. تظاهرات خیابانی در شرایط هیجان‌انگیز و حضور دشمن بسیار خطرناکه. این الواطی که آمدند این همه خسارت وارد کردند ...}

با موضع‌گیری هاشمی اصلاح‌طلب‌ها شدت تخریب‌ها را افزایش می‌دهند.

و کمتر از 7 ماه بعد کتابی به عنوان «عالیجناب سرخپوش» علیه هاشمی منتشر می‌کنند. این تخریب‌ها تاجایی ادامه پیدا می‌کند که هاشمی تصمیم می‌گیرد برای انتخابات مجلس، با لیستی از معتمدانش در مقابل اصلاح‌طلب‌ها، وارد گود انتخاباتی شود.

قلم‌های روزنامه اصلاح طلب آماده اند تا تمام خدمات و سازندگی دوران مدیریتش را خط خطی کنند.

{خبرنگار: نظر به اینکه مسئول ستاد انتخاباتی کشور از متعصب‌ترین افراد جناحی‌ست، به اعتقاد شما چه تمهیداتی باید اندیشیده شود تا در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی بی‌طرفی دستگاه‌های اجرایی حفظ شود؟

هاشمی: در مورد نگرانی‌های از سلامت انتخابات این‌که وزارت کشور از یک طیف باشه، من این رو مشکل جدی نمی‌بینم. و این طرف هم شورای نگهبان هست، به عنوان ناظر. واقعا میشه که وزارت کشور بی‌طرفی رو مراعات بکنه و شورای نگهبان هم بی‌طرفی رو مراعات بکنه و بگذارند مردم همون‌که میخوان انجام بدهند. قوانین هم واقعا محکمه، نظارت هم جدیه، من هم خیلی نگران نیستم.

در نهایت تخریب روزنامه‌ها نتیجه می‌دهد و هاشمی نمی‌تواند وارد مجلس شود، اما اعتراضش و بازشماری برخی صندوق‌ها او را نفر 30 تهران می‌کند. اصلاح‌طلبان که تخریب هاشمی برایشان حد و مرزی ندارد، با تمسخر او را خطاب می‌کند

{محمدعلی ابطحی: من فکر می‌کنم که نتیجه روشن شده و نتیجه خیلی قاطعی هم روشن شده در پیروزی اصلاح‌طلبان و دلیلی هم نمی‌دیدم برای اینکه غیر از این بشه.}

برای فردی‌که جزو نفرات اول تهران و رئیس سه دوره مجلس بوده، 30 ام شدن یک شکست بزرگ محسوب م‌یشود.

هاشمی یک روز قبل از بازگشایی مجلس ششم، از نمایندگی انصراف می‌دهد و بعد از چند ماه تلخ و سخت که روزنامه‌ها زندگی سیاسی او را شخم زده‌اند، به رامسر می‌رود.

قطار اقتصاد کشور همان مسیری را می‌رود که در دولت قبل ریل آن گذاشته شده بود. این روزها اصلاح‌طلبان بیشتر وقت کشور را صرف توسعه سیاسی می‌کنند.

اما هاشمی اولویت‌هایش تغییر کرده و رویای ریاست جمهوری مجدد را در سر می‌پروراند.

همیشه فکرهای جدید می‌توانند راه‌گشا باشند. هاشمی به این نتیجه می‌رسد که باید با مردم به شکل دیگری صحبت کند، با رفتار و شیوه‌های جدید. این بار او به جای سردار سازندگی با شعار «هاشمی 2005» می‌خواهد با اصلاح‌طلبان دوئل کند.

در مستند تبلیغاتی سعی می‌کند رابطه‌اش با جوانان را خوب و صمیمی نشان دهد.

{یک دختر جوان: شما دوران جوانیتون چه کاری انجام دادید که روتون نشده اونو بگید

هاشمی: شما چه کار کردید؟ همه یک کاری کردن، من هنوزم روم نمیشه بگم.}

حرف های جدیدی می‌زند.

{دختری جوان: خواستم بدونم نظر شما در مورد مُدِ لباس چیه یا این‌که در مورد رنگ و تیپ لباس خانم‌ها فکری دارین؟

هاشمی در خطبه‌های اول انقلاب: خانم‌هایی که فکر می‌کنند به نام آزادی اون‌ها این حرف‌ها زده میشه. وقتی که جنس زن رو غرب به صورت مانکن توی ویترین فروشگاه میزاره که یک سینه بندی رو نمایش بده یا یک شورتی رو نمایش بده یا یک زیرپوشی رو نمایش بده این آزادی زنه؟ این ارزش زنه؟ زن برای معرفی کردن کرست خلق شده که مانکنش بکنند. اگر زن‌ها یک ذره شعور داشتند همین یه نقطه کافی بود شورش کنند ما که برای این نیستیم آزادی زن اینه؟

هاشمی در مستند انتخاباتی و در پاسخ به این دختر: مّدِ لباس اینا آزاده، شکل لباس، رنگ لباس، بستگی داره به میل خود افراد خانواده‌شون، فضاشون ...

پسری جوان: هر جور لباسی؟

هاشمی: بالاخره لباسه دیگه، لباس باشه، بی‌لباسی نه.}

{27 خرداد 1384}

 انواع تبلیغات انتخاباتی در کنار اجماع نکردن اصلاح‌طلبان روی یک گزینه، باعث می‌شود هاشمی از سد اصلاح‌طلبان عبور کند و به مرحله دوم راه پیدا کند.

حالا با خارج شدن اصلاح طلبان از گردونه‌ی انتخابات، فقط یک مانع کوچک مانده تا کار نیمه تمامش را تمام کند. آن پیروزی بر فردی‌ست که روزی استاندار دولتش بود و توانست در سال 78 گوشه‌ای در لیست هاشمی برای انتخابات مجلس ششم پیدا کند.

حالا آن فرد تمام قد در مقابل هاشمی ایستاده است.

{احمدی نژاد: بله بنده هم محمود احمدی نژاد هستم.}

عده‌ی زیادی از اصلا‌ح‌طلب‌ها به خاطر اشتراکات فکری با هاشمی از او حمایت جدی می‌کنند و مردم باید تصمیم بگیرند چه کسی به پاستور برود.

در کمال ناباروری احمدی نژاد می‌تواند بالاترین پست اجرایی کشور را در اختیار بگیرد.

{خبرنگار صداوسیما: جناب آقای محمود احمدی نژاد با 17248782 رای به عنوان ششمین رئیس جمهور و در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به عنوان رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده اند.}

هاشمی مانند مجلس ششم این بار هم به نتیجه انتخابات اعتراض دارد. رای به احمدی نژاد، نه بزرگی به هاشمی و اصلاح طلبان است.

اصلاح‌طلبان که نیروهایی جدیدی را در حلقه مدیران می‌بینند، تلاش می‌کنند به هاشمی رفسنجانی نزدیک‌تر شوند تا برای این مهمان‌های ناخوانده فکری شود.

تلاش اصلاح‌طلبان بی‌ثمر نمی‌ماند و هاشمی پدر خواندگی جریان جدید را برای جریاناتی جدید می‌پذیرد.

روزنامه‌ها فعال می‌شوند و تمام حرکات دولت را نقد و گاهی هم تخریب می‌کنند. هاشمی به ظاهر کم‌کار شده است، ولی تمام تلاشش را می‌کند تا برای رسیدن به هدفی مشترک با اصلاح‌طلبان گام بردارد.

دو سال از انتخابات ریاست جمهوری می‌گذرد که هاشمی به عربستان سفر می‌کند. در این سفر مانند گذشته خانواده با او همراه می‌شود. اما این‌بار یکی از فرزندان به طور جدی در قاب دوربین‌ها دیده می‌شود و سعی دارد پا به پای پدر راه برود.

دیپلماسی هاشمی آن‌قدر قدرتمند است که حتی مهمان پادشاه عربستان می‌شود.

بالاخره وقت برداشت محصول چند ساله روزنامه‌ها فرا می‌رسد. عده‌ای می‌گویند استراتژی هاشمی برای انتخابات، به صحنه آوردن محمد خاتمی‌ست.

هاشمی اعتقاد دارد در بدترین شرایط انتخابات به دور دوم میرود. خاتمی اعلام کاندیداتوری می‌کند، اما چند روز بعد موسوی هم اعلام کاندیداتوری کرده و خاتمی با دلخوری نامه انصرافش را می‌نویسد.

بعد از روز ثبت نام و تایید صلاحیت‌ها ماراتن انتخابات در حالی شروع می‌شود که هاشمی نقش هرکسی را مشخص کرده است.

از فرزندان نه تنها فائزه باقدرت به میدان آمده است، بلکه مهدی هم از یک سال قبل پنج‌شنبه هر هفته در ساختمان دانشگاه ازاد، جلسه‌ای برای برنامه ریزی انتخابات 88 برگزار می‌کرد.

انواع تبلیغات و میتینگ‌های خیابانی طبق برنامه و با قدرت جلو می‌رود تا بعد از شکست‌های پی در پی هاشمی به یک پیروزی بزرگ دست پیدا کند، اما مناظره‌ها روی دیگر انتخابات رو نشان می‌دهد.

احمدی نژاد: این هزینه سنگین تبلیغاتی شما از کجا میاد؟ آقای موسوی من دوست دارم شما رو. این چه نحوه هزینه کردنی‌ست؟ از کجا میاد؟ اما جناب آقای موسوی، بسیاری از مدیران شما و آقای هاشمی دست خالی اومدند با یه امتیاز دلار 7 تومنی یا واردات و صادرات میلیاردر شدند. استات اویل بی‌قانونی است که طرف میاد این جا محاکمه میشه، محکوم میشه، از زندان فراری داده میشه و میره خارج و تهش پسر آقای هاشمی‌ست. بی‌قانونی در پسران بعضی از همین آقایونی‌ست که امروز از شما حمایت می‌کنند.

 شاید هاشمی فکرش را نمی‌کرد که احمدی نژاد چنین قماری بکند.

چند روز بعد هاشمی تاب نمی‌آورد و نامه‌ای به رهبری می‌نویسد از آتش‌فشانی که از درون سینه‌ها تغذیه می‌شود خبر می‌دهد.

در حالی که فضای انتخابات دو قطبی شده، مردم تصمیم می‌گیرند که چه کسی پیروز این میدان شود.

در ساعت ابتدایی رای‌گیری یک ویدیو در گوشی‌های موبایل دست به دست می‌شود.

{گزارش‌گر: حاج خانم توصیه‌تون به هوادارا چیه به نامزدها بعد از روز انتخابات؟

عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی: اگر تقلب کردن بریزن تو خیابون‌ها.}

شمارش آرا تازه شروع شده که موسوی به جمع خبرنگاران می‌رود.

{موسوی: برابر اطلاعاتی که ما ستادهامون داریم در سطح کشور، برنده قطعی، برنده قطعی با نسبت آرای بسیار زیاد اینجانب هستم.}

فردای انتخابات نتیجه شمارش آرا معلوم می‌شود.

مجری خبر صداوسیما: عصر امروز رسما نتایج نهایی شمارش آرای دهمین انتخابات ریاست جمهوری رو اعلام کرد.

آقای محمود احمدی نژاد با بیش از  24 و  نیم میلیون رای، دومین بار رای اعتماد مردم را کسب کرد.

اصلاح‌طلبان بیانیه‌های مختلفی می‌دهند از تقلب گسترده و از طرفدارهای‌شان می‌خواهند به خیابان‌ها بیایند. ضد انقلاب هم با تمام قوا سعی می‌کند اعتراضات با آشوب و درگیری همراه باشد.

در میان فرزندان هاشمی، فائزه فعالانه در کف خیابان حضور دارد.

{امام خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه: من به همه‌ی این آقایون، این دوستان قدیمی، این برادران، توصیه می‌کنم برخودتون مسلط باشید، سعه‌ی صدر داشته باشین. زور آزمایی خیابانی بعد از انتخابات کار  درستی نیست، بلکه به چالش کشیدن اصل انتخابات و اصل مردم‌سالاری‌ست. من از همه میخوام به این روش خاتمه بدهند. اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون رو زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم رو کور بکنند، چه بخواهند چه نخواهند، مسئول خون‌ها و خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها اونهایند.}

28 روز بعد از سخنرانی رهبری، هاشمی در نماز جمعه‌ای که حال و هوایی خاص دارد، سعی می‌کند آب ریخته شده رو به جوی برگرداند و همه را به قانون‌گرایی دعوت بکند، اما حرف‌های دیگری هم می‌زند، که حضار واکنش نشان می‌دهند.

{هاشمی: لازم نیست در این شرایط ما افرادی رو به این نامی که الان هست تو زندون داشته باشیم. اجازه بدیم اینها بیان به خانواده‌هایشون برسند.

{شعار الله اکبر مردم}

هاشمی: نگذاریم که ... نگذاریم به خاطر زندانی بودن یک عده دشمنان ما، ما رو سرزنش کنند، شماتت کنند، برای ما بخندند، برای ما نقشه بکشند. ما اینقدر خودمون باید رشادت و حلم و صبر داشته باشیم که همدیگر رو تحمل کنیم این ...}

{شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران}

هاشمی که در دوران جوانی کتاب سرگذشت فلسطین را نوشته بود و روزی درباره لبنان می‌گفت:

{هاشمی در ابتدای انقلاب: بچه‌هاتونو نفرستین به لبنان اونجا به ما چه؟ خیلی هم به ما ربط داره. اصلا ما معتقدیم که جنگ عراق که بر ما تحمیل شد بخاطر اسرائیل بود. اصل مسئله که برای ما مسئله، مسئله یک خاک نیست. مرز ما عقیده است. ما به عنوان مسلمان، به عنوان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، جزو وظائف خودمون می‌دونیم همین‌طور که در ایران جنگیدیم، در لبنان هم بجنگیم. اونجا هم محروم‌ هست، اونجاهم مظلوم هست، اونجا هم اسلام هست، اونجا هم کفر مقابل ماست ...}

این روزها به خاطر رسیدن به هدفش حاضر است روی تمام گذشته‌اش قمار کند و دیگر نیز غزه حمایت میکند و نه از لبنان.

کم کم پرده‌ها کنار می‌رود و خبرهایی از پشت پرده به گوش مردم می‌رسد.

{محمدعلی ابطحی: از روی اعتقاد دارم این نکته رو دارم میگم. آقای مهندس موسوی از سر نادانی وارد این ماجرا شد. آقای خاتمی از سر خیانت وارد این ماجرا شد. آقای هاشمی رفسنجانی از سر انتقام‌گیری وارد این ماجرا شد.}

بعد از 8 ماه درگیری در کف خیابان و تیتر یک شدن آشوب‌های ایران در رسانه‌های جهان، در حضور مردم غائله به پایان می‌رسد.

محبوبیت هاشمی در افکار عمومی بسیار کم شده و خودش هم ترجیح می‌دهد فعالیتش را نسبت به گذشته کمتر کند، و با اینکه رئیس پیشین خبرگان بود برای دوره‌ی جدید کاندیدا نمی‌شود؛ ولی کم کار شدن فردی مثل هاشمی به معنای کنارکشیدن از عرصه سیاسی نیست. گاهی برنامه‌ها اقتضاء می‌کند افراد کمی کم کار شوند.

احمدی نژاد توانست با استفاده از مدیران جوان و روحیه مردمی تحولی جدی نسبت به مدیریت 16 سال گذشته ایجاد کند، ولی مسیر حرکت اقتصاد کلان کشور را هیچ تغییری نمی‌دهد و قطار اقتصاد در ریل قبلی خود حرکت می‌کند. مانند گذشته بازار بعد از یک دوره تب به تشنج می‌رسد و قیمت ارز و سکه روز به روز بالا می‌رود.

{یک شهروند در بازار: درآمد کمتر شده، هزینه‌ها بیشتر شده دقیقا خرج بیست و یک، ده بیسته. نمیخونه باهم.}

احمدی نژاد در دوره دوم به شکلی سیاسی کار شده که عده‌ای معتقدند صندلی قدرت او را هم فریب داده و هر که در دولت با او مخالفت کند، سریع حذف می‌شود.

با این شرایط مردم که عدم مدیریت دولت را در اقتصاد می‌بینند، به دنبال فردی اجرایی می‌گردند که اوضاع را سامان‌ دهد. رسانه‌ها از این فرصت استفاده کرد و هاشمی را ناجی وضع موجود معرفی می‌کنند.

فضا برای حضور هاشمی آماده می‌شود.

جوان‌ترها از حضور هاشمی استقبال می‌کنند.

{یک جوان: تنها کاندیدایی که مورد علاقه من هستش، حالا خوده آقای هاشمی هستش و مطمئنا چون آقای هاشمی حالا هم به اصطلاح مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند و همین که به اصطلاح 8 سال مملکت دست ایشون بوده، خب خیلی بهتره آقای هاشمی یعنی ارجحیت دارند نسبت به بقیه کاندیداها.

افرادی هم که حافظه تاریخی‌شان آنها را یاری می‌کند نظر متفاوتی دارند

{یک شهروند: من همچین موافق این کار نیستم. یعنی آقای رفسنجانی اون 8 سالی هم که ریاست جمهوری داشتن، همچین عملکرد مثبتی به اون صورت نداشتند.}

هاشمی به ناطق نوری پیشنهاد می‌دهد که کاندیدا شود، اما اون که تجربه تلخ انتخابات سال 76 را هم دارد نمی‌پذیرد. در نهایت روحانی که اکثر سمت‌هایش را با امضای هاشمی گرفته است، این پیشنهاد را قبول می‌کند.

از میان اصلاح طلبان هم عارف کاندیدا می‌شود.

لحظاتی مانده تا ثبت نام در ستاد انتخاباتی تمام شود که اسکورت هاشمی به همراه ماشین شخصی‌اش وارد وزارت کشور می‌شود. هاشمی آماده تا در سن 79 سالگی مجددا شانس خود را برای تصدی بالاترین پست اجرایی کشور امتحان کند.

چند روز بعد شورای نگهبان عدم احراز صلاحیت هاشمی را اعلام می‌کند.

و حالا روحانی و عارف ماموریت پیروزی را در این ماراتن را دارند.

{عارف: آمده‌ام با اجرای دقیق هدفمند کردن یارانه‌ها، پنیر و گردو تخم‌مرغ را دوباره بر سر سفره‌ها بیاورم.

روحانی: برنامه من نجات اقتصاد کشور است.}

هاشمی خوب می‌داند داشتن دو کاندیدا، یعنی شکست اصلاح‌طلبان. به عارف می‌گویند باید کنار برود و طبق برنامه قبلی عارف به نفع حسن روحانی انصراف می‌دهد.

حالا هاشمی یک نفر را در مقابل تعدد کاندیداهای اصول‌گرا گذاشته است و احتمال  اینکه حسن روحانی یکی از دونفری باشد که به دوره دوم انتخابات راه پیدا کند، افزایش می‌یابد.

فردای انتخابات در کمال ناباوری در همان دور اول روحانی پیروز انتخابات می‌شود.

{مجری: جناب آقای حسن روحانی با اختصاص 18613329 رای، حائز اکثریت آرا شدند و به عنوان رئیس جمهور منتخب انتخاب شدند.}

هاشمی آن‌قدر خوشحال است که بعد از مراسم تنفیذ به همراه روحانی می‌رود تا لحظه تحویل گرفتن دفتر کار رئیس جمهور از احمدی نژاد را از دست ندهد.

{هاشمی: آمدم احوال‌شون رو بپرسم، ببینم پیشرفت می‌کنه کارهاشون یا نه. دیدم خوبه. همین الان سازمان‌دهی خوبی کردن و دارن جلو میرن. امیدواریم به نتیجه برسه}

دولت تدبیر و امید کابینه‌اش را با وزرایی تشکیل می‌دهد که جزو موثرترین افراد در تغییر ریل اقتصادی دهه70 بودند.

در همان روزهای اول، روحانی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک می‌رود.

{گزارشگر تلویزیون خارجی: 1392 قطعا در تاریخ روابط ایران و امریکا از یادها نخواهد رفت. روزی که برای نخستین بار برای انقلاب اسلامی ایران، روسای جمهور دو کشور در مکالمه‌ای تلفنی با یکدیگر صحبت کردند.

اوباما: همین الان تلفنی با رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران آقای روحانی صحبت کردم.}

هاشمی چند روز بعد از این اتفاق می‌گوید، امام هم با حذف شعار «مرگ برآمریکا» موافق بود. او عقیده دارد مشکلات فعلی کشور بخاطر تحریم‌هاست.

{هاشمی: مشکلات فعلی مشکلات واقعی‌ست. ما در محاصره‌ایم. ما تحریم‌ایم. ما بایکوت‌ایم. ما نمی‌تونیم از منابع‌مون استفاده کنیم. ما نمی‌تونیم نفت‌‌مون رو بفروشیم. اگر بفروشیم، نمی‌تونیم پولش رو برگردونیم.}

مذاکرات با قدرت ادامه دارد و بعد از حاشیه‌های فراوان برجام امضا می‌شود.

{رقص و شادی مردم در خیابان. یک جوان: سلام اوباما ... تبریک می‌گم به تو، به خودم، به همه مردم امریکا ... میخوام پراید رو ببرن ...}

دیدار وزیر خارجه آلمان و تعجبش از شکوه دفتر کار هاشمی، حاشیه‌های فراوانی ایجاد می‌کند، ولی هاشمی توجهی به این حاشیه‌ها ندارد و ترجیح می‌دهد تمرکزش را بر روی انتخابات مجلس بگذارد.

استراتژی هاشمی کاندیدا شدن افراد ناشناسی‌ست تا با تایید صلاحیت و حمایت اصلاح‌طلبان رای بیاورند.

 

هاشمی زنده است

 

{هاشمی: این کار خود شماهاست. کار خود اصلاح طلبان و دیگران که باید برن از افرادی‌که نامدار نیستند، اونا رو معرفی کنند. بگن شمایی که میخواستی به ما رای بدی حالا بده به این. این مثل من. مثل کاری که من با آقای دکتر روحانی کردم. خیلی راحت کارش انجام شد. در ظرف یک هفته، ایشون از 3، 4 درصد یک دفعه رفت 50 و چند درصد}

 بالاخره با برنامه ریزی‌های فراوان یک فهرست برای مجلس خبرگان و یک فهرست برای مجلس شورای اسلامی آماده می‌شود.

{خاتمی: بعد از گام اول که با موفقیت در سال 92 برداشته شد، این ائتلاف گام دوم رو برای مجلس برمی‌دارد. بکوشند تا با رای دادن به هر دو فهرست، به تمامی افراد هر در دو فهرست، «تَکرار می‌کنم» به تمامی افراد هر دو فهرست، گامی در جهت سر بلندی کشور تقویت امنیت و ثبات کشور و بهبود و اصلاح امور بردارند}

سر انجام هر دو لیست رای اکثریت مردم تهران را به دست می‌آورند.

هاشمی از نتیجه انتخابات بسیار خوشحال است. اما نمی‌تواند رای اکثریت را برای تصدی ریاست مجلس خبرگان کسب کند.

در این میان، منتقدان برجام، مدام از عمل کردن ایران به تعهداتش و لغو نشدن تحریم‌های آمریکا می‌گویند و موافقان برجام از محاسن این توافق می‌گویند.

{هاشمی: بنده معتقدم برجام بسیار خوبه و همه‌ی اشکالاتی که می‌کنند به ناحقه. ما همه چیز، همه چیز نه، خیلی چیزها گرفتیم و چیزی هم به اونها ندادیم.}

خبرهایی می‌رسد که آمریکایی‌ها برای لغو تحریم‌ها، برنامه دفاعی ایران را بهانه کرده‌اند.

هاشمی حاضر است هرکاری بکند تا تجربه تلخ مذاکره با آمریکا در ماجرای مک فارلین و دوره ریاست جمهوری‌اش شیرین شود.

این بار او از حذف نیروهای نظامی می‌گوید.

{هاشمی: اگر می‌بینید آلمان و ژاپن، این روزها بهترین، هنوز محکم‌ترین اقتصاد دنیا رو دارند، این‌ها بعد از جنگ جهانی دوم، محروم شدند از نیروی نظامی. ممنوع شدن که نیروی نظامی داشته باشند.

این راه باز شده در ایران ... مطمئنم که دوره دوم دولت آقای روحانی میتونه مارو به اون‌جا برسونه}

این حرف‌های هاشمی، انتقاد جدی برخی نخبگان را به همراه دارد که چگونه در شرایطی که کشور ما به حمله نظامی تهدید می‌شود و در منطقه ناامن هستیم، از حذف نیروی نظامی صحبت می‌کنید.

هاشمی خوب می‌داند که از برجام آبی برای مردم گرم نشده و باید تدبیری بکند تا دوباره مردم به حسن روحانی رای بدهند.

چند ماهی‌ست که برنامه ریزی شروع شده و همه چیز طبق آن جلو می‌رود تا چهار ماه دیگر حسن روحانی دوباره بر کرسی ریاست جمهوری تکیه بزند.

بیمارستان شهدای تجریش که در سال 1358، هاشمی را از یک قدمی شهادت به دنیا برگرداند 38 سال بعد گواهی فوتش را در سن 82 سالگی بر اثر ایست قلبی در استخری که در کاخ فرح پهلوی ساخته بود صادر می‌کند.

{انا لله و انا الیه راجعون

آیت الله هاشمی رفسنجانی .... خبر فوت توسط رسانه‌های داخلی و خارجی}

همه خود را به حسینیه جماران می‌رسانند.

{شعارها: هاشمی ... هاشمی ... راهت ادامه دارد

امام جمعه ما پیش خداست امروز.

عزا عزاست امروز ....}

عده‌ای حتی در تشیع جنازه هاشمی نیات سیاسی دارند که برای تن سرد بی‌جان امروز هاشمی دیگر سودی ندارد.

در میان این هیاهو یک نفر می‌خواهد برای او نماز بخواند. نمازی که آخرین تلاش برای نجات دوستی که زمانی یک انقلابی بود.

{امام خامنه‌ای: بگو همه باید بخونند.

مکبر: آقا می‌فرمایند همه نماز رو بخونند. همه‌ی عزیزان باید نماز رو بخونند و ذکر رو قرائت کنند .... الصلاه ... الصلاه ... الله اکبر

امام خامنه‌ای: الهی عفوک عفوک عفوک عفوک عفوک ....}

امشب اولین شب خاکسپاری هاشمی‌ست. پرونده‌ی زندگی هاشمی در 82 سالگی بسته شد.

ولی هاشمی زنده است. چون قطار اقتصاد کشور سال‌هاست در همان مسیری حرکت می‌کند، که سال 1368 ریل آن به سمتی تغییر داده شد که تا امروز کسی نمی‌داند مقصدش کجاست.

شاید در آینده فردی بر کرسی پست اجرایی کشور بنشیند، که بتواند قطار اقتصاد را به ریل اصلی خود که جزو آرمان‌های انقلاب و مردم بود برگرداند.

 

واکنش خانواده آیت الله هاشمی به این مستند چه بود ؟

در اولین اکران مستند در دانشگاه تهران هیچ کدام از اعضای آیت الله هاشمی حاضر به شرکت نشدند و محمد هاشمی (برادر)، محسن هاشمی (فرزند) و یاسر هاشمی (فرزند) درباره این عدم شرکت عنوان داشته است که بخش هایی از این مستند نقش مخرب در شخصیت آیت الله داشته است و آن طور که قبلاً عنوان شده بود که کار چند دانشجو می‌باشد، نیست بلکه مشخص است که حداقل چند میلیارد تومان هزینه داشته و از طرف نهادی حمایت شده است.

 

اکران مستند هاشمی زنده است :

 

این مستند پس از انتشار با حاشیه های فراوانی همراه بوده است و حتی در برخی از اکران ها، ساعاتی قبل از آن لغو شده است ولی با این وجود در برخی از دانشگاه های ایران اکران شده است.

 

مستند هاشمی زنده است

 

 

 

 

دانلود رایگان مستند هاشمی زنده است

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند پایان غرور

  • ۳۵۲۵

دانلود رایگان مستند پایان غرور

( روایتی متفاوت از ریاست جمهوری بنی صدر تا عزل او )

 

مستند پایان غرور

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : پایان غرور ( payane ghoroor )

کارگردان : محمدمهدی خالقی

تهیه‌کننده :  محمدمهدی خالقی

مدیر تحقیق : حجت الاسلام رضا اکبری آهنگر

مدیر تولید : محمد عقیلی

تدوین : محسن عقیلی

تصویر بردار : مهدی حجت پناه

سال تولید : 1394

مدت : 50 دقیقه

صاحب اثر : شبکه افق

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند بنی صدر

 

مستند " پایان غرور " که تحقیق و ساخت آن 2 سال طول کشیده است روایتی است جنجالی از زندگی از بنی صدر اولین رئیس جمهوری ایران تا عزل او توسط مجلس که برای اولین بار نمایندگان مجلس رای به عدم کفایت ریاست جمهوری دادند.

بنی صدر که یک سال پس از انقلاب 57 به عنوان ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا و ریاست شورای انقلاب رسید اما دوران پرتنش و حاشیه ای داشت که سرانجام مجلس در 31 خرداد سال 60 تصمیم به برکناری او گرفت و او نیز 6 مرداد همان سال به فرانسه فرار کرد و پناهنده شد.

 

مستند پایان غرور

 

مختصری از مستند :

اولین دوره مجلس شورای اسلامی خرداد 59 تشکیل شد ، مهم ترین اتفاق برای نمایندگان این مجلس یک سال پس از تشکیل به وقوع پیوست تشکیل جلساتی برای بررسی عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور انقلاب اسلامی برگزار شد ، مجموعه مذاکرات این چند روز آئینه شفاف است برای درک بهتر زندگی و افکار ابولحسن بنی صدر.

در دوره دیکتاتوری رضاخانی آیت الله سید نصرالله بنی صدر عالم بزرگ همدان نام فرزند تازه به دنیا آمده اش را ابولحسن گذاشت.

 

مستند بنی صدر

 

صحبت های مرحوم علی عراقچی همدانی : آقای بنی صدر در همدان شهرت داشتن به علمیت و تحصیل کرده نجف بودن ، 4 تا پسر داشتن که خوبشون همین ابولحسن بود ، فرزندانشون هیچ کدام میزان نبودند.

 

مستند بنی صدر

 

حمیدرضا نقاشیان ( پژوهشگر و روزنامه نگار ) : بنی صدر به دانشگاه معقول و منقول (دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران) و عضو موسسه تحقیقات علوم اجتماعی میشود ، که این موسسه شناسایی و یارگیری برای اهداف انگلستان بوده است.

بعد از وقوع جریان 42 به فرانسه میرود و مشغول تحصیل اقتصاد میشود ، او در سالهایی که در فرانسه بود نقش موثری در تشکیل جبهه ملی سوم داشت ، خبرنامه ای که با نگاه چپ ملی گریانه و مشهور به آخوندنامه را انتشار میداد و از فعالیت های دیگر او و دوستان پاریسی اش راه اندازی انتشارات مصدق بود ، اوایل دهه 50 بنی صدر با عضویت در اتحادیه انجمن اسلامی خارج از کشور به تدریج وارد صف اول مبارزان انقلاب در خارج از کشور شد.

 

مستند بنی صدر

 

او هنگامی که امام به فرانسه میرود خود را به امام میرساند.

مرضیه حدیدچی دباغ میگوید : اتاق بنی صدر که شبیه اتاق آخوند ها بود ولی خب خانوم و دختر ایشون حجاب نداشتند که وقتی از ایشان پرسیدم آنها گفتند اینجا جای این حرف ها نیست ما حالا داریم انقلاب میکنیم ، بزارید انقلاب پیروز شود ، حتی وقت نماز امام هم که میشد بنی صدر و دوستان به پشت ساختمان میرفتند و سرگرم صحبت میشدند.

 

مرضیه حدیدچی دباغ

مرضیه حدیدچی دباغ

 

در میان نزدیکان امام بنی صدر نقش حساسی را به عهده میگیرد او کسی است که ترجمه سخنرانی های امام را انجام میدهد و هر روز مشهور تر میشد.

بنی صدر هم همراه امام در بهمن 57 به ایران آمد و آماده روزهای سخت میشد ، در روزهای اول انقلاب بنی صدر به مدرسه علوی مراجعه میکرد و به نوعی همراه امام بود.

او بعدها با عضویت در شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی ، سرپرستی وزارت امور خارجه و سرپرستی وزارت اقتصاد و دارایی را به عهده میگیرد ، البته در کنار اینها روزنامه خوش نام انقلاب اسلامی سلاح او در مواجه با مخالفان بود.

هنگامی که دانشجویان انقلابی سفارت آمریکا را تسخیر کردند و خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند اما بعد ها مشخص میشود که بنی صدر تلاش داشت که اسناد محرمانه ، از دست دانشجویان گرفته و به دولت برسد ، دانشجویان زیر نظر موسوی خوئینی ها هر روز به اسناد تازه ای دست میابند ، در کتاب تسخیر نوشته معصومه ابتکار میخوانیم در گاوصندق 7 سند پیدا کردیم مربوط به شخصی به نام اس دی لور که ارتباط با منزل بنی صدر داشته است متوجه شدیم ماهیانه 1000 دلار نیز به او دستمزد میداده است.

کتاب های بنی صدر نیز اکثر مشکل دارد و در جهت ضد شیعی میباشد ، در کتاب های اقتصادی که نوشته بود و در سخنرانی هایش منتقد همیشگی بود و به مردم وعده های بزرگ اقتصادی میداد ، در مجموع او فن بیان خوبی داشت و در دید عموم یک دانشمند چند بعدی جلوه میکرد که در جنگ روانی نیز خبره بود.

 

مستند پایان غرور

 

با شروع ثبت نام کاندیدهای ریاست جمهوری ، در لحظات آخر ثبت نام میکند ، البته بعدها میگوید که در دیدار خصوصی با امام ، به او میگویند به 3 دلیل شما نمیتوانید رئیس جمهور شوید : 1 - با ولایت فقیه مخالفید 2 - با اینکه روحانیت در مشاغل دولتی باشند مخالفید 3 - با مالکیت خصوصی مخالفید.

بررسی صلاحیت ها به عهده موسوی خوئینی ها بود چون کشور هنوز شورای نگهبان نداشت.

امام در آن زمان اعتقادی به ریاست جمهوری افراد روحانی نداشتن و با حضور آیت الله بهشتی مخالفت کردند ، در میان غیر روحانیت ، جلال الدین فارسی رقیب بنی صدر بود ، آثار فارسی بین مبارزان انقلابی شهرت داشت و در میان سیاسی ها و روحانیت نیز هوادارانی داشت اما بازهم بنی صدر بیشتر همراه داشت ، برخی از افراد بیت امام از جمله برادر امام خمینی حمایت خود را از بنی صدر اعلام کردند و حتی شاید شد که فرزند امام هم از او حمایت کرده است ، این اتصال دادن بنی صدر به امام دلیل برتری او بود.

 

جلال الدین فارسی

 

تا اینکه مهم ترین رقیب بنی صدر به خاطر ایجاد شبه افغانستانی بودنش حذف میشود ، جلال الدین فارسی انصراف میدهد در این بین حزب جمهوری اسلامی با وجود دکتر آیت به دلیل کمبود وقت تصمیم به حمایت از دکتر حسن حبیبی گرفت.

5 بهمن 58 مردم پای صندق ها رفتند و برای اولین بار به رئیس جمهور رای دادند و 9 بهمن 58 نتیجه آرا انتشار داده شد ، از حدود 14 میلیون رای ، آقای بنی صدر با رای 10 میلیون و 700 هزار قاطعانه انتخاب شد.

بنی صدر در انتخابات مجلس نیز به فکر بدست آوردن اکثریت مجلس به نفع خود بود اما جناح رقیب با اکثریت مجلس را بدست گرفت و به نوعی حزب جمهوری اسلامی ستون مجلس بود ، به همین خاطر بنی صدر ادعای تقلب در انتخابات را مطرح کرد.

در ابتدای جنگ ، بنی صدر علاوه بر ریاست شورای انقلاب ، فرماندهی کل قوا را نیز به دست آورد که شروعی بود برای اختلاف بین رئیس جمهور با فرماندهان سپاه پاسداران که به تازگی تاسیس شده بود ، او اعتقادی به شیوه جنگ به مدل بسیجی ها نداشت و جنگ را به سبک کلاسیک اداره میکرد.

اما بعد از چند ماه در نتیجه مدیریت بنی صدر بیشتر خوزستان به دست ارتش بعث افتاد ، و طبق گفته آقای ابوترابی که بعد از آمدن به ایران ، عراقی بنی صدر را از خود میدانستند و او را دوست داشتند !

 

بنی صدر

 

بنی صدر بارها واژه چماق داران را مطرح میکرد و منظورش انقلابیون وابسته به سپاه ، کمیته و حزب جمهوری اسلامی بود ، حتی در سخرانی هایش مردم را به تفرقه و چند دستگی میکشاند که در دانشگاه تهران ، طرفداران بنی صدر علیه آیت الله بهشتی شعار میدادند و کار درگیری به اسلحه سرد انجامید.

امام با شندیدن این خبر همه را به وحدت دعوت کرد و دستور تشکیل هیئت سه نفره حل اختلاف را داد اما بنی صدر هیچ گاه راب این هیئت را جدی نگرفت.

 

بنی صدر

 

جلسات بررسی عدم کفایت بنی صدر در مقام رئیس جمهوری :

در حالی که مجلس موافق حضور بنی صدر برای دفاع از خود بود ، اما او در خانه های تیمی مجاهدین خلق مخفی بود و از دسترس خارج بود.

در طی این جلسات حتی مردم پشیمان ، نظاره گر تصمیمات مجلسی ها هستند.

دکتر معینی فر مخالف بود و میگفت این صحبت ها باید در فضایی بدون فشار انجام شود.

موسوی خوئینی ها موافق عدم کفایت بود و میگوید آیا هیچ فکر کرده اید که از وقتی بنی صدر اومد ، شعار مرگ بر آمریکا به تدریج فراموش شد.

دکتر علی اکبر ولایتی ، آیت الله خامنه ای و دکتر حسن روحانی موافق عدم کفایت بودند.

آیت الله هاشمی رفسنجانی ، از بنی صدر در به آشوب کشیدن جامعه و دستور بهم ریختن خیابان ها میگوید و موافق عدم کفایت میباشد.

جوانترین نمایند مجلس ، از مخالفان سرسخت بنی صدر است.

 

سازمان مجاهدین خلق در جریان این جلسات در خیابان اعلام قیام مسلحانه میکنند.

 

روز رای گیری از میان 190 نفر ، 177 نفر موافق عدم کفایت بنی صدر هستند و سپس امام نیز در سخنرانی خود فرمان عزل بنی صدر را صادر میکنند و میگویند اگر آنروزی که در بیمارستان بودم به صحبت هایم گوش میدادید امروز اینطور نمیشد و من نمیخواستم بشود.

 

 

نقد مستند :

1 - مستند به بررسی یکی از مهم ترین اتفاقات دهه 60 پرداخته است که تا الان فقط از دید رسانه های خارج نشین پرداخته شده است ، به همین خاطر برای قضاوت درست باید این مستند را نیز دید و روایت های تاریخی بیشتر مطالعه کرد.

2 - داستان بنی صدر یه نوع درام خاصی دارد او که روزی خود مبارز بود و تلاش برای رسیدن به انقلاب ، اما پس از چند سال از ایران میرود و خود یکی از بزرگترین دشمنان و براندازان میشود ، تاریخ پر است از همین ماجراها و اشتباه ها.

3 - مستند ساز سعی کرده با اسناد و فیلم های واقعی در آرشیو و مصاحبه با اطرافیان بنی صدر ، منصفانه نظر خود را بیان کند.

 

 

مستند پایان غرور

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند قائم مقام

  • ۷۱۰۶

دانلود رایگان مستند قائم مقام

( روایتی بدون سانسور از آیت الله منتظری )

 

دانلود رایگان مستند قائم مقام

 

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : قائم مقام ( GhaemMagham )

کارگردان : سید محمدعلی صدری‌نیا

تهیه‌کننده :  محمدمهدی صفارهرندی

گوینده متن : ناصر تهماسب

نویسنده : حامد قلی پور ، سید محمدعلی صدری نیا ، محمدامین فرج اللهی

آهنگساز : امید روشن بین

فیلمبردار : سید مهدی حسینی

سال تولید : 1396

مدت : 106 دقیقه

صاحب اثر : مرکز مستند صور

 

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند قائم مقام

 

مستند جنجالی و بدون سانسور " قائم مقام " به زندگی آیت الله منتظری میپردازد، فردی که قرار بود روزی جانشین امام خمینی شود ولی با اتفاقاتی از قائم مقامی عزل میشود، منتظری که سالها سابقه مبارزه انقلابی داشته و بارها تبعید و زندانی شده است، جریان این اتفاقات در دهه 60 رخ میدهد که از حساسیت های بالایی برخوردار است، او با امام خمینی در موضوعاتی به زاویه میرسد و از مسئولیت هدایت کشور کناره گیری میکند.

 

در این مستند که حاشیه های بسیاری بعد از پخش آن ایجاد شده است، با افرادی همچون حجت الاسلام احمد منتظری ( پسر آیت الله ) ، عمادالدین باقی ، آیت الله ری شهری ، حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری ،  حجت الاسلام اژه ای ، آیت الله گرامی و عزت الله شاهی مصاحبه شده است.

 

اما بعد از انتشار این مستند از تلویزیون ایران، احمد منتظری نامه ای اعتراضی به رئیس صدا و سیما نوشت و ضمن اعتراض به پخش آن خواستار گفتگوی زنده در رسانه ملی شد زیرا معتقد است که مستند کوتاه شده است و پر از توهین و تخریب به پدرش میباشد در صورتی که هنگامی که گروه مستند ساز به خدمت من برای مصاحبه آمدند من با خیال اینکه این افراد قصد بررسی واقعیت بدون جبهه گیری را دارند حدود 3 ساعت مصاحبه کردم ولی نتیجه مستند خلاف واقعیت است ، در مورد ارسال نامه به بی بی سی و موضوع اعدام های سال 67 بحث و گفتگویی رخ داد و مصاحبه کنندگان قانع شدند.

در پاسخ سازندگان جوان مستند از این اعتراض پسر آیت الله منتظری ابراز تاسف و گفتند بجای اینکه ایشان حامی مستند باشند ، قصد تخریب اثر را دارند ، و در مستند ما هرگز ادعای نفوذ اعضای سازمان مجاهدین خلق در بیت ایشان نکرده ایم.

 

صادق زیبا کلام نیز عنوان کرد که سرنوشت آیت الله منتظری برای میرحسین موسوی ، مهدی کروبی ، مهندس بازرگان ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی رخ داده است ، در این مستند تلاش شده است که منتظری را ساده لوح نشان دهد در صورتی که ایشان از هوش بسیار بالایی برخوردار بوده است.

 

مستند قائم مقام

 

 

مختصری از مستند :

 

در این مستند بسیاری از چهره ها پس از 30 سال برای اولین بار جلوی دوربین آمدند و از خاطرات خود درباره آیت الله منتظری گفته اند.

صبح فروردین 1368 با انتشار یک خبر جامعه را بهت و حیرت فرا میگیرد ، موافقت امام با استعفای آیت الله منتظری ! نه تنها مردم بلکه بسیاری از نماینده های مجلس و مسئولین نیز شوکه میشوند ، آیا آیت الله خودش از قائم مقام رهبری استعفا داده یا عزل شده است ، ابهام ماجرا اینقدر زیاد است که امام چند روز بعد در نامه ای به نماینده های مجلس مینویسد : همینقدر بدانید که پدر پیرتان بیش از 2 سال است در اعلامیه ها ، پیغام ها ، تمام تلاش خود را نموده است که قضیه به اینجا ختم نشود ولی متاسفانه موفق نشد. وظیفه شرعی بنده بود که بخاطر حفظ اسلام و نظام این تصمیم را بگیرم ، با دلی پرخون حاصل تمام عمرم را برای مصلحت کنار گذاشتم.

 

مستند قائم مقام

 

اما با وجود سخنان امام ، نزدیکان آیت الله منتظری (فرزند آقای منتظری ) مقصر را فرزند امام میدانند و میگویند معروف بود که بیت امام را احمد آقا اداره میکند ، از همون وقت رفیق بازی را شروع کرد و کسی کافی بود با ایشان در ارتباط باشد تا در حاشیه امن قرار بگیرد.

 به راستی چه چیزی اتفاق افتاده ؟ و دلیل اینکه امام حاصل عمرشان را از رهبری کنار گذاشتن چه بود ؟

 

مستند منتظری

 

فصل اول :

سن بالای امام در سال 64 و سابقه بیماری قلبی ایشان ، اعضای مجلس خبرگان را نگران آینده انقلاب کرده ، چه سرنوشتی انقلاب جوان خمینی را انتظار میکشد آنهم در روزهای درگیری جنگ با صدام.

به گفته آیت الله هاشمی رفسنجانی ، وقتی حال امام بد بود و هر وقت تلفن خونمون زنگ میزد ما میترسیدیم که خبری از امام باشد لذا مجلس خبرگان برای حفظ نظام و جلوگیری از توطئه دست به انتخابی بزرگ میزند ، جانشین امام.

آیت الله دستغیب : در بحث که پیش آمد همه به آقای منتظری رسیدیم .

آیت الله منتظری که در دهه 30 جزو شاگردان ممتاز آیت الله بروجردی بود و بعد از فوت آقای بروجردی ایشان مرادشون را در آقای خمینی پیدا میکنه و همراه با شیخ مرتضی مطهری از شاگردان برجسته امام میشوند و پس از تبعید امام او مبارزات را علیه شاه ادامه میدهد و بارها توسط ساواک تبعید و به زندان میفتد ، عزت شاهی ( عزت الله مطهری ) که همبند منتظری بوده است میگوید او در سال های زندان همیشه عاشق و دلبسته امام بود و لحظه ای شک نمیکرد.

پس از آزادی او ، امام از پاریس پیامی ارسال میکنند و از ایشان به نیکی یاد میکنند.

سال های بعد از انقلاب او در تدوین قانون اساسی به همراه دکتر بهشتی نقش مهمی داشتند ، و از مهم ترین حامیان قرار گرفتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است و کتاب ولایت فقیه ایشان یکی از مهم ترین منابع برای دفاع انقلابیون میشود.

پس از فوت آیت الله طالقانی از طرف امام به مقام امام جمعه ای تهران میرسد و پس از چند ماه بنا به اصرار خودشان برای بازگشت به حوزه به قم میروند و آیت الله خامنه ای امام جمعه تهران میشوند.

فروردین 59 برای اولین بار پیام نوروزی ایشان هم از تلویزیون پخش میشود و تا چند سال نیز ادامه دارد ، حتی مقامات دیپلماتیکی که به ایران میایند میدانند که باید ملاقات با آقای منتظری را در لیست دیدار ها قرار دهند ، امام خمینی نیز در برخی مسائل فقهی به آقای منتظری ارجاع میدهند.

برای رهبری آینده دو مسئله است یکی اینکه رهبر آینده باید رساله داشته باشند و ایشان رساله خود را انتشار میدهند و دوم اینکه هنوز امام در نام بردن از ایشان از لفظ حجت الاسلام والمسلمین استفاده میکنند و ایشان را آیت الله نمیخوانند ، آیت الله هاشمی برای شکستن از لفظ آیت الله العظمی متظری در نماز جمعه استفاده میکنند.

در مجلس خبرگان قرار بود که انتخاب ایشان به عنوان قائم مقامی خصوصی باقی بماند اما آیت الله باریک بین امام جمعه قزوین یکدفه این موضوع را در نماز جمعه علنی بیان میکند...

 

مستند سید مهدی هاشمی

سید مهدی هاشمی

 

فصل دوم :

در شهریور سال 65 یک خانه تیمی کشف میشود که پای سید مهدی هاشمی ( برادر داماد آقای منتظری ) به این پرونده باز میشود ؛ این خانه پر از اسناد محرمانه و ادوات جنگی بوده است.

سید مهدی در اواخر دهه 1340 در قهدریجان اصفهان گروهی ایجاد کرده بود که به برخوردهای خشن و قتل مخالفان سیاسی و عقیده ای اش شناخته میشود ، قتل آیت الله شمس آبادی از علمای اصفهان بوده است که در زمان شاه به 3 بار اعدام محکوم میشود اما در پاییز 57 به خاطر همکاری اش با ساواک این حکم نقض میشود و در سالهای بعد انقلاب نیز پرونده این قتل ها به خاطر نزدیکی به آقای منتظری بی نتیجه باقی میماند.

سید مهدی بعد از انقلاب به سپاه میرود و مسئول واحد نهضت های آزادی بخش میشود ، اما امام از همان اول با سید مهدی مخالف بود. صدور انقلاب به چه نحوی و چه نگاهی؟

پس از مدتی با دستور مجلس این بخش از سپاه حذف میشود ، اما آقای منتظر در همان روز سید مهدی را مسئول نهضت های آزادی بخش دفتر خود میکند ، به این ترتیب وقتی در سال 65 او دستگیر میشود ، آیت الله منتظری از او و دوستانش حمایت میکند ، مسئولان پیش امام میروند و میگویند اگر میشود او دستگیر نشود ، اما امام خمینی با قاطعیت میگویند سید مهدی باید دستگیر شود و نامه ای به منتظری مینویسند و از لطمه خوردن به جایگاه ایشان میگویند و لزوم بررسی پرونده را مطرح میکنند ولی جواب آقای منتظری بسیار تند است و سید مهدی را بسیار مومن و باتقوا میداند و میگوید که او از طرف من مامور بوده است و باید من را زودتر محاکمه کنید.

در این بین رسانه های خارجی شروع به جو سازی میکنند و شب نامه هایی در داخل نیز منتشر میشود.

 

مستند قائم مقام

سید مهدی هاشمی

 

ناطق نوری ، آیت الله جوادی آملی و محمدی یزدی به خدمت آقای منتظری میرسند تا قضیه را حل کنند و منتظری میگوید که من زیر فشار خانگی هستم و بعد از آن امام خمینی ، آقای منتظری را به تهران دعوت میکند و در حضور آقای خامنه ای و هاشمی رفسنجانی با ایشان صحبت میکنند ، اما آقای منتظری بازهم سر ناسازگاری میگذارند.

 

اعترافات اولیه مهدی هاشمی در 18 آذر 65 از تلویزیون پخش میشود و خود را گنهکار اعلام میکند و از نقش خود و برادرش در نفوذ در آیت الله منتظری میگوید.

قضیه پنهان دیگری در زندان لو میرود و ماموران زندان متوجه پیام های مشکوکی که لابه لای دیوار های دستشویی پنهان میشود میشوند این تبادل اطلاعات بین مهدی هاشمی و دوستانش بوده است به همین خاطر به عنوان نفر سوم این نامه ها را میخواندند در این نامه ها به قضیه سایر قتل ها پی میبرند و پس از اینکه وزیر اطلاعات با خبر میشود دستور پیگیری بیشتری میدهد و در اسفندماه نه تنها سلاح های بیشتر بلکه تعداد زیادی جنازه جدید کشف میشود ، مهدی هاشمی برای برخورد با مخالفانش قتل های زیادی کرده است از جمله عباسقلی هشمت و مهندس بحرنیان رئیس کمیته انقلاب هم به پرونده سید مهدی اضافه میشود.

اما همچنان آیت الله منتظری از سید مهدی حمایت میکند و به گفته فرزند آیت الله ( احمد منتظری ) نقطه ضعف پدرش همین بود.

در نهایت سید مهدی 6 مهر 66 اعدام میشود اما منتظری کدورت را به دل گرفته است و منتقد جدی میشود و سالها بعد نیز با اعدام منافقین مخالفت میکند.

 

مستند قائم مقام

 

 

فصل سوم :

همزمان با عزل بنی صدر در سال 60 ، سازمان مجاهدین خلق اعلام میکند که وارد فاز نظامی و برخورد با جمهوری اسلامی شده است ، حال ایران در دو جبهه میجنگد در مرزها با عراق و در داخل با منافقین.

تا اینکه دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر میشود و آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران شهید میشوند که محمد منتظری فرزند آیت الله نیز جزو شهدا است.

منافقین که رفتارهای خشن و داعش گونه داشتند حتی به مردم عادی رحم نمیکردند ، اما نظام بازهم با ارفاق با آنها برخورد میکند و عده ای از آنها که در داخل زندان توبه کرده بودند را آزاد میکند ، اما در عملیات مرصاد بازهم منافقین برعلیه کشور اقداماتی وحشیانه میکنند ، بنابر این امام این سازمان را محارب اعلام میکنند و عده ای از آنها که در زندان ها توبه نمیکردند را اعدام میکنند ، در اینجاست که منتظری نیز  دو نامه تند به امام مینویسد و از این تصمیم انتقاد میکند ، اما همین آقای منتظری در سال 61 خود موافق اعدام منافقین بود و این تناقض بسیار عجیب است.

 

مستند منتظری

 

فصل چهارم :

بهمن 67 بود و کشور تازه از جنگ رهایی پیدا کرده بود و انقلاب جوان در آستانه 10 سالگی است اما مواضع قائم مقام در دهه فجر همه را شوکه میکند ، او این بار از رسانه ها به نظام حمله میکند و درباره جنگ میگوید که عراق پیروز شده است و چقدر جوان از دست دادیم و شهرهایی خراب شده است و باید از ملت ایران عذرخواهی کنیم.

29 بهمن مهدی کروبی و چند نفر دیگر از این مواضع انتقاد میکنند.

امام خمینی نیز از تحلیل های غلط آقای منتظری انتقاد میکند و از جنگ و عملکردمان پشیمان نیستیم حتی برای یک لحظه.

2 فرودین 68 امام صریح تر به منتظری هشدار میدهند و میگویند که بارها نفوذی ها حرف های خود را از زبان ساده اندیشان داخلی میگویند ، و از آیت الله مشکینی میخواهد که اعضای خبرگان را جمع کنند و موضوع جلسه عزل قائم مقام است.

 

مستند قائم مقام

 

منتظری که مقام خود را درخطر میبیند فوری دست به قلم میشود و در 4 فروردین 68 نامه ای به امام مینویسد و مواضع خود را پس میگیرد ، غافل از اینکه او در طی این چند سال تمام پل های پشت سر را خراب کرده است.

اما فردای آنروز نامه محرمانه اعتراض قائم مقام به امام برای اعدام منافقین از رادیو بی بی سی پخش میشود !

چه کسی نامه های محرمانه را به رادیوی بیگانه داده است ؟

 

مستند منتظری

علی‌اکبر ناطق نوری

 

با این اتفاق امام در تصمیم خود مصمم تر میشود و یکشنبه 6 فروردین ماه نامه ای به قائم مقامش مینویسد که در تاریخ ماندگار میشود ( با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند ... )

قرار بود که نامه را ساعت 2 رادیو بخواند اما آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که فعلا دست نگه دارند و سرانجام امام با اصرار های آقای هاشمی ، خامنه ای و مشکینی موافقت میکند و نامه را به صورت خصوصی به دفتر منتظری میفرستند.

7 فروردین در جامعه اتفاقاتی میفتد که مردم حیرت میکنند قاب عکس آقای منتظری در ادارات از کنار عکس امام حذف میشود ، تصاویر بزرگ در مکان های عمومی پاک میشود ، این اقدامات با دستور نخست وزیر وقت میرحسین موسوی انجام میشود.

در همان روز آقای منتظری اعلام میکند که آمادگی برای کناره گیری دارد و مردم نیز 9 فروردین با تیتر روزنامه ها مطلع میشوند.

امام از این برکناری به خیانت دوستان نام میبرند و آرزوی مرگ میکنند که 2 ماه بعد نیز دعای امام مستجاب میشود و فوت میکنند.( نامه های امام به آقای منتظری به راحتی در اینترنت قابل دسترسی است )

خبرگان آیت الله خامنه ای را به عنوان رهبر جدید انتخاب میکنند و کمتر از 10 روز بعد آقای منتظری نیز پیام تبریکی به رهبر جدید میفرستند و آیت الله خامنه ای نیز از آقای منتظری تشکر میکنند.

 

مستند منتظری

غلامحسین محسنی اژه‌ای

 

فصل پنجم :

آبان 1376 اعضای شورای عالی امنیت متشکل از سید محد خاتمی (رئیس جمهور)، علی اکبر ناطق نوری (رئیس وقت مجلس)، محمد یزدی (رئیس وقت قوه قضائیه)، کمال خرازی (وزیر امور خارجه وقت)، عبدالله نوری (وزیر وقت کشور)، محمد علی نجفی (رئیس وقت سازمان امور برنامه و بودجه)، حسن روحانی (دبیر وقت شورا)، علی لاریجانی (که پس از فوت سیداحمد خمینی جانشین او شده بود)، حسن فیروزآبادی (رییس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح)، دری نجف آبادی (وزیر وقت اطلاعات) تصمیم به حصر آیت الله میگیرند!

حصر به چه دلیل ؟

همزمان با انتخاب سید محمد خاتمی در سال 76 با رای 20 میلیونی آیت الله منتظری در سخنرانی تند و جنجالی انتخاب او را مخالفت با نظام جمهوری اسلامی میخواند و جامعه را ملتهب میکند ، آیت الله جوادی آملی سخنرانی مفصلی در پاسخ به منتظری میکند و مردم به سمت بیت ایشان میروند و شعار میدهند و او را خائن ، جاسوس میخوانند.

بهمن 81 منتظری به خاطر بیماری رفع حصر میشود هر چند بازهم انتقادات او ادامه دارد تا اینکه سال 88 و هنگام رای آوردن احمدی نژاد با رای 24 میلیونی ، منتظری نتیجه کل انتخابات را زیر سوال میبرد حتی اسلامیت نظام را زیر سوال میبرد.

 

مستند منتظری

محمد محمدی ری‌شهری

 

حالا آیت الله منتظری بزرگترین روحانی مخالف جمهوری اسلامی است ، نه فقط در مقابل امام و انقلاب بلکه در مقابل گذشته خود هم ایستاده است ، فردی که روزی بی بی سی را فتنه گر میدانست ، این روز ها پای ثابت آن است ، روزی به مبارزه با بهائیان افتخار میکرد اما در این روزها مدافع حقوق شهروندی بهائیت شده است.

صبح روز 29 آذر 88 خبری همه را غافلگیر کرد آیت الله منتظری درگذشت ، و آیت الله خامنه ای تسلیت گفتند و مانعی ندارد که در حرم قم دفن شوند ، هر جا که خانواده ایشان رضایت دارند به خاک بسپارند.

خیلی ها در این مراسم حضور میابند از اعضای نهضت آزادی ، مخالفان دهه 60 و 70 و خیلی از دوستان ، حتی بنی صدر هم پیام ارسال میکند ، ساعتی بعد مستند کوتاه از او در بی بی سی پخش میشود. حالا شاید بشود فهمید که نامه های محرمانه چطور از بی بی سی سر در میاورد.

 

صبح روز تشیع آرامش قم بهم ریخته و بر خلاف مراسم خاکسپاری علمای بزرگ ، مراسم او توسط جوانانی به اختلاف کشیده میشود ، این افراد اکثرا با انگیزه های سیاسی حمایت از جنبش سبز به قم آمده اند که حتی احترام خانواده مرحوم را نیز نگه نمیدارند.

 

این است پایان داستان آیت الله اما داستان انقلاب همچنان ادامه دارد ...

 

مستند قائم مقام


 

حاشیه های مستند :

همانطور که در ابتدای مطلب نیز گفته شد بعد از پخش این مستند از شبکه مستند ، فرزند آیت الله منتظری ( احمد منتظری ) نامه ای در اعتراض به صدا و سیما نوشت و خواستار گفتگوی زنده در تلویزیون درباره این مستند شد ، به گفته او سازنده گان مستند او را فریب داده اند و با هدف ساخت مستند صادقانه درباره پدرم با من 3 ساعت مصاحبه کردند ولی در نهایت تیکه های زیادی از حرف های من در مستند حذف شده است و محتوای مستند پر از توهین و تخریب به پدرم مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری میباشد که طبق ماده ۳۰ الحاقی سال ۱۳۸۸ اساسنامه سازمان صداوسیما این نوعی جرم میباشد.

 

احمد منتظری

احمد منتظری

 

پاسخ کارگردان ( علی صدری نیا ) به احمد منتظری : میدانستیم که به تقطیع شدن متهم میشویم ، تمامی آثاری که درباره آقای منتظری ساخته شده است در حدود 5 دقیقه بوده است از طرفی bbc  نیز روایت کاملی ارائه نداده است و ابهاماتی در طول 30 سال اخیر باقی مانده است ، نویسنده ما 5 سال روی پرونده سید مهدی هاشمی کار کرده بود در طول سه سال فیلمبردای با 20 نفر مصاحبه کردیم ، پس ادعاهای آقای احمد منظری خلاف واقع است ، ما هرگز توهین و تخریبی انجام ندادیم ، ایشان ادعا کرده اند که در مستند گفته شده که منافقین در بیت ایشان نفوذ کرده بودند در صورتیکه این برداشت اشتباه است.

 

علی صدری نیا

علی صدری نیا

 

 گلایه حجت‌الاسلام و المسلمین حاج ناطق نوری از مستند ، مصطفی ایزدی روزنامه نگار روزنامه ایران در دیدار با ناطق نوری از مستندسازان گلایه کردند و گفتند از صحبت های آرشیوی 17 الی 18 سال پیش من استفاده کرده اند ، و با گروه تماس گرفتم و گفتم شما اگه میخواستید با من صحبت کنید ، الان به خدمتم میرسیدید تا مصاحبه انجام شود ، از طرفی با مسئولان مرکز اسناد انقلاب اسلامی تماس گرفتم و از آنها بابت سخنرانی های سال های قبل من که به صورت آرشیو محرمانه بود پاسخ خواستم که چرا انتشار یافته است ، من از شاگردان آقای منتظری بوده ام و مدتی در زندان نیز باهم بوده ایم که خاطرات زیادی دارم اما متاسفانه در مستند فقط بخش کوچکی آنهم بدون رضایت من قرار گرفته است.

 

ناطق نوری

ناطق نوری

 

سید هادی هاشمی ، داماد آیت‌الله منتظری هم در یادداشتی نوشت که من هیچ گاه با گروه مستند ساز همکاری نکرده ام بلکه دو سال پیش چند آقا و خانوم به اصرار قصد مصاحبه با من داشتند و خود محقق معرفی میکردند و من هم با آنها صحبت کردم اما شرط کردم که در صورت انتشار باید اجازه بگیرند.

 

مسوول دفتر مرحوم آیت الله منتظری ( حجت الاسلام مجتبی لطفی ) در مطلبی تلگرامی مستند را خلاف واقع دانست.

 

عمادالدین باقی ، روزنامه‌نگار، مورخ و فعال حقوق بشر که در مستند حضور دارد عنوان کرد که مستند از نظر تکنیکی ضعیف است و من به مستند ساز گفتم که باید صحبت های من را بدون سانسور ارائه دهید که متاسفانه نشده است ، یک ادعای بد در این مستند اپوزیسیون شدن آیت الله منتظری پس از اعدام مهدی هاشمی است ، درس ایشان نیز تعطیل نشد و اعلام مخالفت ایشان با ولی فقیه زمان خود یک امر طبیعی است و هر فرد به صورت عمومی میتواند مواضعی داشته باشد ، چه برسد که ایشان خودشان فقیه بودند و وظیفه شان سنگین بود.

 

عمادالدین باقی

عمادالدین باقی

 

عبدالله گنجی ، استاد دانشگاه،تحلیل گر و کارشناس مسائل سیاسی ، مستند را دیدم و نسبت به مسائل مطروحه در آن از قبل هم اشراف نسبی داشته ام منتقدان دو دیدگاه دارند ، پذیرش اشتباه های آیت الله نوعی شکست است برایشان دوم اینکه با سازندگان آن مشکل دارند که این باعث شده است یا بی تفاوت باشند و یا مخالف .

 

عبدالله گنجی

عبدالله گنجی

 

صادق زیباکلام درباره مستند گفت : مستندساز سعی کرده که آیت الله منتظری را شخصی ساده لوح نشان دهد ! و معتقد است که سرنوشت آیت الله منتظری برای میرحسین موسوی ، مهدی کروبی ، مهندس بازرگان ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی رخ داده است. منتظری فردی روشن فکر بود که تا زمان مرگ از آرمان های انقلاب فاصله نگرفته است در صورتی که در مستند القاء شده است که تمام مخافت های ایشان پس از قضیه سیدمهدی هاشمی بوده است ، اما اینطور نبوده است ارتباط ایشان با مردم خوب بود و در بیت شان به روی همه باز بود.

 

صادق زیباکلام

صادق زیباکلام

 

نقد مستند :

1 - مستند در مجموع ارزش دیدن دارد اما به موضوع مهم اشاره نشده است که نقش کلیدی در زندگی آقای منتظری دارد ، آنهم نقش سید مهدی هاشمی در کشتار حجاج در سال 1366 و ماجرای مک‌ فارلین است میباشد ، که بنا به گفته مرحوم آیت الله هاشمی در سال 1382 با روزنامه کیهان ، گفته شده که در سال 1365 حمل مواد منفجره به عربستان موجب حساس شدن و کشتار حج سال بعدش شده است ، اما در سفر مک‌ فارلین به ایران توسط باند سید مهدی هاشمی بوده است.

2 - انتقادی که به مستند وارد است این است که شخصیت آیت الله منتظری را در لحظاتی ساده لوح نشان میدهد ، در صورتی که ایشان از شاگردان ممتاز آیت الله بروجردی بوده اند و حتی خود مجلس خبرگان زمانی روی جانشینی ایشان ، نظر مثبت و قاطع داشتند ، در مجموع ایشان داری علم بالایی بودند و بر سر مرجعیت ایشان بارها توسط علمای حوزه عنوان گردیده است.

3 - مستند در دانشگاه ها و محافل زیادی اکران شده است که همراه با نقد و بررسی دانشجویی با حضور کارگردان اثر همراه بوده است ، از نقاط قوت مستند میتوان به جوان بودن تیم سازنده مستند اشاره کرد.

 

 

اکران مستند قائم مقام :

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز

 

 

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز

اکران‌ مستند قائم‌ مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز

 

 

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

 

 

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

 

 

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس

 

 

 

مستند منتظری

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند پول و پ-و-ر-ن

  • ۶۰۹۰

دانلود مستند پول و پ-و-ر-ن

مستند جنجالی 18 +

قاچاق دختران ایرانی به دبی و کشورهای حاشیه خلیج !

اسکورت سرویس یا سرویس ارائه جنسی در ایران ؟

دانلود رایگان مستند پول و پ-ورن

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : پول و پ-و-ر-ن ( Money and P o r n )

کارگردان : مهدی نقویان

نویسنده : مهدی فیاضی کیا

گوینده : حسین بیگی

فیلم بردار : مریم حسن نیا

سال تولید : 1396

مدت : 51 دقیقه

صاحب اثر : مرکز مستند سوره

 

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

مستند پول و

 

اسکورت سرویس چیست ؟

در مستند پول و پ-و-ر-ن اشاره به فساد سازمان یافته و قاچاق دختران ایرانی به دبی و سایر کشورهای عربی برای س ک س ، دخترانی که اکثر آنها از روی هوس رسیدن به پول های میلیاردی دست به این کار میزنند ، اما اکثر آنها در این سیستم غرق میشوند و حتی برخی از آنها بعد از مدتی دچار انواع آسیب های روحی ، جسمی میشوند، درصد زیادی از آنها به انواع مواد مخدر معتاد میشوند و باید برای تامین نیاز های مالی خود در این سیستم بمانند.

 

پول و پ-و-ر-ن

 

الکس و مانلی چه کسانی هستند ؟

الکس یا همان شهروز سخنوری فردی تبعه آمریکا است، برای مدتی به ایران می آید و با دختری به نام مانلی آشنا میشود و همراه با او سرویس اسکورت سرویس و قاچاق دختران ایرانی به دبی را راه اندازی میکنند ، الکس فردی است که در کودکی مادرش، جلوی او با انواع مردها ارتباط جنسی بر قرار میکرده و اکنون او نیز فردی شده با تمایلات عجیب جنسی وحشتناک که هیچگونه تعهدی ندارد ...

 

پول و پ-و-ر-ن

 

شناسایی دخترانی زیبا و جوان از اینستاگرام و پارتی ها !

مجموعه الکس ، دختران زیبا و مدلینگ را از فضای مجازی مثل اینستاگرام ، تلگرام و یا در پارتی های و مهمانی های دوستانه شناسایی میکرده است و با نشان دادن امکانات و وعده های میلیاردی آنها را به کشورهای عربی میبرده است ، آنها را در هتل های لوکس ساکن میکرده است سپس برای آن انواع مشتریان پولدار را رزرو میکرده است ، اما این وسط مقدار بسیار زیادی از این پول ها نصیب الکس و تیمش میشده است ، این دختران که هر روز مجبور به انواع برده کشی ها جنسی بوده اند ، بعد از مدتی دچار بسیاری از آسیب ها میشدند و به کشور برمیگشتند.

 

مختصری از مستند :

 

ریشه اکثر فساد و فحشا ها پدیده ای است به نام فقر که در نهایت پدیده ای به نام روسپیگری و تن فروشی را به وجود آورده که هر از چند گاهی مورد توجه مسئولان بوده است ، اما این مشکل اجتماعی هر روز در خاطر مردم تکرار میشود.

در سال های اخیر گزارش های زیادی از طرف مردم به مجموعه گرداب ارسال میشود که افرادی در فضای مجازی به خصوص اینستاگرام در قالب مدلینگ سایبری اقدام به خروج دختران از کشور به مقصد دبی میکنند.

عکس ها به صورت مدل ها برهنه یا نیمه برهنه در تم های خیلی عجیب انتشار میابد ، به همین خاطر اکثر خانواده ها نیز ، نگران فرزندان خود در این فضا میباشند ، زیرا در آن محدودیتی وجود ندارد و حجم مطالب س ک س ی بسیار بالاست.

 

مستند پول و پ-و-ر-ن

 

پروژه عنکبوت 2 توسط مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سایبری کلید میخورد ، پس از مدتی اتاق فکر این سبک و اعضای اصلی این پ-و-ر-ن ها شناسایی میشوند ، اغلب افراد دستگیر شده ، به عنوان مدلینگ ، عکاس و یا آرایشی در این فضا فعال بوده اند که با اغفال توسط تیم سرویس س ک س ی به دبی برده میشوند و در آنجا از آنها سوءاستفاده میشود.

عسل یکی از چهره های معروف اینستاگرام است ، او در این مورد بازداشت شده است ، او فقط یک مدل اینترنتی نیست بلکه سفرهای متعددی به دبی داشته است ، ویزای بیزینس او برای چه صادر شده است ؟ هدف عسل از ترغیب دختران دبیرستانی به دبی چه بوده است ؟

 

مدل سکسی اینستاگرامی

 

در تحقیقات از عسل دو اسم مطرح میشود ، شهروز سخنوری معروف به الکس و دختری به نام مانلی

مانلی که فوق لیسانس رشته عکاسی و رشته هنر دارد از آشنایی خود با الکس میگوید ، حتی اسم او را الکس گذاشته است ، مانلی به معنای شاه ماهی

 

شهروز سخنوری

 

الکس (شهروز سخنوری ) کیست ؟

الکس مدتی در آمریکا زندگی کرده است ، او که خواسته های زیادی دارد و عادت به کار قانونی برای رسیدن به آرزو هایش ندارد ، سرانجام دولت آمریکا نیز وی را دیپورت میکند ، دبی مقصد بعدی اوست ، اما در آنجا نیز خانواده ای را گروگان میگیرد و جلوی پدر خانواده به دختر و مادر تجاوز میکند ، در آنجا نیز به 6 ماه زندان محکوم میشود پس از گذراندن زندان از دبی نیز دیپورت میشود ، حالا به ایران باز میگردد.

الکس که در کودکی خاطرات بدی دارد ، زیرا مادر او بارها جلوی چشمان او با مردان دیگر رابطه جنسی برقرار میکند و این آسیب روحی از شخصیتی ساخته است که دختران را به برده گی جنسی بکشاند.

 

پول و پ-و-ر-ن

 

الکس در منزل صدف با مانلی آشنا میشود و صبح تا شب به میهمانی میروند و کوکائین مصرف میکنند ، هر جور روابط نامشروع را تجربه میکنند ، و کم کم فکر مانلی به هوای آمریکا فریب او را میخورد ، الکس میخواهد یه سرویس پولی در دبی راه اندازی کند اما خودش نمیتواند چون دیپورت شده است اما مانیلی میتواند ، پس الکس همراه با مادرش ( شاینا برقی ) و مانلی سفری به کیش میروند ، الکس یک خانه 160 متری در طبقه 8 برج دنا کیش و یک خانه در دروس تهران به همراه دو ماشین فورد و بنز s 600 به مانلی هدیه میدهد.

برای شروع الکس چند تا عکس کاملا لخت و برهنه از مانلی میگیرد و سایتی جهانی در راستای اسکورت سرویس راه اندازی میکند ، مانلی به همراه مادر الکس (شاینا برقی ) به دبی میروند ، دبی شهری است که در آن از هر محصولی میشود درآمد کسب کرد ، اکنون مانلی به محصول تبدیل شده است و مادر الکس نیز مدیر مالی اوست ؛ آنها مدتی در هتل گرند میدوست تاور دبی ساکن هستند.

 

اسکورت سرویس

 

اسکورت سرویس که دومین صنعت غیرقانونی دنیاست ، نوعی روسپیگری سازمان یافته است و همیشه مدیران سایت افرادی بسیار پولدار و قدرتمندی هستند ، امروزه بیش از 40 میلیون کارگر جنسی در این سرویس ها مشغول به تن فروشی هستند ، در آمریکا از هر 1000 نفر 20 نفر در صنعت اسکورت سرویس، تن فروشی میکند، مجموع درآمد روسپیگری در جهان 200 هزار میلیارد دلار است.

 

پول و پ-و-ر-ن

 

مانلی به همراه دو دختر روس اسکورت ارائه میدهد و مادر الکس حساب مالی را انجام میدهد ، مانلی بعد از ده بار تن فروشی به ایران بازمیگردد و در هتلی در خیابان جردن تهران با الکس دیدار و گزارش های خود را به او میدهد ، و در سفر بعد مانلی به همراه 2 دختر دیگر به نام جسمین و سانا به دبی میرود ، او همکنون در کنار محصول بودن منیجمنت یا مدیر شبکه میشود ، این مقام به دختران در بالاترین سطح ها توسط الکس داده میشود ، مانلی میگوید این مقام حسی بالایی به من داده بود و فکر میکردم رئیس دانشگاه هستم.

مانلی ، جسمین و سانا در طی سه روز اول 25 میلیون تومان به دست میاورند ، این پول خیلی بیشتر از تن فروشی های قبلی است.

 

مانلی پول و پ-و-ر-ن

 

در سفر های بعد دختری به نام سوفیا به آنها اضافه میشود ، پس از مدتی الکس از ایران خارج میشود و به مالزی میرود ، مانلی نیز بعد از مدتی به الکس میپیوندد در آنجا خانه ای مشترک میخرند و ساکن میشوند.

طراحی و پشتیبانی سایت ها توسط مهندسی هندی به نام راشد انجام میشود در این مدت 3 سایت طراحی کرده است.

مانلی از مالزی دختران ایرانی را جذب این سیستم میکند و بهترین روش شبکه اجتماعی اینستاگرام است ، پس از شناسایی دخترانی با تصاویر برهنه و زننده یا بی حجاب در پارتی های ، با آنها وارد گفتگو میکردند و برخی آنها این تن فروشی را قبول میکردند ، مانلی و الکس تصویر زندگی پر از پول و رفاه برای آنها میسازند تا آنها را اغوا اکنند ، خانه های مجردی در بالای شهر ، لباس های گران قیمت و ماشین های لوکس ...

 

پ-و-ر-ن مدل اینستاگرامی

 

شهرک های خصوصی فقط برای قشر مرفه !

دختری با نام مستعار مسی یکی از مهم ترین جذب کننده دخترها میباشد ، او در بابلسر و شهرک خزرشهر شروع میکند ، این شهرک ها حیاط خلوت پولدارهای ایران شده است ، تصاویر مستهجنی از این شهرک ها در مستند پخش میشود ، ورود به این شهرک ها برای عموم آزاد نیست و نگهبانی خاصی دارد.

مسی دختران زیادی را با خود به این شهرک ها میاورد تا در پارتی ها برقصند و تن فروشی کنند، این دختران پس از مدتی به دبی اسکورت میشود ، برای این دختران ویزا و بلیط رفت و برگشت تهیه میشود و در هتل های مشخصی اسکان میابند ...

 

پول و پ-و-ر-ن

 

کتک زدن دختران و روابط نامتعارف جنسی !

الکس قوانین خاصی را در سیستم ایجاد کرده است از جمله : دخترها در دبی فقط جمعه ها میتوانند بیرون بروند ، آنهم به همراه منیجرها ، هنگام ارائه خدمات به مشتری حق داشتن موبایل ندارند ، حق نگهداری از پاسپورت یا پول خود راندارند به همین دلیل نمیتوانند هر وقت خواستند از کار خود را ترک کرده و از دبی بروند.

مشتریان نیز گاه خواسته های نامتعارفی دارند ، انواع ماجراجویی های جنسی ، مثل کتک زدن ، بستن و دیگر شیوه ها ، دختری معروف به سندی ویدیویی پخش میکند که یکی از مشتریان در دهانش ادرار کرده است ! و خیلی از در حین رابطه جنسی او را کتک زده است ! و دیگه تحمل ندارد و فقط کارش شده گریه ...

 

مستند پول و پ-و-ر-ن

 

اکثر دختران بعد از مدتی سرویس دادن به ایران باز میگردند و به عنوان منیجر یا بازاریابی دختران را انجام میدهند ، دخترانی که در این شبکه حضور دارند پس از 3 الی 4 اسکورت ، ناراحت و دلزده میشوند به همین خاطر منیجر ها از ترفند هایی مانند تشویق ، گردش و حتی دادن انواع قرص های آرم بخش و اعتیاد آور استفاده میکنند.

بخشی از مصاحبه های دختران پخش میشود که اکثر آنها یا تپش قلب شدید و اعتیاد دارند و حتی شب ها کابوس میبینند ، حتی قرص خواب هم جوابگوی آنها نیست.

در این بین نیز سرویس های امنیتی با کار پیچیده اطلاعاتی سرنخ های تمامی افراد شبکه را میزنند و همه سایت ها نیز شناسایی میشود و منتظر برای دستگیری به موقع هستند.

 

الکس پ-و-ر-ن

 

باید از دخترهای ایرانی و مسلمان پول بسازی !

درآمد الکس از هر دختر بین 100 تا 400 میلیون در ماه است ، حالا به آرزوی خود رسیده است ، مادر الکس هم همیشه به او گفته است تو یه آمریکایی هستی و باید بتونی از دخترای مسلمان و شیعه ایران هم پول بسازی !

او برای تامین امنیت سیستم و حمایت از افراد بانفوذ و آقازاده هایی در ایران استفاده میکند، حتی فردی معروف به دکی که از مقامات دولتی بوده است.

الکس که معتاد به شیشه و مشروبات الکلی میباشد ، همیشه از بیماری های روحی روانی رنج میبرد ، حالا شده هدایت کننده تعداد زیادی از دختران جوان و خام ایرانی ...

 

پول و پ-و-ر-ن

 

کارشناسان جرایم سایبری متوجه حضور 2 نفر دیگر از سرشاخه ها در این پروژه میشوند ، زوجی به نام هادی و الی ، که حتی خود الی نیز بارها به عنوان محصول برای اسکورت به دبی رفته است ...

هادی که دست راست الکس در این پروژه است ، مسئول تهیه ویزا برای دختران ایرانی است ، به ازای تهیه هر ویزا 1000 درهم از الکس پول میگیرد.

الی که با همسر خود هادی به اختلاف میخورد و برای انتقام به تهران بازمیگردد و به عنوان قربانی به پلیس مراجعه میکند و شبکه را لو میدهد ، او خبر ندارد که مدت ها شبکه شناسایی شده است، در این بین مانلی نیز با الکس به اختلاف میخورد و پس از اینکه ویزای مالزی اش به اتمام میرسد ، مجبور به برگشت به ایران میشود ، الکس نیز ویزای او را تمدید نمیکند ، مانلی و الی برای انتقام از سیستم الکس و هادی تصمیم میگیرند که سیستمی مشابه این اسکورت را در دبی ایجاد کنند ، الکس را نیز تهدید میکنند ، الکس نیز مجبور میشود که برای کشتن مانلی ، هادی را به ایران بفرستد.

اما در این هنگام نیروهای امنیتی سپاه ، مانلی ، الی ، هادی ، مسی ، پونه و ... را در نقاط مختلف شهر دستگیر میکند

 

پول و پ-و-ر-ن

 

هرچند شبکه الکس از بین رفته اما چیزهایی که در درون جامعه این ناهنجاری را میسازند از بین نرفته است ، همه باید آگاه شویم زیرا این واقعیت هایی از جامعه ماست و فرزندان حال و آینده خود را مراقبت کنیم.

 

 

 

نقد مستند :

1 - مستند تا جایی که توانسته بدون سانسور معنی و محتوا را برساند ، صحنه هایی که تصاویر نیز شطرنجی و مات میشوند به دو دلیل میباشد ، یک : برخی تصاویر خیلی زننده است ، دو : حفظ آبروی برخی از متهمان و مدل ها

2 - خوشبختانه این مستند به صورت محدود در برخی دانشگاه ها و جمع های تخصصی اکران شده است که با استقبال جوانان و نقد و بررسی همراه بوده است ، البته این مستند و امثال آن هیچ وقت در تلویزیون پخش نخواهد شد ...

3 - در اردیبهشت ماه 1399 شخصیت اصلی این مستند به نام الکس ، توسط پلیس امنیت ایران و اینترپل بعد از 3 سال پیگیری دستگیر شد و پرونده ارتباطات او با برخی از افراد با نفوذ در حال بررسی است.

 

دستگیری الکس

دستگیری الکس مدیر اسکورت سرویس در اردیبهشت 99

 

 

اکران مستند پول و پ-و-ر-ن :

این مستند به خاطر مطالب بزرگسال در برخی از جلسات و دانشگاه ها اکران شده است.

 

اکران پول و پ-و-ر-ن

اکران مستند پول و پ-و-ر-ن دانشکده علم پزشکی مراغه

 

اکران مستند پول و پ-و-ر-ن

اکران پول و پ-و-ر-ن در سالن سوره ، حوزه هنری

 

اکران پول و پ-و-ر-ن

اکران مستند در دانشگاه آزاد خرم آباد

 

 

 

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید