دانلود انواع مستند به همراه متن




دانلود مستند برای یک زندگی معمولی

  • ۵۲۶

دانلود مستند برای یک زندگی معمولی

( بررسی مهاجرت و زندگی در کشور ترکیه )

دانلود مستند برای یک زندگی معمولی

تیزر مستند :

 

 

نام مستند : برای یک زندگی معمولی

کارگردان : حسین شمقدری

راوی : محمد دلاوری

تهیه کننده : محمدحسن مددی

پژوهش : محمدمهدی ناظمی اردکانی

عوامل اجرایی : رضا بارانی

مشاور طرح : امیر ابیلی

سال تولید : 1401

مدت : 80 دقیقه

صاحب اثر : موسسه فرهنگی آرمان مدیا

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

دانلود رایگان مستند برای یک زندگی معمولی

 

چرا برای یک زندگی معمولی باید به کشور ترکیه مهاجرت نمود !

مستند « برای یک زندگی معمولی »، قصد بررسی علت های مهاجرت ایرانی ها و زندگی در کشور ترکیه را دارد.

 

چرا هزینه مسکن و تفریح در ترکیه، حتی نسبت به ایران ارزان تر است؟

حسین شمقدری به عنوان کارگردان و محمد دلاوری به عنوان راوی مستند، ضمن سفر به کشور ترکیه، از نزدیک با ایرانیان مقیم ترکیه مکالمه، و از مکان های دیدنی، تجاری بازدید می‌نمایند.

 

برای یک روز معمولی حسین شمقدری

 

متن مستند :

حاجی کجایی؟ ...  الان خب، الان حاجی ما دقیقا جلوی کانتریم، داریم بارها رو می‌دیم ...

خب ببین نمیشه بهش بگین کار ما رو ردیف کنه؟

نه. اولاً که ما پاسپورت شما رو نداریم، خب ... دوماً بهش گفتم عکس پاسپورت رو به شما می‌دیم، گفت نه. من باید خود طرف رو ببینم ...

 پاسپورت نباشه، بلیط باشه، شما می‌دین چیزش رو ... پاسپورت می‌خوای..

میگه پاسپورت لازمه

ما جلوی کانتریم

داریم سوار می‌شیم، داریم پله رو می‌ریم بالا

استاد جا موند، تموم شد

آره آره آره

کجاست؟

خب می‌خوای بیا روی تماس تصویری، به خدا داریم سوار هواپیما می‌شیم

هنوز به کانتر نرسیده

 

مستند برای یک زندگی معمولی

 

دوستان من از پرواز جاموندم، چون که هم پروازم رو جابه جا کردن، هم اینکه به من گفتن بیا اینجا در این بیابان خدا پارک کن. من هیچ شکایتی ندارم، به نظرم خیلی هم کار قشنگی کردن ... ببینیند اینجا پارکینگ مهم‌ترین فرودگاه ایرانه. تا دلت بخواد جای پارک داره. چرا؟ چون بیابون رو آسفالت کردن، خط کشی کردن، خیلی هم قشنگه؛ حالا درسته که شما برای اینکه خودت رو برسونین ترمینال، باید کلی پیاده روی کنی که، پیاده روی هم برای سلامتی خوبه.

 

اینکه من از پروازم تو تهران جا موندم خیلی مهم نیست ... دوستان مایل بودن ساعت پرواز رو عوض کنن و من باید خودم رو تطبیق می‌دادم. حالا پارکینگ دوربود، خب من می‌دویدم، سرعتم رو بیشتر می‌کردم. مهم اینه که از اون شهر فرودگاهی، می‌دونین که به فرودگاه ما در تهران می‌گن شهر فرودگاهی؛ از اون شهر فرودگاهی با اون همه امکانات و تجهیزات، مردم که از کشورهای مختلف اومدن برای این‌که پرواز کنند، رسیدیم به این روستای فرودگاهی، با چهار دونه پرواز. چیه این‌ها که ردیف کردین اینجا؟ این هم شد پرواز؟ نگاه کن تو رو به خدا. هی هم این صفحه‌ها رو عوض می‌کنن، منظورت چیه؟

توی این سال‌ها، احساس اینکه پاشیم از ایران بریم، دیگه اینجا جای موندن نیست، خیلی فراگیر شده. این پژوهش داره همین رو میگه. پژوهشکده مهاجرت این رو انجام داده. اما اون‌قدر این حس فراگیره، که به نظرم پژوهش هم نمی‌کردن، مثل روز روشن بود. بذارید یک اعترافی بکنم، منم بارها به مهاجرت فکر کردم. من هم بارها، وقت‌های کلافگی، ناامیدی، وقت‌هایی که با تمام قوا رفتن رو مخم، فکر کردم که پاشم کل زندگیم رو جمع کنم و برم. این سفر هم یک طورهایی بررسی اینه بذارم برم یا نه؟

چند تا عدد خیلی ساده. فرودگاه استانبول ظرفیتش برای 150 میلیون مسافره و فرودگاه ما برای 7 میلیون. خب گفتی چند تا عدد! پس بقیه‌اش چی میشه؟ همین یک عدد کفایت می‌کنه. چه اهمیتی داره بگم مسافتش چه‌قدره؟ تعداد پروازهاش چند تاست؟

خب کلی از فرودگاه تعریف کردیم، چه‌قدر قشنگه، چه‌قدر بزرگه، همه این‌ها به کنار؛ منتهی بدون عیب هم نیست. مثلا یکی از عیوبش اینه که مترو نداره و فاصله فرودگاه رو ببیینید تا مرکز شهر چه‌قدر زیاده؟ همین باعث میشه که اگه کسی بخواد با تاکسی بیاد یک عالمه پول باید بده، اتوبوس هم به سختی می‌تونه آدم‌ها رو انتقال بده. یک اشکال دیگه‌اش اینه که همون پارکینگش که خیلی خیلی خوبه و خیلی خیلی هم عالیه و درسته و کنار ترمیناله، سازه‌اش یک ایرادی داره و تمامش رو نمی‌تونن بارگیری بکنن. چون می‌ترسن اگه ماشین پر کنند، به‌خاطر اون ایراد سازه‌ای، یک دفعه بیاد پایین.

از فرودگاه که میری بیرون پنج طبقه پارکینگ کنارته. طبقه اول این پارکینگ‌ها، شرکت‌های اجاره‌ی خودرو هستند. رسیدی می‌تونی با گذاشتن یک بیعانه مختصر خیلی راحت با روزی بین 30 تا 50 یورو، یک ماشین اجاره کنی و بری. یا بدون اینکه دغدغه جای پارک داشته باشی و اینکه پارکینگ پره یا پر نیست، ماشینت رو توی 40 هزار جای پارک بذاری و بری. اگر هم ماشینت رو گم کردی، می‌تونی توی گوشیت شماره پلاک رو بزنی، تا بهت بگه کجاست؟ ... خیلی نمی‌خوام عدد بارونتون کنم، فقط این رو بگم تا بریم توی شهر یک چرخ بزنیم. سال 2002، حدود 6000 شرکت بین المللی توی ترکیه سرمایه گذاری کرده بودن. سال 2019 یعنی 17 سال، بعد شدن حدود 76000 تا. عددها رو گرد کردم که یادمون بمونه. توی 17 سال 6000 تا، حدوداً 12 برابر شد. شد  76000 تا. حالا چراش رو میگم، فعلا بریم چهار تا خونه ببینیم.

 

ادامه متن در روزهای آینده ...

 

مستند برای یک روز معمولی

 

http://bit.ly/3EmVtBD

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود مستند انقلاب جنسی 4

  • ۲۱۸۲۲

دانلود مستند انقلاب جنسی 4

مستند جنجالی 18 +

نتیجه منفی از برخورد فیزیکی با دختران بدحجاب !

دانلود مستند انقلاب جنسی 4 رایگان

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : انقلاب جنسی 4 ( Enghelabe Jensi 4 )

کارگردان : حسین شمقدری

تهیه‌کننده : محمدحسن مددی

راوی : محمد دلاوری

مدیر تولید و ارتباطات : محسن اخوان‌فر

پژوهش : محمدمهدی ناظمی اردکانی

عوامل اجرایی : رضا بارانی

طراحی: علی اکبر ظاعن

سال تولید : 1399

مدت : 53 دقیقه

صاحب اثر : موسسه فرهنگی آرمان مدیا

 

دانلود رایگان مستند انقلاب جنسی 4

 

 

این مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید
 

 

مستند انقلاب جنسی 4

 

انقلاب جنسی 4، مستندی که از رفتارهای اجباری و خشن در مورد حجاب اجباری انتقاد دارد !

مجمومه مستند انقلاب جنسی در طی سال های اخیر به کارگردانی حسین شمقدری توسط گروه آرمان مدیا پخش شده است ، لازم به ذکر است این مستند به سختی مجوز پخش در جمهوری اسلامی را گرفت و بیشتر مخاطبان آن جوانان هستند.

 

آیا 40 سال زور و برخورد فیزیکی در با حجاب شدن دختران تاثیر گذاشت ؟

 

انقلاب جنسی 4 به موضوع آزادی حجاب در ایران و برخورد های خشن با دختران ایرانی در سال های اخیر مثل گشت ارشاد که نتیجه عکس داشته است، مستند ساز با سفر به قاره اروپا و کشور های آلمان ، چک ، کرواسی و ایتالیا و بررسی جنبش نیچریستی ( لخت بودن انسان ها ) و افرادی که در آمریکا و غرب نیز بر خلاف آنها معتقد به خویشتن داری و کنترل غریزه هستند ، قصد دارد نتیجه فرق اجبار و فرهنگ سازی را نمایش دهد.

 

دانلود انقلاب جنسی 2

 

سری اول مستند انقلاب جنسی با موضوع آزادی جنسی که جهان به سمت آن پیش رفته است و تفاوت و بررسی آزادی جنسی در کشورهای اروپایی با ایران میباشد.

انقلاب جنسی دو ، مستندساز با سفر به کشورهایی همچون هلند ، فرانسه و انگلیس به موضوع حقوق زنان و آزادی های جنسیتی پرداخته است و آن را با ایران مقایسه کرده است

در انقلاب جنسی سه، روایت مرگ پدیده ازدواج سنتی را مورد هدف قرار داده و در آن حسین شمقدری ( مستند ساز ) به همراه محمد دلاوری به روسیه سفر کرده اند، چند روزی را با دختری روسی میگذرانند ، روسیه جزو اولین کشورهایی که به جنبش عشق آزاد پیوسته است.

 

دانلود انقلاب جنسی 1

 

مختصری از مستند :

 

مستند با کلیپی از منهتن نیویورک شروع میشود که گروهی از مردان و زنان در اقدامی هماهنگ شروع به لخت شدن میکنند و سپس در خیابان عمومی دراز میکشند و عکاسان مشغول به تهیه عکس و فیلم میشوند و به سرعت در دنیا پخش میکنند ، در نهایت با دخالت پلیس قضیه را جمع میکنند.

 

دانلود رایگان انقلاب جنسی 4

 

دختری که روزی محجبه بود و حتی پوشیه میزد !

محمد دلاوری همراه با یه خانوم چادری که ماشین لوکسی دارد وارد باغ ویلا میشوند ، اما در کمال تعجب و ناباوری دختر خانوم که زهرا نام دارد کاملا چادر را در میاورد و با یک پیراهن و دامن و روسری نیمه به پذیرایی و گپ میپردازد.

زهرا، دانشجوی فقه و حقوق اسلامی است به اجبار بخاطر دانشگاه و رشته اش در بیرون چادر میپوشد ، اما زمانی در دبیرستان جو مذهبی داشت و واقعا چادری بود ، حتی پوشیه نیز میزد ، اما امروز نه تنها چادر سر نمیکند بلکه شبیه مدل های زیبایی است ، او معتقد است که حجابش از بین رفته است ولی مذهبش باقی ست و حتی میتوان با این سبک نیز متانت داشت.

 

دانلود مستند انقلاب جنسی 4

 

شرکت در کنسرت ساسی مانکن !

گروه مستند ساز سفری به شهر وان ترکیه میکنند ، شهری در 100 کیلومتری مرز ایران که هر ایرانی نیازی به عشق و حال اوراژانسی داشته باشد به راحتی به آنجا میرود ، اینجا همه چی فراهم است از دیسکو تا ...

در مصاحبه با خانمی ایرانی که سرش لخت است ، میگوید اگه ما در ایران آزادی داشتیم ، حداقل آزادی در روسری و لباس پوشیدن ، مجبور نبودیم بیاییم این شهر کوچک که فقط دو تا خیابون داره و همه ایرانی ها مجبورن فقط در این جای کوچک چرخ بزنند.

در نهایت گروه مستند ساز بلیط کنسرت ساسی مانکن را که قرار است امروز برگزار بشه را تهیه میکنند و آهنگ جنتلمن را به صورت زنده گوش میدهند ( هی وقتشه بدی لبه رو بی بی بدو بدو بگیر کمرو هی قر ، بیا بیا قرش بده س ک س ی واسه همه زنگ زدنات مرسی )

اما نکته ای که مطرح میشود حضور پر شور ایرانی ها فقط به ترکیه ختم نمیشود بلکه در هر جای دنیا خبری از عشق و حال است ، عده ای ایرانی با شلوارک گل گی مشغول رقصیدن هستند ( امارات ، تایلند ، ترکمنستان ، آذربایجان ، گرجستان و ... )

 

ساسی مانکن انقلاب جنسی 4

 

اگه ایرانی ها نیان ترکیه ، ما برشکست میکنیم !

وقتی با کسبه شهر وان ترکیه مصاحبه میکنیم ، آنها ایرانیان را بسیار دوست دارن و معتقد هستند که اگه روزی ایرانی ها به این شهر نیایند ما برشکست میکنیم .

 

انقلاب جنسی 4

 

دختری که روزی حافظ قرآن بود !

پوپک دختری دیگر است که ساکن استانبول ترکیه است و روزی حافظ بخشی از قرآن بوده است و در حفظ توضیح المسائل نیز مقام داشته است اما اینقدر اون زمان سختگیری ها زیاد بود که زده شد و برای زندگی آزاد به ترکیه مهاجرت کرد ...

پوپک : این حجاب اجباری مثل این است که به شما بگن روز تا شب کت شلورا بپوش و یا به یه روحانی بگویند که همیشه لباس و عمامه داشته باش.

 

انقلاب جنسی 4

 

پوپک : من در زمان نوجوانی به خاطر اینکه نمیخواستم فرم سینه ام نشون داده بشه و متلک بشنوم، کلاسورم را در بغلم فشار میدادم و این رفتار باعث ایجاد انحنا در کمرم شد ، خیلی وقت ها دوست داشتم 10 سال پیش میامدم ترکیه ، در این هنگام پوپک گریه اش میگیرد ...

 

دانلود رایگان مستند انقلاب جنسی 4

 

شبنم که فرزند آیت الله بوده است !

دختری به نام شبنم که از خاطرات گذشته خود در ایران تعریف میکند، بارها بازداشت شده است و حتی جلوی آموزشگاه برای او اسلحه کشیده است ، خانواده مادری او همه محجبه و مذهبی هستند جالبتر اینکه نوه یک آیت ا... معروف است که اسمش را نمیبرد.

 

کلانتری چرا ؟

دستگیری و بردن دختران بدحجاب به کلانتری ، چه میزان تغییری در آنها داده است ؟ یعنی قضیه آرایش های غلیظ ، بدحجابی و فساد در جامعه از بین رفته است ؟

از سال 62 توی ایران تا به الان 4 دهه است که با دختران دعوایی بر سرحجاب است و برای این منظور گشت ثارالله ، گشت جند الله ، گشت ارشاد و گشت امنیت اخلاقی ایجاد شده است ، که متاسفانه نتیجه ای جز عکس و بر خلاف ایده های تصمیم گیران نداشته است.

و نتیجه این برخورد ها باعث شده است که دختران دهه 60 که مانتو گشاد و اپل دار داشتند به دختران امروز تبدیل شوند با مانتو های جلو باز توری و ساپورت ، شلوراک و روسری هایی که نیمی از موی آنها بیرون است ...

 

مستند انقلاب جنسی 4

 

ورود به ساحل های لختی !

گروه مستند سفری به جنوب کرواسی میکنند و تصمیم دارند وارد منطقه ای بشوند که فیلم برداری و عکاسی در آن غیر قانونی است ، چون در این مکان همه لخت لخت هستند و حتی در گوگل نیز تصاویر کمی از این مناطق وجود دارد ، محمد دلاوری که هم شوک شده است و اضطراب دارد و از طرفی عذاب وجدان نیز دارد.

 

نیچریستی fkk

 

اگه در اروپا در حال قدم زدن بودید و به تابلویی رسیدید که روی آن FKK نوشته شده بود ، بدونید اینجا آخر خط هست و اگه بخوای وارد آن شوید باید لخت مادرزاد شوید ...

در مصاحبه با افراد لخت متوجه میشوید که اکثر این افراد پیر هستند و حتی بعضی از آنها از اینکه بخواهند با بچه های خود به این مناطق لختی وارد شوند خجالت میکشند و کودکان نیز نمیخوان پدر و مادرشون را لخت ببینند ...

 

نکته جالب این بود تنها چیزی که اصلا حس نمیشود لذت جنسی است و انگار این لخت شدن دست جمعی ، تلاش برای کشف جنسی را از بین برده است و حتی به نوعی حس چندش هم به ما دست میدهد.

 

ساحل دریا نیز در این مناطق به دو بخش تقسیم میشود ، یک بخش کاملا برهنه و بخش غیر لختی و عادی که با فنس جدا شده است و اگر بخواهید با لباس به بخش لختی بروید و بهتون تذکر جدی میدهند ، در سواحل کاملا لختی اکثر افراد پیر هستند در حالی که در ایران برعکس است و افراد در آستانه پیری اهل مسجد و عبادت میشوند ، اما در اینجا میگن لباس را بکن !

 

البته در گذشته زنان اروپایی اینقدر آزادی نداشتند و برای شنا در دریا نیز باید با درشکه به وسط آب میرفتند و شنا میکردند و سپس با همان درشکه به ساحل بازمیگشتند ، بعد از چند سال زنان و مردان با هم به دریا میرفتند و البته با لباس های بلند ...

 

آلمانی ها که اولین آغازگر سواحل لختی در اروپا بودند بعد از روسیه ، حتی بازار ها ، حضور در بانک ها و سایر مناطق را در این محدوده ها لختی اعلام کردند.

 

مجسمه مرد آویزان

 

گروه به شهر پراگ در کشور چک میروند و مجسمه ی مرد آویزان توجه را جلب میکند ، زیگموند فروید ( 1856 تا 1939 ) اعتقاد داشت که نحوه زندگی و مرگم دست خودم است و حتی اگر بخواهم هر زمان خودکشی میکنم ، چون جون خودم هست ، بدن خودم هست و دوست دارم بدون لباس و لخت بچرخم.

فروید میگفت چرا از عضو جنسی و آلت تناسلی خود خجالت میکشید به راحتی اسم آن را بیاورید ، دقیقا مثل دست و پای انسان ، این قسمت نیز جزئی از بدن است.

 

انقلاب جنسی 4

 

دختری که جلوی دوربین لخت میشود !

در گفتگوی زنده اینترنتی با دختری 30 ساله به نام جوآنا که از معتقد نیچریسم است ، او به دوربین میگوید خیلی خوش شانس هستید که منو پیدا کردید ؛ چون الان خیلی سخته یه نیچریست جوان پیدا کنید.

در پاسخ سوال نیچریست چیست ؟ ، این برمیگرده به یک موضوع تاریخی درباره بشر و خدا ، تمدن باعث ایجاد استرس در ذهن شده ، ما باید به بشریت خودمون برگردیم ، به طبیعت خودمان ، افراد مذهبی که به خدا اعتقاد دارن تلاش میکنن یک خدای تخیلی بسازن اما ما به طبیعت اعتقاد داریم و میتونیم حسش کنیم ، ما مجبور نیستیم که لباس بپوشیم و عادی است که لخت باشیم ، لخت بدنیا اومدیم و باید لخت باشیم ، هیچ ارتباطی بین لختی و رابطه جنسی نیست و در این لحظه این دختر به نشانه اعتراض جلوی دوربین لخت میشود و ...

 

دانلود مستند انقلاب جنسی 4

 

در ادامه گروه به شهر برلین در آلمان میرود و به خانه یک دکتر روانشانس میرود که هم خودش و دخترش هر دو طلاق گرفته اند و به همراه نوه های کوچکشان زندگی میکنند ، او معتقد است که لخت شدن و نیچریست ها مسخره هستند و این را آزادی جنسی نمیداند ، ولی بعضی ها با تبلیغات دارند به این جریان معنی میدهند و حکمرانی میکنند.

دختر وی نیز با اینکه طلاق گرفته ولی از اینکه توی یک رابطه نیست احساس راحتی میکند ، اما به نظر او اگر جامعه آلمان این امر را ناپسند بدانند قطعا خیلی از زوج ها طلاق نمیگیرند ...

 

مستند انقلاب جنسی 4

 

جنبش tlw چیست ؟

زوج دیگری در آلمان که طرفدار True Love Waits هستند ، که جنبشی  است که به شما میگوید غریضه ات را کنترل کن و پایبند به عشقت باش ، آنها که بر خلاف جریان حاکم هستند با آزادی موافق هستند اما چارچوبی برایش قائل هستند و برای مثال در یک پارتی که همه مست هستند و دیگه نمیفهمی کی زن و شوهر کی هست شرکت نمیکنند ، وقتی مجردی همه خواستها را قبول نکن زیرا تو به یک عشق واقعی نیاز داری.

 

خویشتن داری و کنترل غریزه در آمریکا !

جالب است بدانید در آمریکا به جای اینکه با گشت ارشاد بیفتند دنبال ملت ، در سال های اخیر قانونی تصویب کرده اند که یک سوم از بودجه آموزشی را به جریانی به نام خویشتن داری و کنترل غریزه اختصاص داده اند و نوجوانان را با کلاس هایی به این شیوه هدایت میکنند ، حتی در برخی مدارس لباس های زننده و لختی ممنوع شده است ، مواد مخدر و الکل ممنوع است.

 

مستند انقلاب جنسی 4

 

 

برای دانلود این مستند بر روی  لینک های زیر کلیک فرمایید

 

 

این مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید
 

نقد مستند انقلاب جنسی 4 :

1 - مستند ساز همچون سری های قبلی مستند ، حرفش را بدون سانسور زده است و حتی از نحوه برخورد خشن و همراه با زور گشت ارشاد ، گشت امنیت اخلاقی با دختران بدحجاب گلایه دارد ، و معتقد است این رفتار نتیجه عکس دارد.

2 - مستند ساز سعی کرده که با سفر به کشورهای اروپایی همچون آلمان ، کرواسی و چک فقط به گفته ها و تصاویر آرشیوی بسنده نکند ، حتی حضور در سواحل لختی ، دیسکو ، کاباره و کنسرت ساسی مانکن نیز از تجربه های این قسمت است ، این سبک در کشوری همچون ایران با ریسک بالا ربرو است و حتی ممکن است به ممنوعیت ادامه فعالیت مستند ساز بینجامد ...

3 - اگر در مستند از تفکر نیچریستی ( لخت شدن انسان ) صحبت شده است از تفکر خویشتن داری و کنترل غریزه در اروپا و آمریکا صحبت شده است ، که این از انصاف و هوش بالای مستند ساز است ، زیرا سیاه و یا سفید نشان دادن یه کشور زیاد جالب نیست و به شعور مخاطب احترام گذاشته شده است.

4 - به دلیل تعطیلی دانشگاه ها هنوز فرصت برای اکران دانشجویی و برگزاری جلسات نقد و بررسی نشده است و امید است که به زودی چالش های جذاب اکران و نقد پیش رو باشد.

 

 

دانلود رایگان مستند انقلاب جنسی 4

 

https://bit.ly/2KcdLsZ

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود مستند انقلاب هشتادیا

  • ۵۳۲

دانلود مستند انقلاب هشتادیا

( تأثیر دهه هشتادیا در اعتراضات 1401 ایران )

دانلود رایگان مستد انقلاب هشتادیا

 

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : انقلاب هشتادیا

کارگردان : عرفان خانی

مشاور هنری : حسین شمقدری

تهیه‌کننده : حامد رحا

تدوین:  محمد غفوری

سال تولید : 1401

مدت : 20 دقیقه

صاحب اثر : موسسه فرهنگی آرمان مدیا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

دانلود رایگان انقلاب هشتادیا

 

مستند « انقلاب هشتادیا » به تأثیر و میزان حضور دهه هشتادیا در اعتراضات سال 1401 ایران می‌پردازد، این نسل پیچیده را که تا به امروز کسی جدی نمی‌گرفت و برای خواسته های آن برنامه ریزی صحیحی نشده است، اکنون درخواست حقوق خود، حتی به شیوه ای ناصحیح دارد ...

 

انقلاب هشتادیا

 

 

متن مستند :

این فیلم یک مستند نیست، فقط یک رنج نامه است

نارمک- تهران

داری ضبط می‌کنی دیگه؟

آره ضبطه

برو برو

من رکورد رو میزنم

وایسا وایسا

آره این چند نفرن

نگاه همون سه نفرن ... دیروز هم دوتا دختر باهاشون بود، امروز مثل این‌که نیومده. ببین اون پیراهن سفیده براشون مییچه، اون دوتای دیگه انگار بلد نیستن

چقد بچه‌ان

اون سفیده به نظرازهمه‌شون بزرگ‌تر میاد. بقیه 14-15 سالشونه

ببین یه دونه مشکی هم دیروز باهاشون بود

اوناهاش اوناهاش

مشکیه اومد مشکیه رو بگیر

ببین اون داره گل میکشه‌ها

اون ساقی‌شونه. بگیر رو صورتش بگیر بگیر زوم کن

مهدی برو برو

چند تا کلیپ نشون میدیم، بعد نظرتون رو دراین رابطه خواستیم بدونیم

پارک لاله- تهران

نظرتون رو راجب چند تا کلیپ که دیدبن میشه بگید؟

البته یک مقدار ساختگی بود، ولی در کل جالب بود، یکی قضیه حجاب بود.

کلیپ: غیرت به نظر من اینه که نذاری اشک خانومت در بیاد وگرنه حجاب و پوشش به خودش ربط داره هر جور که باشه من بازم دوستش دارم

من والا میبینم این دوره هیچکی تفریح نداره

اون که مثلا دو تا زن و شوهر بازی می‌کردن، خوب بود. همدیگه رو اگه دوست داشته باشن، کلامی نه عمیقا ...

 

انقلاب هشتادیا

 

اقایی

جانم خانومی جانم

من آخر نفهمیدم که دوست داری تو آینده چیکاره شی؟

من خودمو می‌خوام وقف تو کنم خانومی

قربونت برم من ...

 

موقعی‌که ما شاخ بودیم شما یک هفته صبحی بودی، یک هفته بعد از ظهری

 

مژینا من انقدر بی‌غیرت نشدم که تو توی کافه میری تکی قلیون میکشی، یادت باشه‌ ها!  دفعه آخرت باشه فقط ...

ضد ارزش‌ها داره به ارزش تبدیل میشه و باید دیگه به قول معروف مسئولین فرهنگی، اگر به این وضعیت بخوایم کشیده بشیم فاتحه رو بخوانند.

چرا هی به من میگین من دوتا خانومی دارم، دوتا خانومی دارم، من یک دونه دارم اونم یک روح در دو بدنه. حکمت خداست نگاه کنین

پس شما مشکل ندارین حالا دوتا نوجوون بودند مثلا در این سن؟

نه تمرین کردن، تمرین کردن. نه چه مشکلی داره خیلی قشنگ بود.

 

ازدواج کردین یا دوستین؟

سوالی که همه‌تون دارین ازم می‌پرسین، دیوونم کردین. الان شوهرم جواب‌تون رو میده

خیلی دارین سوال می‌پرسین با خانومی ازدواج کردین؟ بله کردم باخانومم. تازه عقدم کردم. گناه که نکردیم دیگه.

 

انقلاب هشتادیا

 

شما لاکچری نیستین، فقط اون پولی که می‌رین آتلیه،  ما می‌ریم عرق می‌خوریم آره عموجون

 

همایون فلاحی- بلاگر14 ساله

می‌زنیم به سلامتی ملکه اینستا، خانومی آره

 

بچه‌ها ما با پدر همایون هماهنگ کردیم، می‌خوایم بریم ببینمش همایون رو. همایون همونیه که توی مصاحبه‌های قبلی کلیپ‌هاش رو به مردم نشون دادیم. یه پسر 12-13 ساله ‌است که با یکی از دخترها که یکی از آشناهاشونه کلیپ‌های اینستاگرامی می‌سازن. حکم مثلا ادای زن و شوهر رو در میارن توی کلیپ‌ها.

 

همایون فلاحی – بلاگر 14ساله خانومی

بله

وقت بازی نیست که وقت ازدواجمونه

بریم

بریم

همایون برام عروسی می‌گیری؟

دیوونه شدی من بهترین عروسی تو کل دنیا رو برات می‌گیرم

جدیدا بچه مچه‌ها ریختن داخل اینستا، بابا بیاین پایین سرمون درد گرفت. شما برید تو شاد حاضری‌تون رو بزنید

 

حسین حق‌پناه -  کارشناس حوزه نوجوان

آقا سخته برام دیدن مداومش.

نظرتون چیه؟

نظر کسایی که کامنت می‌ذارین زیر پست ها خیلی نزدیکه.  من زیاد چک می‌کردم کامنت‌ها رو. عمده کامنت‌ها تعریف نیست. تنفره، ولی واقعیتش اینه که با تهوع وتنفر و حتی فحش و توهین این ویدیو داره دیده میشه. و اونی که سرمایه گذاری کرده روی همایون، اون دیده شدن رو می‌خواد. مگه کم داشتیم از این‌ها؟ مگه وحید خزائی نداشتیم؟ مگه امیرتتلو نداشتیم؟ برگردیم یادمون بیاد تازه آدم‌هایی از این‌ها خیلی محترم تر داشتیم دیگه. عرفان علیرضایی و خیلی از این واینرها، اولا چقد فحش می‌خوردن؟ چقدر محتواها هم محتوای مبتذلی بود و شهرت دوباره براشون سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی آورد. حالا شاید دیگه الان خیلی فحش نمی‌خورن. این بازی شهرتِ رسانه‌ایه که متاسفانه نوجوان ما درگیرش میشه و خیلی وقت‌ها هم میگم سود اصلی رو داره سرمایه‌گذاری می‌بره که ما نمیبینمیش

 

میدونین چیه؟ بحث بحثه لیاقته. این تاج و تخت و این همه ابهت و پادشاهی فقط و فقط برازنده پادشاه‌مونه

هه ... همه لب و دهنن، ما عملیش کردیم؛ آره دایی جون

 

چند ساعت بعد

الان دیگه 12 ساعته که ما خبرش رو شنیدیم که پلیس فتا رفته سراغ پیج همایون و گرفتن‌شون و نمی‌دونم چی به چیه و این حرفا. قرار مدار گذاشتیم رفتیم بریم ببینیمش، از قبل هم بیشترین فالوور و بیشترین طرفدار رو داشت همایون.

پدرش این‌ها هم احساس خطر می‌کردن، هی ما رو می‌پیچوندن. خلاصه آخرهم فتا رفت سراغ‌شون دیگه. عکس پیجش رو هم الان میذارم ببینید.

خیلی جالبه آقایون فکر می‌کنند راه اینکه جلوی امثال همایون رو بگیرن و این دهه هشتادیا، بگیر و ببنده. خیلی برام عجیبه که این جوری فکر می‌کنند. مگه با بگیر و ببند حل میشه؟

 

دانلود رایگان مستد انقلاب هشتادیا

 

گردهمایی سلام فرمانده- سیرجان

سلام فرمانده ...

گردهمایی سلام فرمانده- تهران

 

آقای هلالی بنظرتون چرا نوجونای ما سمت خوانندگی میرن؟

کجا سمت خواننده‌ها میرن؟ استنباط شماست، برداشت شماست.

یعنی نمیرن؟ دوست ندارن؟

!...نچ نچ ... برداشت شماست ... اگه دوست داشتن می‌اومدن بگن حسین؟ این همه خواننده هست

نه درسته ولی خب حالا یه سری هم سمت و سوشون این ‌طوریه

اونا رو دیگه من سوادشون رو ندارم

 

امیر حسین مقصودلو- خواننده

 

گرد همایی سلام فرمانده- کرج

ما یک ماهه داریم هرجایی که سلام فرمانده هست می‌چرخیم

شاید یه ذره از لحاظ حجابی چیز نباشیم، ولی دلمون با امام زمانه.

امیدوارم ایران همیشه پاینده و جاویدان باشه، اون‌هایی که چشم دیدن این جمعیت رو ندارن، اون‌ه ایی که واقعا نمی‌تونن تحمل بکنن، برن بمیرن ان‌شاءالله.

یوسف بهشتی – مربی گروه سرود

بله ما فکر می‌کنیم که کم کاری کردیم. مسئولین ما تا الان کم کاری کردند. الان من فکر می‌کنم یک ساله که یک خورده جون گرفته بحث سرود و قدرت سرود رو ما دیدیم، مثل سلام فرمانده

 

امیرحسین مقصودلو- خواننده رپ

به به ... میگه بعضی وقت‌ها هم همه چی هست به غیر از اون چیزی که باید باشه. مثلا یک بچه تنها که اسباب بازی هم داره‎ها، ولی کسی نیست باهاش با همون اسباب بازی بازی کنه. این رو گذاشته بود ننه {بوق} ولی من تعادلم خوبه.

 

سلام سلطان من کسرام و یکی از طرفداران شمام من هفت سالم که بود آهنگ ممنون رو که شنیدم تتلیتی  شدم و یک سال بعدشم که هشت سالم شد یه پیجی زدم و فن پیج شما شدم و تمام ویدیوهامم خودم ادیت زدم گذاشتم روی پیجم و من خیلی دوست داشتم صورتم رو تتو بزنم ولی چون که سنم کم بود دخترخالم و مامانم صورتم رو نقاشی کردن و حالا خودم یه پوستری طراحی کردم که می‌خوام برم تو خیابون‌های اصفهان رو رنگی کنم مثل امیر تتلو.سلطان خودتی شیر خرته رو دستت کسی نیومده و نخواهد آمد. 

 

چرا درس نمی‌خونی تو؟

من خیلی اذیت شدم

میگه تمام زندگی من سلطانه

سلطان من از ایران اومدم برای دیدن‌تون

می‌تونم؟ اجازه دارم؟

یه دنیا رو گشتیم دنبال شما

 

وقتی به مسئول فرهنگی میگی که قضیه چیه و این‌ها ... میگه خبری نیست، شما این‌طوری فکر می‌کنید ... یعنی حتما همه‌چی گل و سنبله و ما هم یک ذره قواره کار دراومد ... حتما همه نوجوون‌ها هیئت‌ان دیگه ؟

خیلی جالبه، هیچ کس هم زندگی‌اش رو شبیه تتلو درست نمی‌کنه، چالش‌های ندا یاسی رو نمیره

آره

یعنی میدونی بحث کجاست؟ یعنی اون‌ها یک سبک زندگی هنری رو برای خودشون درست کردن، خب جایگاه‌شون مشخصه. ولی این‌که یک عده‌ای بیان شبیه اون‌ها زندگی بکنن، خب توی جایگاه اون‌ها نیستن که بخوان شبیه اون‌ها زندگی کنن، خیلی متفاوته.

واقعا مسئولین فرهنگی جامعه، حواس‌شون به الگوها هست؟ الان اون‌ها توی آهنگ‌هاشون زندگی تتلیتی رو ترویج میدن، آیا واقعاً سلام فرمانده‌های ما عم همچین زندگی‌ای رو به اون سبک زندگی‌ای که درسته رو واقعا ارائه میدن؟

 

مستند انقلاب هشتادیا

 

حسین پناه – کارشناسی حوزه نوجوان

خیلی‌ها دارن از شکاف بین نسلی حرف میزنن. ما می‌گیم خیلی از مطالعات نشون میده ما شکاف بین نسلی به این معنا نداریم که مثلا دهه هشتادیا یک چیزن که دهه هفتادیا اون نبودن. ولی مطالعات نشون میده ما شکاف درون نسلی داریم. توی همین نسل کسایی رو داریم که خیلی دلبسته آرمان‌های انقلاب اسلامی‌ان و توی همین نسل کسایی رو داریم که 180 درجه مقابل اون‌ها وایسادن و ممکنه توی کلاس‌شون چیزهای دیگه رو تخته بنویسن و کارهای دیگه بکنن.

 

این همه بودجه، هزینه‌ی رسانه‌ی این مملکت شده، این همه خرج‌های درشت فرهنگی اتفاق افتاده،  تهش باید به این جا برسیم که یه عده از دهه هشتادیا راه افتادن تو خیابون و دیوارها رو رنگی کردن، به اموال مردم آسیب زدن، هیجانات‌شون رو این شکلی خالی کردن و خلاصه همین طور که می‌بینید همه جا پر از شعاره. ما چی کار کردیم واقعا؟ واقعا چه اتفاقی برای این بودجه‌ها و این هزینه فرهنگی افتاده؟ همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، صدا روهم می‌شنوید دیگه. گوش کنید.

مرگ بر دیکتاتور

می‌بینید یک سری صدای نوجوون و 17-18 ساله هم توش هست.

خلاصه واقعا باید چی کار کرد؟

 

گوهر دشت کرج - 4 مهرماه

مادر بزرگ مهربونی که یک پلاکارد در دست دارد که روی آن نوشته:

من همسن دهه هشتادیا نیستم اما همراه دهه هشتادیا هستم

مادر هممونه

من آریام

یه دهه هشتادی ...  اون که تو استوریا کلی بهش فحش دادی ...

 

اعتراض شما

به عنوان یک دهه هشتادی می‌گویم، ما بالا سرت هستیم

 

قد و قوارم کوچیکه اما دلم بزرگ یک پسر بچه فسقلی میون صد تا گرگ

 

سروش صحت، بازیگر و نویسنده:

بچه‌های دهه هشتاد معلم من شده‌اند

سروش صحت بازیگر و نویسنده با حمایت از اعتراض‌ها در ایران در پستی اینستاگرامی نوشت:« من با ترس بزرگ شده بودم... ... من حرف زدن و شجاعت را فراموش کرده بودم و حالا بچه‌های دهه هشتاد معلم من شده‌اند. معلم‌های بزرگ، به این شاگرد میانسال درس‌های مهمی دادید.»

 

ما دهه هشتادیا گودزیلا نیستیم بخدا سوژه شماییم و جیکمونم در نمیاد

اما فراموش نکنید میدان دار این اعتراضات متولدین دهه هفتاد و هشتاد هستند

دوست دارم ستاره‌ای شم که همه نگاش کنن، کی میگه آدم کوچیکا نباید تلاش کنند؟ ما دهه هشتادیا گودزیلا نیستیم به خدا سوژه شماییم جیکمونم درنمیاد؛ دوست دارم ستاره‌ای شم که همه نگاش کنن، کی میگه آدم کوچیکا نباید تلاش کنند؟

ولی یک نوجوان دیگه‌ای داریم که مسئله‌اش تغییره. مسئله‌اش مسئولیته. مسئله‌اش آینده ‌است. مسئله‌اش رویای فرداشه. او اگر فکر کرده که با سطل آشغال آتیش زدن، با شعار دادن، حتی شعارهای رکیک دادن، می‌تونه بیاد تغییر ایجاد کنه؛ میگم این یه حدی از احترام رو براش قائل باشیم. این ولو اینکه بخشی‌اش هیجان باشه، ولی یک بخش با این انگیزه باشه که من می‌خوام بیام یک فردایی رو بسازم یا یک مسئولیتی رو پذیرفتم که الان میام وسط خیابون، اعتراض می‌کنم حتی ممکنه من رو ببرن، حتی ممکنه برام دردسرایجاد شه. ولی یک حرفی دارم و می‌خوام اون حرف شنیده شه، می‌خوام درک بشم، می‌خوام یک آینده‌ای رو ایجاد کنم که با امروز تفاوت داره، می‌گم من می‌تونم با این حرف بزنم. می‌تونم یک روزی شاید بهش بگم این بهترین راهی نیست بتونی فردا رو بسازی؛ اما قبلش ترجیح میدم به جای اینکه من چیزی بگم، بشینم اینجا و بشنوم. نیاز نوجوان و نسل امروز ما به شنیده شدن و درک شدنه. ما تو ساختارهای رسمی و غیر رسمی‌مون برای نسل جدید جای شنیده شدن کم گذاشتیم. مسئولیت بهش بدیم، هویت بهش بدیم، این مسئله حل خواهد شد

این رنج ادامه دارد... 

مستند انقلاب هشتادیا

 

http://bit.ly/3hZPPxu

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود رایگان مستند دیوارکش

  • ۸۳۶

دانلود رایگان مستند دیوارکش

( استفاده از آزادی های جنسی برای انتخابات )

مستند جنجالی 18+

مستند دیوارکش

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : دیوارکش ( divarkesh )

کارگردان : محسن آقایی

تهیه کننده : سید محمد مهدی دزفولی

سال تولید : 1400

مدت : 69 دقیقه

صاحب اثر : سفیرفیلم

 

یا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

دانلود رایگان مستند دیوارکش

 

دیوارکش یا ایکسونامی 3

مستند دیوارکش که میتوان از آن ایکسونامی 3 نیز نام برد، به نحوه بهره‌برداری و استفاده رجال سیاسی از مسائل جنسی در امر هدایت سیاسی و انتخابات می‌پردازد.

بنظر میرسد، طیف مخاطب این مستند، طرفداران و رجال سیاسی اصلاح طلب می‌باشد، زیرا در ابتدا مردم را از دیوار کشی اصولگرایان میترسانند و سعی میکنند با تبلیغ ها و آزادی های جنسی، حکمرانی نمایند.

 

مستند دیوارکش

 

 

متن مستند :

فیلم ایکسونامی خاطرات یک پورن استار، جنجال‌های نمایش یک فیلم در ایران . ساخته محمدرضا بورونی و محسن آقایی است . چند سال پیش که در فضای خبری کشور حاشیه ساز شد ...

من خیر سرم مستند سازم. بعد چند سال دربه دری و هزار جور داستان یه مستند ساخته بودم در مورد انقلاب جنسی، که به خاطر یه سری مسائل حسابی جنجالی شد.

به تازگی اکران خصوصی مستند ایکسونامی به واکنش‌های گسترده در فضای مجازی منجر شده.

 یکی از کاربران توییتر، به نظر می‌رسه این فیلم رو دیده میگه، نوشته این فیلم، فیلم قوی‎ای بوده به زعم ایشون.

با آقای محسن آقایی کارگردان در واقع این اثر، خواستیم ازشون که بیان در این بحث شرکت بکنن که جواب ندادن ...

همه جا حرفش بود و می‌رفت که رکوردهای نمایش رو بزنه؛ که یهو یکی یک ایده‌ی مریضی داد و مملکت رفت تو هوا

حسن روحانی: صبح جمعه دیدم قیمت تغییر کرد

بعد از چند سال هنوز هم نفهمیدیم ایده کی بود، اما ایده این قدری خوب بود که روش یک چند تا مرحله جنگی و یک بسته هدیه ده روزه قطع اینترنت هم اشانتیون دادند.

به هر حال تو همون تب و تاب شاهکار بنزین، وقتی همه‌ی ذهن‌ها درگیر گرونی و بدبختی این‌ها بود رو آنتن زنده امیرحسین ثابتی، این سوال رو ازمون پرسید

آقای آقایی، یک نکته‌ای که هستش اینه که خیلی از مردمی که احتمالا برنامه رو می‌ببینن ممکنه اصلا تایید بکنن حرف شما رو. بگن خب اینو کسی منکرش نمیشه که بالاخره اینجور آزادی‌ها چه تبعات ویران کننده‌ای ممکن داشته باشه؛ اما تو جامعه ما الان مشکلات اصلی، مشکلات اقتصادی است. موانع‌اش رو بردار برای ازدواج، خود به خود این مسائل هم حل میشه. شما پاسخی دارین برای این مسئله؟

سوال خوبی بود. منم همه‌ی زورم رو زدم توضیح بدم، اما راستش جواب درست و حسابی چیزی نبود که بشه شفاهی توضیحش داد. این بود که تصمیم گرفتم این فیلم رو بسازم و توضیح بدم که چرا فکر می‌کنم خیلی وقت‌ها این مسائل خاک برسریه که، خاک بر سر مدیریت و اقتصاد و سیاست می‌کنه.

دیوارکش

 

این لامصب جنسی قدرت‌های عجیبی داره. یکی از اولین جاهایی که ازش هم استفاده میشه تو تبلیغاته. خارجی‌ها که قربون‌شون برم تپه ندیده نذاشتن و این چیزها تبلیغات شبکه معارف‌شون به حساب میاد.

پشمام ...

خب خداروشکر که این حرف‌ها مال بلاد کفره و ایران اصلا از این داستان‌ها خبری نیست.

به سینمای ایران خوش اومدید

]نماهایی از سینمای ایران و  تبلیغات [

من می‌میرم واسه ... بیزینس

من رو برد باز کردن پاکتش رو از نزدیک نشون داد. خیلی هم سخت نیست، فقط قلق دارهمی‌تونین از نزدیک ببینین و یاد بگیرین

این که اوضاع فضای رسمی و نیمه رسمیمونه، فضای غیر رسمی چه خبره

]نماهایی از کلیپ‌های فضای مجازی[

اینجا موی زیر بغلم رو واسه فالوورهام زدم.

 عجب

توی این یکی ویدیو موهای جاهای دیگه‌مو ...

 بسه حالا نمی‌خواد

 

شماره‌ام رو جایی که می‌خواد آمپول بزنه بنویس.

 ببین من الان الکل بزنم پاک میشه،  بذار عکس بگیرم شماره‌ات رو داشته باشم.

 

داداش داری اشتباه می‌خوری، باید این رو بخوری.

عالیه بزن بریم خونه

 خونه چرا؟

توی همین ماشین هم میشه دیگه

 

این بیشتر می‌خوره ماشین مکان باشه.

 ماشین مامانه

خب این زمان آینده، گذشته و شاه. عه اینو بزنیم

 ببخشید دو تا لیمو دارم میخری؟ نه بپیچید می‌بریم

 

علی برکت الله مثل اینکه چاشنی هم حسابی گرفته‌ها

ای جون دل.

به سرم زد برم با چند تا از این شاخ‌های اینستا صحبت بکنم ببینم چیه داستان. چرا اینقدر همه چیو جنسی منسی می‌کنن. با کلی دنگ و فنگ و رابطه مابطه و التماس به این و اون، آخرش فقط تونستم با دو نفر قرار بذارم.

ببین مثلا جمعه بعدازظهر به نظر من اگر بتونی اوکی کنی می‌شینیم باهم گپ بزنیم. کاره خاصی نداریم که

یکی از بچه‌هایی که باهاش قرار داشتم کامی با دو میلیون فالور بود. یک جایی باهام قرار و هماهنگ کرد که کلا نظرم راجع بهش عوض شد. کوره‌پزخونه‌های اطراف تهران.

 کامی و یک سری از رفقاش یک جمعی بودن که با یک سری از بچه هیئتی‌ها لینک  شده بودن و هراز گاهی توی کوره‌پزخونه‌های اطراف تهران توزیع ارزاق و کارهای جهادی می‌کردن. اونم چه جهادی

وقتشه کمر رو قرقرقر بدی

چه مجاهدینی

کامی خیلی کلیپ ساخته بود و تو خیلی‌هاش یک نکات ویژه‌ای هم جایگذاری کرده بود.

کامی

جانم

اون مارمولک که می‌گفتی خیلی گنده‌اس کو؟

خوابه‌ها می‌خوای بیدارش کنم؟

میشه ...

فِرِدی ...  فِرِدی ...

چه خبرته بابا فردی .. فردی ... خونه رو گذاشتی رو سرت...

منم می‌خواستم ببینم این نکات چه‌قدر رو بالا اومدن پیجش اثر داشته. بعد از یه مدت رفتم پیشش و سر صحبت رو باز کردم. تا بچه‌ها با دوربین نزدیک شدن کلا غلاف کرد و ادامه نداد.

وارد سیاست اعتماد سازی و تنش‌زدایی شدم. از خودم و کارهام براش گفتم. هر راه و سبکی به ذهنم رسید و نرسید امتحان کردم. سعی کردم بهش اطمینان بدم که هیچ مشکلی به وجود نمیاد.

خیر؛ فایده نداشت. راستش برای خودم هم موقعیت بدی بود. نمی‌خواستم بنده خدا رو بذارم تو آمپاس. هیچی دست خالی زدم بیرون. بعدازظهر با یکی دیگه قرار داشتم.

رکوردار روپایی و کسی که با یک سری کلیپ‌های کوتاه بامزه و یه سری جلوه‌های ویژه پیجش تا 500 هزار تا اومده بود بالا.

سعید مثل پشت تلفن خیلی خون‌گرم و صمیمی بود

من قبل از این کار مربی فوتبال بودم

مربی بودی؟

آره، رکوردهای روپایی‌ام، 34 ساعته برج میلاد رو روپایی زدم رفتم بالا، 1864 تا پله داره

حاجی بعدش چی شدی؟

بعدش خسته شدم

خسته شدی همه‌اش؟

ورزش تا یه حدی تو صفحات مجازی جوابه. من دو سه سال داشتم فکر می‌کردم که چی کار کنم؟ چه حرکتی بکنم؟ این دوییدنی تو یه ثانیه اومد تو ذهن من، یهو 9 ماه من رو

گرفت.

 

تو چقدر خوشگلی عزیزم

 مرسی عزیزم، ای کاش تو هم مثل من خوشگل بودی، منم ازت تعریف می‌کردم

 ایرادی نداره که، تو هم می‌تونی مثل من دروغ بگی ... ]دویدن و فرار کردن[

 

ولی من کسی بودم که تنهایی اومدم بالا. یعنی نه توی گروه بودم، نه توی اکیپ بودم، نه توی تبلیغات بودم. کسی نبود حمایت کنه بگه برید مثلا سعید غفاری رو فالو کنید. برید فیلم‌هاش رو ببینید

ولی خب همکارهای خوبی داشتی

ما رو توی حاشیه نبر 

نه حالا جدی، به نظر خودت چقدر تاثیر داره مثلا اگه دختر باشه توی کار؟

هیچ تاثیری نداره

بروووو

ببین کارت که خوب باشه، خدا کمکت می‌کنه

 دوربینت روشنه منم دهنم بسته‌اس

با اینکه کلی از خودم و داستان فیلمم و رسمی بودن و مجاز بودن و این‌ها براش گفتم باز هم حاضر نبود راحت حرف بزنه و همه‌اش طفره می‌رفت

میگن همه جای دنیا، میگن س ک س خیلی می‌فروشه. تو همه چی هم می‌فروشه. نظر تو چیه؟

من هیچ نظری ندارم ... سوال‌هایی که می‌پرسید واقعا منو می‌بره تو همین ... عین این می‌مونه منو بردید وسط این دریا می‌خوای خفه‌مون کنی

اشتباهه

یک دقیقه من با این یه صحبتی بکنم

سعید با اینکه واقعا از خیلی از پیج‌های اینستا کارهاش سالم‌تر بود، اما ظاهرا یک تذکراتی بهش داده بودن و دیگه روند کلیپ‌هاش رو عوض کرده بود. همین هم خیلی محتاطش کرده بود.

می‌گفتن شایعه‌اس و این داستان‌ه ا ...

ببین هرچی که جمهوری اسلامی ایران بگه ما باید تایید کنیم.

 ]خنده[

خنده ...  چرا همش می‌خندی؟ ... چون چهار تا کار فان انجام دادم، الان همه حرفام مثلا بگم شاید فکر می‌کنید فشار بهم آوردن، چرا باید فشار بیارن؟

مخاطب این طوری فکر می‌کنه ... منتها اصلا نقش این رو قبول دارید؟ نقش عامل غریزه رو قبول دارید تو این که جلب توجه کنه یا نه؟

غریزه چیه؟

غریزه دیگه غریزه نقدی، جنسی، چکی، سفته‌ای

کلا بیخیال ماجرا شدم. یه جورایی حس بازجویی داشت می‌گرفت. نه فقط بین مسئولین، انگار بین ملت هم این مسئله جنسیه، شبیه اون ماجرای پادشاه لخته‌ است. هست ها، اما ازش کسی حرف نمی‌زنه.

دیدم فایده نداره خودم باید دست به کار بشم. به خصوص که سعید و کامی تو همین حرف‌های نصف و نیمه‌ای که زدن گفتند از وقتی کلیپ‌های سالمتری می‌سازن، اصلا افت مخاطب هم نداشتن. جالب بود.

برای این کار یک آزمایش طراحی کردم. باید خودم می‌فهمیدم که جذابیت تاثیری رو مخاطب داره یا این هم یکی از اون حرف‌های مشهوریه که همه میگن الکی جا افتاده.

 اول گفتم ببینم کی بیشتر بهش ]برای درخواست بنزین در کنار خیابان[ کمک میشه؛ یک خانم یا یک آقا

نتیجه:

21 موتورسیکلت و 3 خودرو به خانم

3 موتورسیکلت و صفر خودرو به آقا

خب شاید به خاطر دلسوزیه که به خانم بیشتر کمک می‎کنند.

 یک آزمایش دیگه طراحی کردم و یک چیزی گذاشتم وسط که دیگه دلسوزی و این‌ها مطرح نباشه. هر دو طرف ماجرا هم خانم.

آقا آفتابه نمی‌خوای؟

خب حداقل برام ثابت شد که تاثیر وجود داره و نمیشه منکرش شد.

عجب ... وقتی فروشنده شیلنگ خلا هم به ذهنش رسیده از این چاشنی استفاده بکنه، ممکنه کسایه دیگه غیر فروشنده‌ها هم به ذهن‌شون رسیده باشه این چیزا.

می‌خوایم با یک پورن استار صحبت بکنیم. این ویدیو رو قبل از اینکه زنگ بزنم به اون خانم پورن استار آمریکایی برای مستند قبلیم ضبط کردم.

 

رب اشرح لی صدری ویسرلی امرلی و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی ... افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

 

اون روزا که داشتم رو ایکسونامی یک کار می‌کردم، توی تحقیقاتم به دکتر جونز ایمیل زدم. سردبیر و مدیر مجله جنگ‌های فرهنگی. آدمی که به خصوص توی حرف‌های ضد جریان اصلی توی آمریکا، آدم سرشناسیه. خیلی از مطالبش سانسور شده بود. نویسنده‌ای که سال‌ها روی تاثیرات فرهنگ و سیاست کار کرده بود، کتاب‌هاش به چندین زبان دنیا ترجمه شده بود و از قضا چندین باری هم ایران آمده بود و به طرز عجیبی ایران رو می‌شناخت.

E. Michel Jones

نویسنده و پژوهشگر

دکتر اگر یادتان باشد، زمانی که ایکسونامی را می‌ساختم بهتون ایمیل زدم و شما به من توصیه کردید که کتاب‌تان را بخوانم. لیبیدو دومیناندی (به معنی شهوت قدرت)

ایده اصلی این کتاب چیست؟

در دوره‌ای مشخصا برخی دانشمندان به این نتیجه رسیدند که می‌توانند شهوت را به خدمت بگیرند به عنوان ابزاری برای کنترل. البته امکان این نوع استفاده همیشه مطرح بوده، چرا که انشان می‌دانست که می‌تواند برده شهوات خودش شود. اگر می‌خواهید مردم را کنترل کنید کاری کنید درگیر شهوات‌شان شوند، و سپس با هدایت این شهوت آن را به عنوان ابزار کنترل در دست بگیرید.

 

حرف‌های جونز و عینا تو مستند مشهور و همزمان خیلی مهم بی بی سی به اسم «قرن خود» شنیده بودم. کنترل مردم با دستکاری حواس‌هاشون

 

قرن خود آدام کورتیس

BBC-2002

این مجموعه‌ای است درباره اینکه چه‌طور ایده‌های سیگموند فروید درباره ذهن ناخودآگاه توسط اهالی قدرت برای کنترل توده‌ها استفاده شده است. در عصر دموکراسی اولین بار ادوارد برنایز به شرکت‌های آمریکایی نشان داد چه‌طور می‌توانند مردم را خواستار محصولاتی کنند که به آن‌ها نیاز ندارند بکنند. با ربط دادن محصولات تولید انبوه با امیال ناخودآگاه آن‌ها. از درون این استراتژی یک ایده سیاسی برای کنترل توده‌ها به وجود آمد. افراد صاحب قدرت اکنون می‌توانستند فرد را نه با سرکوب، بلکه با تغذیه شهوات بی‌انتهایش به کنترل خود در بیاورند.

 

اصل حرف این بود که برای کنترل مردم چیزهای به مراتب مؤثرتر از زورِ چماق هم هست. این چیزی بود که من خودم وسط‌های ساخت ایکسونامی به یک موردش برخورده بودم. اینکه آمریکایی‌ها چه‌طور تونسته بودند با عوض کردن چماقِ زور با چماقِ س ک س و موسیقی و مواد، کاری بکنن که هم اعتراضات به جنگ ویتنام بخوابه، هم سربازهای جنگ ویتنام رو برای جنگیدن بیشتر سرحال بیاره.

 

E. Michel Jones

نویسنده و پژوهشگر

این گسترش س ک س، مواد مخدر و موسیقی راک اند رول جلوی هر فهمی رو گرفت که چه اتفاقی داره میفته و جنبش (ضد جنگ) رو نابود کرد. افراد متعددی روی ایده تبدیل شهوت جنسی به نوعی جنگ افزار کار کرده‌اند. در طول انقلاب 1974  در پرتقال، سازمان سیا این کشور را در پورنوگرافی غرق کرد و همین مسأله باعث شد مردم  خیابان‌ها را خالی کنند. همین کار در ایران هم تکرار شد. با این تفاوت که آن‌ها در رسیدن به هدف‌شان موفق نشدند. آنچه در دوره بین 1953 (پس از کودتای 28 مرداد) تا انقلاب اتفاق افتاد، این بود که شاه رفتارهای غربی را بیشتر و بیشتر وارد جامعه ایرانی می‌کرد.

 

به قول بعضی‌ها صحبت خدا بیامرز شد. افت داشت از یک آمریکایی در مورد تاریخ خودمون بپرسم. رفتم سرغ کسی که به قول خودش توی ایران بهش می‌گفتن جاسوس انگلیس و توی خارج مامور جمهوری اسلامی بود. پژوهشگری که هم تو شبکه‌های داخلی دعوت می‌‌شد و هم شبکه‎‌های خارجی

 

دیوارکش

 

دکتر مجید تفرشی

کارشناس و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران

ببینید اگه من آدم عافیت طلبی بودم، باید اون تعریف از شاه رو در voa می‌کردم، تعریف از جمهوری اسلامی رو در شبکه جام جم. ولی برعکس انجام دادم

از دکتر تفرشی نظرش رو راجب قضاوت جونز در مورد سیاست‌های غربی شاه پرسیدم.

سیاست روند کلی جامعه این که شما می‌گید یعنی به سرعت به سمت غرب گرایی که مورد نفرت بخش مهمی از جامعه بود. - نمیگم همه جامعه - توقع حکومت این بود که همه یه دست بشن مثل خودش، کاملا به اصطلاح با نمود و ظاهر غربی و محدودیت‌هایی روزافزون برای نسل متدین.

حالا این دست فرمون الان معاصر توی کشورهای دیگه، جاهای دیگه هم هست که ما مثلا یه سری آزادی‌های مدنی اجتماعی ...

پادشاهی سعودی. محمد بن سلمان شروع کرده دیگه کاملا. به سیاست کاری نداشته باشید، به سهم نفت خاندان سعودی کاری نداشته باشید، به مسئله جنگ قدرت بین شاهزادگان کاری نداشته باشید، به این که کی داره حکومت می‎کنه، چه‌جوری حکومت می‌کنه کاری نداشته باشید، ولی بقیه‌اش رو مردم آزادی داره، کم کم آزاد می‌کنه

داره رانندگی می‌کنه!!

محمد بن سلمان: ما می‌خواهیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. زندگی‌ای که همراه با تساهل در دین و سنت‌هایمان است و به توسعه کشورمان و دنیا کمک می‎کند.

 

 

پس شما نمی‌دانستید که این اتفاقات قرار است بیفتد و ناگهان یک روز متوجه این تغییرات شدید؟

 نه. ناگهان کنسرت، گردشگری سعودی و سینما و همه چیز آزاد شد

چه کسی این تغییرات را به وجود آورد؟ چه کسی کشور شما را ...

محمد بن سلمان

محمد بن سلمان، کسی که شاهزاده‌های دیگر را در یک هتل 5 ستاره‌ای زندانی کرده و با پشتیبانی رئیس جمهور ترامپ در مقابل ایران ایستاده است.

 

اوکی، بیاید پرواز کنیم.

 

اینجا پادشاهی عربستان سعودی است. این نحوه زندگی میلیون‌ها سعودی است. واقعیتی که به ندرت در دنیا دیده شده است. چون شما نمی‌توانید اینجا آزادانه فیلم برداری کنید.

 

تصور بکنید این بلایی بود که اگه شما برید مثلا دانسینگ و کاباره و محیط مختلط و معاشرت یا ارتباط با جنس مخالف داشته باشی، این دیگه براتون کافیه. که البته خانم فرح پهلوی هم بخش مهمی تو این زمینه بود. وزارت فرهنگ و هنر همم بخش مهمی تو این زمینه بود و همین طور بقیه...

دکتر توضیح داد که هنر غربی به خصوص موسیقی و رقص و تئاتر برای شهبانو خیلی مهم بود.

 

رویدادهای هنری دوره پهلوی

اکثر باله‌هایی که ما اجرا می‌کردیم باله‌های فرهنگی بودن.

اوج ارادت علیاحضرت به هنر تو جشن هنر شیراز خودش رو نشون می‌داد. شهبانو خیلی به هنر آوانگارد میدون می‌دادند.

 

برخی از اجراهای جشن هنر شیراز

 

از دعوت به هنرهای خیلی مفهومی تا اجازه اجرای تئاترهایی که تو غرب هم به اندازه ایران آزادی اجرا نداشتند. این قدری که بعضی‌هاش صدای مطبوعات زمان شاه رو هم در آورده بود. مثلا توی یک تئاتر، اونم توی ماه رمضون جلو چشم مردم عادی وسط خیابون بازیگرها کارهای غسل لازم می‌کردند. با همه‌ی میدون دادن‌ها، اما توجه حکومت شاه به هنر غربی و آوانگارد یک استثنائاتی هم داشت. چیزی که یکی از رفقای دکتر تفرشی خوب درکش کرده بود.

سلام علیکم حال شما چه‌طوره؟ ارادتمندم.

 

علی پورصفر

فعال سیاسی دانشجویی قبل از انقلاب

اینجا اتاق کار منه. ببین این که پدر و مادر هستن می‎خواین داشته باشین. یادشون بخیر

 ]عکس[ این مال تئاترهاست؟

آره

شما کدومی؟

اینی که کلاه سرشه. اینجا که نشسته، این‌جا این منم، اینه‌ها

این همون کار برشته؟

نه این مال ساعدیه.

این مال همون تئاتره است؟

بله این ما برشته.

این هم. این عکس‌های مربوط به اجرای تئاتر توی چالوسه.

آها مال چه سالیه این؟

سال 48-47

عجب

آره

موضوعش چی بود؟

یکیش من یادمه «استثناء و قاعده» بود. آره برشت. یکی‌اش از نمایشنامه‌های غلام حسین ساعدی بود. من یادمه هر دو تا نمایشنامه‌ای که تمرین کردیم روز اول ساواک نوشهر گفت: نه.

یعنی به اجرا نرسید؟

شب اول چیز کردن ...

خب موضوعش مگه چی بود؟

خب «استثناء و قاعده» سیاسیه دیگه. مال غلامحسین ساعدی هم سیاسی بود. سیاسی بود دیگه.

سینما که فعال بود و همه جور تصویری توش وجود داشت و ...

اصلا، اصلا، اصلا سیاست به هیچ وجه، به هیچ وجه.

حالا چی بود اون برنامه؟

خانه جوانان، کاخ جوانان بود. راه اندازی مراکز تفریحی ویژه بود. کاباره‌ها، کافه‌ها، دیسکوها، قمارخانه‌ها، راه اندازی انواع و اقسام تفریحات معیوب و ... اصلا من کاری به این‌ها ندارم. هر کسی رو توی قبر خودش می‌خوابونن. به کسی ربطی نداره. من اصلا سر این قضیه مشکلی با کسی ندارم؛ اما اگر قرار باشه که این رو تبدیل بکنیم به مبانی آموزشی، اون وقت من مشکل پیدا می‌کنم. این که بگیم دولت برنامه ریزی می‌کرد که این‌ها رشد بده تا جوان‌ها رو منحرف بکنه، نه بابا. اصلا این حرف‌ها نیست، سرمایه داری خودش منحرف می‌کنه. نیازی به این نیست که دولتی بیاد برنامه ریزی بکنه برای ایجاد انحراف.

البته وقتی با یکی دیگه از افرادی که نوازش پهلوی رو چشیده بود صحبت می‌کردم این نظر رو نداشت. کسی که به ده من سیریشم به جمهوری اسلامی نمی‌چسبه.

 

دیوارکش

 

ابوالحسن بنی صدر

نخستین رئیس جمهور ایران 1358-1360

بله، بله، من رو اولین بار که منو گرفتند، سرهنگ مولوی بود که رئیس ساواک تهران بود. بردن پیش اون به من گفت که می‌بینم قیافته‌ات هم خوبه و همچین ... برو آقا دنبال دختربازی، به سیاست چی‌کار داری؟ گفتم من نمی‌دونستم دختر اسباب بازیه که برم. منم که بچه نیستم که برم دنبال دختربازی، که شما به کاباره بروید و نمی‌دونم به میخانه سر بزنید. کسی که بدونه آزادی چیست، جزء آزادی‌ها به شمار نمی‌آ‌ورد و این‌که شما در واقع یک قلمروهایی باشه که شما رو به عنوان نیروی محرکه از صحنه خارج کند، این‌ها همه جای دنیا متداوله. اونجا هم دوره شاه خیلی بیشتر هم متداول بود. این‌ها آزادی ستیزی بود نه آزادی.

 

خب معمولا هر 16 آذر میتینگ دانشجویی وجود داشت ...  گرفتن‌مون. به هرحال مهم نیست. گفتن ببرینش اتاق تمشیت. گفت نمیگی؟ خیله خب، انگار همین دیروز بود. ببندینش. منو بستن به یک تخت سفری. خودش رفت و چند دقیقه بعد اومد و دیدم یک چیز گنده‌ای این‌قدری دستشه. باتوم گنده‌ سیاه ...

این تخت پا می‌شد به زمین می‌خورد. با اینکه دوتا سرباز رو من نشسته بودن. آره وحشتناک بود ... وحشتناک، وحشی گری‌‍شون حد و مرز نداشت. از قطع کردن انگشت‌ها بگیر تا سوزوندن پشت با اتو برقی، تا اماره شمع مذاب. این‌هایی که دارم میگم شوخی نیست ها، واقعیته، وجود داشت. من یک شب در سلول بیدار شدم از صدای ضربات شلاق، نمی‌دونم چند تاش رو شمردم، 300 تا 250 تا. واقعا نمی‌دونم. یکی کسی رو داشتن می‌‍زدن و بعد صدای هیاهو آمد. مُرد مُرد. خب مرد.

 

زمستان 1357

با اون مردم‌داری اعلی‌حضرت طبیعی بود که تو حکومت اسلامی یه سری مسائل فرهنگی  زمان شاه منفور باشه. مشروب، کاباره، قمارخونه، فیلم‌های س ک س ی و چیزهای غیراسلامی. تو اون حال و احوال یه عده دوآتیشه‌هایی هم پیدا می‌شدن که مرز موارد منکراتی‌شون هم از اسلام عزیز هم بالاتر می‌زد. به هر حال با کم و زیادش 10،12 سال اول انقلاب تقریبا همه با این جور کارها مشکل خاصی نداشتن، یا حداقل اعتراض درست درمونی نمی‌کردن.

 

دیوارکش

 

فائزه هاشمی رفسنجانی

دختر آیت الله هاشمی رفسنجانی

من با همسرم و دوتا از دوستان ایشون که البته سنشون هم بالا بود، داشتیم از یک روستایی مثلا تو جاده قم، که حالا دعوت شده بودیم اونجا برمی‌گشتیم تو جاده. مثلا ایستگاه‌هایی که بود، حالا بسیج بود، کمیته بود، یادم نیست اون موقع‌ها. ماشین‌مون رو نگه داشتن بعد ازم پرسیدن نسبت‌تون؟ چون من تنها زن تو اون ماشین بودم. همسرم هم عصبانی شد و گفت به  شما چه ربطی داره؟حالا مثلا نقل به مضمون دارم می‌کنم. ما رو بردن کلانتری و نگهمون داشتن و عصبانی شدن و دعوا شد.  چون از یک ور همسر من و دوستاش جواب می‌دادن از اونور هم اون‌ها حمله می‌کردن. بعد دیگه کار بالا کشید. بعد که شناختن، ما رو آزاد کردن. چرا؟ چون مثلا پرسیده بودن نسبت‌تون و همسر من مقاومت کرده بود و گفته بود اصلا به شما ربطی نداره، که مثلا ما چه نسبتی با هم داریم.

 

نهنگ عنبر1-1393

سامان مقدم 

اووووو کمش کن، کمش کن،  کمیته کمیته

برو تو برو تو

قباله ازدواج؟

چیزی نیست، کارت ماشین ... ازدواج نکردیم  

بله

ازدواج نکردیم

به به، به به، دونفری بدون خانواده زدین بیرون و گفتین یه چرخی بزنیم و دست تو دست هم عفت عمومی رو لکه دار کنیم، آره؟

آقای برادر، ما عفت عمومی رو کاری نداریم، بعد دست‌مون هم توی دست هم نیست.

خواهرم، خواهش می‌کنم شما صحبت نکن. شما همین الان

علی جان علی جان دوتا مورد بازداشتی داریم

اقای برادر؟

آقا به چه جرمی؟

بفرما، بفرما برین کمیته، اونجا تکلیف‌تون معلوم میشه.

 ما محرمیم، نامزد کردیم

واقعا

بله، محرمیم

عید غدیر هم عروسی‌مونه، می‌تونین بیاین از پدرم بپرسین.

عید غدیر کیه؟

آقای برادر 18 ذی‌حجه.

من از ایشون پرسیدم.

گفتن دیگه 18 ذی‌حجه.

 

اما تو دهه‌ی 70 یک اتفاقاتی نشون داد که یه منابع انرژی خاصی این زیر میرا جمع شده که تا حالا هم کسی کشفش نکرده.

 

ایکسونامی دیوارکش

 

فائزه هاشمی: شب‌ها می‌رفتیم دوچرخه سواری با بچه‌هامون ...

شما دوچرخه دارین؟ میشه روی دوچرخه با هم صحبت کنیم؟ ...

میشه؟ نه نه نه چرا؟

خوب برای اینکه دلیل نداره آدم همه چیزش رو به تصویر بکشه، ولی خب من دوچرخه سواری کردم و می‌کنم.

آره نه کنار دوچرخه چی؟

نه ول کن بابا.

قبل از اینکه من کاندیدای ریاست جمهوری بشم، میگم ریاست جمهوری؛ کاندیدای مجلس بشم. من مادر معنوی ورزش بانوان بودم و مشکلات‌شون رو حل می‌کردم. کمک می‌کردم به توسعه ورزش بانوان. شهرداری تهران یه سمینار گذاشت دوچرخه به عنوان وسیله حمل ونقل. دیدم خوبه و حمایت کردم از دوچرخه سواری بانوان. منم رفتم صحبت کردم. خب اون موقع توی روزنامه‌ها منعکس شد و ولی حساسیتی ایجاد نکرد. انتخابات شد و من کاندیدا شدم برای مجلس پنجم، اون انصار حزب الله برای اینکه منو تخریب بکنه، یادشون افتاد که من همچین حرفی زدم. اومد پخش کرد تو نشریات‌شون و همه جا که خانم هاشمی گفته دوچرخه سواری خب، با چادر که نمیشه کرد، با مانتو بلند که نمیشه کرد، با شلوار گشاد که نمیشه کرد، همین‌جور هی کم کرد کم کرد و خانم هاشمی بی‌حجاب شد که دوچرخه سواری بکنه. اونا اومدن علیه من، این دوچرخه سواری رو علم کردن که رأی من رو بزنن. خب همین عدو شود سبب خیر شد. بین جوون‌ها این پیچید و همه علاقه بودن که الان این دوچرخه سواری قراره راه بیفته. درحالی‌که دوچرخه سواری ممنوع نبود. پای سخنرانی من پره جوون مثلا مسجد بود، استادیوم بود، هر جا بود غلغله؛ و من رای آوردم. یعنی من معتقدم یکی از عواملی که باعث رای بالای من شد تو اون دوران، همون موضوع دوچرخه سواری بود.

 چندم شدین شما؟

به روایتی اول به روایتی دوم

مامان من هنوز معتقده بابات با اونا ساخت و اجازه داد تو رو دوم اعلام کنند و این من معتقدم بخش عمده‌اش همین بود.

چرا باید این کار رو بکنند؟

خب بالاخره آقای  ناطق نوری شخصیتی بود، روحانی بود. بد بود از یک زن شکست بخوره مثلا بشه نفر دوم. رییس مجلس بود اون موقع. بالاخره سن و سالی داشت. منم جوون ترین نبودم، ولی یکی از جوون ترین‌های نماینده مجلس بودم. یک زن تازه وارد سیاست شده. خب این جوری شاید از وجهه و اعتبار جالب نبود و این بود موضوع دوچرخه سواری.

خب بعد یک اتفاق عجیبی افتاد مجلس ششم شما؟

رای نیاوردم.

 

پس این جوری بوده که دوقطبی سازی و دو پینگ‌های انتخاباتی مد شد؟

هاشمی رفسنجانی: مد و لباس این‌ها آزاده. بالاخره لباس این‌ها باید باشه، بی لباسی نه.

خوشگل مو طلایی(قالیباف) رییس جمهور مایی

روحانی: بذارید مردم نشاط داشته باشند. هم یک ذره نشاط پیدا می‌کنند میگیم اشکال داره

طرفدار روحانی: من برای چی اومدم؟ خوش گذرونی.

این‌جا بیشتر این‌ها برای زید اومدن ... این شماره‌ام.

 

تتلو در کنار رئیسی: پشت‌تون هستیم همیشه و ان‌شاءالله قهرمانی و جشن نور رو بهتون تقدیم می‌کنیم و ....

 

روحانی: این‌ها می‌خواستن مردانه، زنانه در پیاده‌رو ایجاد کنند.  

خاتمی: جوری ما دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد. هرچه که با آزادی مقابل شده است، لطمه دیده است. دین اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است، دین طمه خورده است.

احمدی نژاد: واقعا مشکل مردم ما الان شکل موی بچه‌های ماست؟

راستش اون موقعی که احمدی نژاد این حرف‌ها رو میزد من فکر می‌کردم طرفدار قانون حجابه و فقط داره با زرنگی بحث رو عوض می‌کنه. اما حالا جدیدا نزدیک انتخابات بیشتر از این چیزها می‌گفت.

 

حسن روحانی 1383

خاطرات دوران فعالیت در ستاد مشترک ارتش

من تو ستاد مشترک، همه رو جمع کردیم؛ یکی دو نفر با روسری بودند و بقیه هم بی‌حجاب. من رفتم باهاشون صحبت کردم. گفتم که باید با روسری همگی بیاین از فردا ...

خداوند به پیغمبرش میگه و ما انت علیهم بوکیل

خلاصه تهش هم اولتیماتوم دادیم که از فردا هیچ کس حق نداره بی‌حجاب بیاد ...

تو وکیل مردم نیستی، تو چی کار به کار مردم داری؟

گفتیم به دژبان و اینا هم که هر کی بی‌حجابه رو راهش ندین

با تحمیل که دین درست نمیشه ...

از اونجا ما شروع کردیم ...

این‌ها روزی در جلسه‌ای تصمیم گرفته بودند در تهران در پیاده روها دیوار بکشن.

 

اعتراض علی مطهری به ساپورت

تیرماه 1393-مجلس شورای اسلامی

ببینید ما معتقدیم اگر نوع پوشش که بهش میگن ساپورت، دولت موظف است غیر قانونی بودن آن را اعلام و اعمال قانون  بکنه؛ تا رسمیت پیدا نکنه. اما دولت‌ها معمولا از این مسئولیت خود احیانا با نگاهی به انتخابات آینده شانه خالی می‌کنند.

 

علی مطهری : بعد از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری 1400

هیچ وقت قائل به سخت‌گیری در حجاب نبودم. بحث حجاب هم مسئله ما نیست امروز. ساپورت که با مانتو مشکلی نداره. برخورد فقط موقعی باید باشه که یک کسی عریان بیاد بیرون.

اگر مثلا روسری نداشته باشه جنابعالی ایراد نمی‌گیرید

اونم به نظر من موارد بسیار نادری هست که طرف مثلا روسری‌اش رو هم برداشته. به نظر من این هم باید از کنارش بگذریم ...

منوچهر وثوق : هنر پیشه (قبل از انقلاب)

بعد از مدتی به ما گفتند شما حق ندارید کار کنید. تا پنج سال هم من ایران بودم. خاتمی وزیر ارشاد، خبرنگاره ازش پرسید که آقای خاتمی ... وضع هنرمندهای زمان شاه چی میشه؟ ایشون برگشته بود گفته بود که حتی این‌ها نماز هم بخونند، نمازشون قبول نیست. من سکوت کردم. پدرم رو نگاه کردم و گفت می‌دونم که وقتی من بمیرم، تو نیستی زیر تابوت من رو بگیری. اما منوچهر برو.

اصلا دلم نمی‌خواست چیزی که منتقدشم، یه جور دیگه تو مستند ایجاد بشه و فیلم به یک گیسو و گیس کشی استادیومی تبدیل بشه. باید حرف‌های دوطرف رو می‌شنیدم. این وسط کی باصفاتر و اهل گفت وگوتر از یار جوون‌گرا و باوفای خاتمی. دمش گرم. آقای ابطحی با این که دندونش رو هم جراحی کرده بود، اما مرام گذاشت و اومد مصاحبه کرد.

 

 

دکتر محسن بدره : استادیار دانشگاه الزهرا(س) و پژوهشگر فرهنگ جنسی

 

خلاصه داستان اینه که از یک طرف تو نیم قرن گذشته تو ایران غریزه جنسی نادیده انگاشته شده. یعنی ما ازش تغافل کردیم .کردیم زیر فرش.

بله به یک تعبیری ...

این شبه سیاستِ «غریزه جنسی وجود ندارد» سعی شده از این یک بهره کشی سیاسی بشه. یعنی غریزه جنسی تبدیل به یک ذرات‌خانه انرژی اجتماعی شده، که هر کی نیاز به کسب هوادار سیاسی داره، میره یک بخشی از این ذرات رو میاره به عنوان انرژی اجتماعی تو جامعه آزاد می‌کنه و هواداری سیاسی کسب می‌کنه، رای کسب میکنه. در گرما گرم انتخابات صحبت از آزادی میشه که همه این رو تداعی به یک نحوی از آزادی زیست جنسی می‌کنن دیگه و به یک نحوی دورشدن از یک سری سیاست‌ها یا اقدامات اجتماعی امنیتی راجع به غریزه جنسی این رو تعبیر می‌کنن

چه خوبه که خب بالاخره یک بخشی از مشکلات‌شون حل میشه دیگه.

مشکلات حل نمیشه. چون این بازی س ک س و سیاسته. کاسبی سیاسی‌اش در این هست که این عطش همیشه وجود داشته باشه تا هر وقتی که بخواد، باز بتونه ازش استفاده بکنه. این مواجهه با غریزه جنسی مستلزم این است که شما غریزه جنسی رو همیشه پر بار و شارژ شده نگه داری و پاسخ‌گویی در سطح سیاست‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به غریزه جنسی نداری. برای حل غریزه جنسی، برای نشاط عمومی غریزه جنسی، شما برنامه‌ای ندارید و  اصلا نمی‌خواید داشته باشید. این اقتصاد ...

ببینید این مصداق عینی‌اش چیه؟

به طور مثال شما اصلا کاری به مسکن ندارید، کاری با افزایش میانگین سن ازدواج ندارید، کاری با اشتغال اون بدنه اجتماعی که باید در حقیقت غریزه جنسی‌شون ارضا بشه ندارید؛ ولی تو سطح تخیل جنسی راحت امتیاز می‌دید. اصلا کاری به مصرف رسانه جنسی ندارید. کاری به هنجارمندی فضای عمومی جامعه توی زمینه امر جنسی ندارید ...

اگر بخوام این‌‌جوری جمع بندی بکنم توی ذهنم، من این‌طوری می‌فهمم که اگر داعیه‌ی عدالت یعنی دسترسی همه رو حذف بکنیم و هی دائم رو آزادی تاکید بکنیم و اخلاق رو هم  بخوای فیتیله‌ا‌ش رو بکشی پایین، خروجی‌اش چیه؟

خروجی‌اش شبه سیاست آزادی جنسی، بدون عدالت جنسیه. یعنی داری در باغ سبزی نشون‌شون میدی تو واقعیت، که نه تو براش سیاست گذاری می‌کنی و نه اون‌ها بهش می‌رسند. انواع و اقسام بیماری‌های روانی و جسمی و جنسی پیامدش هست. هم تو سطح فردی، هم تو سطح اجتماعی. یعنی کودکان شما، دوران کودکیشون زوال پیدا می‌کنه و یا مصرف رسانه‌ای نابهنجار جنسی خیلی بالا میره و توی یک جامعه‌ای که فرهنگ جنسی‌اش به هنجار نیست، تجاوز جنسی به شیوه‌های مختلفش خیلی آمارش بالا میره. یعنی در هر دو سر ماجرا شما می‌بینید که مردم بازنده‌اند.

چه انتظاری داریم؟ جوون‌ها که پیاده نظام و بازار گرم کن اصلی انتخابات‌اند، دون پاشی عشق‌ و حال لب انتخابات رو و بازی‌های روانی رو ندید بگیرند و بچسبن به عدالت و این‌ها؟

رفتم پیش یکی از رفقا که یک جورایی از آزادی‌اش هم برای کارهای عدالت خواهی‌اش زده بود. پرسیدم فشار یا آزادی؟ دعوا سر چیه؟

میلاد گودرزی : خبرنگار و فعال جنبش عدالت‌خواه

حس می‌کنم خیلی وقته عبور کردیم از این قصه‌ها. که آقا این اون، و وقتی وارد این ماجرا می‌شیم، می‌فهمیم که چقدرز اون دعواها فیکه و دعواهای جدی‌تری اینجا وجود داره که مرزبندی‌ها اصلا کلا متفاوت میشه. من میگم آقا رفتم توی بانک سرمایه، هم روزنامه قانون اصلاح طلب رو زدم، از من شکایت کرده، هم سردار طلایی اصول‌گرا رو زدم، اون هم از من شکایت کرده. من الان از منتهی الیه راست و منتهی الیه چپ جریان‌های سیاسی آدم وجود داره که ازم شکایت کرده که من به عنوان متهم رفتم از خودم دفاع کردم. شما در آستانه انتخابات به یک ستادی کمک می‌کنید و این بعد از انتخابات باید جبران بشه. مثلا دوتا از مهم‌ترین متهم‌های اقتصادی سال‌های اخیر آقای اسد بیگی مالک هفت تپه. اون مش قربون علی معروف مالک ماشین سازی تبریز، اسد بیگی یک و نیم میلیارد دلار ...

دلار؟

آقای مش قربون علی نیم میلیارد دلار، تسهیلات گرفتن ارزی ...

این دلاره؟

آره داریم در مورد دلار حرف می‌زنیم

می‌خوام بگم که خب این یک ذره مشکوکه به این که این آدم‌ها چیکار کردن برای شما تو ستادها؟ خود رئیس ستاد که شده رئیس سازمان خصوصی سازی. آیا اینایی که اومدن بهشون واگذار کردن جزو اسپانسرها بودن یا نه؟ این یک سواله که قوه قضائیه باید توی دادگاه‌ها تکلیفش رو معلوم میکرد

ما عروسی هم که شما می‌رید، به اون که میاد وسط قر میده به اون شباش میدن. نه به برگذار کننده. اون باید هی خرج کنه، ولی این الان انگار برعکسه این قصه.

ببین مثلا من خودم به این فکر می‌‍‌کردم. فرض کن که شب انتخاباته، خب مثلا تو یه جوونی هستی تو اون تب و تاب، تو اون فضا و اینا، مثلا تبریز اومدی کف خیابون شلوغ و فلان. مثلا جلسه میتینگ انتخاباتی داره برگزار می‌کنه، داری کف و سوت می‌زنی. شماره میدی شماره می‌گیری. بعد انتخابات تموم میشه میگذره، اون رئیس ستاد که اون جشن رو برگزار کرده، نشسته اون پشت داره مثلا لبخند می‌زنه به کف و سوت تو، میشه رئیس سازمان خصوصی سازی. یکی از اون‌هایی هم که پول جلسه رو داده، اسپانسر بوده، میاد زیر قیمت مثلا ماشین سازی تبریز رو می‌خره. مثلا بعد بابای تو کارگر ماشین سازی تبریز، شش ماه باید بیکار بشه و تو نمی‌فهمی از کجا خوردی!

 

کارگاه کلا خوابیده

میگه بابام دروغگویه، سه چهار باره قول داده یک دوچرخه نمی‌خره

شادی‌هایمان را# فراموش_نمی‌کنیم

سال 1392

 

ملت که شناخت آن‌چنانی ندارند. یک انتخاباتی برگزار میشه، یک تنوری داغ میشه و یک سری صحبت‌ها و ایده‌ها میاد میده و اینا از کجا بفهمن اون آدم آدمی هستش که دنبال حل مسائله؟ یا دنبال داداش و کیسه و این داستان‌های خودشه؟

خود تاکید روی حوزه‌های مفهومی و موضوعی مختلف هم یه نشونه‌هایی به آدم میده دیگه. طرف چه‌قدر داره در مورد مسکن حرف می‌زنه؟ طرف چه‌قدر حالا علاوه بر حرف، ایده داره؟ برنامه دا‌ره؟ چه‌قدر رو این‌ها حرف می‌زنه یا چه‌قدر توی حوزه‌‌های دیگه که از اون جنس که حالا یه جایی سرتون گرم باشه حرف می‌زنه؟ ... آقایون اصولگرا مثلا، چرا فضا اینه که یه انتخابات، یه لیستی اونوریا می‌بندن ملت یک بخشی از جامعه باید بره به اونات رای بده، یه انتخابات شما می‌بندین یک بخشی باید بیان رای بدن. شما چرا در مورد ایده‌تون درمورد مسکن، مالیات یا آموزش و ... حرفی نمی‌زنید؟ این که کی در مورد این‌ها حرف می‌زنه و دغدغه داره و دعوا رو اینجا تعریف می‌کنه، خودش یک نشونه است. خب این یک برتری‌ای داره نسبت به اونی که یک فضای التهابی هیجانی که آقا بیاید بزنیم برقصیم سروصدا کنیم و فلان

اون رو گاز می‌گیرند و اونو بوس می‌کنند

آفرین مثلا ...

تهش هم میشه اون ماجرای معروف خر برفت حکایت‌های ما دیگه، که یارو کف و سوت می‌زنه آخرش هم میبینه خرش نیست و در واقع سرش بی کلاه موند.

 

حالا بدبختی اینجاست که وسط همه‌ی این دعواها اون چیزی که از نظر من از همه مهم‌تره، این فرهنگ و اخلاق‌مونه که داره نابود میشه و اگه خراب شد با این دولت و اون دولت هم درست بشو نیست که نیست. چند نسل به باد میرن. با همه‌ی این احوال مطمئنم میرسه روزی که مردم عقل‌شون رو قبل غریزه‌شون به کار بندازن، نه بعدش. ان شاءالله که دیر نمیشه.

 

 

دانلود رایگان دیوارکش

 

 

http://bit.ly/3Gki7Mw

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

 

دانلود رایگان مستند تهران دمشق

  • ۱۵۴۲

دانلود رایگان مستند تهران دمشق

( بررسی پروژه آشوب‌های تهران تا دمشق )

مستند تهران دمشق

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : تهران دمشق ( tehran damascus )

کارگردان : سید محمدعلی صدری‌نیا

سال تولید : 1396

مدت : 66 دقیقه

صاحب اثر : مرکز مستند صور

 

 

یا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

دانلود رایگان مستند تهران دمشق

 

مستند تهران دمشق، روایتی واقعی از اعتراضات مردم سوریه به دولت و بشاراسد در سالهای قبل که سبب نفوذ و رشد گروه های تروریسیتی در این کشور گردید، مشابه این پروژه و نارضایتی در سال 1396 نیز برای ایران طراحی شده بود.

قطعاً اعتراضات سالهای پیش مردم سوریه، نه تنها سبب پیشرفت نگردید بلکه باعث مرگ مردم، آوارگی و عقب افتادن این کشور گردید.

 

مستند تهران دمشق

 

 

متن مستند :

تصاویر بخش سوریه این مستند در تیرماه 1396 فیلمبرداری شده است.

از دی ماه 96 تا حالا اتفاقات زیادی تو ایران افتاده. اتفاقاتی که مثل دومینو دنباله داره. دونه به دونه و پشت سر هم و به هم پیوسته.

ماجرایی که من رو یاد سفر چند ماه پیشم به شهر‌های سوریه می‌ا‌نداخت. وقتی دنبال این سوال بودم که چه اتفاقی افتاد که سوریه رو درگیر این بحران طولانی کرد و به حرف‌هایی که مردم سوریه هفت سال بعد از جنگ، درباره روزهای اول این اتفاق برایم می‎‎گفتند.

]شعار عربی[مردم سقوط نظام را می‌خواهند.

]شعار عربی[نه ایران نه حزب الله

]شعار مردم ایران[ نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران

در این ساختمان دو نفر زندگی می‌کنند در اینجا و اینجا کسی نیست.

می‌گوید الله اکبر الله اکبر سرشون می‌بریم.

ما بعد از وادی الضیف به شهر حما می‌آییم و بعد از حما، به حمص

او را زدند و کشتند و در رودخانه انداختند.

دهنتو ببند، دلم نمی‌خواد می‌خوام اینجا لخت شم به توچه

خیلی تاریک می‌بینم، خیلی تاریک می‌بینم

ما که اینجا هستیم، قبل از سال 2019 در تهران جشن می‌گیریم.

سنی و شیعه ندارم تو سوریه. ندارم.

 

مستند تهران دمشق

 

تهران دمشق

اینجا فرودگاه دمشقه. جایی که قرار بود هواپیما ما در سوریه فرود بیاد. قبل از سفر این فیلم]تیراندازی به هواپیماها[ را در فرودگاه دمشق دیده بودم. وقتی همین چند سال پیش تروریست‌ها تا چند صد متری فرودگاه پیش اومده بودند. هواپیمای ما اما در آرامش به زمین نشست. البته بخاطر شرایط امنیتی اجازه فیلمبرداری از فرودگاه رو نداشتیم و به سرعت راهی شهر شدیم.

الان ما تقریبا در بالاترین نقطه دمشق قرار داریم. از اینجا که به شهر نگاه می‌کنیم، تصویر دمشق تصویر یک شهر جنگ زده نیست؛ با اینکه خیلی از شهرهای سوریه در طول این چند سال جنگ خراب شدند، تخریب شدند؛ با ویرانی کامل بعضاً مواجه شدند، اما دمشق رو الان شما نگاه می‌کنید، تصویر یک شهر ویران شده رو درونش نمی‌بینید. قرار بود از دمشق به شهرهایی مثل حلب برم که جنگ باعث ویرانی بخش زیادی از اون‌ها شده بود، اما قبلش گشتی توی دمشق زدم به این امید که بتونم با مردم این شهر هم صحبت بشم و جواب سوال‌هام رو پیدا بکنم. چون می‌دونستم این دمشقی که امروز آرامش نسبی داره هم از خطرات جنگ بی‌نصیب نبوده و تروریست‌ها همین چند سال پیش درگیری رو هم به این شهر کشونده بودند. ساختمون‌های اطراف حرم حضرت زینب نشون میده جنگ توی این مناطق چقدر شدید بوده. درگیری‌هایی که باعث شده خیلی‌ها از این منطقه به بخش‎های دیگه دمشق مهاجرت کنند. یکی از این مهاجرین اسماعیل ابوعلی بود.

من مزرعه‎ای داشتم در نزدیکی منطقه سیده زینب. ولی آن زمین را از دست دادم. به‌خاطر همین الان اینجا گیاه می‌کارم تا یاد آنجا را زنده نگه دارم. ما حدود پنجاه شصت سال است که در منطقه زین العابدین هستیم و در اینجا به دنیا آمدم. ولی قبل از جنگ در منطقه‌ای در نزدیک زینبیه ساکن بودم به خاطر وجود تکفیری‌ها، بعد از بالا گرفتن جنگ هفت سال است که به اینجا آمدم ولی قبلا هم اینجا بودم.

از ابوعلی درباره این پرسیدم که چی شد که این جنگ شروع شد؟ چیشد که داعشی‌ها انقدر تونستند تو شهرهای سوریه وارد بشن و پیشروی کنند؟ جوابش برام عجیب بود چون از همراهی مردم بعضی از شهرها با گروههای مسلح تکفیری گفت

جنگ باعث خرابی مناطقی از سوریه شد. اکثر مردم سوریه با جریان تکفیری هم فکر نشدند و مقاومت کردند، ولی در حلب و رقه و دیرالزور کسانی بودند که آگاهی نداشتند و تفکر تکفیری در آن‌ها نفوذ کرد و با مسلحین همراهی کردند.

این حرف‌های ابوعلی من را برای رفتن به شهر‌هایی مثل حلب که مدتی دست تروریست‌های تکفیری بوده مصمم‌تر کرد. چون جوابش برام غیر قابل باور بود. حالا باید دنبال این سوال می‌رفتم که چه اتفاقاتی باعث شده که بخشی از مردم با تکفیری‌ها همراهی کنند. آن هم گروه‌هایی که ما ازشون تصویر سیاه و تلخی توی ذهن‌مون داریم. اون‌هم مردمی که این همه عشق به سرزمینشون دارن.

من دختر شام هستم و آرزو می‌کنم هرکس از شام رفته برگردد و ببیند چقدر شام خوب و زیباست. احساساتی که قابل بیان نیست. فرزندان من هم دور از من زندگی می‌کنند و ما مطمئنیم که به اذن خدا اولین هواپیمایی که در خاک سوریه بنشیند، فرزندان شام که از این‌جا رفته‌اند باز خواهند گشت. چون بهتر از شام وجود ندارد.

وطن برای آن‌ها ارزش فروختن در ازای پول نداشت

نه

وطن برای آن‌ها ارزش فروختن در ازای پول نداشت. آی مردم، وطن گران قیمت است.

 

تهران دمشق

 

شب‌های دمشق شب‌های قشنگیه. هر چند که هنوز نگرانی توی چهره‌ی مردم هست. اونشب یکی دوساعتی رو تو خیابون‌ها میگذرونم. دنبال یه مصاحبه با مغازه‌دارها هستم، از اوضاع کاسبی این روزها و رونق بازار. اما هیچکس حاضر نمیشه جلو دوربین حرف بزنه. انگار هیچکس سرش درد نمی‌کنه برای حاشیه ساختن برای خودش. بعد از هفت سال جنگ انگار دل‌شون می‌خواد فقط مشغول کسب و کارشون باشن. بالاخره آخر شب توی رستوران با فراس لوغنیان آشنا شدم. یه تاجر جوون و تحصیل کرده رشته تجارت و اقتصاد، اهل دمشق.

با گذشت هفت سال از درگیری‌ها شهر به تمام معنا نابود شده است و مردم درگیر رنج و سختی بودند. دشمن در پی نابود کردن زیر ساخت‌ها، منابع، نیروها بود که اوضاع بسیار بد شد. قدرت اقتصادی و روحیه مردم، قدرت خرید، سازندگی و تولید به تمام معنا از بین رفت. طبیعی است که همه از این بحران‌ها ناراحت هستند و هرکس بخشی از این سختی‌ها را درک کرده است.

فراس برایم تعریف کرد که همه‌ی این ماجراها از هفت سال پیش شروع شد، از یکی از شهرهای مرزی سوریه به اسم در‌عا. بعضی از رسانه‌ها اعلام کردند که توی یک مدرسه چند تا از دانش آموزها به‌خاطر نوشتن شعارهایی ضد بشار اسد دستگیر و شکنجه شدند. ماجرایی که بعداً عزمی بشاره، از مخالفان نظام سوریه دربارش گفت:«اخبار شکنجه این کودکان درست نبوده و درباره این ماجرا اغراق شده تا باعث تحریک مردم بشه» اما همین خبر اغراق شده کافی بود تا اعتراضاتی در درعا شکل بگیره. سوریه نیروی انتظامی داخلی نداشت، پس وظیفه کنترل اعتراضات درعابه عهده ارتشی قرار گرفت که برای برخورد با این نوع اعتراضات آموزش ندیده بود. با رفتار خشن ارتش معترضان و کشته شدن چند نفر از آن‌ها، دامنه این اعتراضات گسترده و گسترده‌تر شد و به شهرهای دیگه هم کشیده شد.

با جان، باخون، فدای تو می‌شویم ای شهید ... با جان، باخون، فدای تو می‌شویم ای شهید

نظام سوریه که یک نظام تک حزبی بود که در اون فقط حزب بعث سوریه اجازه فعالیت داشت. حتی در انتخابات‌های ریاست جمهوری خبری از کاندیداهای متعدد و رقابت سیاسی هم نبود. بلکه مردم می‌توانستند به صورت همه پرسی به یک کاندیدا آری یا نه بگن. این مدل از ساختار نظام در سوریه مخالفانی داشت که اون‌ها هم به این تجمع‌ها اضافه شدند. اما به اعتقاد نیروهای امنیت سوریه بخش زیادی از اعتراضات ریشه سیاسی نداشت، بلکه ناشی از مشکلات اقتصادی مردم و تحریک‌های خارجی بود. طبق گزارش مؤسسه واشنگتن آمریکا، سوریه توی پنج سال قبل از بحران یکی از بدترین خشکسالی‌های خودش رو تجربه کرده بود؛ به طوری که کمبود آب باعث شد بیشتر از 85 درصد دام‌های مردم در شرق سوریه تلف بشوند و در شرایطی که زندگی حدود 40 درصد مردم به کشاورزی وابسته بود، این بی‌آبی باعث شد معیشت نزدیک به 800 هزار تا یک میلیون نفر در خطر بیفته.

درسته که مشکلات اقتصادی مثل بیکاری و معیشت هم یکی از مشکلات جدی اون روزهای سوریه بود، اما همون روزها بعضی از تحلیل‌گران از پیشرفت قابل توجه سوریه در یک دهه بعد می‌گفتند. ولی این پیش بینی‌‎ها مانع از اعتراضات مردم نمی‌شد. مسئله بعدی مسئله فساد اداری و اقتصادی در سوریه بود. از سال 2000 که بشاراسد حکومت را از پدرش به ارث برد، از فساد موجود انتقادات زیادی کرده بود؛ اما با این وجود از نگاه مردم اتفاق ملموسی برای مبارزه با فساد نیوفتاده بود.

 

دانلود رایگان تهران دمشق

 

فساد وجود دارد قبول؛ فساد به صورت گسترده قبلا هم وجود داشته، ولی الان نوع جدیدی از فساد به وجود آمده. فساد جدیدی که به وجود آمده زد و بند بین اشخاص است. امروز نوع جدیدی از فساد به وجود آمده که معروف است به تاجران بحران، ما قبلا این نوع فساد را نمی‌شناختیم. تجارت او با کالاهای دست دوم است، او با خون مردم تجارت می‎کند، در بیمارستان‌ها و درتجارت و صنعت وارد شده است. حتی در سطح نظامی هم ورود پیدا کرده‌اند و متاسفانه در پشت ماموران فاسد رشد کرده‌اند. این خیلی شایع شده است و زیاد شنیده‌ایم که خیلی از مردم از ارتش فرار می‌کنند، نظامیانی هستند که آن‌ها را از ارتش فراری می‌دهند و پول دریافت می‌کنند. طبیعتا این نوع از فساد قبلا وجود نداشته.

یالا برو ای بشار

اما کم کم جنس اعتراضات تغییر کرد و تندتر شد.

مردم سقوط نظام را می‌خواهند.

 

تهران دمشق

 

اون روزها در مصر، لیبی و تونس انقلاب‌های مردم به نتیجه رسیده بود و همین موضوع هم بر اعتراضات مردم سوریه سایه انداخته بود. مهم‌ترین ویژگی قیام‎های مردمی توی این کشورها سرنگونی دیکتاتورهایی بود که سال‌ها به پشت گرمی آمریکا حکومت کرده بودند. موضوعی که تو شعارهای ضد آمریکایی مردم خودش رو نشون می‌داد.

انقلاب مصر

]دست نوشته مردم مصر [بعد از امروز آمریکا قطعا بر ما حکومت نخواهد کرد.

حتی در مصر و لیبی به سفارت آمریکا حمله شد و سفیر آمریکا در لیبی هم کشته شد.

اما در سوریه بعضی اتفاقات و شعارها نشون می‌داد که جنس این اعتراضات متفاوته و پشت پرده ماجرای دیگه‌ای در جریانه.

نه ایران نه حزب الله

دومین ویژگی انقلاب‌های مردمی در کشورهای دیگه این بود که همه‌ی این انقلاب‌ها از پایتخت این کشورها شروع شده بود. درحالی‌که بحران سوریه از شهر از شهر مرزی درعا آغاز شد و همین موضوع بود که احتمال دخالت کشورهای خارجی در این اعتراضات رو تقویت می‌کرد.

در مقابل طرفداران بشاراسد هم برای حمایت ازش دست به تجمع زدند.

دکتر بشاراسد به سمت شما می‌آید.

 

تهران دمشق

 

حالا جامعه سوری به دو قطب تقسیم شده بود، یک بخش طرفدار سرسخت نظام سوریه و یک بخش مخالف سرسخت این نظام.

اما کم کم تجمع‌های مخالفان بشار به سمت خشونت رفت و اوضاع از یک تجمع اعتراضی به یک میدون جنگ واقعی تبدیل شد. معترض‌ها توی چند شهر سوریه به اموال عمومی حمله کردند. بعضی از گروه‌های تندرو مثل اخوان المسلمین سوریه که سال‌ها قبل علیه این کشور مبارزه مسلحانه کرده بودند و از حکومت کینه به دل داشتند هم حالا فرصتی برای عرض اندام دوباره پیدا کرده بودند.

یک صفحه در فیسبوک به سرعت مکان‌های تجمع مخالفان رو مشخص می‌کرد و نحوه ساخت سلاح و روش مقابله با نیروهای نظامی رو آموزش می‎داد.

دعوت کنندگان به این تظاهرات، زمان‌ها و مکان‎‌هایی را در داخل شهرهای سوریه تعیین کردند.

مخالفان حتی پرچم رسمی سوریه رو کنار گذاشتن و در اعتراضات‌شون یکی از پرچم‌های قدیمی این کشور رو به دست گرفتند. اون روزها بثینه شعبان، مشاور بشاراسد از تصمیم نظام سوریه درباره اصلاحات سیاسی و اقتصادی خبر داده بود.

بثینه شعبان

مشاور بشاراسد

اولا ایجاد سازوکارهای جدید و موثر برای مبارزه با فساد.

ثانیا افزایش حقوق کارمندان دولت به صورت فوری؛ که تاثیرش را در زندگی مردم نشان دهد.

ثالثا سرمایه‌گذاری لازم برای ایجاد بیمه درمانی کارکنان دولت.

رابعا ایجاد مردن امکانات و زیرساخت‌های لازم برای افزایش فرصت‌های شغلی.

اما خیلی از مردم برای بهبود شرایط جور دیگه‌ای فکر می‎کردند.

مثلا برای جوانان چیزهای ساده‌ای مثل مسکن، خودرو و شغلی که با آن زندگی بگذرانند، بتوانند ازدواج کنند و زندگی عزتمندانه داشته باشند؛ این‌ها از ساده‌ترین چیزها بودند، اما متاسفانه این مسائل نایاب شدند و نزدیک به 60 درصد جوانان، حتی بیشتر، از این امکانات برخوردار نبودند که حتی ازدواج بکنند. این از ساده ترین موضوعات است. به همین خاطر غرب از همین نقطه وارد زندگی ما شد و شروع کرد به تزریق سم به ذهن جوانان که جنگ نخواهد شد و افکار منفی را به آن‌ها القا کرد که اگر شهر را خراب کنید، اگر با نظام مخالفت کنید، وضع زندگی شما بهتر می‌شود و حقوق خواهید داشت و امثال ذلک.

اما شرایط بهتر که نشد هیچ، هرروز بدتر و بدتر شد. آن روزها هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که این ماجرا بیشتر از هفت سال ادامه پیدا کنه، اما وقتی معترض‌ها در بعضی از نقاط سوریه به مراکز نظامی حمله کردند و سلاح به دست گرفتند، دیگه صدایی که در خیابان‌های سوریه پیچید صدای اعتراض یا آشوب نبود؛ این صدا صدای جنگ داخلی بود.

خیلی زود پای گروه‌های خارجی هم در سوریه باز شد. گروه‌هایی که تحت حمایت عربستان، قطر یا ترکیه بودند و با حمایت این کشورها به اندازه یک جنگ چند ساله سلاح وارد سوریه کردند.

ما بعد از وادی الضیف به شهر حما می‌آییم و بعد از حما، به حمص و بعد از حمص، به میدان‌های دمشق.

میزبانی اسرائیل از مجروحان داعشی

کمی بعدتر نقش اسرائیل و آمریکا در ایجاد و پشتیبانی از این گروه‌ها هم آشکار شد.

دونالد ترامپ

رئیس جمهور آمریکا

داعش، به رئیس جمهور اوباما احترام میذاره. او بنیان‌گذار داعش است. او بنیان‌گذارشونه و بگذارید این‌طور برای شما بگم که همدست او در این کار هیلاری کلینتون فاسد بوده.

گروه‌هایی که به سرعت کنترل منابع آبی و سوخت کشور و به دست گرفتن و توانستند مناطق زیادی از سوریه رو به کنترل خودشون در بیارند. کار به جایی رسید که صدای درگیری‌ها در چندصد متری کاخ بشاراسد هم شنیده می‌شد. اون روزها خیلی‌ها می‌گفتند کار نظام سوریه و بشار اسد تموم شده، اما سرنوشت دیگه‌ای در انتظار سوریه بود.

خب این جاده‌ای که داخلش هستیم و داریم می‌ریم، جاده‌ای هست که به سمت حلب ما رو می‌بره. الان توی یک کیلومتری ما جبهه النصره و داعش مستقر هستند، این جاده‌ای هم که میریم توش جاده معمولی نیست و رانندگی توش خیلی معمولی نیست؛ به‌خاطر این‌که فضا کاملا ملتهب هست.اتفاقی که می‌افته این هست که تک تیراندازهای اون‌ها با قناسه می‌زنند ماشین‌هایی که تو این منطقه هست. همه راننده‌ها دارن تلاش می‌کنند که با سرعت بیشتری این جاده رو رد بشوند ازش، که خطر کمتری داشته باشه.

در مسیر حلب به شهر حُمص رسیدیم. شهر که نه، ویرانی همه جا رو در برگرفته بود. نتیجه یک جنگ تمام عیار که خیابون به خیابون، کوچه به کوچه و خونه به خونه ادامه داشته.

قبل از حلب به یک درمانگاه خیریه محلی رسیدیم که در روزهای جنگ برای رسیدگی به مجروحان شکل گرفته بود.

من دیمام. قبلا اینجا مترجم بودم، ولی الان مسئول داروخونه‌ام. اینجا درمانگاه میدانی. از چهار سال شروع کردیم. منطقه ما خطرناکه. مسلحین در دورهای منطقه. مجروحان زیاد می‌آیند.

لابه لای صحبت فهمیدم که پرستاران درمانگاه، یک بارهم میزبان مجروح‌های مسلح تکفیری بودند.

یکبار مسلحین مجروح شدند، به درمانگاه ما آمدند، ولی بچه‌های سوری یا بچه‌های از ارتش سوری، این مسلحین به اینجا آمدند، ما لوازم پانسمان، یعنی جروحش تمام شد، فوراً به دست حکومت فرستادیم.

نگفتین با خودتون که این‌ها

ولی احساس خیلی ترسیدن، لرزیدن، از دست مسلحین. چون یک نفر مسلح به دست ما، یک نفر مسلح، ما لوازم پانسمان،ما ... تمام میشه، تمیز می‌کنیم براش سرم می‌دهیم، برای در زندگی می‌باشه. ولی ما احساس داریم یک نفر زنده بود یا زنده مونده است، بعدا به اینجا میاد ما رو می‌کشت؟

از اون‌ها درباره‌ی افکار و عقاید کسانی که با گروه‌های تکفیری همراهی کردند هم پرسیدم.

یک نفر مسلح 18 سال دارد. یعنی کوچیک، یعنی پسر کوچیک با مسلحین می‌گوید الله اکبر الله اکبر سرشون می‌بریم.

چه‌طوری یک بچه 18 ساله رفته به ...

نمی‌دونم، نمی‌دونم از روستاهای نزدیک منطقه ...

یعنی اعتقاد قلبی داره یا چه‌جوریه که رفته به اون‌ها پیوسته؟

نمی‌دونم، شاید یک نفر توی سرش، شاید قرص می‌خورد.

با اهالی درمانگاه خداحافظی کردم و دوباره به سمت حلب راه افتادم.

 

ایران

دی ماه 1396

آغاز ماجرا از یک تجمع در مشهد، در اعتراض به مشکلات اقتصادی و معیشتی در کشور بود.

مرگ بر گرونی...مرگ بر گرونی

این ماجرا جرقه‌ای شد تا در بعضی از شهرهای دیگه‌ی کشور هم تجمع‌های اعتراضی مختلفی به راه بیفته.

مرگ بر بیکاری...مرگ بر بیکاری

با این‌که این اعتراضات یک عکس العمل طبیعی به اوضاع نابسامان اقتصادی و بعضی بی‌تدبیری‌ها بود، اما به سرعت عده‌ای تلاش کردند تا جای شعارهای اقتصادی مردم رو با شعارهای سیاسی تند عوض کنند.

جمهوری اسلامی نابود باید گردد...جمهوری اسلامی نابود باید گردد

مرگ بر دیکتاتور...مرگ بر دیکتاتور

هنوز یکی دو روز نگذشته بود که پای خشونت هم به این تجمع‌ها باز شد.

ماشین رو پارک کرده بودم اینجا، پایین شلوغ بود. پارک کردم اینجا، گفتم یکی دوساعت دیگه خلوت شد برم .رفتم بالا غذا بخورم، دیدم ماشینم رو آتیش زدن.

بعضی‌ها حتی پرچم ایران را به آتش کشیدند.

بعضی از کانال‌های تلگرامی هم لحظه به لحظه در همه‌ی شهرها مراکزی رو برای حمله به مکان‌های دولتی مشخص می‌کردند و روش ساخت سلاح و نحوه‌ی برخورد با نیروهای نظامی رو آموزش می‌دادند.

این‌جوری چسب می‌زنیم و یک کش هم می‌بندیم و به این صورت می‌زنیم به صورت‌مون.

وقتی عده‌ای در بعضی از شهرها به مراکز نظامی حمله کردند برای خیلی‌ها سوال پیش آمده بود که چه اتفاقی داره می‌افته. این ماجرا به صورت طبیعی داره پیش میره یا پشت صحنه برنامه‌ریزی‌هایی درجریانه تا اعتراضات مردمی رو به سمت دیگه‌ای جهت بده.

هم اسلام، هم قرآن، هر دو فدای ایران

نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران

سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن

 

مریم رجوی

رهبر گروهک تروریستی مجاهدین خلق

سوریه رو رها کن فکری به حال ما کن. شما نقطه عطفی در جنبش اعتراضی مردم ایران خلق کردید.

کم کم دست‌های پشت پرده، نقش خودشون در به انحراف کشیدن این اعتراضات رو علنی کردند. از سازمان مجاهدین خلق که سابقه‌ای مبارزه مسلحانه با مردم ایران و ترور 17 هزار نفر رو در کارنامه داشت.

سرنگونی این رژیم حتمی و در دسترس است

تا گروه‌های سلطنت طلب که بعدها بی‌پرده از برنامه ریزی و حضور وابستگان‌شون برای جهت دادن به اعتراضات می‌گفتند.

 

رضا پهلوی

رهبر اپوزسیون سلطنت طلب

با جین شارپ که یکی از متخصصین عمده این مطلب هست، بارها صحبت کردیم که اصلا چه‌جوری می‌توان نافرمانی مدنی رو به عنوان یک روش مبارزه اتخاذ کرد. در حال حاضر که دارم باهاتون صحبت می‌کنم، اقوام و اقسام جریانات به نوعی دارن کار خودشون رو تقسیم می‌کنن. یک عده فعالان مدنی هستند در داخل کشور که بیشترشون درگیر همین مطالبات، اعتصابات و تظاهرات به روز و روزانه در ایران در چهار گوشه مملکت هستند.

 

جواد خادم

وزیر مسکن دوره پهلوی

آشنایانی که من دارم در مشهد، ماه‌ها قبل با من در تماس بودند و فکر چنین حرکتی را داشتند و از من نظر می‌خواستند. تنها نظری که من می‌تونستم به اونها بگم، سعی کنید که این ماجرا سیاسی نباشه. شما اگر به اصطلاح کانسترینت بکنید روی مسئله معیشت و فساد، گسترش عمیق پیدا می‌کنه. وقتی‌که یه مدت زمانی ازش بگذره، به احتمال خیلی زیاد یک پایه بسیار خوبی برای جنبش‌های سیاسی.  قرار بر این بود که در سه ماه مختلف هر جمعه، هر چهار هفته، برای سه بار بکنند این کار و شاید یک تحول ایجاد بشه.

 

پس عجیب نبود که در بعضی از شهرها شعارها رنگ و بوی خاصی پیدا کنه.

 

رضاشاه روحت شاد

اما همه می‌دونستن که این گروه‌ها پایگاه اجتماعی و مقبولیت چندانی داخل ایران ندارند. پس چه کسانی آن‌ها را پشتیبانی می‌کردند و هدف‌شون از این آشوب‌ها چی بود؟

 

محمد بن سلمان

ولیعهد عربستان سعودی

منتظر نخواهیم ماند تا نبرد به درون سعودی کشیده شود، بلکه کاری می‌کنیم که جنگ به داخل ایران کشیده شود.

 

جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا

همایش گروهک تروریستی مجاهدین خلق – پاریس

نتیجه بازبینی سیاست رئیس جمهور آمریکا باید این باشد که مشخص کند حکومت ]امام[ خمینی که در سال 1979 روی کار آمد به چهل سالگی خود نخواهد رسید.

 

نظرتون درباره گروه‌های اپوزسیون ایرانی در آمریکا و اروپا چیست؟ از تلاش‌های آن‌ها پشتیبانی می‌کنید؟

 

مایک پومپئو رئیس وقت سازمان سیا

و وزیر خارجه فعلی آمریکا

بله البته تا وقتی که هدف‌شان با ما هم راستا باشد.

 

با وجود همه این برنامه ریزی‌ها آشوب‌ها باعث شد حتی اعتراضات اقتصادی و معیشتی مردم که می‌تونست شنیده بشه و مورد رسیدگی قرار بگیره، هم به حاشیه بره. اتفاقی که نتیجه‌اش راه افتادن راهپیمایی‌های مردمی در شهرهای مختلف در اعتراض به این آشوب‌ها بود. حالا هر چند که ماجرای اعتراضات دی ماه تموم شده بود،اما بازی هنوز ادامه داشت و بازیگران پشت پرده هنوز امید داشتن که بتونن روی موج نارضایتی‌ها سوار بشن و از آب گل آلود ماهی بگیرند. برنامه‌ای که می‌تونست تا سرآغاز اتفاق‌های دیگه‌ای در ماه‌های بعد باشه.

 

مایک پومپئو رئیس وقت سازمان سیا

و وزیر خارجه فعلی آمریکا

کمان من این است که تظاهرات را پشت سر نگذاشته‌ایم.

 

حلب قبل از آغاز بحران

خب ما الان در حلب هستیم. بزرگ‌ترین شهر تجاری سوریه و پر جمعیت‌ترین شهر و منطقه استراتژیکی که برای سوری‌ها تو این جنگ بسیار مهم بود. چند وقت پیش خبر آزاد سازی این شهر رو شنیدید، که این آزاد سازی حلب نقطه عطفی بود در روند پیروزی‌های سوری‌ها بر تروریست‌ها.

اما پشت سر من رو که شما نگاه می‌کنید به شهر نگاه می‌کنید، کاملا ویرانی می‌بینید. اکثر ساختمون‌ها خراب شده، تخریب شده و بازسازی اون‌ها معلوم نیست چقدر زمان می‌بره.

لابه‌لای خرابی‌های حلب به حرف‎‌های خانم پرستار فکر می‌کردم. به این سوال که با ذهن این بخش از جوون‌ها و مردم سوریه چیکار کردند که حاضر شدند با گروهک‌های تکفیری همراه بشن و مقابل مردم خودشون بایستند. سوالی که بعد از تحقیق و گفت‌وگو با مردم حلب به جواب‎های جالبی درباره‌اش رسیدم.

سوریه کشوری که مردمش دین و مذهب‌ها و قومیت‌های مختلفی دارند. مسلمون، مسیحی، شیعه، سنی، علوی، ترک و عرب و بقیه قومیت‌ها و مذاهب. با این وجود تا چند سال قبل همه توی این جامعه داشتند باهم به راحتی زندگی می‌کردند. اما کم کم دست‌های بیرونی، حسابی روی شکاف‌ها و گسل‌های جامعه سوری کار کرد. ویرانی حلب و بقیه شهرهای سوریه، دقیقاً از روزی شروع شد که این شکاف‌های اجتماعی در سوریه به وجود اومد.

مثلا بعضی از رسانه‌ها به مردم تلقین می‌کردند که چرا نباید یکی از شخصیت‌های اهل سنت به جای بشاراسد علوی مذهب رئیس جمهور سوریه باشه، یا بعضی از کشورهای منطقه مثل عربستان و قطر حسابی پول خرج کردند و مساجد و مراکزی برای نشر وهابیت توی سوریه راه انداختند تا شکاف‌های شیعه و سنی رو در این کشور فعال کنند. موضوعاتی که تا قبل از اون برای جامعه سوری محل اختلاف نبود. با این‌که در ابتدای اعتراضات مردمی، حتی گروه‌های تندروی مذهبی هم حرفی از اختلافات دینی و مذهبی نمی‌زدند و همه گروه‌ها با شعار آزادی بیشتر و وضع زندگی بهتر به میدون اومده بودند، اما از روزی که وضعیت بحران سوریه به درگیری و جنگ کشیده شد؛ خیلی از گروه‌ها و رسانه‌ها همه‌ی تلاش‌شون و کردند تا این‌طور القا کنند که این جنگ جنگ شیعه و سنیه.

 

زهران علوش

رهبر گروه تروریستی جیش الاسلام

بله ما افتخار می‌کنیم به دولت بنی‌امیه و با وجود دشمنی شما، عظمت بنی امیه به شام و دمشق برخواهد گشت.

 

جنگی که دوست رو در مقابل دوست، همسایه رو در مقابل همسایه و برادر و در مقابل برادر قرار داد.

 

آمدند کشور را خراب کردند و رفتند. کشور ما بهترین بود در دنیا، اینجا یک کشور تاریخی است، آمدند خراب کردند و فرار کردند مثل سگ.

 

تهران دمشق

 

ما قبلا در خوشی زندگی می‌کردیم. آمدند خانه ما را خراب کردند و رفتند. من و ایشان نزدیک هم زندگی می‌کنیم. شب آمدند به خانه ما و گفتند تو شیعه و کافر هستی. من را گرفتند و زدند.

من یک برادرزاده دارم. او را کشتند و در رودخانه انداختند. او را با شلیک ده تیر به جاهای مختلف بدنش کشتند و در رودخانه انداختند.

با اینکه آمارهای ضد و نقیضی از تلفات این جنگ هفت ساله ارائه میشه، اما طبق گزارش فرستاده سازمان ملل به سوریه در طول این سال‌ها بیش از 400 هزار نفر یا کشته شدند یا ناپدید شدند و خبری ازشون نیست. و در طول این سال‌ها 86 هزار قطع عضو اتفاق افتاده. از سال 2011 تا حالا بیشتر از نصف مردم سوریه از خونه و کاشانه‌شون آواره شدند. شش میلیون وصدهزار نفر در خود سوریه آوار هستند و پنج میلیون و 600 هزار نفر به کشورهای دیگه پناه بردند.

به‌خاطر همین هم دوربین را به سمت هرکسی در حلب می‌گردوندیم در خانواده‌اش کسی یا کسانی کشته و مفقود شده‌اند.

 

پسران شما این جا زندگی می‌کنند؟

بله همین جا بودند، در این سرزمین عربی بودند.

کجا رفتند؟

رفته‌اند. نمی‌دانم کجا هستند.

اینجا خرابی‌ها زیاد است. چرا به اینجا برگشتید؟

برگشتم به خانه دیدم همه چیز را برده‌اند من هیچ چیز ندارم. شوهرم هم مرده است.

ما آمدیم اینجا را بازسازی کنیم، ولی مجبوریم برگردیم چون بسیار مخروبه است.

این خانه‌ها کاملا تخریب شده‌اند.

مردم به‌خاطر نبودن برق به اینجا بر نمی‌گردند. برق نداریم.

در این ساختمان کسی نیست در این ساختمان دو نفر زندگی می‌کنند در اینجا و اینجا کسی نیست.

در کوچه پس کوچه‎های حلب، با ابوحیدر آشنا شدم. کسی که مهندس معماری بود و در یکی از محله‌های خوب حلب زندگی می‌کرد، اما خونه اون هم از آسیب‌های جنگ مصون نمونده بود.

تلویزیون، اتاق مهمان، پذیرایی، آشپزخانه، همه نابود شدند. حقیقتا وضع سخت بود. من در خانه نبودم، تلفنی فهمیدم خانه مورد اصابت قرار گرفته است. در خانه ما حیدر بود و بچه‌های کوچک‌تر و مادرم و همسرم.

پدر بزرگم این جا بود و در حال نوشیدن چای بود و اطفال این جا بودند و ما همه پایین بودیم. موشک آمد. عموی کوچکم صحنه را دید. همه را به پایین برد. بعد از اینکه موشک دوم آمد دیوار به کل روی آن‌ها خراب شد.

 

دمشق تهران

 

خیلی از مردم به‌خاطر این جنگ طولانی کارشون رو از دست داده‌اند. طبق گزارش القدس العربی با اینکه نرخ بیکاری در سوریه در سال 2011 حدود 15 درصد بود، اما تا سال 2015 نرخ بیکاری به 53 درصد رسید. از خرابی بسیاری از مغازه‌‌ها در حلب هم میشد چنین وضعیتی رو حدس زد. حالا البته بعد از هفت سال بعضی از مردم کم کم برمی‌گردند، تا در دل خرابی‌ها مغازه‌هاشون و دوباره راه بندازن.

این مغازه توسط تکفیری‌ها با خاک یکسان شده بود. بعد از حمله مسلحین و رفتن آن‌ها، من با دستان خودم دیوارهای اینجا را ساختم، خودم کاشی کاری کردم، خودم بتونه کاری کردم، خودم گچ کاری کردم.

جهاد فقط این نیست که با اسلحه به جنگ بروید. جهاد ما این است که آن‌ها اگر خراب کردند ما می‌سازیم، این جهاد ماست. جهاد فقط با اسلحه نیست جهاد ما این جاست. جهاد ما با کار است. ما در این شرایط زندگی خواهیم کرد و راضی هستیم به رضای خدا.

 

من اینجا مشغول تعمیر هستم. اینجا خراب شده بود.

قبل از این بحران‌ها من اینجا مغازه داشتم، الان برگشتیم تا کار را دوباره شروع کنیم. این‌جا ارتش سوریه بودند و تکفیری‌ها آنجا بودند.

قبلا اوضاع مثل الان بود، فقط کمی راحت تر. ولی الان کمی شرایط سخت است. قبلا راحت بودیم و مثلا اینجا قلیان می‌کشیدیم و شرایط آسان‌تر بود.الان هم به نظر می‌رسد کم کم شرایط بهتر می‌شود و اوضاع بهتر برمی‌گردد.

هر موقع شهیدی تشیع می‌کنم من از غصه خون گریه می‌کنم و هر موقع خانه‌ها و منازل‌مان را می‌بینم گریه می‌کنم.

مثلا منزل من اینجاست، خراب شد و این خانه پسر عموی من است. نمی‌شود این احساسات را توصیف کرد خانه او هم خراب شده است. در خانه دیگران زندگی می‌کنیم. خانه‌های ما ویران شد و روزگار سختی بر ما گذشت. سخت‌ترین روز جنگ روزی بود که خانواده برادرم از بین رفتند. شش نفر بودند. من از اینجا دوکیلومتر راه رفتم و وقتی رسیدم بالای آوار باورم نمی‌شد که آن‌ها خانواده برادرم هستند. آن‌ها را از زیر خاک بیرون کشیدم، شش نفر به شهادت رسیدند.

وضعیت علمی آموزشی در سوریه هم وضع بهتری نداره. طبق آمار یونیسف، تا قبل از بحران 97 درصد بچه‌های سوری به مدسه می‌رفتند. اما حالا از هر پنج مدرسه یکی ویران شده، یعنی پنج هزار مدرسه تخریب شده بود و خیلی از کودکان هم کشته یا آواره شده‌اند. درباره دانشگاه‌های سوریه هم شنیده بودم که با هر سختی‌ای که بوده، در طول جنگ حتی یک روز هم تعطیل نشدند؛ اما این شرایط سخت باعث شدهخیلی از دانشجوها و اساتید هم مهاجرت کنند.

 

رئیس دانشگاه

دانشگاه حلب در دوره‌ی بحران و جنگ سوریه ایستادگی و رسالت آموزشی و پژوهشی خود را ادامه داد و کار آموزشی حتی برای یک روز هم در دانشگاه حلب متوقف نشد. اولا این جنگ از چندین سال پیش برنامه ریزی شده بود. سوریه در کنار لبنان مقابل دشمن صهیونیست مقاومت و ایستادگی کرد و نیروی اصلی مقاومت بود. سوریه شکوفا شد و پیشرفت کرد. چه در زمان حافظ اسد و چه در زمان دکتر بشار اسد. ما پیشرفت اقتصادی، صنعتی، تجاری و گردشگری داشتیم و درآمد قابل توجهی داشتیم و در زمینه‌های مختلف مثل زمینه‌های علمی، فرهنگی و هنری پیشرفت کردیم. نمی‌خواستند ملتی که به صهیونیسم و اسرائیل نه گفته است، پیشرفته بماند.

این فیلم رو خوب نگاه کنید. اینجا حلب یا دمشق نیست، اینجا یکی از خیابون‌های تهرانه. یک ماه بعد از اتفاقات دی ماه 96.

 

تهران

خیابان پاسداران – گلستان هفتم

دراویش گنابادی در اعتراض به دستگیری یکی از اعضاءشون با پلیس درگیر شدند. رفتار و تند و خشن بعضی از دراویش اوضاع رو در این خیابون به اوج حساسیت رسونده. نیروهای انتظامی امنیتی که نمی‌خوان شرایط بحرانی‌تر بشه، بدون سلاح گرم توی صحنه درگیری حاضر میشن. حتی اگر این تصمیم به قیمت به شهادت رسیدن چند نفر از اون‌ها تموم بشه.

خیلی‌ها در ایران انتظار چنین اتفاقی رو نداشتن، اما بعضی از رسانه‌ها از مدت‌ها پیش تلاش کردند تا با تحریک دراویش گنابادی، اون‎ها را تبدیل به یک بحران در جامعه ایران کنند.

تحریک دراویش گنابادی، توسط بعضی از رسانه‌ها از مدت‎ها قبل

مهدی فلاحتی

در صفحه آخر می‌پردازیم به درویشان. چرا حکومت سرکوب می‌کنه درویش‌ها رو؟ انقدر خشن؟

و منابع نزدیک به دراویش گنابادی، از دور جدید فشار بر دراویش در ایران خبر می‌دهد.

این موضوع نشون می‌داد که هرچند ماجرا آشوب‌های دی ماه تموم شده، اما دست‌های پشت پرده این اتفاقات هنوز از بازی جدیدشون ناامید نشده‌اند. اون‌ها هر جا در کشور مشکلی دیدند، سعی کردند اون رو به بحران تبدیل کنند و از هیچ گزینه‌ای برای ایجاد شکاف در جامعه ایرانی صرف نظر نکردند. گاهی با موج سواری رسانه‌ای روی مشکلات اقتصادی مردم.

تجمع مالباختگان مؤسسه کاسپین، تهران

پول‌های ما امانته.

گاهی با تحریک صنف‌های مختلف برای اعتصاب.

اعتصاب رانندگان همدان، روستای حاتم آباد.

و گاهی با سوءاستفاده از مشکلاتی که خشکسالی و کم آبی به وجود آورده بود. اون‌ها می‌دونستن که کم آبی در ایران یه ماجرای دامنه داره و توی چند سال اخیر زندگی و معیشت مردم و کشاورزهای چندتا از استان‌های کشور رو درگیر خودش کرده.اما این بار تلاش کردند مسئله بی‌آبی رو به یک مسئله پر تنش تبدیل کنند.

کارون جونمه، خوزستان خونمه

 

چهارمحال و بختیاری

تجمع گسترده کشاورزان در اعتراض به انتقال آب

اینجا چهارمحاله، بردن آب محاله

استان ما سرچشمه است، اما همیشه تشنه است

 

و اونقدر تلاش کردند تا به این بهانه کم کم مردم چند استان رو در برابر هم قرار بدند.

چهار محال بختیاری

تجمع گسترده کشاورزان در اعتراض به انتقال آب

اینجا شهرستان سامان. استان چهارمحال بختیاریه. مردم جمع شدند اعتراض کنند به انتقال آب زاینده رود. یک راست می‌خوان از اینجا تونل بزنند آب روبفرستند اصفهان.

 

گزارشگر – اصفهان

راهپیمایی اعتراضی کشاورزان به طرح انتقال آب

تجمع مردمی اصفهان برای آب زاینده رود

 

تجمع اعتراضی کشاورزان  شرق اصفهان به دلیل کم آبی

عزیزم ... یزد کی آب داشتیم؟ کی کاشون آب داشتیم؟ آب ما رو برگردونین تا ما دست از این کار برداریم.

 

امروز 11 اسفند 1396 درگیری مردم ورزنه در روبه‌روی پمپاژخانه آب یخ.

 

تجمع برای تخریب لوله انتقال آب از اصفهان به یزد

ای لشکر شهر اصفهان، آماده باش ... اماده باش ... بهر پوکوندن لوله یزد آماده باش ... آماده باش

 

شکستن لوله انتقال آب از اصفهان به یزد

 

این‌ها گاهی هم سعی می‎کردند تا شکاف جامعه‌ی مذهبی و غیر مذهبی ایران را زیاد کنند. این‌طور مردم رو در مقابل مردم قرار بدند.

 

مسیح علینژاد

گرداننده کارزار دوربین ما اسلحه ما

کمپین دارم، دارم صدا میدم. پلت‌فرم میدم به جامعه‌ای که، جلوی پلیس، جلوی مامور، جلوی گشت ارشاد، جلوی امر به معروف کنندگان می‌ایستند.

 

دهنتو ببند دلم نمی‌خواد می‌خوام اینجا لخت شم به توچه.

انگار یه دست بیرونی نقشه کشیده بود تا همه‌ی پیوندهای جامعه ایرانی رو دونه به دونه از هم باز کنه و مردمی که کنار هم زندگی می‌کنند رو به بهانه‌های مختلف روبه روی هم قرار بده. اما اون‌ها چه‌طور می‌تونستن روی ذهن بخش‌های مختلف جامعه ایرانی تائیر بذارن و اتفاقات و اعتراضات عادی رو به تنش بکشونن.

گزارش چند وقت بعده شبکه الجزیره پاسخ به این سوال رو راحت‌تر کرد. گزارشی که از حساب‌های کاربری مجازی‌ای می‌گفت که ماموریت‌شون هم برجسته کردن مشکلات ایران بود و هم تبدیل نارضایتی‌ها به تنش و بحران.

 

گزارش شبکه الجزیره

ما رد پای یک کارخانه ساخت اکانت‌های ضد ایرانی را در آلبانی پیدا کردیم. مجاهدین با درخواست ما برای مصاحبه موافقت نکردند. به همین خاطر فقط افرادی که از این گروهک گریخته‌اند و در آلبانی پراکنده شده‌اند می‌مانند تا قصه جنگجویان کی‌بورد به دست را که با سوءاستفاده از رسانه‌های اجتماعی قصد تغییر حکومت ایران را دارند، تعریف کنند.

 

حسن شهباز

عضو سابق گروهک تروریستی مجاهدین خلق

ما دستورات را به صورت روزانه با توجه به مسائل مهم در حال جریان در ایران دریافت می‌کنیم. مسائلی مثل گرانی‌ها، بیکاری، فقر. ما باید با توییت کردن، این موارد را جلوی چشم مردم دنیا قرار دهیم و جمهوری اسلامی را به هر شیوه ممکن به عنوان مقصر سرزنش کنیم. این وظیفه‌ای بود که ما به صورت روزانه به آن مشغول بودیم.

 

حسن حیرانی

عضو سابق گروهک تروریستی مجاهدین خلق

هر بخشی از اخبار که از آن بشود به نفع آن‌ها و بر ضد حکومت ایران استفاده کرد، ارزشمند است. حالا می‌خواهد اسرائیل باشد یا آمریکا یا ترامپ یا هر کس دیگر.

 

در دستورات به ما می‌گفتند که از چشم هشتگ‌هایی برای توییت‌های مان استفاده کنیم هشتگ‌های معروفی مثل تظاهرات سراسری یا بر اندازیم آن‌ها به ما می‌گفتند از این هشتگ‌ها استفاده کنیم یا آن‌ها را فعال‌تر کنیم.

به لحاظ سایز کار بخواهیم بگوییم هزاران حساب توسط 1000 تا 1500 عضو مجاهدین اداره می‌شود.

 

مارک اون جونز

تاریخ‌پژوه خاورمیانه

این‌طور نیست که هر چیزی که در رسانه‌های اجتماعی اتفاق می‌افتد مثل گذشته همانجا بماند. بلکه راهش را به سمت رسانه‌‎های جریان اصلی باز می‌کند. آنقدر پروپاگاندا و اخبار جعلی وجود داردکه به آسانی می‌‌شود جریانی را ایجاد کرد که به نظر بیاید عقیده تمام ایران بر ضد حکومت را نشان می‌دهد. ولی این واقعی نیست.

 

روزنامه گاردین انگلیس هم بعدها افشا کرد بعضی از شبکه‌های فارسی زبان که اتفاقا نقش مهمی در اعتراضات ایران داشتند با کمک 250 میلیون دلاری محمد بن سلمان ولیعهد عربستان  تاسیس شده‌اند.

 

علی علیزاده

تحلیلگر سیاسی

من نمی‌دونم تلوزیون منوتو،پولش از آمریکا میاد، از عربستان سعودی میاد، از اسرائیل میاد و غیره. با این همه لباس‌های رنگی در منوتو، از پشت سوریه و لیبی میاد که سیاه رنگ و رنگ مرگه. ببین در همین چند ماه گذشته یکی از دلایلی که بازار ایران بی ثبات‌تر شد این بود که تلویزیون شما، مردم رو ترسوند.هل‌شون داد به سمت بازار دلار. گفت همین الان بازار و پر کنید. به سمت احتکار، انبار و غیره. اینکار چون قبلا در کشورهای دیگه شده، در لیبی شده، در سوریه شده. ما با پروسه تضعیف و کلنگی کردن استیت یا دولت-ملت در منطقه‌مون، در این 20 سال بسیار آشنا هستیم. یعنی چیزی که شما از هر بچه سال اول علوم سیاسی بپرسید، دیگه آشناست.

اما عامل افزایش شکاف‌های اجتماعی فقط دست‌های خارجی نیستند، بعضی وقت‌ها چهره‌ها و جناح‌های داخلی ایران هم برای اهداف سیاسی‌شون به خصوص در ایام انتخابات، روی گسل‌های مختلف جامعه دست می‌گذارن و با مانور روی آن‌ها سعی می‌کنند برگ بیشتری به دست بیارند.

یاد حرف‌های یک سال پیش فرمانده سپاه قدس افتادم. کسی که نزدیک‌تر از همه نقشه‌ای که در سوریه اجرا شد رو دیده بود و حالا از یک خطر در جامعه ایرانی حرف می‌زد. از ایجاد شکاف‌های مختلف در جامعه.

 

سردار قاسم سلیمانی

فرماندار سپاه قدس

این بی حجابه، این با حجابه، این اینجوریه، اون اونجوریه، این چپه، این راسته، این اصلاح طلبه، اون اصولگراست. خب چی رو می‌خواین حفظ کنین؟ چیو داریم حفظ می‌کنیم؟ این‌ها مردم ما هستند، این‌ها بچه‌های ما هستند. خب باید بریم دنبال این. باید بیفتیم دنبالش. من و آدمای خودم، من و رفقای خودم، من و موردهای خودم. پس کجا رو می‌خوایم حفظ کنیم. جامعه ما خانواده ماست.

اما هنوز جواب یک سوال را نگرفته بودم. هدف نهایی از این جنگ رسانه‌ای چیه؟ اگه هدف واقعی اون‌ها براندازیه آیا اصلا چنین امکانی وجود داره؟ سوال‌هایی با جواب‌های متفاوت.

 

جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا

همایش گروهک تروریستی مجاهدین خلق - پاریس

سیاست اعلام شده ایالات متحده آمریکا باید سرنگونی رژیم آخوندها در تهران باشد.

 

محمدرضا خاتمی

دبیر کل سابق جبهه مشارکت

ما می‌خوایم مثلا با اون فراری‌هایی که مثلا دست‌شون تو جیب آمریکا و سازمان سیا و نمی‌دونم پول‌شون رو از عربستان و اینا می‌گیرن بخواهیم براندازی کنیم؟ کیه آخه؟ من هیچ کس که سرش به تنش بیارزه و بخواهد بیاد براندازی بکنه و یک بر اساس اون یک آینده بهتری برای مردم بسازه نمی‌بینم

یعنی شما میگید اگر با این وضعیت براندازی بشه، وضع بدتر میشه؟

ها ... من آینده رو بعد براندازی خیلی تاریک می‌بینم.

 

داریوش کرمی

مجری بی بی سی فارسی

مخالفان جمهوری اسلامی ایران عاقل‌تر از آن‌اند که برای پایان حیات اون روز شماری کنند.

 

هوشنگ امیر احمدی

استاد دانشگاه راتگرز آمریکا

ببین هیچ انقلابی، 30 ساله، 20 ساله، 25 ساله و 40 ساله از بین نرفته. من نمی‌دونم چرا ما باید فرض کنیم که انقلاب اسلامی باید در ظرف ...خیلی جالبه مثلا تعریفی که فرمودید اون‌هایی که تو لس آنجلس نشستن، می‌خواستن شش ماه اول بره. من دارم میگم که انقلاب‌ها با نسل اول انقلابیون هیچ وقت نرفتن.

 

جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا

همایش گروهک تروریستی مجاهدین خلق – پاریس

به همین دلیل هم هست که قبل از سال 2019، ما که اینجا هستیم در تهران جشن می‌گیریم. بسیار متشکرم.

 

حالا ماجرا پیچیده‌تر شد. پس اون‌ها از این همه برنامه‌ریزی برای فعال کردن شکاف‌های اجتماعی در ایران دنبال چی هستند؟

 

رایگان تهران دمشق

 

بازار حمیدیه دمشق

آخرین روز حضورم در دمشق، مشغول فیلمبرداری در بازار بودم که فارسی حرف زدن بعضی فروشنده‌ها توجه‌ام را جلب کرد. یکی از اون‌ها به اسم طارق من رو به مغازه خودش دعوت کرد.

‌به‌خاطری که من ایران رو دوست دارم، زبان ایرانی رو یاد گرفتم. هنوز ایران نرفتم، ولی قشنگ بلدم مثلا تهران، اسم خیابون هم بلدم.مثلا تجریش، پیروزی، تهران پارس، جردن، ولیعصر، جنوب تهران، حتی ببخشید یه مثال ایرانی هست که میگن تعارف شاه عبدالعظیمی نمی‌کنه و ... حتی لهجه ایرانی هم بلدم، مثلا مشهدی. عذر می‌خوام من مسخره نمی‌کنم. فقط دارم میگم بهت چه‌جوری یاد گرفتم. مشهدی میگم مُدنوم ولی نُمگوم. مترسُم بگُم. اصفهانی میگم چی چیه‌اس؟ چی چی مگوی؟ خوبس، همینه‌اس. رشت اگر قیمت می‌کنی نمیگن گرونه، میگن اوووو گرونهمثلا.

 

طارق از تغییر نگاه بعضی از مردم سوریه در طول این هفت سال می‌گفت. ببین من الان مسلمونم، زیر مغازه خودم مسیحی. باهم زیر مغازه من. مثلا سنی و شیعه ندارم تو سوریه. ندارم. یعنی من الان ناهار با یک مسیحی می‌خورم. سنی باشی، هر جفتش یکی بودن. هیچ مشکل نداریم ولی وهابی‌ها اومدن این‌جا یک فکری الکی زدن تو مغز این آدم بی سواد بوده. مردم نمی‌تونه این کار رو بکنه. تو می‌دونی، الان شما خانوادگی سلیقه خودت با برادرت فرق می‌کنه. نمیشه مثلا 25 میلیون نفر یک سلیقه باشه، یک راه باشه. هر کدوم یک سلیقه، یک فکری دارن این فکرش مثلا اگر دولت نباشه، من کشور خودم رو بهترش می‌کنم؛ ولی برعکس اشتباه کردم. من چی میگم میگم می‌خوای اذیت باشی، قبل جنگ اذیت بودم. ببین الان کشور من 50 سال قبل رفته. اگر نمی‌خوام بگم صد درصد، میگم 50 سال عقب افتاده. ولی بالاخره دولت هست میگم خداروشکر، مردم یک کم الان دارن میفهمن اشتباه کردن. همه‌شون الان دوست دارن مثلا دوباره آروم بشینه. دولت باشه، همه‌شون می‌دونن اشتباه کردند.

حرف‌های طارق درباره پس‌رفت سوریه در این سال‌ها شبیه حرف‌های ابوحیدر بود.

هنگامی‌که بحران سوریه آغاز شد، محرک‌های غیر داخلی داشت. به چه معنا؟ من به عنوان یک انسان که در یک دفتر طراحی و نقشه کشی کار می‌کنم، وضع مالی خیلی خوبی دارم. حقوق بالا و سطح زندگی رضایت بخش، ماشین جدید مدرن که بیست هزار دلار خریدم، خانه خوب در منطقه خوب، یعنی منطقه‌ای که از مناطق مرفه حساب می‌شود، وضع مالی بسیار خوبی دارم. ولی هنگامی‌که بحران و جنگ‌ و یا آن‌طور که می‌گویند انقلاب آغاز شد البته بین پرانتز بگویم که من قائل نیستم که این انقلاب است، زیرا انقلاب با سازندگی همراه است. تخریب و ویرانی نیست. جنگ نیست، خون ریزی نیست. انقلاب این نیست که نظامی‌های کشورت را بکشی و ارتش کشورت را به قتل برسانی. ما ملت واحد و برادر هستیم. این ارتش برای ما است. فرزند حمص برادر من است، فرزند شام برادر من است، فرزند دیر برادر من است. ما ملتی واحد هستیم. درسته؟ وقتی این ماجرا شروع شد، ما توقع نداشتیم که این‌طور ادامه پیدا کند، ولی عوامل خارجی باعث شدند جنگ طول بکشد. فساد در همه جا وجود داره. در آمریکا هم فساد است. در انگلیس هم فساد هست. مردم ما خواهان اصلاح هستند، ولی مزدوران موج سواری کردند. اگر قبول کنیم که این اتفاقات انقلاب بوده، اصلا مبنای علمی درستی ندارد؛ بلکه بر مبنای شخصی و درگیری‌های قومی است. هدف نابود کردن سوریه است. حقیقتا این هدف است.

حرف‌های ابوحیدر پاسخ به سوالم درباره اتفاقات ایران رو راحت‌تر کرد.

 

دکتر محمد جواد ظریف

وزیر خارجه

هدف نه دیگه نظام جمهوری اسلامیه، نه دولت آقای روحانیه، هدف ایرانه. ایران رو می‌خوان نابود کنن. ما تو ایران از اصول‌گرا، اصلاح‌طلب، بی‌خط، مخالف جمهوری اسلامی، مخالف دولت همه‌مون توی یک کشتی نشستیم.

 

درعا. هفت سال بعد از شروع درگیری‌ها، شکاف‌های اجتماعی، اعتراض، دست خارجی، اختلاف پشت اختلاف، اشوب، خشونت، کشته سازی، مردم در برابر مردم، جنگ داخلی، شهرهای ویران شده، چند میلیون آواره، چهارصدهزار کشته و مفقود، نسلی که اثرات جنگ رو سال‌ها در روح‌اش حس خواهد کرد. شهرهایی که توسط مسلحین اشغال شدند. شهرهایی که حالا بعد از هفت سال آزاد شدند. کشوری که به سرعت در حال پیشرفت بود و کشوری که حالا پروژه بازسازی‌اش سال‌ها زمان می‌بره.

 

فیلم تهران دمشق

 

ایران مردمی با سلیقه‌ها و عقیده‌های مختلف، با قومیت‎های متنوع، با دین و مذهب‌های متفاوت، با گرایش‌های سیاسی گوناگون، اما همه‌ی ما عضو یک خانواده‌ایم. ما یا همه باهم قهرمانیم یا بدون هم هیچ چیزی ازمون باقی نخواهند گذاشت.

 

نقد مستند :

1 - مستند تهران دمشق، یکی از مستندهای پرحاشیه و داغ سیاسی سالهای اخیر می‌باشد که سعی نموده است با بررسی وقایع کشور سوریه، به فرمی موازی، این آشوب ها و اعتراضات را مقایسه نماید و تا حدی نیز موفق بوده است.

2 - یکی از نکات منفی این مستند، عجله در پخش آن، دقیقاً پس از اعتراضات سال 96 در ایران که به عنوان نارضایتی معیشتی شکل گرفت، اما به بیراهه رفت، این مستند بدون برنامه ریزی و حتی تدوین نهایی پخش گردید، ای کاش با تأمل و محتوای کاملتری حتی سال بعد آن  اعتراضات انتشار می‌یافت.

3 - نقطه قوت دیگر این مستند، آرشیوی نبودن و سفر نمودن مستند ساز به کشور جنگ زده سوریه بوده است که قطعاً هنوز در آن زمان امنیت کامل برقرار نبوده است.

4 - مستندساز سعی نموده است که با افرادی از هردو جناح سیاسی در ایران مصاحبه داشته باشد، تا بیطرفی حفظ شود.

 

 

دانلود رایگان تهران دمشق

 

 

https://bit.ly/3c8ODou

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

 

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

  • ۹۰۶

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

( بررسی نحوه شهادت حاج قاسم سلیمانی  )

 

مستند 72 ساعت

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : 72 ساعت ( هفتاد و دو ساعت )

کارگردان : مصطفی شوقی

تهیه کننده : مهدی مطهر

نویسنده :  مصطفی شوقی

تدوینگر : محمد حسینی ، مصطفی شریفی

تولید عراق : سید منتظر الغالبی

تولید سوریه : حنیف خیرالامور

سال تولید : 1400

مدت : 72 دقیقه

صاحب اثر : سازمان هنری رسانه‌ای اوج

 

 

یا

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

 

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

 

مستند 72 ساعت ( hours 72 )، روایتی پر التهاب از سه روز پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی می‌باشد.

 

این مستند 72 دقیقه ای در سال 1400 به کارگردانی مصطفی شوقی و با حمایت سازمان هنری رسانه ای اوج در کشورهای ایران، عراق و سوریه ساخته شده است.

 

مستند 72 ساعت

 

 

متن مستند :

 

عراق – بغداد - دوشنبه 2 دی ماه 1398 ( 23 دسامبر 2019 )

قاسم سلیمانی حدود یک ماه است که در عراق حضور دارد

عراق از نوامبر 2019 (مهرماه 1398) با اعتراضات گسترده مردم نسبت به فساد اداری و تبعیض روبه‌رو است.

چرا؟ !!!! چرا این همه خرابکاری؛ شهر رو نابود کردید.

 

عراق- بغداد - میدان التحریر - پاییز 1398 - دسامبر 2019

شب‌چله همین دخترخانم‌شون زینب خانم، زنگ زد به ایشون و خیلی با ناراحتی که چرا نمیای و بلند شو بیا و این‌ها. پنج‌شنبه‌ای بود که هفته قبل از شهادت‌شون ایشون از اونجا رفتند.

مواظب باش مواظب باش

 

جمعه 27 دسامبر 2019 – 6 دی ماه 1398

پایگاه آمریکایی‌ها در کرکوک مورد حمله قرار گرفت و یک آمریکایی کشته شد.

آمریکایی‌ها بهانه قرار دادند و گفتند این توسطه عرضم به شما که نیرو‎های کتائب حزبالله کشته شده

روز 29 دسامبر آقای اسپر وزیر دفاع آمریکا با من تماس گرفت و گفت ما در پاسخ به حمله به پایگاه کرکوک برخی از مقرهای مشکوک را هدف قرار می‌دهیم.

 

دانلود رایگان مستند 72 ساعت

 

گفتم ما یک کمیته تحقیقاتی تشکیل داده‌ایم و شما نیز عضو این کمیته خواهید بود و اگر شما این کار را انجام دهید، بسیار خطرناک و غیرقابل قبول برای ماست.

تا اون زمان هنوز مستقیم اقدامی انجام نشده بود توسط آمریکایی‏ها، اسرائیلیها زده بودند تو خاک سوریه.

بنده مستقیما به فرماندهی ستاد مشترک عراق اعلام آماده باش دادم و همینطور به شهید ابومهدی اطلاع دادم. هنوز یک ربع یا ده دقیقه از مکالمه ما نگذشته بود که ایشان با من تماس گرفت و گفت همین الان قائم رو بمباران کردند.

گروههای مختلف حشدالشعبی، واشنگتن را به دلیل هدف قرار دادن پایگاه‎های کتائب حزب‌الله عراق در غرب آن کشور تهدید به انتقام سخت نمودند.

به اعتقاد من این حمله یک حمله از پیش برنامه‌ریزی شده بود و هدف انجام آن خارج  شدن نیروهای مقاومت حشدالشعبی از این مناطق می‌باشد. و اینکه این منطقه از هر نیرویی که باعث نقش بر آب شدن نقشه‌های آمریکا برای ادامه حضور در این منطقه می‌باشند تخلیه شود.

 

مستند 72 ساعت

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

حاج قاسم طبق برنامه قبلی قرار بود روز دوشنبه به عراق سفر کند.

 

دانلود رایگان مستند هفتاد و دو ساعت

 

لبنان – بیروت

دوشنبه 9 دی ماه 1398

30 دسامبر 2019

شهید سردار سید محمد حجازی

از فرماندهان جبهه مقاومت

تماس گرفتم با حاجی، از ایشون پرسیدم که، حالا با کد معمولا باهم صحبت می‌کردیم. گفتم حالا مثلا سمت ما میای یا نه؟ ایشون گفت نه، من برنامه‌ای ندارم و گفت که من می‎خوام برم سمت عراق، شاید از اونجا بیام سراغ شما.

 

مستند 72 ساعت

 

30 دسامبر 2019-( 9 دی ماه 1398 )

یک روز قبل از حمله به سفارت آمریکا

ترامپ در هنگام بازی گلف با سناتور لیندزی گراهام در فلوریدا درباره ترور ژنرال قاسم سلیمانی مشورت می‌کند. گراهام به ترامپ می‎گوید: هدف قرار دادن سلیمانی  مانند این است که " بلک جکی 10 دلاری را مقابل بلک جکی دستی 10 هزار دلاری بازی کنی !" اشاره به یک نوع بازی قمار

کتاب خشم – نوشته باب وودوارد – روزنامه نگار و نویسنده مشهور آمریکایی

 

سوریه – دمشق

دوشنبه 9 دی ماه 1398

30 دسامبر 2019

حاج یونس

از فرماندهان مقاومت

من زنگ زدم به آقا جواد گفتم که من می‌خوام برم حلب، اگر کاری نداری نیستم. گفت که نه نرو، گفتم بریچی نرم؟ گفت که احتمال داره که رفیق‌مون بیاد. وقتی که با این عبارت که رفیق‌مون بیاد، من متوجه می‌شدم که حاجی میخواد بیاد. گفتم کی؟ گفت که تو 24 ساعت آینده گفته میام.

 

روز دوشنبه شد و سفر حاج قاسم کنسل شد و یا به تاخیر افتاد و ایشان به عراق نیامد و ما نیز از موضوع مطلع نشدیم.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

روز سی و یکم دسامبر تشیع  پیکر شهدای حمله آمریکا به قائم برگزار می‌شد و همین باعث شد که بسیاری  به سوی سفارت آمریکا حرکت کنند تا در آنجا دست به تحصن بزنند.

آمریکاییها در وضعیت بسیار حساسی قرار گرفته بودند.

 

ابوعلی البصری

از فرماندهان مقاومت و حشدالشعبی عراق

مردم در حالت بسیار هیجانی قرار داشتند. و از فقدان این همه جوان بسیار متاثر و خشمگین بودند. پس جمعیت به سوی سفارت روان شد و به تدریج تنش بالا گرفت و گروهی از معترضین وارد سفارت شدند.

 

هادی العامری

رئیس ائتلاف فتح در پارلمان عراق

در این شرایط حساس ما صلاح نمی‌دانستیم که حاج قاسم به عراق بیاید.

 

بعد از حادثه سفارت، به ابومهدی اصرار کردیم که به ایران برود تا خانواده را ببیند و همچنین اوضاع هم کمی آرام شود، اما موضوع سفر حاج قاسم این موضوع را به تاخیر انداخت.

 

سوریه – دمشق

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

سه شنبه‌ها تو اون زمان ما یه پرواز مندنئی داشتیم یعنی روتینگ ما همیشه این‌طوری بود.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

ما فرودگاه بودیم منتظر بودیم آقای ابو باقر تشریف بیارند. به ما گفتند ابو باقر میخواد بیاد اینها. خب طبیعی بود که من هم وظیفه‌ام بود هم فرودگاه باشم همیشه، هم موقعی که بالاخره مسئولی، فرماندهی کسی چیزی میاد، خب بالاخره احتراما برم استقبالشون.

 

سید اکبر

از فرماندهان  جبهه مقاومت

من به دفتر گفتم که هماهنگ کنین من میرم فرودگاه ابو باقر رو خودم میرم میارم.

 

پرواز نشست و اومد چسبوند به فینگر ...

 

مطابق معمول، بنده زمانی‌که می‎‌خوام درب هواپیما رو باز کنم، از برادرمون{بوق} مجوز می‌گیرم که در هواپیما رو باز کنم یا باز نکنم فعلا.

{بوق} با ماشین رفتیم پای پلکان هواپیما.

 

 مسافرها شروع کردن پیاده شدن، سر تیم امنیت، پرواز گردن منو گرفت گفت آقا سید کجاست؟ گفتم اقا سید پایینه. گفت بگو بیاد بالا

دیدیم ابو باقر داره از پله‌ها میاد پایین، هی اشاره می‎کنه بیاید بالا. نزدیک‎تر که بهش شدیم، تقریبا سینه به سینه شدیم، گفت حاجی بالاست. وقتی که گفت حاجی بالاست، من همون لحظه سید رو دیدم. اصلا سید رنگ و روش پرید ...

 

یک چند دقیقه وایسادم اصلا، دیدم از این پله سمت راست هواپیما، آقای حسین پورجعفری از پله‌ها تا وسط پله‌ها اومد و هی به من اینجوری اینجوری می‎کنه.

 

دیگه ابو باقر نشست تو ماشینی که اونجا بود، من و {بوق} رفتیم بالا.

حاج آقا رو اون صندلی ردیف اول هواپیما، اون گوشه اون سمت چپ نشسته بود. یه دونه هم از این ماسکا به دهان مبارکشون زده بودند. گفتم که حاج اقا من که هنگ کردم. گفت حالا یه صلوات بفرست از هنگی در میای.

 

موقعی که حاج آقا میاد دیگه ما دور میشیم، پخش و پلا میشیم. کاری می‌کنیم که نه حاج آقا ما رو ببینه، نه ما حاج آقا رو ببینیم. رفتیم پشت هواپیما آقا سیدم اومد دیگه حاج آقا رو برد و رفت.

 

{بوق} راننده شد. پور جعفری جلو، نفر بعدی نشست. حاج آقا عقب نشستند سمت راست پشت سر پورجعفری، منم نشستم عقب پشت سر {بوق}.

 

خب نه تیمی، نه حفاظتی، نه اسلحه‌ای، هیچی. یه مقدار از راه رو که اومدیم، اولا که هی سوال می‌کرد که کی می‌رسیم؟ گفتم حاج آقا الان میریم می‌رسیم شهر، بعد میریم فلان جا و از اونجا این‌جوری میریم. یکم که گذشت دیگه با آقای سید اکبر عقب صحبت می‌کردند راجع به کار این‌ها ...

 

یک دفعه حاجی بدون مقدمه گفت: ...

آقای سید اکبر، حامد عراق هم دیگه پیر شده باید شهید بشه.

گفتم حاج آقا؟

یکم دیگه اومدیم جلوتر گفتش که آقای ابو باقرم دیگه پیر شده، اونم باید شهید بشه. دوباره یکم اومدیم جلوتر باز گفتش که سید {بوق} تو هم دیگه پیر شدی، توام دیگه به درد نمی‌خوری، تو هم باید شهید بشی. گفتم حاج آقا خدا از زبونت بشنوه ان‌شاءالله.

 

گفت ما مثل میوه رسیده بالای درخت هستیم، اگر نچیننمون، میفتیم زمین له میشیم.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

ابوفدک المحمداوی

نائب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

برنامه ریزی این بود که تظاهراتی مقابل سفارت صورت بگیرد. برنامه این نبود که آتش‌سوزی و آشفتگی صورت بگیرد. مثلا مردم مقابل سفارت تجمع کنند، این یک گزینه بود و گزینه دوم این بود که مقاومت صورت بگیرد و پایگاه‌های دشمن هدف قرار بگیرند و در واقع جنگی در بگیرد.

 

تظاهرات در واقع یک برنامه آمریکایی برای تغییر حکومت بود و ما از آن مطلع بودیم و یکی از دلایلی که باعث شد سفر آقای عادل عبدالمهدی برای سومین بار به ایالات متحده آمریکا به تعویض بیفتد، این بود که آن‎ها منتظر بودند تا باز خورد تظاهرات را ببینید و اگر به ثمر می‌نشست، دیگر نیازی به آمدن ایشان نبود و اگر به نتیجه نمی‌رسید به آقای عبدالمهدی اجازه سفر به ایالات متحده را می‌دادند. وقتی تظاهرات صورت گرفت، کلیه برنامه‌ها تغییر کرد و آمریکایی‌ها بر تمام امور مسلط شدند و حتی دیگر به دستورات حکومت عراقی نیز توجهی نمی‌کردند. اصلا توجهی به خواسته‌های حکومت عراقی نداشتند و در آسمان عراق به پرواز در می‌آمدند و فعالیت می‌کردند. گو اینکه در آسمان ایالات متحده سیر می‌کنند.

 

خانه و ستاد و فعالیت‌ها تحت نظر بود. صدای هواپیما‌های بدون سرنشین همیشه به گوش می‌رسید. یک روز پس از حادثه سفارت ایشان به آنجا رفتند، تا از برادرانی که در آنجا تحصن کرده بودند بخواهد که آنجا را ترک کنند. من نیز با ایشان بودم ولی نپذیرفت که همراهی‌شان کنم و تنها به همراه راننده رفتند. من خیلی نگران شرایط بودم و ایشان را با اتومبیل خودم دنبال کردم.

 

حاج حامد

از فرماندهان جبهه مقاومت

و با تاکیدات اکیدی که آقای ابوحسن و آقای ابومهدی این‌جوری کردند که آقا این‌ها رو بیرون بکنید، درگیری کشیده نشه؛ خیلی سخت جلو جمعیت رو گرفتن که وارد ساختمون اصلی نشن.

مشاهده کردم که در آنجا تحت کنترل دقیق آمریکایی‎ها است، تا جایی که برج‌های کنترل سفارت نقطه تمرکز خود را بر روی جایی که حاج ابومهدی حاضر بودند قرار می‌دادند. ایشان مورد شناسایی بودند و تمامی تحرکات‌شان زیر نظر بودند.

به همین دلیل با همه این اوضاع آقای ابوفدک و دوستان اونجا و بچه‌هایی که اونجا بودند کوشش کردند و جمعیت رو کشیدند بیرون از داخل سفارت ...

 

سوریه – دمشق

سه شنبه

10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

من در گاراژ رو باز کردم، دیدم عه، حاجی از ماشین پیاده شد. دیدم حاجی یک ماسک به صورتش داره و من حالت شوک بهم دست داده بود. به همین شوک من، حاجی یه خنده بهم زد. ماسکش رو برداشت خندید و گفت چیه رضا؟ گفتم حاج آقا هیچی همین جوری. سلام علیک کردم و گفت رضا تو هنوز مجردی؟ گفتم بله حاجی، تا الان که ما هنوز مجرد موندیم. بعد حاجی اومد داخل خونه‌شم. خیلی هم حاجی عجله داشت این وسط. اونجا مثلا هیچ فضای آماده‌ای هم نبود مثلا حاجی بیاد، سردم بود، زمستون هم بود. حاجی هم خیلی طبعش سرد بود، با سرما زیاد رابطه‌ی خوشی نداشت.

 

تا رسیدیم حاجی اصرار به اینکه دوتا چیز اصرار کرد:

  1. تلفن می‌خوام.

  2. تلویزیون رو روشن کنید.

تلویزیون چی رو نشون می‌داد؟ سفارت آمریکا رو ریخته بودند.

تلفن آماده شد. سه تا تلفن زد. یک تلفن زد به ابومهدی، دیگه من اومدم این ور، یعنی جایی که تلفن می‌زد، من یک خورده اومدم این طرف‌تر. یک تلفن زد به حامد، یک تلفن هم به احتمال خیلی زیاد، میگم 98 درصد میگم، زنگ زد به آقای شمخانی.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

چهار پنج ماه قبلش من رفته بودم تهران خدمت‌شون. یعنی رفته بودم مرخصی، یک سر رفته بودم بهشون سر زده بودم و اینها، دیدم که چند دقیقه‌ای به من گفت بشین. یک چند دقیقه‌ای نشستم باهاش اینها، یک ذره با هم اونجا گریه کردیم. حاجی برگشت گفت: سید، خسته شدم دیگه، گفت عراق منو خیلی خسته کرده ...

 

سید صادق

از فرماندهان حزب الله لبنان

واقعا خسته بود، خسته از سیاست عراق، خسته از تن خویش، خسته از روابط با بسیاری از برادران، می‌خواست استراحت کند. او به مصلحت عراق به عنوان عراق و به عنوان یک حکومت فکر می‌کرد. می‌گفت اشخاص مهم نیستند. مهم حکومت است مهم حکومتی است که بتواند به مردم خدمت کند او این موضوع را حتی با برادران سیاسی  نیز در میان گذاشته بود. در یکی از جلساتی که این هیات حاضر بود و در مورد اشخاص صحبت می‌کردند و از خوب و بد بودن برخی چیزها سخن می‌گفتند؛ ایشان به آن‌ها می‌گفتند به شخصی فکر کنید که بتواند درد عراق را به دوش بکشد، بتواند به مردم عراق خدمت کند. او کلمه سهم خواهی را به میان نیاورد، اما می‌گفت چرا هرگروه از شما می‌خواهد که رییس حکومت از میان آن‌ها باشد؟

 

من ممکنه امروز باشم، فردا نباشم. شماها اگر باهم وحدت نداشته باشید و هماهنگ نباشید و این جبهه رو تشکیل ندید، نمی‌تونید مقابل این حوادث مهم ... چون عراق یک مکان اصلی است ...

 

سه شنبه 1 اکتبر 2019 – 9مهر ماه 1398

تظاهرات بزرگی در استان‌های مرکزی و جنوبی آغاز شد که مردم نسبت به بیکاری؛ تبعیض و فساد در ساختار حکومت اعتراض می‌کردند.

از یه جهت بعضی از اشکالات رو میشد به این گروه‌های اسلامی اونجا نسبت بدی، ولی از طرف دیگه زحماتی که این گروه‌ها کشیده بودند، کارهایی کرده بودند، در واقع مستحق این هجوم و این عملیات روانی نبودند و متاسفانه در بیت شیعی که بزرگترین مجموعه شیعه در عراق هست، یک ناهماهنگی و ناهمگونی عجیبی وجود داشت.

تظاهرات در روزهای بعدی با حمله به ادارات و بخش‌های دولتی به خشونت کشیده شد و در نجف و ناصریه با دخالت پلیس؛ عده‌ای از متعرضین کشته شدند. با شدت گرفتن تظاهرات؛ دولت عادل عبدالمهدی، نخست وزیر عراق استعفا داد.

بسیاری از جریاناتی که حتی ارتباط نزدیک با خود گروه‌های عراقی و گروه‌های شیعه داشتند، بعضی‌هاشون حتی وارد این تظاهرات شدند. نمی‌دونستند حادثه چیه؟

در ارتباط با آقای دکتر عادل، آمریکایی‌ها خیلی خسارت دیدند، خسارت بزرگ دیدند.

اما بن بست سیاسی در عراق با خشونت و تحصن در میدان التحریر بغداد وارد فاز جدیدی شد؛ به صورتی که نشان می‌داد اراده‌ای خارج از اراده مردم؛ بن بست سیاسی عراق را خواستار است.

 

حاج حیدر

از فراماندهان جبهه مقاومت

اومدن خود ترامپ در عین الاسد، زمانی‌که به ایشون تماس گرفتند، ایشون فرمودند که شما اومدن‌تون غیر قانونی بوده و شما بر ما وارد نشدید. ایشون بیاد، ما دعوت رسمی‌اش بکنیم بیاد بغداد، بله من میرم استقبالش.

میدان التحریر به عنوان مقر اصلی معترضان بخشی از شهر بغداد را تبدیل  به یک منطقه جنگی کرده بود.

و حساب می‌کردند که اگر آقای عادل ادامه پیدا بکنه این نخست وزیریش، حتما لطمه به منافع‌شون وارد میشه و اونها دیگه کمر همت رو بستند و به هر شکلی شده حکومت ایشون رو ساقط بکنند و ساقط هم کردند.

حاج قاسم و حاج ابومهدی، نگاه خاصی نسبت به تظاهرات داشتند و می‌گفتند که این مردمی که تظاهرات کردند، مردم مظلومی هستند و حق و حقوقی دارند. درسته که سفارت تلاش کرد که از حضور این مردم سوءاستفاده کند و تلاش کرد با احساسات مردم بازی کند، ولی در واقعیت این مردم یک سری خواسته‌های مشروع و حقیقی داشتند و به ما و برادران سیاسی می‌گفتند: لازم است که تظاهرکنندگان پیروزمندانه به خانه‌هایشان بازگردند و نه با حالتی شکست خورده.

 

ابوایمان

مسئول استخبارات حشدالشعبی

نقشی که شهید حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی در مقابل اهداف تظاهرات ایفا کردند آمریکایی‌ها را واقعا آزرد.

 

عراق – بغداد

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

عادل عبدالمهدی

نخست وزیر وقت عراق

در آن شب در حدود ساعت 9 آقای ترامپ با من تماس گرفت. همان‌طور که می‌دانید 31 دسامبر آغاز سال میلادی است و در ایالات متحده جشن به پا می‌شود و از من تشکر کرد که این موضوع را به پایان رساندم و گفت این افراد چه کسانی بودند آیا ایرانی هستند؟ گفتم خیر، آن‌ها عراقی‌هایی بودند که در مورد موضوع قائم تظاهرات کردند. ما به وزیر دفاع آمریکا آقای اسپر هشدار داده بودیم و گفتیم که این کار تبعات خطرناکی به همراه خواهد داشت. پاسخ داد ما ایرانی‌ها را به خوبی نمی‌شناسیم، شما بهتر از ما آن‌ها را می‌شناسید. من گفتم ایرانی‌ها می‌گویند ما خواهان جنگ نیستیم و شما نیز می‌گویید ما خواهان جنگ نیستیم. این مکالمه تلفنی حدود ربع ساعت ادامه داشت.

گفتند: شما مذاکره کنندگان ماهر و زبردستی هستید، هر کاری می‌توانید برای این مسأله انجام دهید، ما آمادیگی پذیرش آن را داریم. می‌توانی در هر زمانی با من مستقیما تماس بگیری. این موضوع را تا جایی که به یاد دارم دوبار تکرار کرد. ما آمادگی شنیدن صحبت‎های طرف ایرانی را داریم، ولی از ایران اصلا راضی نبود. سعی کن با ایرانی‌ها تماس بگیری و ما نیز آمادگی داریم. امیدوارم حامل خبرهای خوبی در سال جدید برایمان باشی.

 

سوریه – دمشق

سه شنبه 10 دی ماه 1398

31 دسامبر 2019

ما به حاجی گفتیم که اینجا نمون، گفت خب باشه. من اینجا نمی‌خوام بمونم. گفتیم خب برنامه‌تون چیه؟ حاج آقا گفتند که من میرم لبنان، یا چهارشنبه آخر شب برمی‌گردم یا پنج شنبه.

 

دیگه نشستیم تقریبا تا ساعت شد تقریبا دوازده، یک بعد از شب

بعد حاجی قبل از اینکه بخوابه گفت که، پرواز کی داریم برای بغداد؟ گفتم حاج آقا من فردا سوال می‌کنم، بهتون میگم.

 

حاج قاسم سفری قبل از آخرین سفرش که در آن به شهادت رسیدند به عراق داشت، که در تاریخ 22 دسامبر در منزل حاج ابومهدی نشستی داشتیم. این نشست، نشست بسیار مهمی  بود که در آن موضوعات محرمانه مطرح می‌شد، زیرا آمریکایی‌ها معاون وزیر خارجه آمریکا را به عراق ارسال کرده بودند. او به عراق آمد و به مسئولان عراقی اعلام کرد که آمریکا به عراق آمده و بیشتر از این نیز به آن (عراق) خواهد آمد و هرگز از عراق خارج نخواهد شد و این به معنای اجازه گرفتن از شما نیست. این چنین صحبت می‌کرد.

 

نوری المالکی

نخست وزیر سابق عراق

مگر من نبودم که توافقنامه چارچوب استراتژیک و همکاری در زمینه‌های مختلف را با آمریکا امضا کردم؟ ایران از من سوال نکرد که چه چیزی را امضا نمودید؟ زیرا که این  یک امر داخلی عراق است و ما معتقدیم که عراق می‌تواند از همکاری آمریکا بهره ببرد؛ ولی اگر آمریکا بخواهد برای مثال در امور عراق دخالت کند یا اینکه عراق را به عنوان سکویی برای ضربه‌زدن به کشورهای دیگر استفاده کند می‌گوییم نه.

 

نیروهای نظامی آمریکا در توافقنامه سال 2011 از عراق خارج می‌شوند و چیزی جز حضور سیاسی و روابط دیپلماتیک از آن در عراق باقی نمی‌ماند و هر آنچه که در زمینه آن با دولت  توافق بشود، ولی حضور نظامیش در سال 2011 به پایان رسید. لذا این امر مردود است که آمریکا دوباره بیاید و خواستار حضور نظامی باشد، این نوعی از اشغالگری جدید است و این اشغالگری با مقاومت رو به رو خواهد شد.

 

حسین موسویان

دیپلمات سابق ایرانی

سردار سلیمانی یک نیروی کاملا عملگرا، واقع بین و نه تنها یک ژنرال، واقعا یک دیپلمات بود.

 

گفتم که میاد یا نمیاد حاجی؟ گفت که اومد ... اومد و بلافاصله رفت بیروت.

 

مستند 72 ساعت

 

لبنان _ بیروت

چهارشنبه 11 دی ماه 1398

اول ژانویه 2020

تقریبا ساعت یک بود رسید بیروت. گفت که من می‌خوام زود برم یک جوری ترتیب بده که من زود برگردم، می‌خوام امشب برگردم. گفتم حالا چه عجله‌ای دارین؟ حالا یک شب بمون. گفت نه جلسه دارم، می‌خوام برم. من تماس گرفتم با دفتر آقا سید، صحبت کردم. چون نمی‌خواستیم مزاحم برنامه‌های آقا سیدم بشیم، معمولا هماهنگ می‌کردیم دیگه. چون ایشون برنامه‌های از قبل تنظیم شده داشت معمولا. گفت حالا خبر میدیم به شما و این‌ها. دوباره حاجی پرسید چی شد؟ گفتم که خب الان پرسیدین، بزار یکمی صبر کن می‌پرسیم، هماهنگ می‌کنیم. گفت من عجله دارم، می‌خوام برم ... خیلی عجله داشت.

گفت نه، من کار خاصی ندارم، فقط یه سلام و علیکی می‌کنم و زود تمام میشه و یک ساعت بیشتر کار ندارم. این‌ها هم برنامه‌شون رو بهم نزنن.

بعد گفت حالا من تا تو هماهنگ می‌کنی، من یک سر میرم منزل شهید حاج عماد، یک سری به خانواده شهید حاج عماد میزنم.

 

فاطمه مغنیه

دختر شهید عماد مغنیه

حاج قاسم همیشه وقتی به لبنان می‌رسید، ابتدا به دیدار سید حسن نصرالله می‌رفتند و بعد به منزل ما می‌آمدند. این بار برعکس ابتدا به خانه ما آمدند و بعدا به دیدار سید حسن رفتند. وقتی از هواپیما پیاده شدم و به محل اقامتم رسیدم، دیدم تسبیحم نیست. بعد رو کرد به مادرم و گفت که تسبیح دارید؟ مادرم رفت و یک کیسه تسبیح برایش آورد. عموجان دستش را در کیسه فرو کرد و یک تسبیح از تربت امام حسین(ع) را برداشت.

نشستیم به صحبت و این‌ها، خب خیلی ایشون سرحال بود. خیلی با نشاط بود. عجله داشت، ولی هول نمی‌زد. یه آرامش خاصی هم داشت.

 

مستند 72 ساعت

 

مصاحبه سید حسن نصرالله با صدا و سیما

باهمدیگه شوخی می‌کردیم، و حاج قاسم از همیشه راحت‌تر بود. احساس خوشبختی می‌کرد، علی‌رغم اینکه دل مشغولی‌های فراوانی در جاهای دیگری داشت. به تعبیر شما خیلی سرحال بود.

چیزی که برادران حاج قاسم و حاج ابومهدی دنبال می‌کردند، لزوم حفظ عزت دولت و شهروندان عراقی بود. آن‌ها به دنبال تبعیض در حمایت یا موضع گیری خود نسبت به عراق برای تقویت موقعیت اهل تشیع نسبت به اهل تسنن، یا کردها و یا کردها نسبت به اهل تسنن نبودند؛ بلکه به عراق بعنوان یک کشور نگاه می‌کردند و این دیدگاه از یک استراتژی خوبی برخوردار است. زیرا اگه به عراق به دیدگاه حمایت از اهل تشیع نگاه می‌کردند آسیب آن بسیار بزرگ‌تر بود.

 

ابوعلی البصری

از فرماندهان مقاومت و حشدالشعبی عراق

وجود حاج قاسم فعال و موثر بود و آمریکا به اهمیت وجود ایشان واقف بود و می‌دید که حاج قاسم شبانه در حلب سوریه بودند و در روز بعد از آن در موصل و صحرای موصل عراق حاضر می‌شد و در روز دیگری در جای دیگری است. لذا آمریکا مراقب حرکت‌های وی بودند.

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

فعالیت‌های حاج قاسم آشکار بودند و در بسیاری از مواضع به خصوص در میدان نبرد ما یا برادران در جبهه به رابط‌های نیروهای آمریکایی اطلاع می‌دادند که حاج قاسم در اینجا حضور دارد لذا اشتباها اینجا را بمباران نکنید و بعد اعلام کنید که مرتکب اشتباه شدیم، حاج قاسم به تنهایی سوار موتور می‌شد و به خط مقدم می‌رفت.

 

حاج آقا؛ دیدگاه خاصی داشتند. می‌گفت ما در این نبرد (البته نظر ایشان تا درجه بالایی درست بود) در عراق و سوریه، نیازمند درجه بالایی از ثبات و شجاعت و پایداری بودند.

معمولا وقتی می‌آمدند برادران دفتر دوربین را می‌آوردند و تصویربرداری را شروع می‌کردند، گاهی اوقات نیز این کار را نمی‌کردند؛ ولی این دفعه آخر خود ایشان به آن‌ها گفتند، آن‌ها را صدا زد و گفت دوربین کجاست؟ آن را بیاورید.

 

حتی یک چند تا عکس گرفت، بهش گفت عکس رو بیار ببینم عکس چه جوری در اومد؟ نگاه کرد گفت ها، این خوبه.

 

این آخرین دیدارمان بود، من به ایشان گفتم حاجی خواهش می‌کنم به بغداد نروید، اوضاع در آنجا نگران کننده است. به من گفت: نه باید بروم. چاره‌ای ندارم.

 

موقعی که حاجی میاد توی دفتر آقای حجازی، اونجا داشت لباس عوض می‌کرد و آماده بشه بره، فاطمه زنگ میزنه و {بوق} جواب میده، بعد گوشی رو می‌گیره و میگه حاجی رفت؟ میگه نه، داره آماده میشه. میگه حاجی من یک چیزی یادم رفته، حتما باهاش صحبت کنم.

به ایشون گفتم: عمو وضعیت (عراق) خوب نیست و برای شما بسیار خطرناک است. عمو جواب داد: ببین امروز چه روز زیباییه و هوا بسیار لطیف و خوبه.

 

من پای تلفن نبودم ولی یکی از دوستان ما اونجا بود، شنیده بود که دختر شهید پرسیده بود که این‌ها معمولا حاجی رو به عمو خطاب می‌کردند، پرسیده بود که عمو کجا میری؟

 

بعد حاجی با خنده بهش میگه: عمو! من به سوی قتلگاه خود می‌روم!

 

یکی از برادران عزیزی که در لبنان هست و خب مورد تهدید دشمن هست و رژیم صهیونیستی به دنبال اون هست معمولا، اونجا بود موقع خداحافظی حاجی، که داشت ایشون سوار می‌شد که بره به سمت دمشق، حاجی بهش گفت که فلانی به عربی هم بهش گفت، گفت که حواست جمع باشه این خنجر دشمن روی گلوی تویه‌ها، مراقب باش. اون گفت که نه، خنجر دشمن روی گلوی شماست. حاجی هم خیلی حالت آرام و ریلکسی داشت، گفت من که آماده‌ام. شاید این آخرین کلامی بود که من از ایشون شنیدم بعد از چند دقیقه دیگه سوار ماشین شد و رفت.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

آقا سید به من زنگ زد گفت {بوق} برای بغداد چه پرواز‌هایی دارید؟ اتفاقا تو فرودگاه بودم رفتم دفتر ترافیک، گفتم که برای چه روزهایی بغداد دارید؟ گفتش که ما پروازمون جهت روز جمعه‌ است. گفتم که وضعیت جا چه‌طوره؟ گفتش که پرواز ما فوله، اومدم تو دفتر از خط امن‌مون زنگ زدم به حاج آقا، گفتم حاج آقا هواپیمای سوریا الایرلاین جا نداره، میگه پروازمون چارتره، فوله. گفت زنگ بزن به اجنحه الشام. اجنحه الشام یک شرکت خصوصی سوریه. زنگ زدم به مدیرعاملش، تو منزل بود. از خط شهری با ایشون صحبت کردم. گفتم حاج آقا، میگه ما پنج شنبه ساعت 19:20 دقیقه پرواز داریم برای بغداد، گفت بهت خبر میدم. بعد از ده دقیقه، گفت شیش تا جا بگیر.

 

سوریه _ دمشق

چهارشنبه 11 دی ماه 1398

اول ژانویه 2020

اون شب حاجی تشریف آوردند، یعنی شب چهارشنبه حاجی تشریف آوردند ...

 

گفتش که پنج شنبه رو هماهنگ کن، {بوق} با ما بیاد.

 

حاج آقا روی خط امن بهم زنگ زد گفت کجایی؟ گفتم حاج اقا فرودگاهم. گفت به دفترم زنگ بزن. با خط امن به دفترم زنگ بزن. ما زنگ زدیم گفتیم سلام آقا، علیک السلام. آقای برادر؟ گفتم جانم حاج آقا؟ گفت یک بلیط دیگه هم بگیر. خودت هم باید بری.

 

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

ساعت سه، سه و نیم صبح بود. حدود یک ربع به چهار دیدم چراغ‌های اتاق‌هاش همه‌اش روشنه. یک خورده نزدیک در حاجی شدم، گفتم برم حاجی رو صدا کنم، یعنی کارهاش رو انجام بدم؟ ندم؟ دیدم از تو اتاقش صدای شعر حماسی می‌اومد، در مورد شهدا می‌خوند، در مورد مثلا ... انگار حال و هوای جنگی ... با خودم گفت حاجی چرا می‌خونه این موقع صبح؟

 

سوریه – دمشق

جلسه فرماندهان

پنجشنبه 12 دی ماه 1398

دوم ژانویه 2020

حاج اقا رفتش قبل از اینکه ما صبحونه بخوریم پای تخته ...

 

شروع کرد نوشتن ...

 

حاج آقا میره پای تخته، نه که نره، اما مثلا هر 20 تا جلسه، 10 تا جلسه بگیم ...

 

12 تا بند یا 11 تا حالا یادم نیست، این‌ها رو نوشت. حدود شیش تا هفت بند هم سمت راست صفحه نوشت...

 

که ما عین دست خطش رو داریم. خوب بود بالاش می‌نوشتیم تدوین سیاست‌های راهبردی پنج سال آینده، چهار سال آینده، مثلا یه چیزی باید می‌نوشتیم.

 

عصری زنگ زد گفت من شب ساعت 11:30، 12 پرواز دارم و دارم میام و اولین باری بود که گفت من نمیرم خضراء، مستقیم میام پیش شما. پرسنل اجنحه زنگ میزنن به کلیه مسافرهای پرواز بغداد که آقا پروازتون به جای 7:20 دقیقه شده 10 شب. پرسیدیم چرا 10 شب؟ همون شب فرودگاه دمشق یک فرودگاهی که در زمستان مه آلود میشه، مه‌اش هم سنگینه، یعنی بهش میگن ویزیبلیتی، دید صفره. دید خلبان نسبت به باند فرودگاه صفره.

 

تو همین که می‌خواستیم نزدیک بشیم{بوق} اومد.

 

به حاجی گفت که پرواز تاخیر خورده.

 

شیش هفت نیستش رفته 10 شب.

 

حاجی یک کمی ناراحت شد، گفت آه. یه همچین حالتی تو چهره‌اش ... من به حاج آقا گفتم، که بلافاصله گفتم پس اینجا نمون. از صبح تا حالا اینجا بودیم، خوب نیست جامون رو  عوض کنیم. جا رو عوض کن. که حاجی گفت باشه می‌ریم.

 

حاجی هیچ وقت انقدر طولانی این‌جا نمی‎موند. از صبح مونده بود حاجی. جایی که از لحاظ ما شاخصه اونجا. یعنی همه آدم قرمزها اومده بودیم اون تو.

 

همیشه بهترین آدم‌ها اگه بدترین همراهان رو داشتند شکست می‌خوردند؛ بالعکس هم بوده، بدترین آدم‌ها بودند بهترین همراهان رو داشتند، پیروز شدند. ما تو تاریخ زیاد داریم.

 

گفت من می‌خوام برم عراق، تا صبح نمی‌تونم بخوابم. گفت من اصلا ... انقدر مهمه فردا برای من، فردا روز سرنوشت ساز عراقه.

 

برای سه ماه فرصت التماس می‌کردند. به یاد دارم که روزی خدمت شهید حاج قاسم رسیدیم گفت: با شما کاری دارم اما قبل از اینکه بگویم نزد سید حسن نصرالله بروید، بعد از آن پیش من بیایید، من به بیروت رفتم تا سید حسن نصرالله را ببینم. به او گفتم: موضوع چیست؟ حاج قاسم موضوعی داشت اما چیزی نگفت! چرا؟ سید گفت: آمریکایی‌ها در ترک عراق جدی هستند درخواست می‌کنند برای این کار مهلتی به آن‌ها داده شود. سه ماه آتش بس بدهید تا در این مدت آن‌ها فرصت کنند تا بدون اهانت از عراق خارج شوند. من گفتم: نظر شما چیست؟ سید گفت: معتقدم شما این مهلت را بدهید. حاج قاسم از شما خجالت می‌کشد که بگوید عملیات  بر علیه آمریکایی‌ها را متوقف کنید (این ماجرا برای سال 2011 بود) اما به شما می‌گویم که عملیات را متوقف کنید.

 

چون تلفنی نمی‌خواستیم موضوعات مطرح بشه، اومدن حاجی رو من رفتم به آقای ابومهدی خبر دادم. حاج حامد به من گفتش که به ابومهدی بگید که رفیق‌تون امشب میان. دوسه نفر بیشتر مطلع نبودن.

 

رفتم گوشی رو برداشتم، دیدم که آقای ابومهدیه، ابومهدی مهندس. گفت از دوستمون چه خبر کی ان‌شاءالله برنامه؟ گفتم یک مقدار تاخیر داره پرواز، قرار بود هفت شب باشه بعد تاخیر خورده به‌‎خاطر شرایط آب و هوایی، دیگه شده بود 10 شب. من دیگه از اتاق اومدم بیرون، یک دو سه دقیقه‌ای گذشت، دیدم صدام می‌کنه سید، دیگه اومدم تو. گفت کی برنامه‌ی ما؟ گفتم که حاج آقا یک دو سه ساعت دیگه. من یک چند دقیقه دیگه گفتم که شاید حاجی کار داشته باشه وایستادم اونجا، دیدم که حاجی بهش اون ظاهرا اصرار می‌کنه داره بهش میگه که من خودم میام اونجا، حاجی من خودم شنیدم ازش، گفت آقای ابومهدی ما داریم میایم دیگه، شما نمیخواد بیای خودت فرودگاه. فقط محمدرضا رو بفرست بیاد، محمدرضا جابری رو بفرست بیاد، دوباره باز دیدم که ظاهرا اون اصرار کرد، که دوباره باز حاجی بار دوم تکرار کرد گفت بابا ابومهدی ما شب میایم میبینیمت، شما دیگه خودت نمی‌خواد بیاید.

 

پیغام به آقای عادل رسید، چون صبح ساعت هشت صبح ایشون با آقای دکتر عادل جلسه داشتند. آقای دکتر عادل گفت که من به حاج آقا بگین تشریف نیارن من میرم خدمت ایشون ایران. حاجی خدا رحمت کرده، چیزی که می‌گفت که من نمی‌مونم اونجا.

 

نامه‌ای فرستادن سعودی‌ها که من می‌خوام نامه رو خودم بگیرم، ببرم ایران. ببینم موضوع موضوع نظر سعودی‌ها چیه.

 

صدام زدن گفتن که حاجی داره میره، یونس بدو حاجی داره میره.

 

همین‌جا ... همین‌جا که حاجی ماشین سوار شد و خداحافظی کردن و رفتن دیگه.

 

 

سوریه – دمشق

خانه امن – 3 ساعت تا پرواز

پنجشنبه 12 دی ماه 1398

دوم ژانویه 2020

 

یونس

مستشار نظامی ایران در سوریه

این‌ها رو عامر برای من تعریف می‌کنه. میگه تو خونه که رفتیم نشستیم، می‌گفت حاجی رفت تو اتاقش. بعد من که تو راهرو رد می‌شدم می‌دیدم حاجی نشسته جلوی میزی که آینه داره، یک چیزایی می‌نویسه. بعد بلند میشه میاد بیرون. می‌اومد بیرون می‌نشست پنج دقیقه با ما، باز دوباره می‌رفت. یک حالت بی‌‍قراری داشت.

حاجی وقتی می‌خواستن حرکت کنند، حسین آقا اومد، من داشتم تو آشپزخونه به کارهام می‌رسیدم. حسین آقا اومد گفت رضا سریع سریع، بیا حاجی تو سالن وایساده کارت داره. گفتم حسین آقا نگاه دستم کفیه. گفت نه، سریع سریع حرکت کن، بدو حاجی منتظرته. حالا بچه‌ها ... می‌خواست ماشین حرکت کنه حاجی گفته من رضا رو ببینم. رفتم داخل اتاق دیدم حاجی و گفتم در خدمتم. حالا آستینم بالا زده، دستم همه خیس. حاجی اومد به سمت من. وقتی حاجی اومد به سمت من، من دوییدم به سمت حاجی، من خجالت کشیدم. چون حاجی دویید به سمت من. بغلم کرد و گفت آقا رضا اذیتت کردیم، ببخشید حلال‌مون کن. یک نوازشی کرد و گفت خداحافظ و اینجوری رفتش.

 

بی سیم دستم بود حاج اقا رو بی سیم با من رمزدار صحبت می‌کرد. وضعیت چه‌طوره؟ کی آماده‌ای؟ ما هم بهش گفتیم ده دقیقه دیگه آماده‌ایم. بعد ده دقیقه دیدم یک کارتن برای من آورد. این کارتن توش انار بود، گفت این کارتن رو هم با خودت میب‌ری اونجا میدی تحویل.

 

رسیدیم فرودگاه که بریم گفت وایستا، وایساتد یک نگاهی به بالا کرد و یک نگاهی به پایین گفت، خب برو الان. می‌گفت رفتیم نزدیک وسط باند که رسیدیم، گفت وایستا. یه نگاه باز کرد، یک نگاهی اینور آسمون کرد و گفت حالا برو.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

من تا دم در اسکورت‌شون کردم آوردم داخل فرودگاه، قبل از اینکه مثلا به این فینگری که هواپیما بهش وصله، من وایستادم. دیدم محافظ‌ها نیومدن هنوز. من وایستادم اومدم به همین سمت راننده، به حاج عامر گفتم که حاج عامر، محافظ‌ها نیومدن. مگه جلوتر از ما نیومدن؟ دیدم حاجی با عصبانیت گفت بریچی وایستادی اینجا؟ گفتم حاج آقا هم فینگر شلوغه، جمعیت توشه. شما یک کم زود اومدین، هم اینکه محافظ‌ها ... گفت نه، بریم سوارشیم، اینجا واینستید.

 

گفت برای اولین بار وقتی که رسیدیم گفت برو زیر پله هواپیما.

 

در حین مسافر سوار کردن یعنی چهار پنج تا، شیش هفت تا مسافر بیشتر دیگه نمونده بود دیدم یک دفعه بدون اطلاع به من، مثلا بگه آماده باش یا هماهنگ باشین، دیدم ماشین اومد پای پرواز، بعد گفت {بوق} کجایی؟ گفتم حاج آقا من سر جامم. پشت بی‌سیم زیاد توضیح نمیدیم که کجاییم؟ چی نیستیم؟ با اینکه بی‌سیم هم مال مجموعه است و ...

 

سوار شد و مسافر هم تموم شد و محافظ‌ها هم تو همین فاصله رسیدن و همه سوار شدند. حسین پورجعفری معمولا تو این سفرها می‌اومد و می‌رفت، در حدی که سید کاری ندارید؟ خداحافظ. این بار حسین پورجعفری اصلا پای پله وایستاد. گفتش که سید ما تو رو خیلی اذیت کردیم، این دفعه هم از من ناراحت نشو. من گوشی رو برداشتم به تو خبر بدم که ما داریم میایم، حاجی گفتش که نمی‌خواد زنگ بزنی. {بوق} اینجا هست؟ گفتم که حاج آقا هستش. گفتش دیگه هستش، نمی‌خواد خبر بدین. میریم همین‌جوری دیگه.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

حاج آقا کلاه سرش بود، ماسکی هم که حاج آقا زده بود، هیچی‌اش مشخص نبود. یعنی صورت حاج آقا اصلا مشخص نبود. بعد شهید پورجعفری بغل دستش نشسته بود. بعد شهید هادی طارمی، بغل دست من نشسته بود و شهید شهرام و شهید وحید هم، پشت سر حاج آقا بودن.

 

دیگه در هواپیما رو بستن. تقریبا ساعت 10:20 دقیقه 10:30 به وقت اینجا، دیگه پرواز حرکت کرد رفتش.

 

حاج آقا در طول مسیر خواب بود. من و شهید طارمی، بغل دست هم نشسته بودیم. پاشو دراز کرد گل به‌روتون گفت کفشم قشنگه؟ گفتم آره، مبارک باشه. گفت میدونی چه بلایی سرم اومد؟ گفتم چه بلایی سرت اومد؟ گفت رفتم زینبیه زیارت کردم، نماز خوندم، دعا کردم، بدون کفش موندیم. آقا سید فهمید سریع دستور داد رفتن همین مال شام سیتی سنتر، یک کفش برامون خریدن و آوردن. این کفشه خوبه؟ گفتم ان شاءالله به دل خوش به پا کنی. بعد اقای طارمی گفت با اجازه‌ات 10 دقیقه می‌خوام قرآن بخونم. گفتم ما رو هم دعا کن. گفت چشم. دست برد جیب کاپشنی که تنش بود، قرآن مجید رو در آورد یک 10 دقیقه‌ای، بالای 10 دقیقه، قرآن خوند بوسید و گفت دعاتم کردم. گفتم خدا طول عمر بهت بده.

 

امشب ساعت 12 قرار است یکی از پایگاه‌های حشدالشعبی در منطقه سبز بغداد مورد حمله قرار گیرد.

 

احمد

از نیروهای امنیتی حشدالشعبی

با کردم – از نزدیکان شهید ابومهدی – تماس گرفتم و گفتم چنین اطلاعاتی به دست ما رسیده و شما به حاجی موضوع را بگویید.

 

ابوفدک المحمداوی

نایب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

من تا ساعت 11:30 دقیقه شب منزل حاج ابومهدی بودم. داشتیم درباره وضعیت موجود بحث می‌کردیم. در خصوص اینکه از نظر امنیتی در مقابل این وضع موجود باید چه کار کنیم و آمریکا در چه حال است. حاج ابومهدی خسته بود پشت به سمت اتاق خوابش رفت ما هم تصمیم گرفتیم که به خانه‌هایمان برویم.

 

کرم مجددا به من زنگ زد و گفت دوستت می‌خواهد شما را ببیند. من به خانه ایشان رفتم و کرم را در سالن دیدم. حاجی لباس‌هایش را عوض کرد و بیرون آمد. در این حین دکتر علی الخفاف آمد.

 

در دستش عصایی بود. کنار ایشان ایستادم و گفتم که شرایط جسمی شما اجازه حرکت زیاد به شما نمی‌دهد.

 

گفت من و احمد برای چند ساعت جایی می‌رویم و برمی‌گردیم.

 

به ایشان خیلی اصرار کردم که وضع امنیتی خوب نیست. موقع آمدن یک اکیپ آمریکایی‌ها را نزدیکی‌ها مقر دیدم. موضوع را به ایشان اطلاع دادم.

 

من نمی‌دانستم که قرار است به سمت فرودگاه برویم. فکر می‌کردم حاج ابومهدی می‌خواهد اطلاعاتی که در مورد وضع امنیتی منطقه منتشر شده است را مشاهده کنند.

 

حاج قاسم وقتی در مورد موضوعی تصمیم می‌گرفت، دیگر با کسی بحث نمی‌زد. حاج ابومهدی هم همین‌طور بود.

 

دکتر خفاف گفت اجازه بدهید با شما بیام. گفت داروها رو بدهید و بروید. دکتر گفت نه منتظر می‌مانم.

 

با ایشان از پله‌ها پایین آمدیم. دونفر از بچه‌ها را صدا کردند و گفتند ماشین را آماده کنید. به صورت خصوصی در حال صحبت با آن‌ها بود. ما نفهمیدیم چه می‌گفتند برای اینکه کاملا خصوصی حرف می‌زدند.

 

موبایل‌هایش را به منشی تحویل داد و به یکی از نیروهای محافظ گفتند که تنها می‌رویم.

 

همه ما و کسانی که به صورت خاص به ابومهدی نزدیک بودند از آمدن حاج قاسم بی‌خبر بودیم.

 

با ابومهدی در ماشین نشستیم و کرم رانندگی می‌کرد، ما نمی‌دانستیم به کجا خواهیم رفت.

 

فرودگاه بغداد

ساعت 00:30 دقیقه بامداد

جمعه 13 دی ماه 1398

سوم ژانویه 2020

اعلام کردند که هواپیما در حال ارتفاع کم کردنه و نشستن در فرودگاه بغداد هستیم. تو این پرواز حاج آقا از زمان ورود به هواپیما تا زمانی که هواپیما چرخ‌هاش رو زد، زمین حاج آقا کاملا سرش این‌طور بود، شهید پورجعفری بغل دستش خوابه خواب.

 

وقتی از گیت اول بازرسی فرودگاه بغداد رد شدیم، حاج ابومهدی گفت برای بازگشت به منطقه سبز بغداد 4 یا 5 ماشین آماده کنید. در این حین یک ماشین ون مشکی دیدیم که پارک کرده بود. کرم به آن‌ها با چراغ علامت داد شهید محمدرضا شیبانی از ماشین پیاده شد و حاجی هم برای سوار شدن به ماشین دوم رفت. من هم پشت سر ایشان پیاده شدم و در ماشین دوم را باز کردم تا همراه‌شان بروم. شهید ابومهدی گفت: تو همین جا کنار کرم بمان! کارهایی که گفتم را هماهنگ کنید. آن‌ها رفتند و ما دور زدیم و برگشتیم و در کنار مسیر خروجی ماشین را پارک کردیم.

 

اولین شخصی که پیاده شد بعد از اینکه پله به هواپیما چسبیده بود حاج اقا بودند با یک کیف کوچیکی که همیشه همراهش بود. یک ماشین مشکی پای پله بود. این پله هواپیماست، پیاده شد یک ماشین اومد دقیقا چسبیده به پله. سوار ماشین شد که چسبیده بود به هواپیما، ماشین یک ده بیست متر رفت جلوتر. منتظر بود که بقیه همراه‌ها سوار بشن. ماشین رفت دوتا ماشین پشت سر هم ماشین مشکی که اول حاج آقا توش بود رفت، بعد ون پشت سرشون راه افتاد.

 

حاجی گفت من ربع ساعت دیگه میام اما کمی تاخیر کرد کرم گفت: دیر کردند، تماس بگیرم، گفتم: آره دیر کردند. پرسید تماس بگیرم؛ گفتم نه پیام بفرست.

پاسخ شهید محمدرضا این بود که: ما به سمت شما در حرکتیم.

در همین زمان بود که صدای انفجاری آمد. یعنی بعد از مدت کوتاهی این اتفاق رخ داد.

 

شیخ علی

مسئول امنیتی حشدالشعبی

در اولین تماس به ما خبر از وقوع انفجاری در فرودگاه بغداد دادند. معلوم نبود که کیفیت انفجار چگونه بود. شاید اصابت یک موشک باشد اما هر چه بود خبر اصابت و شلیک بود.

 

ابتدا نگران شدیم اما مطمئن بودیم که برای ابومهدی اتفاقی رخ نداده.

 

بعد از مدتی معلوم شد که شلیک از سوی یک هواپیما بوده است و دو ماشین هستند که به وسیله پهباد آمریکایی مورد اصابت قرار گرفتند.

 

خلبان درخواست سوخت کرد. ماشین سوخت اومد پای پرواز، وصل که کرد یک دفعه مهندس اومده گفت که قطع کردن سوخت رو. نمیدن به ما. پرس‌وجو کردم، گفتند که فرودگاه بغداد تا اطلاع ثانوی بسته است. گفتند چرا؟ گفت به دلایل امنیتی.

 

در همین شرایط کرم با محمدرضا تماس می‌گرفت اما او جواب نمی‌داد.

 

ابوایمان

مسئول استخبارات حشدالشعبی

ساعت یک یا یک و چهل و پنج بود که با تماس از خواب بیدار شدم تماسی بود از طرف احمد همراه ابومهدی. گفتند یک انفجار صورت گرفته؛ ما در ورودی فرودگاه بودیم که یکسری تحرکات عجیب و غریب از سوی نیروهای امنیتی صورت گرفت و حتی نیروهای ویژه مبارزه با ضد تروریست عراق نیز در ورودی فرودگاه بغداد حضور دارند. گفت آن‌ها ابتدا اقدام به انداختن لیزر سبز – هشدار امنیتی – به سمت ما کردند و پس از آن به سوی ما حرکت کردند.

 

احمد

از نیروهای امنیتی حشدالشعبی

به ما دستور دادند که با نیروهایمان وارد فر.دگاه شویم.

 

بعد از پنج دقیقه متوجه شدیم که ماشین‌های هدف گرفته شده متعلق به تشریفات حشدالشعبی است.

 

ما از آمدن حاج قاسم با خبر بودیم؛ اما زمان مشخص آن را نمی‌دانستیم.

 

حدس زدم که قرار بوده میهمانی بیایید به همین دلیل به حاج ابومهدی زنگ زدم.

 

صدای تلفن‌های حاج ابومهدی را در اتاق می‌شنیدیم موقع رفتن آن‌ها را با خود نبرده بود. تلفن‌‎های خودش دوتا گوشی موبایل بود، صدای‌شان را می‌شنیدم.

 

حدود بیست بار بیشتر تماس گرفتم و کسی جواب نمی‌داد.

 

حاج حامد به من زنگ زد گفت حاج حیدر یک خبر بسیار بدی برات دارم، ولی ان‌شاءالله که صحیح نیست.

 

یک خبر فوری را روی صفحه یکی از این شبکه‌های ماهواره‌ای دیدم، اعلام می‌کند که فرودگاه بغداد با موشک‌های کاتیوشا مورد حمله قرار گرفته است.

 

به تماس گرفتن ادامه دادیم اما جوابی دریافت نمی‌کردیم.

 

نمی‌دانستیم این ماشینی که در حال سوختن است همان ماشین حاجی ابومهدی است یا اینکه محمدرضا راننده‌اش است یا حتی اینکه حاج قاسم با آن‌ها بوده و بقیه افراد چه کسانی هستند.

 

دکتر علی خفاف

دستیار شهید ابومهدی و معاون اجتماعی حشدالشعبی

دیگه صبر نکردم و به دوستان گفتم که به سوی فرودگاه می‌روم. اگر حاجی برگشت به من خبر دهید، سوار ماشین شدم و حرکت کردم. در همین موقع بود که تماس‌های تلفنی شروع شد و همه از من سراغ حاجی را می‌گرفتند. من از اضطرابی که دوستان داشتند بیشتر مضطرب می‌شدم. موقعی که رسیدم ماشین‌ها در حال سوختن بودند و اتش هم هنوز وجود داشت و آتش‌نشانی مشغول کار بود.

 

یکی از برادران مسئول را بیدار کردم  و به او گفتم با ایران تماس بگیر، و از جزئیات موضوع باخبر شو، زیرا با تلفن‌های بغداد تماس می‌گرفتیم و برادران را نمی‌یافتیم. مثلا با ابومهدی و دفترش تماس ‌گرفتیم و کسی پاسخ نداد.

 

اون وقت شب تلفن بی‌وقتی بود. تلفن رو که برداشتم، دوستان لبنانی بودن. گفتند که حاجی قرار بود بره عراق، شما خبر دارید رفت؟ نرفت؟ کی رفت؟ گفتم که قرار بود سر مغرب عصر و مغرب این‌ها قرار بود بره. اگر تغییری تو برنامه‌اش نباشه علی‌القاعده الان باید رسیده باشه.

 

مستقیم به سمت فرودگاه رفتیم و حدود بیست دقیقه بعد از انفجار در محل حادثه بودیم بعد شروع به تفتیش کردیم.

 

از وجود این همه نیروهای امنیتی و فرماندهان تعجب کردیم. کلی ماشین پلیس و افسر در آنجا وجود داشت.

 

حاج حامد

از فرماندهان جبهه مقاومت

ما اطلاعاتی داریم که یک سری، حداقل بعضی از کسانی که در اونجا بودند از حادثه مطلع بودند. می‌دونستن که حادثه‌ای می‌خواد اتفاق بیفته. وگرنه ساعت 2 شب چه‌طور یه سیستمی، تیمی میره همه اسناد رو جمع می‌کنه.

 

بچه‌هایی که با محمدرضا شیبانی کار می‌کردند در آنجا حضور داشتند، افرادی از فرودگاه هم در صحنه بودند داخل لباس‌ها را بگردم شاید سندی پیدا کنم.

 

مسئول امن حشد برادر شیخ علی با من تماس گرفت و گفت حاجی محمدرضا شیبانی مورد هدف قرار گرفته است.

 

اولین ماشین را که بررسی کردیم هنوز در آتش بود و زغال شده بود. ماشین برادران محافظ بود، مشخص نبود چه کسانی در آن حضور دارند. در آن چیزی که متعلق به ابومهدی و حاج قاسم باشد را پیدا نکردم.

 

هادی العامری

رئیس ائتلاف فتح در پارلمان عراق

تقریبا ساعت 1:30 دقیقه یا 2 بود که پسرم من را از خواب بیدار کرد و گفت انفجاری در مسیر فرودگاه رخ داده می‌گویند که این موضوع مربوط به ابومهدی و حاج قاسم است.

 

در مسیر فرودگاه بودم که ابوحسن عامری با من تماس گرفت و گفت ابوفدک موضوع چیست؟ گفتم: ظاهرا محمدرضا مورد اصابت قرار گرفته و شهید شده است. گفت ابومهدی هم بوده؟ گفتم من یک ساعت پیش نزد ابومهدی بودم و او رفت که در اتاقش بخوابد معقول نیست آنجا باشد. گفت: خدا به تو بشارت دهد.

 

به سمت ماشین آتش گرفته بعدی رفتم ... ماشینی متعلق به شهید ابومهدی که معمولا با آن تردد می‌کرد، در آن جسد شهید محمدرضا شیبانی وجود داشت. یعنی جرئی از ان باقی مانده بود دستی که فرمان را گرفته بود و انگشتری هم در دستش بود و آثاری از وسایل همراه (حاج قاسم و حاج ابومهدی) هم مشاهده می‌شد.

 

بعد از گذشت 40 دقیقه ماشین سوخت اومد. سوخت رو زدیم و هواپیما مسافرگیری‌اش رو کرد و هواپیما تیکاف کرد و اومدیم دمشق، بعد از یک ساعت و چهل دقیقه تاخیر.

 

با ایران تماس گرفتم گفتم شما خبری چیزی دارید؟ و اونا هم اظهار بی اطلاعی کردند. هیچ‌کس اطلاعی نداشت تو ایران.

 

اولین تماسم با آقای سردار قاآنی که جانشین ایشون بود گرفتم، گفتم ماجرا یه همچین اتفاقی شده، حادثه اتفاق افتاده. ساعت‌های 2 بود تقریبا، که ایشون گفت مطمئنی؟ گفتم مطمئنیم

 

یکی از برادران صدایم کرد و گفت این دست حاج قاسم است. به مکانی که دست افتاده بود رفتم...

یک انگشتر داشت، دستی که یک انگشتر داشت، این انگشتر رو می‌شناختم برای شهید سلیمانی بود ولی بیشتر بررسی کردیم.

 

به شما گفتم که در وضعیت آشفته و پر اضطرابی به سر می‌بردیم. با صراحت بگویم حتی در مورد امنیت اجساد دو شهید نگران بودم.

 

بعد از مدتی چند کیف پیدا کردیم که در آن چند پاسپورت و تعدادی انگشتر بود. مستندانی بود که نشان می‌داد این‌ها برای حاج قاسم و همراهان است که توسط شهید پورجعفری همراه همیشگی حاج قاسم در سفرها حمل می‌شود.

 

من شهید ابومهدی را قبل از اینکه از ساختمان بیرون برود دیده بودم. کاملا شکل و شمایل لباس‌هایش را می‌دانستم. شلوار، کت، عینک، پیراهن و ساعتش و حتی کفش‌هایش رو وقتی می‌پوشید، چون من در کنارش بودم و برای همین همه این‌ها در ذهنم بود. دوستان من رو صدا کردند. قسمتی از پشت سر بود که کمی مو و بخشی از گردن را شامل می‌شد. رنگ مو خاکستری بود و باز هم شک کردم که این بخشی از موی ابومهدی است یا نه؟! چون موی ابومهدی کاملا سفید بود. از بچه‌ها خواستم برایم آب بیاورند. مو را شستم تا ببینم سفید است یا نه...

در درون خودم می‌گفتم که یکی از آن‌ها زنده ست. یکی از آن‌ها سوار ماشین نشده و یا از مسیر دیگری رفته است. از دست دادن هر دو نفر همزمان خیلی سخته... نمی‌خواستم باور کنم و هنوز هم باور نکرده‌ام.

به گشتن ادامه دادم. دیگران همین کار را می‌کردند. تا اینکه ساق و کف پا سمت راستی را پیدا کردم. از جمله درمان‌هایی که برای ابومهدی انجام می‌دادیم، طب سنتی بود. برای اینکه زانوی ایشان مشکل داشت . وقتی پا را پیدا کردم اطمینان یافتم که متعلق به حاج ابومهدی است. دیگر نای ایستادن نداشتم و بدون اراده در خیابان نشستم. پا در دستم بود و همه ظاهرش را می‌دانستم...

 

بعد شرایطی بود که ما واقعا ابهام بود برامون این‌ها می‌خوان چیکار بکنن، حالا حاجی رو زدند یکی بعدی یکی بعدی، لذا ایجاد امنیت و حفظ مسئولین رده یک و اساتید برای ما یکی از مسائل حیاتی و مهم بود.

 

صراحتا ترسیده بودم و نمی‌دونستم که اجساد رو کجا ببرم برای همین اجساد را به سردخانه وزارت دفاع در فرودگاه مثنی بغداد بردم. ما در آنجا امکانات و کنترل بیشتری داشتیم.

 

ابوفدک المحمداوی

نایب رئیس نیروهای حشدالشعبی عراق

ما می‌دانستیم که شهادت حاج قاسم  بر اوضاع موجود در روسیه، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین و عراق تاثیر خواهد داشت؛ ما می‌دانستیم که نه در عراق قطعا در منطقه تغییراتی رخ خواهد داد.

 

از نیروهای جبهه مقاومت

رسیدم منزل دیدم {بوق} پسرم داره گریه می‌کنه. گفت استشهد عمو. گفتم مِن عمو؟ گفتم عمو حاج. سریع گذاشته بود روی المنار، گفت نگاه کن. خشکم زد.

 

این‌جا جای شهید حاج قاسم سلیمانی هستش و اینجا جای بقیه شهدایی که با ایشان بودند.

 

نوری المالکی

نخست وزیر سابق عراق

تصمیم به ترور حاج قاسم از گذشته وجود داشت. در زمانی که او به شهادت رسید تنش‌ها بسیار بالا گرفته بود. آمریکا از حاج قاسم بسیار خشمگین بود. از وضعیت‌اش در سوریه بسیار ناراحت بود. تمام برنامه‌های آمریکا برای ساقط کردن نظام بشاراسد شکست خورده بود و مسئول این شکست را حاج قاسم می‌دانستند. در ائتلاف جنگ علیه یمن شکست خورده بودند و باز مقصر را حاج قاسم می‌دانستند. و مسئولیت موشک‌هایی که از غزه به سمت رزیم صهیونیستی  شلیک می‌شد را متوجه حاج قاسم سلیمانی می‌دانستند. بر این اساس تنش‌ها روز به روز بیشتر می‌شد و حکومت آمریکا را به این تصمیم رساند که باید از دست این مرد خلاص شود.

 

رضا

از نیروهای جبهه مقاومت

رفتیم به سمت همون منزل. ما رفتیم پایین تو اتاق حاجی من دیگه. من اصلا ... خودم نمیدونستم اصلا دست خودم نبود، اصلا نمی‌دونستم دارم چیکار می‌کنم. پسری بود گفت: چیکار داری می‌کنی گفتم من نمی‌دونم. گفت رضا راهت اینه، جاده‌ات اینه، کجا داری میری؟ اصلا تمام. هیچی اصلا یادم نمیومد نمی‌دونستم روزه، شبه، خورشید هست، آدم هست. اصلا هیچی یادم نبود. ذهنم به هیچ جا خطور نمی‎کرد. اصلا قبول نمی‌کردم رفتم داخل اتاق حاجی خب سجاده حاجی بود و دیگه باهمون حالی که داشتم فقط تونستم سجاده حاجی رو برگردونم سرجاش که فقط اینکه سجاده وا نمونه. دیدم کنار میزشون یک نامه‌ای هست. زیر یک قلم و خودکارم بود روش انداخته بود. بعد این کاغذ و برداشتم چشم افتاد به این کاغذ. گفتم این کاغذ چیه؟ همین‌جور نشسته نگاه کردم تو دستام دیدم خداوندا مرا پاکیزه بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم.

 

از فرماندهان جبهه مقاومت

دیدم همچین مثل سیر و سرکه داره گریه می‌کنه. گفتم رضا چی شده؟ گفت آقا سید حاجی می‌دونسته میخواد شهید بشه. رضا چی میگی؟ گفت این کاغذ رو بگیر بخون.

 

سید اکبر

از فرماندهان جبهه مقاومت

نامه رو آوردن اینجا، بعد مستقیم آوردن اینجا و که خدا منو بیامرزه و خدا ... که معروفه با دست خطش، آوردن اینجا. قشنگ یک محشری شد این‌جا. توی همین اتاق، محشری شد نامه رو خوندن. من خودم هنوز نمی‌تونم اون نامه رو بخونم. هنوز نمی‌تونم بخونم.

 

حادثه ترورشون رو ما در کرمان پیگیری کردیم تیمی که آمده بود برای ترور ما تیم رو گرفتیم با همه امکاناتش، با روز، با نوع، با چی، با همه‌چی. طراحی آمریکایی‌ها این بود، اسرائیلی‌ها... با دستگیری‌هایی که ما انجام دادیم که این رو بندازن گردن داعش، بگن آقا در داخل ایران، خودشون مخالف حاج قاسم جمهوری اسلامی بودند. آمدند این کار را کردند و در یک انفجاری که می‌خواست اونجا انجام بشه، یک تعدادی می‌خواستند به شهادت برسند. خب اینم کاملا یک ماه دو ماه قبل این حادثه کشف شد. بعد این حادثه من بهش گفتم حاج آقا دیگه این‌ها هیچ امیدی در ایران ندارند رو ماجرای شما، چون تموم شد سه سال کرده بودن، به این نتیجه رسیده بودند الحمدالله اون توطئه کشف شد.

 

وقتی آمریکایی‌ها حاج قاسم را شهید کردند ارزیابی درستی نداشتند و نمی‌دانستند که میلیون نفر در ایران و عراق در تشیع ایشان شرکت می‌کند. اگر این را می‌دانستند به این صورت ایشان را شهید نمی‌کردند. می‌توانستند یک ماشین بمب گذاری شده بر سر راهشان بگذارند و بگویند این کار داعش بوده است. چرا ترامپ گفت که این کار ما بود؟ لزومی نداشت؟ آن‌ها اعتقاد داشتند که مردم عراق و کسانی که در تظاهرات شرکت داشتند برای به شهادت رساندن حاج قاسم جشن می‌گیرند. دو ماه بر علیه ایران در عراق تظاهرات بود هزینه‌های زیادی کرده بودند. پمپئو گفته بود که عراقی‌ها برای شهادت حاج قاسم جشن می‌گیرند. همان شب در توییتی از تشیع بزرگ شهدا تعجب کرد. از اخراج قوای آمریکایی از عراق توسط پارلمان تعجب کرد. از حضور شخص نخست وزیر – آقای عادل عبدالمهدی – در تشیع تعجب کرد. برای این موضوعات برنامه‌ریزی نکرده بودند و البته نمی‌توانستند هم برنامه‌ریزی کنند.

 

شیخ قیس الخزعلی

دبیرکل جنبش عصائب اهل عراق

انتقام خون حاج قاسم و حاج ابومهدی برگردن همه ماست. ما عراقی- عرب و مسلمان و شیعه معتقد به علی بن ابی طالبعلیه السلام نخواهیم بود مگر این‌که انتقام خون حاج قاسم و حاج ابومهدی و ما بقی شهدا را از این قدرت طاغوتی و استکباری بگیریم.

 

حسین موسویان

دیپلمات سابق ایران

روزی که ایران زد پایگاه رو چند روز بعد من رفته بودم آمریکا دیگه، یه آمریکایی به من می‌گفت که این زن برایان هوک چند روز خواب نداره تا صبح، می‌لرزه تن و بدن‌اش و گریه می‌کنه میگه برایان تو رو میکشن، چون تو شریک بودی تو قتل حاج قاسم. یعنی این‌طوری لرزه افتاده بود به بدن این‌ها.

 

روزی خواهد رسید که خوشحالی را به قلب حاج قاسم و حاج ابومهدی هدیه می‌دهیم. این زمانی است که کل نیروهای آمریکایی را در حالی که شکست خورده‌اند را از عراق اخراج کنیم.

 

شما را که اذیت و معطل نکردیم؟

نه این‌طور نبود. سخن گفتن در مورد حاج قاسم زیاد است و تمام نشدنی‌ست. نقشی که او داشت نباید فراموش شود. حالا ممکن است کسی بترسد این‌ها را بگوید نه باید گفت! در سوریه نقش داشت و اگر ممکن بود برای سوریه اتفاقی رخ دهد در عراق نقش داشت و اگر نبود ممکن بود برای عراق اتفاقی رخ دهد. در زمان مبارزه با داعش در عملیاتی هلی‌کوپترها امکان حضور نداشتند، به همین دلیل به هواپیماهای سوخو احتیاج پیدا کردیم.

ایشان به نزد رهبر ایران رفت و گفت عراق هواپیمای سوخو نیاز دارد. هفت هواپیمای سوخو را مسلح به موشک کردند و به ما دادند و از آن استفاده کردیم تا توانستیم حمله کنیم.

بعد به هواپیمای بدون سرنشین احتیاج پیدا کردیم. سریع یک پایگاه برایمان ساخت، به سلاح نیاز پیدا کردیم – یادم است که برای آخرین بار که ابومهدی را دیدم موقع رفتن به او گفتم یادت است که روی همین سکو با هم نیازها و قراردادهای سلاح را تنظیم و امضا می‌کردیم ... این‌گونه مسائل برای ما پیش رفت. در این جنگ او از ما حمایت کرد ... نمی‌توانیم برخی چیزها را بگوییم ...

 

نقد مستند :

1 - یکی از نقاط قوت مستند، کنار گذاشتن برخی ملاحظات همیشگی و مستندساز برای اولین بار اقدام به مصاحبه و نمایش برخی از چهره های امنیتی نموده است.

2 - با وجود اینکه داغ شهادت سردار سنگین است، اما مستند صرفاً احساسی نیست و بلکه توانسته منطقی پیش رود.

3 - یکی از نقاط ضعف مستند، حجم بالای مصاحبه ها می‌باشد که تا حدودی در لحظاتی مخاطب عام را خسته می‌نماید.

 

 

دانلود رایگان 72 ساعت

 

 

https://bit.ly/3H2py8b

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید

 

دانلود مستند این رل

  • ۳۶۶۴

دانلود مستند این رل (in rell)

مستند جنجالی 18 +

(شکست عشقی، آموزش دلبری، رل زدن، ازدواج)

دانلود رایگان مستد این رل

 

 

 

تیزر مستند :

 

 

 

نام مستند : این رل ( in rell )

کارگردان : حسین شمقدری

تهیه‌کننده : محمد حسن مددی

راوی : هاشم بافقی

نویسنده : محمد مهدی خدارحمی

تدوین:  حسین شمقدری

سال تولید : 1400

مدت : 55 دقیقه

صاحب اثر : موسسه فرهنگی آرمان مدیا

 

 

این چند مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

 

 

دانلود رایگان این رل

 

مستند « این رل » به موضوع داغ ارتباط دختر و پسر، تفاوت های دوستی و ارتباط با ازدواج است.

مستند، روایت داستان امیرحسین است که پس از عشق نافرجامش با شقایق، همه انگیزه های خود را برای ارتباط با دختران دیگر از دست داده است...

هاشم بافقی روای مستند برای ارضاء میل جنسی امیر حسین، انواع روش های مختلف را امتحان می‌کند، حتی برای او سوژه های ساعتی پیدا می‌کند، اما امیرحسین به دلیل عذاب وژدان، میل به ارتباط ندارد، پس در نهایت به او روش های مخ زنی و دلبری از دختران را می‌آموزد که بتواند عشقی برای ازدواج پیدا کند اما ...

حسین شمقدری کارگردان سری مستندهای انقلاب جنسی و میراث آلبرتا، اخیراً اقدام به ساخت مستندی در ادامه مستندهای جوان پسند خود نموده است.

 

دانلود رایگان این رل

 

 

متن مستند :

 

  • مخاطب گرامی! در این فیلم راوی نمادی از جامعه و شرایط امروز آن است. لذا موقعیت‌هایی در فیلم وجود دارند که لزوما حضور در آن‌ها مورد تایید سازندگان نیست و تنها برای بازنمایی از وضعیت امروز جامعه به نمایش گذاشته شده است.
  • هاشم بریز.
  • الان چند درصدی؟
  • چهل درصد
  • باید بشه ده درصد، برو ببینم
  • خفش کردی، ولش کن ...
  • هیس هیس
  • ولش کن دیوونه
  • الان چند درصدی؟
  • الان هیچی
  • نه نه کمه
  •  
  • چی گوش میدی؟
  • مداحیه
  • {موسیقی با صدای زن}
  • باید تو از اینا گوش بدی
  • به درد نمیخوره بابا، همش گناهه، همش حرومه
  • کدوم حروم کی گفته حروم؟
  • من نمیشنوم اینارو
  • بابا گوش بده
  • نکن نکن
  • الان جوون ها دارن اینارو گوش میدن
  • گناه میکنی نکن
  • یه وقت نکشتمون سنگ منگ نیاد از آسمون
  •  
  • مستند این رل رایگان
  •  
  • لطفا پس از اتمام پاسخگویی تماس را قطع نکرده و در نظر سنجی شرکت فرمایید
  • بابا کی شرکت میکنه
  • پاسخگوی شماره یک صد و هفت
  • پاسخگوی مسائل شرعی: اگر امکان نداره روزه بگیرین. مثل خیلی از افرادی که فشار جنسی روشون هست. با روزه گرفتن و با تهجد و با رابطه شدید با خدا، خودتون رو کنترل کنین.
  • حاج آقا! ببینید من روزه گرفتم، دوش آب سرد رفتم ... دیگه نمی‌دونم اسفند خوردم، سرکه خوردم، هر چی بگین خوردم، هرچی سردی بگین خوردم ... هیچ کدوم جواب نداده، یک راهکاری خارج از این‌ها راهکارها به من بگین. من همین الان نیاز دارم. چی کار کنم؟
  • دارم میگم دیگه راهکار اینه که از طریق ازدواج، انسان خودشو تخلیه کنه. راهکار فقط ازدواجه، راهکار دیگه‌ای نداره.
  • خب حاج آقا خودتون یکی رو معرفی کنید دیگه. الان من از شما میخوام یکی رو معرفی کنید.
  • من به شما کسیو معرفی کنم؟ مگه من کسیو دارم به شما معرفی کنم؟
  • قطع کرد ...
  • خب داداش ... اون خودش اگر یک کیس داشته باشه که به تو معرفی نمی‌کنه که .... چرا باید این کار رو بکنه؟
  • چند تا بریم؟
  • برو
  • تند تند تند تند
  • خالی میشی
  • حاجی جواب نمیده
  • چرا جواب میده
  • ولی اصلا بهت نمی‌خورد غذای ایتالیایی درست کنی ها
  • دیگه عشق ایتالیا، غذای ایتالیایی‌ام دیگه، خیلی دوست دارم
  • یعنی هر روز این همه هزینه می‌کنی واسه خودت، غذای ایتالیایی درست می‌کنی؟
  • آره دیگه پاستا و سس آلفردو بی نظیره واقعا ... واقعا باید بچشین ببینین چطوریه
  • یعنی غذات رو خودت درست می‌کنی؟
  • آره ... خودم درست می‌کنم.
  •  هر روز؟
  • آره، تقریبا بله هر روز.
  • یعنی گرسنه‌ات بشه؛ غذات رو خودت درست می‌کنی؟
  • آره دیگه.
  • لباس‌هات کثیف میشه، خودت می‌شوری؟
  • آره خب، لباس‌هام رو خودم می‌شورم.
  • خب وقتی گشنه‌ات میشه، به جای اینکه بری توی حوض، غذات رو خودت درست کن.
  • خب الان گشنه‌ام شده دیگه و دارم غذام رو خودم درست می‌کنم.
  • نه .... این غذا رو نه ... اون غذا رو خودت درست کن.
  • نوچ ... هاشم گناهه.
  • یعنی چی گناهه؟ الان علم پیشرفت کرده، تایید کردن که باید غذات رو خودت درست کنی ... ببین امیرحسین غذات رو باید خودت درست کنی. چاره‌ای نداری .... داره گول می‌خوره. می‌خواد واقعا غذاش ... آقا حرومه. باید یک فکر دیگه‌ای بکنیم. نری غذاتو خودت درست کنی.
  • نه دیگه الان دارم غذامو ....
  • خاک تو سر ببوت کنن
  • این اسکای واچره
  • چی چی واچر
  • اسکای واچر، آسمون بین
  • بچه مایه داریا
  • این چند می‌ارزه الان؟
  • نه، رفیقم داده اینو فکر کنم 100تومن اینایی هستش. این رو رفیقم داده من که خودم ...
  • چه رفیق لارجی
  • امروز گفت که دیدم شما اومدین گفتم یک قرض بده یه حالی بدیم به خودمون دیگه
  • خب تو خیلی سربسته درمورد یک عشق گفته بودی که نرسیدی بهش.
  • عشق دومم والیباله، ایتالیا، والیبال ایتالیا، لوسیانو دچکوئه.
  •  
  • دانلود مستند رایگان این رل
  •  
  • -یعنی کلا غذای ایتالیا...
  • - آره، پاستا، لویه ایتالیاست، کلا عشقم اونه، کلا سعی میکنم ذهنم رو با والیبال مشغول کنم.
  • این چیه؟
  • یک انار مصنوعیه. رفتیم توی بازار، دو تا خریدیم ... یکی‌اش دست اونه.
  • اوه ... پس تموم نشده برات.
  • {کتاب} سلوک با همسر
  • اینم مال بعدنا اگه ذهنمون تونست از این قضیه رها شه، ازدواج بکنیم اگر
  • {کتاب}داینامیک چی میگه؟
  • خب، من دانشجو فیزیکم دیگه، دانشجو فیزیک دانشگاه تهرانم. بعد علاقه‌ام کاسمولوژی بوده، کیهان شناسی، که حالا یه موقع. پارتیکل فیزیکس هم دوست دارم، ذرات بنیادی، شاید هم بیشتر ذرات بنیادی برم.
  • استاد {پوستر محمدرضا شجریان}
  • آره استاد که من خیلی دوست دارمش
  • این چیه؟ چرا به سقف؟
  • خب این ایوان زایتسف
  • من می‌دونم، چرا زدیش به سقف؟
  • شبا من اینجا می‌خوابم، دقیقا سرم زیر همین عکسه می‌افته و وقتی خاطرات اون توی ذهنم تداعی میشه و اینا یه سری خاطراتی که با اون دختره داشتم به این عکسه نگاه میکنم بلکه خاطرات والیبالی جاشو بگیره. مسابقات والیبال و این داستانا شاید بتونه اون خاطرات و کامل یه جور دیگه تغییر بده، ذهنم بیاد سر والیبال و اینا. چون شبا یه تایمیه که قشنگ خاطرات میاد تو ذهنم.
  • بعد میدونستی ایشون همجنسگرایه؟
  • خب بهتر، دیگه میشه راحت
  • بهتر
  • آره بابا بهتر حالا شوخی ولی خب کلا
  • الان چند درصدی؟
  • الان صد درصدی هستم فکر کنم
  • بابا ولم کن
  •  
  • سلام ... موسسه {بوق}
  •  
  • این رل
  •  
  • بله .. بفرمایید.
  •  
  • حاج آقا هستن؟
  • خودشونن بفرمایید
  • بفرمایید از طرف آقای {بوق} هاشم بافقی.
  • ممنونم
  •  بله بله بفرمایید سلام علیکم ... سلام
  • بچه‌های دفتر هم نمی‌دونن اینجا قضیه چیه. کار اصلی ما خرید و فروش ماشینه.
  • چه جالب
  • ماشین خارجی و این کاری که ما می‌کنیم نمک کاره و
  • درآمد کدوم بیشتره؟
  • درآمد ماشین بیشتره ولی شاید بخندین، ولی برکت این کار بیشتره.
  • چه‌طور؟
  • یعنی اصلا دعای این خانم‌ها پشت سر ماست. از خاک بلند شدن بعضی‌هاشون. طرف مولوی زندگی می‌کرده، الان سعادت آباد خونه خریده.
  • با همین کار؟
  • ما 50 تا ماهی فقط ریجکت می‌کنیم.
  • چرا؟
  • اوضاع انقد خرابه که خانم‌های شوهردار میان اینجا. شوهره راضی.
  • واقعا؟
  • میگه آقا من تعهد محضری میدم که بعدا شکایت نکنم، چی چی ...
  • دارین شوخی میکنین
  • نه سه تومن درآمد ماهیانه خانومش بوده.
  • واقعا شوخی می‌کنین؟
  •  ما این‌ها رو که ریجکت می‌کنیم، آه و نفرین مردم پشت سرمون نباشه که زن شوهردار .... ولی ... یعنی می‌خوام بگم مراجعه زیاده. ما یک زمانی خودمون سعی می‌کردیم کیس پیدا کنیم. الان کیس‌ها ما رو پیدا می‌کنن. دوستان به هم معرفی می‌کنن.
  • خیلی وحشتناکه. خیلی خب!
  • نه، وحشتناک نیست.
  • چرا آقا ... وحشتناکه. یعنی این ...
  • آقا همه راضی‌ان .... اونایی که  
  • نگین این حرف رو
  • وی آی پی‌ها یک زونکنه. شما اسمت چی بود؟ آقا امیرحسین اگه اون زونکن قرمزه رو بدی.
  • زونکنش هم قرمزه.
  • آره دیگه. بیا خودتون می‌خواین ورق بزنید.
  • ببخشید میدین من هم ببینم
  • بیا
  • شما هم جدی خواستین یک کیسی رو بردارین. یعنی دفعه اول همه مهمون من. خیلی به ظاهرتون نمی‎خوره، ولی ...
  • خوب مشتری جذب می‌کنین ها
  • دیگه کارمون دیگه .... از قالب کردن ماشین به مردم که راحت‌تره
  • سن 38، قد 172
  • انتخاب کردی؟ کدش چند بود؟
  • 0211124
  • عالی، ان‌شاءالله که چرخش براتون بچرخه. دو تا بیزینس رو با هم قاطی می‌کنیم. خانم داریم کم کارکرد، بدنه76، ولی موتور 84.
  • آقا تعریف شما رو زیاد شنیده بودیم ولی واقعا الان ما شیفته شما شدیم. من احتمالا دفعه بعد خودتون رو بخوام.
  •  
  • برو ببینم چه می‌کنی.
  • این یک دکمه آن و آف داره، همون دکمه که گرده. الان هم داره ضبط می‌کنه.
  •  
  • اشتباه نکنی، قطع نکنی تا آخرش بره.
  • نه
  • فقط همون سلام و احوال پرسی رو داشته باشیم کافیه.
  • سلام، احوال پرسی، قطع.
  • بعد دیگه برو، هر زمانی ... ما نیم ساعت پایینیم.
  • ببینم چی کار می‌کنه. بریم آقا؟ کارش طول می‌کشه. تو راحت باش.
  •  
  • سلام امیرحسینم
  • برو به امید خدا ... یا علی ... خاکت بلند نشه ها.
  • {موسیقی}
  • آقا! همون جور که دیدین، امیرحسین دیروز رفت رستوران. دیگه نیاز نیست غذاش رو خودش درست بکنه. بچه‌مون اولین باره که رفته رستوران. ولی از رستوران اومد، نمی‌دونم چرا دیگه جواب ما رو نداد. یعنی تا شب که دیگه تلفن ما رو جواب نداد و الان هم گفته که نمیام جلو دوربین تعریف بکنم این ماجرا رو.
  • سلام بر امیرحسین رستوران برو .... دیگه از امروز قاطی مرغ‌هایی ها! از امروز شما از اون آدم‌هایی حساب میشی که پیتزا خوردی. تو هم ایتالیا دوست داشتی دیگه، رفتی پیتزا ایتالیایی قارچ و گوشت؟ نوش جونت داداش، بهت می‌رسه. حالا ما که کاری نداریم. دیگه ما رو تحویل نمی‌گیری. از دیشب ... چرا تا دیشب تماس ما رو پاسخ نمیدادی؟ یک رستوران رفتی دیگه.
  • بابا حالم بد شد خیلی، از دیشب ...
  • ها، انقد پیتزا خوردی حالت بد شد. بالا آوردی، آره؟
  • نه بابا همش، طرف هم خودش معذب شد دیگه .... ببین. من همون اول که رفتم تو طرفت همون نرفته روسریشو درآورد. من فکر کردم از این مذهبیاس.
  • خب مگه بده؟
  • بابا خیلی یه جوری بود من اصلا خیلی معذب شدم.
  • خب اولش معذب شدی، بعدش چی؟
  • بعدش هم سریع گفت پول بده. آخه یعنی چی پول بده ...
  • شما وقتی میری پیتزا می‌خوری باید اول پول رو حساب کنی. اگر پیتزات رو بخوری، در بری چی؟ اگه پیتزات رو بخوری، خوشت نیاد، بزنی زیر ماجرا چی؟
  • آهان، بعد خودش هم گفت تو چرا اینجوری‌ای؟ من گفتم نمی‌دونم، یه جوریم. همه‌اش می‌ترسیدم.
  • حالا تهش رو بگو، پیتزا رو خوردی یا نخوردی؟
  • نه دیگه، اون بنده خدا که دید من معذبم، خودش هم معذب شد دیگه.
  • امیرحسین! اوسکولم کردی امیر؟
  • خداحافظی کردم اومدم دیگه، چیکار کنم؟
  • امیرحسین، واقعا هیچ کاری نکردی؟
  • نه دیگه، میگم ....
  • حاجی این هیچکاری نکرده .... حاجی هیچکاری نکرده
  • پس چرا جواب نمی‌داده؟
  • نمی‌دونم
  • میگه رفتم اونجا و معذب بودم و پول می‌خواست.
  • نکرده هیچکاری نکرده
  • بچه‌ها من امیرحسین رو میشناسم. امیرحسین رو این مدت فهمیدیم دروغ نمیگه.
  •  
  • مستند رل زدن
  •  
  • بخصوص جمعه ها می‌اومدیم با هم. جمعه از صبح زود تا شب.
  • تا شب
  • آره تا شب
  • دوتایی؟
  • آره دوتایی خوش می‌گذشت، خیلی خوش می‌گذشت.
  • چیکار می‌کردین؟
  • می‌رفتیم بالا صعود می‌کردیم صفا می‌کردیم
  • یک جای خلوت
  • آره جای خلوت ها می‌رفتیم
  • من فکر می‎کردم تو بَبو بودی
  • نه بابا بالاخره یواش یواش
  • دهنت سرویس دیگه
  • خلاصه که معمولا جمعه‌ها با هم قبلش، شب قرار می‌ذاشتیم که کجا وایسیم و اینها
  • کوهنورد بود؟
  • آره خیلی حرفه‌ای مثلا کوه می‌رفت، پایه کوه نوردی بود.
  • بحث تون خیلی جدی بوده؟
  • آره
  • یعنی ازدواج و این داستانا دیگه؟
  • حالا بالاخره قرار بود درسمون تموم بشه بعدش؟
  • خب چی شد که نشد؟
  • میگم همین‌طور که گفتم نخواست دیگه، میگم دلش با من نبود. من حس می‌کنم اینه.
  • ببین تو رتبه700 کنکوری. الان داری فیزیک می‌خونی تو دانشگاه تهران.
  •  اونم 857 بود.
  • آها از رتبه‌ای؟
  • از لحاظ رتبه باشه. اونم درسش خوب بود. میگم دلش نبود، خودش می‌گفت. این طوری که می‌گفت عاشق نبودم، نمیدونم چی. ولی خب روزهای اول می‌اومد گریه می‌کرد پیش من که، این حرفا رو با گریه به من زد که ...
  • یعنی تو اون هدف ذهنی‌اش انگار نبودی، اون پسر ذهنی‌اش نبودی.
  • آفرین
  • به نظرت الان زنگ بزنی بهش چی میگه بهت؟
  • قطع می‌کنه دیگه. من که بلاکم، تو بلک لیستم تو همه جا
  • نه بابا
  • آره تلفن، واتساپ، اسکایپ، تلگرام هرچی باشه.
  • انقدر رفتی مزاحم شدی؟
  • دیگه انقدر زنگ می‌زدم بهش و اینا، اونم اوایل قطع می‎کرد، بعد زد بلک لیست دیگه.
  • بزن ببینیم بلاکی شاید شانس ما از بلاک دراومده باشی؟
  • بزار بزنم می‌زارم رو ایفنم خودت گوش کنی.
  • ها بوق خورد... قطع کرد.
  • خب چیکار کنیم؟ من زنگ بزنم؟
  • ببین آقایون رو معمولا راحت نیست باهاشون.
  • بابا تو میگی تنوع طلب، آقایون رو چجوری راحت نیست؟
  • ببین با آقایون حرف میزنه، ولی تلفن‌ چون چیز شخصیه زیاد با هرکسی رو جواب نمیده. باید طرف و بشناسه.
  • یعنی خانم باشه اوکیه؟
  • آره خانم باشه، باهاش گرمم می‌گیره.
  • بله خانم یلدا با دوستاشون اینجا کمپ زده بودن شانس شما، بعد قبول کرد. واقعا دمتون گرم.
  • الان باید چی بگم؟ نمی‌دونم چی بگم؟
  • من به نظرم خبر مرگت رو بدیم بهش.
  • این چه ذوقی میکنه پیشواز اون رو
  • جواب نمیده که.
  • این رو برای من گذاشته بود. نبود. نداشت این پیشواز رو.
  • جواب نمیده
  • کوه، تو کوهه .... تازه برگشته خونه
  •  
  •  
  • از اون جایی که امیرحسین در مرحله قبلی موفق نشد، الان می‌خوایم بفرستیمش توی یک موقعیت جدید. ولی خب، با این تیپ من مرد هم کنارش هیچ حس خوبی ندارم. پس آوردیمش اینجا، یک مرکز تخصصی تا امیرحسین رو بکوبیم و از نو یک امیرحسین جدید تحویل بدیم ...
  • پاشو
  • این امیرحسینیه که فعلا شما میبینین
  • بچرخ
  • چرا مشکی پوشیدی؟
  • رفیقم امروز ظهر مراسم داشت، دیگه گفتم برم دیگه، چیکار کنم رفیقه.
  • می‌خوایم بکوبیمش از نو
  • الان چند درصدی؟
  • 20 درصد بابا، الان ظهر مراسم بودم.
  • تو این مرحله اول، قرار اول مهمترین چیز اینه که ما بتونیم اعتماد خانم‌ها رو جلب کنیم. کاری که اکثر آقایون نمی‎کنن و متاسفانه خانم‌ها ازشون دور میشن.
  • و همیشه هم می‌خوان سریع برن سر اصل مطلب.
  • اصلا مشکل ما هم همینه برای همین ما....
  • مشکله ما همینه ها ...
  • نکنین این کارو
  • آبرو ما رو هم می‌بره
  • ما نمی‌خوایم یک تیپ خیلی اسپرت بزنیم. از اونور هم خیلی کلاسیک. یک تیپ خیلی ملو و کژوال، که معمولا خانم‎ها دوست دارن. ریسک رو کم می‌کنه.
  • یعنی تیپ میتونه اونقد تاثیر داشته باشه تو اعتماد کردن طرف مقابل؟
  • هم تیپ و هم رنگی که ما می‌پوشیم
  • رنگ چرا؟
  • رنگ هم خب به خاطر اینکه رنگ‌های سفید و روشن معمولا خالصانه‌ترن.
  •  
  • برای اینکه یک عکس خوب بشه نصف قضیه برمی‌گرده به عکاس و نصفه قضیه برمی‌گرده به سوژه. حالا یکی از مسائلی که تو عکاسی هست بادی و اون استایل طرفه که ایشون نسبت به شما ....
  • یعنی من بهترم دیگه، خوش عکس ترم.
  • البته بادی شما که هیچی کلا از کادر خارجه ولی ...
  • خانم، قطعا عکس‌های من عکس‌های بهتریه درسته؟
  • نه ایشون یک مقداری لاغرتره، که البته من شنیدم پسرای لاغر بیشتر مورد پسند خانم‌ها‌اند.
  • این استایل دختر پسند هست؟ شما به عنوان یک خانم
  • من چی بگم؟
  • آخه امیرحسین رو می‌خوایم ببریم سرقرار. ببینیم خانمه میپسنده یا نه. نمی‌دونیم هم طرف کیه.
  • امیرحسین چرا انقدر حالت بده؟
  • راحتم
  • امیرحسین رو میپسندن؟
  • شاید
  • چرا شاید نه؟
  • یک مقدار استرس داره. انگار یک مقدار اعتماد به نفسش پایینه. دختر از پسرهای مغرور و جذاب خوششون میاد.
  •  
  • مستند این رل
  •  
  • خوب بوده تیپت
  • آره دیگه هرچی اون می‎خواست می‌پوشیدم
  • آدمت کرده بود
  • چی شد یهو انقدر بَبو گلابی شدی؟
  • این برنامه کاملا دخترانه رو دیدین مژده لواسانی؟
  • خانم مژده لواسانی.
  • داشتیم یه روز می‌رفتیم درکه خب، میدون تجریش. بعد یک زوجی بودن اونجا گفتن یه دقیقه بیا و اینا. من گفتم بیخیال، بعد شقایق گفت بیا بیا مثلا بریم، اینا گناه دارن.
  • مژده لواسانی: یک بخشی از همون گپ و گفت‌های با دخترا و پسرا داریم. ببینیم زود برگردیم.
  • شقایق در برنامه: آره ... در اصل سفیده ... چون خیلی خوبه .... بیشتر خود ساخته باشه، کارهاش خودش انجام بده.
  •  
  • شما برای اینکه بتونین ایمپرشن رو ببرین بالا، باید ببینین کلاینت شما، یعنی مشتری شما.
  • انگار مثلا یه مغازه اس دیگه؟
  • دقیقا. شما باید بدونین که مشتری شما کیه، که ویترین تو بر اساس نیاز اون ببندین. متناسب با اون ببندین. حالا شما بگید دنبال چی هستید توی پیجتون، که نسبت به اون بگیم چه جنسی.
  • بعد شما مثلا جنس‎های بنجل هم می‌تونین چیز کنین؟
  • حالا ... کار دیجیتال مارکتینگ تقریبا همین میشه دیگه. همینه.
  • آره یعنی جنس بنجله همش؟
  • همش نه، ولی خب خیلی‌ها با این وسیله به نون و نوایی رسیدن.
  • مشتریمون خانم‌هان
  • آقا یه پیشنهادی شما الان صفحه‌ات چند تا فالور داره؟
  • نزدیک 29هزار تا
  • خب شما همین الان یک سلفی باهاش بگیر.
  • با کی؟
  • با همون .... جنس ...
  • اصلا! فالورهام می‎‌ریزه
  • داداشم مجرده، رگباری بریزید پیجش.
  • تا شب دیلیت کنه.
  • چیکار می‌کنی؟
  • اوه اوه
  • ببین کی پیام داده؟
  •  
  • ستاره:
  • سلام حالتون خوبه شما فیزیک دانشگاه تهران می‌خونید؟ یه برادر کوچیک‌تر دارم که الان کلاس یازدهمه.تدریس خصوصی انجام می‌دید؟
  • سلام ممنونم. بله با اجازه شما. اتفاقا تدریس هم می‌کنم.
  • چقدر عالی. می‌تونم بپرسم سال چندم دانشگاهید؟
  • سال آخرم. دیگه داره تموم میشه خداروشکر.
  • خیلی خوشبحالتون
  • چرا خوش به حالم؟
  • هم سال آخرید و هم ...
  • هم؟
  • من چون هیچ وقت نتونستم تو فیزیک موفق باشم، به امثال شما حسودیم میشد.
  • مگه رشته خودتون ریاضی بوده؟ اره ولی
  • متاسفانه کنکور ریاضی دادم، ولی هنر دوست داشتم...خانواده دیگه
  • میفهمم که سخته برای کسی که علاقه نداشته باشه
  • شما به فیزیک علاقه دارید؟
  • خییلی
  • واقعا خوشبحالتوووون
  • دیگه شب و روزم فیزیکه
  • حسودیم شد
  • شمام هنرمندین بالاخره
  • منم به طراحی علاقه داشتم ....داشتم
  • منم به هنر شما حسودیم شد
  • و عکاسی رو هم خیلی دوست دارم
  • چقدر خوب دنبالش نکردین طراحی رو؟ و عکاسی رو؟
  • یه چیزی رو می‌تونم بپرسم. شاید یه ذره شخصی باشه
  • بله خواهش می‌کنم. بعدش بگین طراحی و عکاسی‌تون چی شد؟
  • عکسای تو پیجتون رو دیدم خیلی خوشم اومد. به نظرم همه‌شون درستن... البته جای بهتر شدن داره‌ها...حتما میگم اونو هم
  • لطف دارین. چشماتون درست میبینه.
  • ممنون
  • دیگه راه بهتر شدنش و شما باید بگین. که عکاس حرفه‌ای هستین؟
  • حرفه‌ای که نیستم. اینطوری میگید خجالت می‌کشم. ولی دوست دارم خیلی
  • علاقه‌هه مهمتره واقعا
  • بله واقعا... کاش اونایی که باید میفهمیدن
  • مهارتش به دست میاد. نه؟ ولی فکر کنم بتونید بیرون دانشگاهم دنبال علاقه‌هاتون برید
  • بله. حتما
  • تا حد حرفه‌ایش حتی
  • خیلی دوست دارم. منتها کسی نیست کمکم کنه.
  • اتفاقا الان رفتم عکسای پیج خودتونم دیدم خیلی خوب بودن
  • ممنون
  • دوست عکاس دارین؟
  • نه عکسای شما رو کی گرفته؟ به نظرم خوش سلیقه بوده...البته سوژه‌اش هم...
  • یه جورایی یکی از دوستان. شرمنده میکنین. البته که کلی روی ژست گرفتن کار کردیم باهم
  • ژست‌ها کار خودتونه؟
  • نه راستش
  • و اینکه همیشه اینقدر خوش تیپین؟
  • دوستم باهام کار کرد. به خوش تیپی شما که نه... توخونه هم نه
  • ممنونم
  • الان با شلوارک و تیشرت در خدمتتونم
  • خلاصه که این عکسا برای پسرا خیلی کوتاه مدته. اونایی که همیشه خوشگلن دخترن مثل...
  • اتفاقا آقایون هرچی سنشون میره بالا، جذاب‌تر میشن
  • جدی؟؟؟
  • بله نظر من که اینه...خواهش... چی بگم؟
  • .
  •  
  • این رل
  • .
  • تو این یه هفته، اصن متوجه گذر زمان نمیشم.
  • من همینطور ... چرا اینجوریه؟؟
  • ای جانم ... نمیدونم.
  • الان سه ساعته من دارم با شما چت می‌کنم این حس خوبی بهم میده
  • برای من که از حس خوبم گذشته. عالیه. حالا یه کاری
  • چی؟!؟؟
  • یه عدد از بین 1 تا 7 انتخاب کن.
  • چراااااااااا؟؟؟؟
  • زود باش
  • جاییزه داره؟؟
  • کار دارم ... جایزه‌شم خیلی خوبه
  • خببببب بزااااار فکر کنم
  • یه عدده‌ها ستاره جان
  • شما تا الان 6 تا پست گذاشتین. منم همونو انتخاب می‌کنم ... شیش دیگه شیش تاییاش...
  • {قلب قرمز}... این قلبام مال پرسپولیسه‌ها. فکر بد نکنی
  • خیلی هم عالی از تو چیزی جز اینم انتظار نمیرفت
  • اینیم دیگه
  • حالا جاییزه‌ام چیه؟
  • جایزه‌ت اینه که 6 روز دیگه همو ببینیم
  • OMG
  • به عنوان قرار اول. البته اگه افتخار بدی
  • شما همه چیتون اینقدر خاص و باحاله؟ خیلی دوستش داشتم
  • خاص تر و باحال تر هم میشه، اگه دعوتم و قبول کنی
  • حتما. با کمال میل
  •  
  •  
  • امیرحسین هر چی من بهت گفتم گوش میدی خیلی جدیه قضیه‌ها. می‌خوام واقعا بتونی مخشو بزنی اوکی؟
  • اوکی.
  • امیرحسین من چند روزه دارم روش پارو میزنم جای تو ها.
  • داره میاد، آره دوربینو بگیر.
  • ما رو نبینه. شیشه جلو دودی نیست که رد شد بگو من بیام جلو.
  • اوه اوه، امیرحسین عمرا بتونه مخ این رو بزنه
  • امیرحسین داره سکته می‎کنه
  • امیرحسین با احترام
  • امیرحسین یخ بشکون.
  • میشه یه مقدار خودتونو معرفی کنین
  • همین اول نباید بگی خودتو معرفی کن، بابا من باهاش چت کردم
  • 18 سالمه
  • دانشجوام سال دیگه کنکور ارشد میدم
  • امیر حسین اگه صدای منو داری دستتو بیار بالا
  • اصلا نداره صدای منو
  • چی بگم والا
  • ولی اون شخصیته‌اس که میمونه. میدونید که چی دارم میگم
  • امیرحسین اگه صدای منو داری یه لحظه ساکت شو دستتو بیار بالا
  • اوکی داره، داره.
  • بگو چیزی میل دارین؟
  • اگه چیزی میل دارین من
  • مرسی
  • تعارف می‌کنید؟
  • تو سفارش بده
  • بگو گارسونو صدا کن
  • گارسونو صدا کن سفارشتو بده تو
  • نوشیدنی خوبی هرچی دوست دارین بگین
  • بگو گارسون صدا کن بگو گارسون
  • آقا تشریف میارید یه لحظه
  • بگو گارسون با کلاس‌تره
  • شما هرچی میل دارید بفرمایید
  • مثلا من والیبال کارم
  • اوه سیگارم روشن کرد چه لاتیه.
  • امیرحسین دختره بدش اومده. ازش یه نخ سیگار بگیر بکش.
  • شما درونگرا هستید کمتر صحبت می‌کنید، ترجیح میدید ازتون حرف بکشن.
  • گارسون اومد
  • مرسی
  • بحث رو همین الان عوض کن یه سیگار بگیر توروخدا یک سیگار ازش بگیر همین الان ... همین الان همین الان.
  • شما سیگار دارید؟
  • آها
  • سیگار می‌خواید؟
  • شبیهش شو که بتونی
  • من البته مارلبرو میکشم خب
  • چی میکشی؟ مارلبرو...
  •  بلد نیست روشن کنه
  • دختره فهمید بلد نیست گفت بده من روشن کنم
  • Thanks a lot
  • ببینم چجوریه فعلا
  • میگه من مارلبرو می‌کشیدم بعد میگه ببینم چجوریه فعلا...دهنت سرویس
  • دیگه چی تعریف کنید چه‌جوری شد؟
  • درمورد والیبال ورزش اینا گفتید اهلش نیستیدها؟
  • نه
  • اصلا
  • دختره کلافه شده
  • سینما. مثلا من خودم هیچکاک می‌بینم ... فینچر دیدین دیگه؟ فینچر ندیدین. شما فیلم خارجی ندیدین .... ولی تارانتینو خیلی خوبه‌ها. اگه دوست داشتید حتما ببینید. دیگه کریستوفر نولان رو که می‌شناسین.
  • بحث دیگه‌ای نیست راجع بهش بکنیم
  • بدش اومد از سینما
  • چیه علاقه‌تون؟ در مورد علاقه‌هاتون بگید.
  • دختره می‎خواد بره ماسکشم برداشت.
  • بهش بگو تو چقدر خوشگلی. بگو، همین طور صریح. بگو خانم شما چه‌قدر خوشگلین.
  • چه موهای خوشگلی دارین، رنگ بلوند رنگ مورد علاقه منه.
  • این موهاش مشکیه، نباید اینجوری بگی.
  • بگو نه مشکی ... مشکی دوست دارم.
  • ببین این می‎خواد بره بهش پیشنهاد بده که ...
  • باید همش بزنی.
  • ما دیگه خیلی خاکی‌ایم داداش.
  • دختره بهش گفت موهیتو رو اول باید هم بزنی. بعد گفت ما خیلی خاکی ایم داداش
  • داداش داداش...
  • صدامون رفت. صدای امیرحسین قطع شد.
  • اونایی که می‎خوان رل بشن چی باید بگن
  • نمی‎دونم
  • کاری نداری
  • مراقب خودت باش
  • نه خداحافظ
  • بگو بهت پیام میدم
  • پاشو برو دنبالش برو
  • صداش کن بگو پیام میدم بهتون
  • بهت پیام میدم
  • باش خداحافظ
  • برو تو.
  • مغز من خوردی اه بابا نمی‎ذاری تمرکز کنم.
  •  
  •  
  • ببین سیگار وقتی بلد نیستی میتونی اینجوری بهش بگی: بگو من سیگاری نیستم ولی دوست دارم الان با تو سیگار بکشم، میشه یه سیگار برای من روشن کنی؟
  • نه دیگه اونا رو دیگه بلد نیستم
  • بعد میگی من مارلبرو می‌کشم. بعد به این فکر نمی‌‎کنی نمی‎تونی سیگار روشن بکنی مارلبرو بکش
  • دیگه خو چیکار کنم دیگه، دیگه همین‌قدر تباه بودم دیگه.
  • عیب نداره به نظر من ...
  • من فقط سعی کردم ...
  • یه تجربه خوب بود.
  •  
  • ببین تو دنبال چی‌ای؟
  • یعنی چی؟
  • خب ما این همه فیلم و مستند و اینا. تو دنبال چی‌ای؟
  • یه کیسی موردی پیدا کنیم دیگه
  • میگم این اسکول‌مون کرده شما نمی‌فهمید. میگم دنبال چی‌ای؟ میگه واسم کیس جور کنین.
  • خب همین بود دیگه، مگه غیر از این بود.
  • آقا تو دنبال ازدواجی یا دوست دختر؟
  • قطعا ازدواج.
  • خب میگم اسکول‌مون کردی، میگی نه.
  • تو اگر دنبال ازدواجی، اون خانمه رو هم نمی‌پسندیدی، پس چرا گفتی بریم قرار؟
  • خب باید طرف رو ببینم اول، باید برم طرف رو ببینم. چه‌طوریه. به من میخوره؟ نمی‌خوره؟ تیپش بهم نمی‌خورد.
  • یعنی الان یه خانم مذهبی به تو می‌خوره؟
  • طبیعتا بله.
  • ببین با کدوم شهید ارتباط قلبس می‌گیری. بخواه قطعا بهت میدن. قطعا بهت میدن.
  • خب مهم این که چی جوری بخوایم دیگه؟
  • بگو آقا مهر منو تو دل یه دختر مذهبی که می‌تونه منو خوشبخت کنه بنداز، که منو قبول کنه ... چون فقط با معجزه است که می‌تونه یه نفر تو رو قبول کنه .... قطعا هیچ‌کس تو رو قبول نمی‌کنه.
  • آقا یه سوال دارم، کسی که دلش درگیر باشه می‌تونه اصلا دنبال کس دیگه بره؟ یعنی اصلا درگیر یه نفر دیگه باشه، میشه؟ خب الان دلم، ذهنم درگیره. درگیر یه نفر دیگه است، چی کار کنم؟
  • نه اسکول‌مون کرده
  • نه واقعا اسکول نکردم .... خب میگم بالاخره یه نفر بوده که فقط دلم، قلبش با اون میزده و اینا
  • چون ما خودمون مثلا بیرونم بودیم کسی زنگ می‌زد معمولا جواب می‌داد. من خودم بهش می‌گفتم جواب بده.
  • طرف میدونه زید داره، زیده روش غیرتیه. بعد این هنوز اونو می‌خواد.
  • لج میکنه‌ها. خیلی لجبازه. جواب نمیده، لج کرده ... وقتی یه چیز میگه باید همون بشه، اصلا غیر ممکنه.
  • آقا یکی اینو از برق بکشه
  • .... همه‌اش داری تحلیل ارائه میدی
  • {دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد}
  • میگم باید اون چیزی که میگی باید بشه. حتی این کار رو هم میکنه.
  • خاموش کرد
  • آره
  • من کاری به خاموش کردن این ندارم، کامنت‌های این داره منو اذیت می‌کنه ... خیلی کامنت‌های خوبی میاد.
  • بعدی‌اش اینه: هر وقت گوشی رو خاموش میکنه، حتما بعدش یک آب پرتقال می‌خوره.
  • من می‌شناسم. هر موقع گوشی‌اش رو خاموش می‌کنه، گوشی‌اش رو میذاره کنار.
  •  
  • مستند in rell
  •  
  • اینجا کجاست؟ جاییه که باید غذات رو پیدا بکنی، اگه غذاتو پیدا نکنی چی میشه؟
  • چی میشه؟
  • غذاتو باید خودت درست بکنی، اگه اینجا دست خالی برگردی، امشب چی میشه؟
  • چی میشه؟
  • سرکارت با زایتسفه دیگه.
  • {قهقهه}
  • ببین ما با دوربین دنبالت میایم. ریکورد هم پیش خودته، ما هم داریم صدا رو می‌شنویم. هاچ.اف. ات هم مخفیه، پس چی؟ اصلا تابلو نکن که ما همراهتیم.
  • اوکی
  • خواهش می‌کنم ازت.
  • نه دیگه
  • برنگردی دوربین رو نگاه کنی!
  • نه خودم میرم جلو فقط
  • برو ببینم چیکار می‌کنی.
  • برم یعنی؟
  •  
  •  
  • سلام، وقت‌تون بخیر. من اومدم اینجا قطعه شهدا. قصد ازدواج دارم خواستم بدونم نظرتون چیه؟
  • با مسئول اینجا می‌خواین صحبت کنین
  • مسئول اینجا کیه؟
  •  من اومدم اینجا قطعه شهدا توسل کردم می‌خوام ازدواج کنم، خواستم ببینم نظرتون چیه؟
  • نامزد دارم
  • نامزد دارید؟ همه‌تون نامزد دارید؟
  • سلام خانم ببخشید من اومدم اینجا، بعد قصد ازدواج دارم می‎خواستم ببینم شما نظرتون چیه؟
  • ما همه نامزد داریم
  • نامزد دارید؟
  • بله
  • ببخشید
  • خانم‌ها عذر می‎خوام ببخشید .... خانم ... ببخشید ... سلام
  • سلام
  • من اومدم اینجا قطعه شهدا توسل کردم، من می‎خوام ازدواج کنم، خواستم ببینم نظرتون چیه؟
  • زنده باشید ما تو شُرفیم.
  • ها ... در شرف ... همه اینجا نامزد دارن
  • ... من می‏خوام ازدواج کنم خواستم ببینم نظرتون چیه؟
  • خانم متاهل هستین؟حداقل یه جوابی بدید
  • رفتی به دختره میگی من می‎خوام باهاتون ازدواج کنم، منم باشم میگم نه
  • بچهها گفتن همین رو بگو
  • بچه‎ها بیخود کردن ... اول تو باید بری باهاش صحبت بکنی، حرف بزنی، شماره رو بگیری بیای ... همون اول نمیگن می‎خوام ازدواج کنم، اونم میگه نه.
  •  
  • این کار میبره باید باهاش تمرین کنم.
  •  
  •  
  • یه سوال ازتون دارم .... این‌که الان فکر کنید که من طبیعتاً شما رو نمی‌شناسم دیگه. به من یه پیش زمینه‎ای دادن که قراره با شما صحبت کنم. می‎خوام خودتون رو به من معرفی کنید. یعنی یک پیش زمینه‎ای برای من بسازید، یک رزومه‎ای داشته باشم ازتون.
  • من امیرحسینم، دانشجو فیزیک تهرانم ... تموم شد.
  • همین؟
  • علاقهمند به فیزیکم ... چیز دیگه‎ای نمی‌دونم
  • خب یعنی اگه شما بخواین خودتون رو معرفی کنین، به همین سه تا جمله بسنده می‌کنین، درسته؟
  • دیگه نام پدر، شماره شناسنامه، کدملی ... کد ملی نه حالا، ولی نام پدر ....
  • یعنی فکر می‌کنین این‌ها برای طرف مقابل‌تون مهم باشه
  • .
  • .
  • .
  • من معمولا شخصیت آدم‎ها برام مهمه بیشتر، تا ظاهرشون. اصلا ظاهرشون برام اهمیت نداره. اصلا هرچی باشه، میدونه. بعد دیگه گفتم ... بعد کلا ...
  • نمی‌دونم
  • نمی‌دونی
  •  
  • بهت نگفتم حتی طرف سیاه سوخته این‌ها هم باشه برام مهم نیست، یعنی نژاد پرست نیستم.
  • نوچ نگفتی.
  • منظورم این‌که شخصیت طرف برام مهمه دیگه، همین
  • خب چرا براتون مهم نیست؟
  • همین چیزایی که گفتم؟
  • آره
  • ظاهره دیگه، ظاهر که دست خودشون نیست. شخصیت ساختنیه ولی اون ...
  • آهان ... یعنی شما اگه چهره خوبی داشته باشه خوشحال هم نمی‌شید؟
  • این یه آپشنه ... اگه زیبایی داشته باشه آپشنه، اگه نداشته باشه مهم نیست.
  • میدونین می‎خوام به چی برسم؟ می‎خوام بدونم چیزی تو خودتون می‌بینید که مثلا من چون چهره‎ام این طوریه، به خاطر همین این رو در خودم نمیبینم که بخوام با یک آدمی با یک چهره خوب باشم. برای همین به بهانه این که دوست ندارم و برام مهم نیست و شخصیت مهم‌تره، میام دست میزارم رو اون گزینه
  • چه حرفی
  • به نظر من هم خوبه، آدم رو شخصیتش باید ... ظاهر حالا زیاد همچین اونقدرمهم نیست، اونقدری که به اندازه شخصیت ...
  • دارید دروغ می‌گید.
  • برای من این طوریه
  • دارید مستقیم دروغ می‌گید ... من دارم از زبان بدن‌‌تون می‌فهمم این رو ...
  • من دروغ نمیگم، من هیچ وقت تو عمرم دروغ نگفتم.
  • من از زبان بدن‌تون این رو می‌فهمم. اون لبخندی که دارید می‌زنید، گوشه پلک‌تون که داره می‌پره، حرکات دستاتون همه این‌ها به من این رو می‌رسونه که شما دارین با عدم صداقت با من صحبت می‎کنید و الان استرس گرفتید، درسته؟
  • نه
  • چه‌قدر صادقانه دروغ میگن.
  •  
  •  
  • ببخشید یک لحظه
  • جانم
  • اجازه هست من بشینم
  • نه قطعا .... چه دلیلی داره شما بشینید؟
  • یک دقیقه اگه اجازه هست من بشینم.
  • بابت چه موضوعی؟
  • حالا خدمت‌تون عرض می‌کنم، اگه اجازه بدید
  • آقا برید مزاحم نشید ...
  • در مورد این‌جا یک سوالی داشتم
  • آقا برید مزاحم نشید ...
  • در مورد این‌جا یک سوالی داشتم
  • سوالتون رو برین از اون مسئول بپرسین ... آقا ... این آقا مزاحم من شدن ... آقا برین جای دیگه، لطفا
  • یه سواله ...
  • آقا لطفا خفه شو دیگه
  • اجازه هستش ....
  • حتما باید جیغ بزنم؟ جیغ میزنما!
  • خانم یه دقیقه وایسا بذار حرفمو بزنم
  • خانم خانم نکن با دستم با من صحبت نکن
  • کات! آقا کات! چه وضعشه؟ چرا این جوری حرف می‌زنی؟
  • والا ... میبینی
  • اصلا چرا این جوری شروع کردی؟
  • بگم ببخشید گفتم دیگه.
  • خب وقتی اجازه نمیده، چرا انقدر اصرار می‎کنی؟
  • اصرار نکردم، گفتم اجازه می‌دید ...
  • بعد چرا به حالت خم شده میرین سمتشون؟ مگه پیرمردین؟ مگه قرار نشد صاف بایستید
  • من با این ریش و پشمم خوشم نیومد ازت.
  • برید روبه‌روشون ... نه از پشت، اجازه هست بشینم؟ از پشت‌شون اصلا چه‌جوری شما رو ببینه، اصلا کی هستی؟ چه‌جوری داری باهاش صحبت می‎کنی، باید بیای قشنگ جلوش، بعد بگی که سلام، حالتون خوبه؟
  • سلام ... حال شما چه‌طوره؟
  • دستات رو محکم بگیر و ازشون استفاده کن، شل نباش ... این‌طوری این‌طوری نکن دستات رو. محکم باش مثل یک مرد
  • حله، حله ... الان مثل یک زن بودم؟
  • الان تغییر کردی؟ محکم باش دستات رو جدی بگیر. این حرکت احساس اطمینان میده به طرف مقابلت ... بگو سلام
  • سلام
  • نه این حرکت ...
  • میدونم سلام
  • نه ... وااااای
  • یک چیزی داریم به اسم «سکشوال هرسمنت sexual harassment»،  شما وقتی این رو داشته باشید، یعنی نگاه بدی به طرف مقابلت داری، مثل همون هیز بودن خودمون میشه. میدونی که این حرکتی که الان داری خیلی حرکت چندشیه؟
  • خیلی
  • چی کار کنم؟
  • نمی‌دونم واقعا چی بگم ...  واقعا عصبی شدم ...
  • میگم اگر کسی بهم بگه چندشه ... مثلا طبیعتا اگه همسرم بهم بگه چندشت میشه، خب من  رفتارم رو عوض می‎کنم، دیگه تعصب نداره
  • میدونی مشکل چیه؟ این‌که تو همسری رو پیدا نمی‎کنی اصلا،
  • که بخواد بهت بگه چندش ...
  •  
  •  
  • بله
  • سلام خانم شقایق خوبین؟
  • ممنون
  • من دکتر بافقی هستم، روانشناس هستم و عرضم به خدمت شما بیمار من آقای امیرحسین گویا دوست شما بوده یه مدت درسته؟
  • من دیگه نمی‎خوام با ایشون باشم،
  • دوست نبودیم
  • من دیگه نمی‌خوام با ایشون باشم، بدم میاد
  • آخه امیرحسین واقعا حالش خوب نیست
  • ببخشید ... بله، ببخشید، من دیگه نمی‎خوام
  • یعنی دیگه واقعا نمی‎خواین باهاش باشین؟
  • ببخشید ببخشید خداحافظ
  • ممنون
  • خب نمیخواد دیگه
  • زنگ بزنیم
  • نه دیگه آخه وقتی جوابت رو نمیده چرا دوباره زنگ بزنیم؟
  • چرا زود قطع کردی؟
  • قطع کرد
  • گفت من نمی‏خوام با تو باشم ... تمومش کن دیگه نمی‌خواد.
  •  
  • 2هفته بعد
  • ببخشید خانم سلام، وقت‌تون بخیر. من حقیقتش می‏خواستم ببینم شما چه‌جوری با شهدا ارتباط می‎گیرین؟ من حقیقتش زیاد نمی‎تونم باهاشون ارتباط بگیرم
  • نمی‏تونین باهاشون ارتباط بگیرین!
  • آره نمی‎دونم، شما خودتون رفیق شهید دارین؟
  • خب خیلی آره
  • خب چه‌جوری ارتباط می‌گیرین باهاش، چه جوری یه خواسته‎ای رو ازش می‌گیرین؟ .... عذر می‎خوام چند سالتونه؟ ببخشید، از خانم‌ها نمیشه سنشون رو پرسید، خب ولی ...
  • چرا؟
  • همین طوری
  • خب اهمیتی نداره.
  • خب حالا هر جور خودتون می‌دونین، می‎خواین بگین، می‎خواین نگین
  • نه اصلا مهم نیست.
  • بله
  • معمولا چه دعایی می‎خونن سر قبر شهدا؟
  • زیارت‎نامه شهدا می‎خونن، من خودم داشتم زیارت‌نامه می‎خوندم مثلا.
  • ببینین مثلا من با شهید آوینی خیلی ارتباط دارم چون شهید، یعنی، خیلی شهید به روزی بوده ... یه مدت اصلا سیگار می‎کشیده
  • چون سیگار می‎کشیده بهش میگین؟
  • نه کلا آدم خیلی به روزی بوده و کلا فکرش خیلی فکر نویی بوده نسبت به دیگر شهدا نظر منه
  • موافقم
  • ولی کلا می‎خوام ببینم که، مثلا من خودم رفتم سر قبر یکی‌شون نشستم، نمیدونم، حالا به شما بگم بگین چقدر درسته؟
  • سرقبر
  • یکی از همین شهدا
  • نه، همین لفظ قبر درست نیست باید بگیم مزار شهدا
  • آهان سر مزار شهدا
  • 20 دقیقه بعد، متاسفانه باتری وویس رکوردر تمام شدJ
  • شماره تماس به من بدین که اگه سوالی داشتم درباره شهدا ازتون بپرسم
  • اگه چیزی بشه
  • من می‎خوام الان برم
  • اگه اعتماد دارین اگر لطف بفرمایین من ممنون می‎شم
  • باشه
  • بفرمایین
  •  
  •  
  • 7هفته بعد
  • به به شاه‌دوماد چه‌طوری؟
  • سلام
  • ما منتظریم زنگ بزنی واسه عقد دعوت‌مون کنی. خبری ازت نشد
  • نه بابا ... نه بابا ... از این خبرا نیست، اصلا تا وارد مسئله ازدواج شدیم اصلا همه چی بهم خورد کلا.
  • شوخی نکن
  • والا اصلا آقا دختره خوشش اومده بود، منم خب ...
  • آره یادمه با همدیگه خیلی خوب بودید که ...
  • آره میگم وارد شب بله برون که شدیم، پدره گفت نمی‌دونم پسره خونه داره؟ کجاست؟ چند متره؟ نمی‎دونم جهیزیه چه‌جوری می‎خواین بکنین و نمی‏دونم فلان چیز رو بخرین و نمی‎دونم پسره ماه عسل کجا می‎خواد دختر منو ببره؟ اصلا از این جور حرفا. اصلا همش بحث مادیات و پول و نمی‎دونم این چیزا بود. اصلا من نمی‌فهمم ...
  • خب بعد دختره مقاومت نکرد جلو خانواده‌اش؟ 
  • نه دیگه دختره هم خب ... پدر منم عصبی شد، دختره هم خیلی دید داره چیز میشه رفت تو اتاقش.
  • یعنی کلا نشد؟ الان کلا بهم زدید؟ کلا دیگه با دختره هیچ ارتباطی نداری؟
  • نه دیگه، طرف گفت که این‌ها رو باید بگیری، اصلا جدا از مهریه رو خونه فوکوس داشتن جدا از اون می‌گفت شما مثلا می‎خواین بعد از ازدواج دختره من چه‌جوری باهات زندگی کنه؟ وضعت رو چه‌جوری می‌گذرونی؟ نمی‌دونم این جوری ... اصلا همه‌اش مادیات، خب پدر منم عصبی شد دیگه کلا ...
  • ای بابا
  • آره بهم زدیم
  • من زنگ زده بودم خبر خوب ازت بگیرم واسه آخر مستندمون.
  • نه دیگه انگاری که مثلا وارد مسئله ازدواج...
  • به نظرم اصلا استفاده نکنیم این رو واسه ته مستند
  • این‌ها اصلا کلا انگار بخوان با طرف دوست بشی، براشون انگار خیلی راحت‌تره تا بخوای ازدواج کنی و این‌ها
  • آره یه وضعیت عجیبی شده جامعه، یعنی تو بخوای مثلاً با طرف ازدواج بکنی کلی سنگ میندازن جلو پات، ولی با همون دختره میتونی راحت دوست باشی.
  • من الان بلدم فقط راحت برم مخ بزنم، ولی
  • بله خودم یادت دادم
  • ... بخوام ازدواج کنم اصلا نمیشه، یعنی نمی‌تونم ازدواج کنم.
  • من تا حالا هیچی بهت نگفتم، می‎گفتی می‎خوام ازدواج کنم، من گفتم باشه، ولی تو خودت بلدی یه زندگی رو جمع کنی؟ بلدی پول در بیاری؟ یا تو زندگی تکیه گاه باشی؟ بلد نیستی ... ببین تو برو همون مخت رو بزن ... ازدواج مردونگی می‎خواد ...

 

 

 

نقد مستند :

1 - یکی از نقاط ضعف مستند، نگاه بسیار جنسی به ازدواج است، مردان به موجوداتی تشبیه می‌کند که به هر شیوه دنبال سیرکردن خود و گول زدن دختران هستند، این مسئله حتی تا حدودی به «ضدزن» بودن می‌انجامد.

2 - مستندساز، انتها را باز گذاشته است و باید منتظر ساخت سری های بعد آن بود، به همین خاطر میتوان انتظار داشت که نقاط ضعف قسمت اول در قسمت های بعد برطرف گردد.

 

 

 

دانلود رایگان مستد این رل

 

 

https://bit.ly/3lfk0zc

 

برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید