مستند آسوده بخواب کوروش ، روایتی پنهان و فراموش شده از واگذاری ننگ آور بحرین به آل خلیفه و ارتباط آن با محمد رضا پهلوی میباشد.
در این مستند که از تصاویر بکر و فیلم های تاریخی کمیاب استفاده شده است ، سعی داشته به دلیل چرایی این تصمیم توسط محمدرضا پهلوی بپردازد.
این مستند در مدت زمان 78 دقیقه به کارگردانی علی فراهانی و حمایت سفیر فیلم در سال 98 به اکران گذاشته شده است.
اسامی برخی از مصاحبه شوندگان : سید حسن امین ، هرمیداس باوند ، پیروز مجتهدزاده ، محمد مهدی عبدخدایی و هوشنگ طالع
مختصری از مستند :
راویان این داستان قصه هایشان را جور دیگری روایت میکنند ، عده ای تراژدی میخوانند ، برخی حماسه سرایی میکنند ، این داستان رازآلود پادشاهی است که کار ناتمام 5 شاه پشت سرگذاشته را به اتمام میرساند ، زخمی که التیام نیافته دوباره سرباز میکند.
روایت اول :
جنگ جهانی دوم 1320 هجری شمسی
جنگ جهانی دنیا را زیر و رو کرده ، حکومت ها یک به یک سقوط میکنند و متولد میشوند ، ایران هم از این قاعده مستثنی نیست ، سیاست مداران مشغول رایزنی درباره سرنوشت این کشورند ، سبقه چند هزار ساله پادشاهی چنین حکم میکند ، همیشه پایان نمایش پادشاهی پدر با نمایش پادشاهی شاهزاده پسر همراه است.
محمدرضا 23 ساله خجالتی را به زور با کالسکه بردند مجلس و ترتیبی دادند که سوگند پادشاهی بخورد ، شاه جوان قسم میخورد که حافظ منافع ملی و تمامیت ارضی کشورش باشد ، کشوری که روسیه و انگلستان سرزمینش را میان خود تقسیم کرده اند. ارتش از هم پاشیده ، خزانه خالی است و مردم قحطی زده از حضور اشغالگران خسته اند، همه تصمیمات مهم کشور را ریش سفیدان میگیرند و کار شاه به پیگیری اخبار و روزنامه ها خلاصه شده ، البته او امیدوار است ، چشمانش به آینده دوخته شده ، روزی که در خیابان ها قدم بزند و مردم همانند ابر قدرت ها تحسینش کنند ، خبر عجیبی رشته خیالش را پاره میکند ، قدرتمندترین افراد دنیا در باغ اتابک تهران مشغول گرفتن عکس یادگاری هستند.
شاه منتظر است تا از مهمان های ناخوانده استقبال کند اما نسبت به محمدرضا اهانت کردند و چرچیل گفت شاه ایران باید پیشش در سفارت انگلستان برود ، شاه به سفارت شوروی میرود ، ایستادن کنار ابرقدرت ها کار دشواری است حتی برای گرفتن عکس یادگاری ، چرچیل از انگلستان ، روزولت از آمریکا و استالین از شوروی ، او با ناراحتی به سفارت رفته اما در بازگشت خوشحال است در آنجا پیش بینی شده بود که شش ماه بعد از پایان جنگ ، ایران را تخلیه کنند و خسارات وارده را جبران کنند.
انگلیسی ها با کمی تأخیر ایران را ترک میکنند اما روس ها بازی در میاورند و حاضر به ترک ایران نیستند ، شاه میداند که روس ها دنبال امتیاز نفت شمال هستند ، آذربایجان شاهد درگیری های شدیدی میشود 80 کامیون سلاح از مرز شوروی وارد ایران میشوند ، هدف جدایی آذربایجان ایران است ، استالین خواب و خیال هایی برای ایران دیده است ، هنرمندان کمونیست برای جذب مردم به میدان میآیند ، رقص و آواز در خیابان های آذربایجان ، کتاب های فارسی زبان را در آتش میسوزانند ، شاه پیام میدهد اگر دستم را ببرند فرمان تجزیه آذربایجان را امضاء نمیکنم و دستور عزیمت ارتش را به سمت آذربایجان را صادر میکند ، بنابراین شاه این روزها به عنوان فاتح آذربایجان محبوب میشود.
در این بین نامه های شکایت اهالی بحرین شاه را به فکر فرو میبرد ، صدها سال پیش خاندان آل خلیفه با کمک استعمارگران بریتانیا بر این مردم فرمانروایی میکنند ، طمع انگلیس با اکتشاف نفت در این سرزمین بیشتر نیز میشود و به همین خاطر املاک شیعیان را به تصرف حکومت در میاورد ، از ورود بحرینی هایی که شناسنامه ایرانی دارند جلوگیری حاصل میشود ، مردم بحرین هرشب به لب ساحل میآیند تا از نیروهای شاه ، اهالی بحرین که اکثراً شیعه هستند را از حکومت آل خلیفه که اهل تسنن هستند ، نجات دهد.
مردم بحرین هر روز اعتراض و راهپیمایی میکنند که باعث ترس آل خلیفه شده است ، شاه در تصمیمی جدید بحرین را استان چهاردهم ایران مینامد ، انگلیس به این تصمیم معترض است ، شیخ بحرین نیز بیکار نمیشیند و با سفر به عربستان به دنبال پیوستن بحرین به اتحادیه اعراب است ، عربستان نیز بحرین را به عنوان منطقه ای غیر ایرانی به رسمیت میشناسد.
رئیس ساواک در جلسه ای محرمانه با محمدرضاشاه نقشه خود را به این صورت عنوان میکند که شاه به همراه بزرگان ساواک و ارتش به بحرین با هواپیما سفر کند تا به حکومت آل خلیفه پایان دهد ، اما شاه جلسه را ترک میکند.....
حاشیه های مستند :
1 - خسرو معتضد کارشناس و تاریخ نگار در مراسم رونمایی از این مستند عنوان کرد : خوشحالم از اینکه امثال این مستند ساخته شد و خیلی از تابو ها شکسته ولی واقعیت ماجرا چیز دیگری است ، بحرین در سال 1820 توسط انگلیس از ایران جدا شد که دوباره در طی پیمان 1334 با بغداد بعد از دوسال به ایران بازگشت و در سال 1336 به عنوان استان چهاردهم اضافه شد ، در نهایت شاه در سال 1349 با بیکفایتی مجدد بحرین را برای همیشه واگذار کرد.
2 - حسین دهباشی ، مستند ساز و پژوهشگر در باب این مستند عنوان کرده است : عنوان و شروع مستند به طرز واضحی قصد تمسخر شاه و جشن های 2500 ساله شاهنشاهی را دارد ، مستند خیلی خلاصه در حدود 5 دقیقه روایت دارد و سایر موضوعات اشاره شده به موضوعات دیگر باعث شده است که داستان اصلی دیر شروع شود که ممکن است مخاطب خسته شود و تماشا را ادامه ندهد ، در بخش هایی مستند دچار تحریف و غیرمنصفانه شده است ، مثلا در هنگامی که هواپیماهای نظامی ایران برای جنگ در ویتنام اعزام میشوند ، و تصویر بعد آن شامل بمباران و عروسک و کفش بچه گانه سوخته ، مخاطب احساس عذاب وجدان میکند و حس میکند که باید برای این جنگ و کشته های آن از مردم ویتنام عذرخواهی کند ، در صورتی که حتی یک پرواز شناسایی با هواپیماهای ایرانی انجام نشده است ، چه برسد به بمباران ، بلکه فقط برای نمایش سیاسی آمریکا این اقدام صورت گرفته است ، در مجموع مستند ساز با استفاده درست از تصاویر آرشیوی کمیاب ، اثری قابل قبول ساخته است.
2 - علی فراهانی ، کارگردان مستند در نشست خبری عنوان کرد : هیچ کدام از مستند سازان ، تا به امروز به این موضوع نپرداخته اند ، از طرفی رسانه های آن زمان با همسویی با شاه ، واگذاری بحرین را بی ارزش جلوه داده اند و میگفتند نفت و الماس بحرین تمام شده است ، پس بهتر که از ایران جدا شد.
نقد مستند :
1 - یکی از نقات قوت مستند ، استفاده از تصاویر بکر واقعی آرشیوی میباشد که سعی کرده است روایتی منصفانه داشته باشد.
2 - مستند ساز با روایت ماجرای آذربایجان و نقش شاه در آزادی آن ، به نوعی تمامی مخاطبان را تا نیمه مستند جذب کند ، و بعد از جذب از نیمه دوم مستند با بیان مقاصد و اهداف مستند ، به نوعی خوراک خود را به مخاطب القاء کند که این نشان از هنر بالای کارگردان دارد.
3 - در بیان تاریخچه جدایی بحرین از ایران به عمد کوتاهی صورت گرفته است ، زیرا جدایی بحرین از ایران از 150 سال پیش صورت گرفته بود ، زیرا ایران در این منطقه در طی این سال ها حتی حضور نظامی نداشته است ، و به نوعی شاه تمام این مدت به اشتباه لاف مالک بودن بحرین را زده است ، پس جدایی غیر رسمی از خیلی قبل تر صورت گرفته بود.
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند پرزیدنت آکتور سینما روایتی است از تلاش های میخائیل گورباچف (رهبر شوروی سابق) در ارتباط گیری با ریگان (رئیس جمهور آمریکا) که به منظور ایجاد رفاه برای مردم ، توافقی صورت گرفت که در نهایت آمریکا امتیازهای زیادی را میگیرد ، از طرفی وضع اقتصادی مردم شوروی هیچ فرق نمیکند و اتحاد جماهیر از هم میپاشد.
کارگردان، مذاکرات رئیس جمهور پیشین آمریکا اوباما با ایران را به نوعی با مذاکرات گورباچف و ریگان مقایسه میکند.
این مستند 75 دقیقه ای سعی دارد که روایت یک پیروزی بدون جنگ را به نمایش بگذارد ...
متن مستند :
اوایل قرن بیستم، انقلابی به رهبری لنین در روسیه رخ داد و قدرت از نظام سلطنتی به دست انقلابیهای کمونیست افتاد. افرادی که خدا و مذهب را خرافه میدانستند و آرمانشان رفاه یکسان برای همه اقشار و نابودی نظام سرمایه داری بود.
این آرمان طی پنجاه سال قلمرویی به وسعت دو برابر کل اروپا تشکیل داد که اتحاد جماهیر شوروی نام گرفت.
تصور نرسیدن به مسابقات برای ورزشکاری که همه عمر رویای المپیک را در سر داشته کابوسی وحشتناک است، کابوسی که گاهی به حقیقت میپیوندد.
المپیک 1984 لس آنجلس، این مسابقات با یک اتفاق کم سابقه همراه شده است. 18کشور به رهبری شوروی مهمترین رویداد ورزشی دنیا را تحریم کردهاند.
چهار سال قبل از آن همین اتفاق برای شوروی افتاده بود.
المپیک 1980مسکو، 62 کشور به رهبری آمریکا این بازی ها را تحریم کردند.
انقلاب شوروی این بازی 40ساله رو شروع کرد. بازی قدرتی که البته همیشه اینقدر شیک و مسالمت آمیز نبود.
آسمان و زمین از شرق تا غرب میدان جنگ آمریکا و شوروی شد. هنرمندان،دانشمندان و حتی ورزشکاران سربازانی شدند برای این جنگ طولانی.
اوایل دهه 80 میلادی
سال ها ازاین نبرد طاقت فرسا میگذرد. نبردی که به جنگ سرد معروف شده، ولی سرمای آن بیش از همه زندگی مردم شوروی را منجمد کرده است.
سال ها بودجهای که باید صرف زندگی مردم شود، خرج جنگیدن در کشورهای دیگر، کمک به مخالفان آمریکا، ساخت سلاح و همینطور نمایش اقتدار نیروهای نظامی میشود. رژه اقتداری که برای مردم هم تا صف پشت در فروشگاهها ادامه پیدا میکند.
این اوضاع در حالی به وجود آمده که شوروی روی اقیانوسی از نفت وگاز شناور است.
اما از این منبع، به جای ثروت بیشتر فقط حسرت بیشتر نصیب مردم میشود؛ به خصوص وقتی آنها زندگی خود را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه میکنند.
این مقایسه در شوروی یک نماد بارز داشت: لادا یا به قول مردم ژیگولی. مردم برای خرید حق انتخاب گستردهای داشتند. ژیگولی در رنگهای مختلف. خودرویی با امکانات شگفت انگیز. قیمت یکی از این ها معادل بود با کل حقوق چهار سال یک کارگر. همین معادله در آمریکا جواب دیگری داشت: پورشه 944
داستان فقط منحصر به لادا نیست. خانه های مردم هم بیشتر شبیه به یک قوطی کبریت در ابعاد بزرگتر هستند. قوطیهایی که تا چشم کار میکند کنار هم قرار گرفتهاند.
سفر به خارج از شوروی توسط دولت محدود شده. اما فیلم ها درهای بسته به زندگی امریکایی را به روی مردم باز میکند.
{تکون میخوای}
البته ریتم وهیجان زندگی در شوروی دست کمی از امریکا ندارد.
{میخوای میخوای؟ تکون میخوای؟}
یکبار که چارلز لوید، ستاره به یاد ماندنی موسیقی جاز قرار بود درشوروی اجرا داشته باشد، مسئولان شوروی چند روز قبل از اجرا کنسرت او را لغوکردند. هرچند با فشار طرفداران جاز و رسانهها نهایتا کنسرت اجرا شد.
از نظر مسئولان آهنگهای جاز و راک، راهی برای منحرف کردن جوانان از طرف آمریکاییهاست.
{ جلد مجله آمریکایی دنیای راکه. همینطور که میبینید این وسطه. نگاهش کنید اصلا یک موجود عجیبه. شبیه زنها کرده خودش رو. به نظر من یک منظره کاملا شورشی، طغیانگر و خلاف اصول. ببینید چه وضعی درست کردهاند. طرفداران راک کاملا به حیوان تبدیل شدهاند. با چیزهایی که از این سبک موسیقی در کنسرتهای سیاه یاد گرفتهاند، بسیار پرخاشگر و خطرناک شدهاند.
در عوض آنها طرفدار سبکی هستند که مردم به آن لقب جاز شوروی را دادند.
ترکیبی از رادیو روسی زبان صدای آمریکا، همراه با پارازیت های دولت شوروی روی آمد . به خصوص وقتی پرتوهای سیاسی، همچون انتقاد از رژیم پخش میشد. (افکت پارازیت رادیویی و مبهم)
چاپ برخی از کتاب ها ممنوع شده، نشریات و تلویزیون در کنترل دولت هستند و فعالان سیاسی اجازه فعالیت آزاد ندارند.
حتی برند های مشهور دنیا حق ندارند در شوروی شعبه داشته باشند، زیرا از نظر دولت آنها مروج فرهنگ آمریکایی هستند.
{چیزی به این بزرگی و خوشمزگی فقط یک دلار!! چهطور میتونی؟ رازت چیه؟}
اوضاع برای خیلیها غیرقابل تحمل شده، دولت برای آنها هم برنامه دارد: اردوگاههای کار اجباری.
البته گاهی هم کسانی که در فسادهای دولتی و اداری دست دارند، گذرشان به این مکان ها می افتد؛ ولی اکثر آنها مشغول انجام وظیفه در همین ادارات دولتی هستند.
{(با رشوه) هر وقت بخوان، میتونند کارشونو راه بندازن}
اما مسئولان خیلی کاری به این چیزها ندارند. مردم زندگی خودشان رادارند و مسئولان هم درحال مبارزه با امریکا هستند.
{مرگ بر بردگی استعماری! ما استعمار را دفن میکنیم!}
شرایط میتواند خیلی بهتر از اینها باشد. اگر مسئولان با دنیا آشتی کنند، امکان استفاده از وام صندوقهای بین المللی، تبادلات علمی وتجاری بزرگ و سرمایه گذاریهای خارجی ممکن میشود؛ ولی به این شرط که دنیا مطمئن شود این کمکها صرف رفاه مردم شوروی میشود نه ماجراجوییهای نظامی بیشتر.
از سی سال پیش که استالین، دومین رئیس دولت شوروی برای همیشه از کاخ کرملین به یک محفظهی شیشهای کوچ کرد، سیاست مداران شوروی کم کم به دودسته تقسیم شدند.
دسته اول: کمونیستها که همچنان متعقد به اصول اولیه انقلاب و مبارزه باآمریکا هستند.
و
دسته دوم: رفرمیستها یا اصلاح طلبها که خواستار تغییر در این اصولاند و شعار دادن بیهوده و دشمن تراشی در دنیا مخالفاند. آنها میخواهند با دنیا آشتی کنند. از نظر آنها بهتر است مسئولان شوروی به فکر زندانی که برای مردم درست کردهاند باشند تا آزادی کشورهای دیگر از دست آمریکا.
کمونیست ها که اکثر مناصب دولتی را در اختیارخودشان گرفتهاند به اصلاح طلبان اجازه فعالیت آزاد نمیدهند. البته هر چند کمونیستها دهانها را بستهاند ولی گوشها تیزتر شدهاند.
رادیوهای غیر حکومتی خارج از شوروی اطلاعاتی به مردم میدهند که به کلی در رسانه های داخلی سانسور می شوند.
رادیوهایی که رفته رفته امواجشان قویتر از پارازیتهای شوروی شده است. این ها میل به تغییر را در مردم روز به روز زیادتر میکند. کار تاجایی پیش میرود که در یکی از اقمار شوروی این گرایشها حالا علنیتر میشود.
{لهستان، دهه 80 میلادی}
مردم در اعتراض به وضع موجود به خیابانها میریزند.
حکومت برای اینکه ارتباط مخالفین را با هم قطع کند، یکباره سه ونیم میلیون تلفن را از کار میاندازد.
البته بر خلاف جو سازیهای رسانهای دشمنان شوروی، حکومت لهستان برخورد خوبی با مخالفین دارد. برای آنها به صورت مجانی آب و غذا و دفاتر کار بزرگی فراهم کرده تا بتوانند با خیال راحت با هم جلسات طولانی داشته باشند.
این اتفاقات بدبینی مردم را نسبت به دولت بیشتر میکند. کشور در یک پیچ بسیار حساس تاریخی قرار دارد.
آشوب، نارضایتی و درخواست تغییرات واقعی
ازطرف دیگر چرنینکو رئیس دولت 74 ساله شوروی، حال روز خوبی ندارد و از حالا اعضای حزب کمونیست باید به فکر جانشینی برای او باشند. کار پیچیدهای که تا به حال اینقدر حکومت را به دردسر نینداخته است. مردم میخواهند این بار یه فرد متفاوت را در قامت کشورشان ببینند. طولی نمیکشد که چرنینکو از دنیا میرود و یک رهبر متفاوت جانشین او میشود.
سالها مردم شوروی باید جلوی رهبران این کشور میایستادند تا دستی برایشان تکان داده شود. ولی حالا این گورباچف است که دستش را به سوی مردم دراز میکند.
{سال 1985، روی کار آمدن گورباچف{
رهبر روشن فکری که بیش از همه رهبران قبلی به مردم نزدیک شده است.
{یک زن: من از شما خواهش میکنم با مردم از نزدیک ارتباط داشته باشید.
گورباچف: از این نزدیکتر هم میشه؟}
میخائیل سرگییویچ، دوران کودکی بسیار سختی را پشت سرگذاشته است. دورانی که گاهی مجبور بوده بیست ساعت در روز کار کند تا از گرسنگی نمیرد.
در دوران دانشجویی با پشت کار بسیاردرس خوانده بود و در یک مجلس رقص دانشجویی عاشق دختر زیبایی شده بود.
شاید از روحیه ساختار شکنش بود که بدون اطلاع خانواده همسرش با او ازدواج کرد. او از ابتدا اهل مبارزه بود البته به سبک خودش. زمانیکه حتی تمام راهروهای خوابگاههای دانشجویی را زنانه مردانه کرده بودند، او با پوستر های طنز و جنگهای روانی دیگری که به همراه دوستانش در دانشگاه راه انداخته بود، اوضاع را تغییر داد.
یک بار هم که در دانشکده یکی از اساتید مو به مو کتاب استالین را دیکته کرده بود، در نامه ای به این کار اعتراض کرد. و وقتی استاد نویسنده نامه را ترسویی خطاب کرد که جرئت نوشتن نامش پای نامه را نداشته، او برخاست و گفت من نویسنده یادداشت بودم.
حتی زمانیکه به تشکیلات حزبی دولت همراه پیدا کرد، افکار متفاوت خود را کنار نگذاشت و گاهی جسورانه افکار ساختارشکن خود را به زبان میآورد.
وقتی زیر میزش یک چماق بزرگ پیدا کرد، بهتر معنی این جمله دوستش را فهمید: مواظب حرف هایت باش.
او اولین رهبر شوروی بود که تقریبا در تمام دیدارهای رسمی به همراه همسرش حضور مییافت. حتی تاچر مهمترین رهبر سیاسی اروپا، به وضوح تحت تاثیر افکار او قرار گرفته بود.
{تاچر: من از آقای گورباچف خوشم میاد، ما میتوانیم با هم کار کنیم}
{دسامبر 1984، لندن}
تا جایی که در اولین دیدار مصرانه، همسر گورباچف را کنار زد تا بیفاصله در کنار او بایستد.
حالا جوانترین رهبر شوروی، حاکم پهناورترین کشور روی کره زمین شده است.
کشوری که مردمش بیش از هر چیز به دنبال یک زندگی راحت هستند، چیزی که از نظر گورباچف بدون آشتی با دنیا ممکن نیست.
خیلی زود اولین نتایج سیاستهای گورباچف آشکار میشود. آن هم در خیابانها والبته در کنسرت های راک.
تانک ها دوباره به کار میافتند اما این بار نه برای جنگ، برای تامین غذای مردم.
با این حال گورباچف اعتقاد دارد موتور اقتصادی کشور جایی بیرون ازآن است و بدون تغییر در سیاست خارجی اصلاحات اساسی اقتصادی ممکن نیست.
گورباچف همان ابتدا کارملاقاتهایی با سران کشور های بزرگ اروپا ترتیب میدهد، البته اینها برای گورباچف کافی نیست.
عملا فرمان سیاست خارجی اروپایی ها در دست کسی دیگریست و آنها بدون اجازه اوکار زیادی نمیتوانند انجام دهند.
گورباچف باید سر موضوع اصلی میرفت، مذاکره مستقیم با عالی رتبه ترین مقام آمریکایی.
رونالد ویلسن ریگان
{سال 1981، روی کار آمدن ریگان}
اولین بازیگر دنیا که چهار سال قبل از روی کار آمدن گورباچف رئیس جمهور شده است.
{ببینش، چه تیپی ...}
ریگان تنها 69 روز بعد از ورودش به کاخ سفید، توسط یک بیمار روانی ترور میشود.
گلوله ششمی که به سمتش شلیک شد، بعد از برخورد با لیموزین حامل ریگان به چند سانتیمتری قلبش برخورد میکند و او را تا عمق قلب مردم نفوذ میدهد.
{ریگان در حال سوار شدن به اتومبیل، صدایی از جمعیت: آقای رییس جمهور حالا میخواید چی کار کنید؟ ریگان: بشینم}
او بعد از این اتفاقات در دفتر خاطراتش نوشت: تلاش میکنم از هر طریق ممکن به خدا کمک کنم.
چشم و امید مردم به گورباچف است و چشم امید گورباچف به ریگان. گورباچف میداند اگر آمریکا با آنها همراه شود، اروپایی ها هم همین کار را خواهند کرد.
ریگان یک سال قبل از روی کار آمدن گورباچف نشان داده به تغییر در روابط دو کشور بیرغبت نیست.
{ریگان: ما باید ارتباط کاری بهتری برقرار نماییم. ارتباطی که با همکاری و درک بیشتری مشخص شده باشد. همکاری و درک متقابل بر مبنای رفتار بنا میشود، نه گفتار.}
به نظر میرسید ریگان بدش نمیآید با رهبر شوروی مذاکره کند.
{ریگان: شاید آنها حتی تصمیم گرفته باشند به زودی برای شام، یک شب دور هم جمع بشوند.}
گورباچف این دعوت به شام را میپذیرد.
این اتفاقات برای کمونیستها خوش آیند نیست. کمونیستها عادت دارند همه چیز را توطئه آمریکا بدانند. حتی زمانیکه قیمت نفت ناگهان به شکل وحشتناکی صعود کرد و به یک سوم قیمت رسید، کمونیستها آن را به گردن آمریکا انداختند و آنها حالا سوژه جدیدی برای نگران شدن پیدا کردند: مذاکره با آمریکا
گورباچف بدون توجه به این حرفها، آماده سفر به ژنو برای دیدار با ریگان میشود.
{سال 1985، سوئیس/ژنو}
گورباچف در حالی به دیدا ریگان میرود که بیش از شش سال است سران دو کشور به خاطر تنشهای زیاد با یکدیگر دیدار نکردهاند.
تنشهایی که کار را به جایی رسانده بود که همیشه انگشتها روی دکمه باشد. دکمه پرتاب موشکهای هستهای. دکمهای که البته فعلا دست نخورده باقی مانده بود. کیف سیاه پرتاب موشک همواره در یک قدمی رؤسای جمهور حمل میشود تا در صورت حمله هستهای سریعا واکنش نشان دهند.
کافیست یک دیوانه یا حتی حادثهای یکی از این بمب ها را فعال کند، تا جشن پایان تاریخ با یک آتش بازی بزرگ همراه شود.
اتفاقی که چندین بار تا یک قدمی وقوع پیش رفت.
در سال 1961 یک بمب افکن 52B آمریکایی درآسمان این کشور، طی یک سانحه متلاشی شد. هواپیمایی که حامل دو بمب هستهای بود.
یکی از بمب ها هرگز یافت نشد. دیگری را پیدا کردند، اما مشخص شد از مجموع شش دستگاه اضطراری، پنج دستگاه عمل نکرده است.
در صورتیکه آخرین ضامن نیز کار نمیکرد، انفجاری با قدرت 1000 برابر انفجار هیروشیما رخ میداد.
در بحرانی هم که بر سر تاسیس پایگاه موشکی شوروی در کوبا به وجود آمده بود، آمریکا و شوروی واقعا تا پای یک جنگ هستهای پیش رفته بود.
{کندی: سیاست این ملت است که هر موشک هستهای که از کوبا علیه هر ملتی در نیم کرهی غربی پرتاب شود را حملهای توسط شوروی علیه ایالات متحده قلمداد کند و پاسخی کاملا تلافی جویانه به شوروی بدهد.}
هراس جنگ هستهای حتی به آموزشهای مدارس رسیده بود و همین هراس بود که بزرگترین تجمع سیاسی تاریخ آمریکا را سازماندهی کرد. دسامبر 1982 خیابانهای نیویورک یک میلیون معترض به ساخت و انبار سلاحهای هستهای را به خود دیدند. رکوردی که هنوز شکسته نشده است.
بخشی زیادی از درآمدهای شوروی، صرف ساخت همین سلاحها میشود و این غربیها را نگران میکند و همین نگرانی مانع از کمک آنها به اقتصاد شوروی میشود.
{سال 1985، سوئیس / ژنو}
حالا گورباچف بعد از 6 سال قطع رابطه شوروی با آمریکا، آمده است تا این بساط را جمع کند. گورباچف به خوبی فهمیده است که برای مردم شوروی، رنج حسرت زندگی آمریکایی آزار دهندهتر از بمبهای آنهاست.
سه هزار و پانصد خبرنگار، در نقاط مختلف ژنو مستقرشدهاند تا اخبار این نشست را لحظه به لحظه برای مردم جهان مخابره کنند.
لحظه دست دادن دو رهبر، صحنهایست که هیچ عکاسی نمیخواهد آن را از دست بدهد.
سرمای هوا اجازه نمیدهد ریگان و گورباچف بتوانند خیلی بیرون بمانند. به خصوص که ریگان اورکتش را هم همراه نیاورده است. دو رهبر به امید برقراری رابطهای گرم تر وارد اتاق میشوند.
بهانهی این صحبتها کاهش سلاحهای هستهایست، ولی گورباچف در اصل میخواهد روابط شوروی را با غربیها عادی کند.
جو مذاکرات صمیمی به نظر میرسد، اما همه از قبل میدانند یک موضوع ممکن است منجر به شکست مذاکرات شود: SDI یا همان پروژهی جنگ ستارگان.
ریگان از زمانی که به کاخ سفید رفت روی یک پروژه بسیار هزینهبر که بیشتر شبیه به یک قمار به نظر میرسید سرمایه گذاری کرد. او از سیستمی در فضا صحبت میکرد که میتواند هر موشک هستهای و غیر هستهای را که به حرکت درآید شکار کند.
{ریگان: چه میشد اگر مردم آزاد میتوانستند در امنیت زندگی کنند و میدانستند که امنیتشان به تهدید اقدام تلافی جویانه فوری آمریکا برای جلوگیری از حمله شوروی بستگی ندارد و میتوانستیم موشکهای راهبردی بالستیک را پیش از رسیدن به خاک خودمان یا همپیمانانمان نابود کنیم؟}
با این سیستم عملا موشکهای هستهای شوروی بیکاربرد میشد و آمریکا میتوانست هرگاه دلش میخواست به شوروی حمله کند. بدون اینکه منتظر پاسخ از طرف رقیبش باشد. پیش از این ترس از پاسخ مشابه بود که باعث میشد جنگ هستهای اتفاق نیوفتد. خبر تلاش ریگان برای طراحی چنین سیستمی مثل انفجار بمب هستهای در جهان صدا کرد.
{طرح رئیس جمهور تغییری انقلابی در راهبرد هستهای آمریکا را نشان میدهد}
مرگ مشکوک چندین نفر از دست اندرکاران این پروژه آن را جنجالیتر هم کرده بود.
{این داستان آنقدر جذاب و پر دسیسه است که اگر تخیلی بود احتمالا پرفروشترین کتاب میشد. دو سال پیش بعد از یک بعدازظهر دوست داشتنی در کنار دوستانش، همسرش جسدش را زیر ماشینش پیدا کرد...}
مسئولان شوروی حدس میزدند این فقط یک لاف بزرگ باشد، اما حتی احتمال اندک امکان ساخت این سیستم هم برای آن ها وحشتناک بود.
{ولی رئیس جمهور مشخص نکرد که چرا شورویها نباید از طرح پیشنهادیش احساس خطر کنند؟ چرا که در بازی هستهای، دفاع یک طرف، خطری برای طرف دیگر است و مسکو ممکن است بیانیه امروز را باعث بیثباتی و تحریک آمیز بداند.}
و حالا خبرهایی از داخل میرسید که ریگان و گورباچف بر سر این پروژه جنجالی اختلافات جدی پیدا کردهاند.
در نهایت جنگ ستارگان کار خودش را میکند و باعث میشود دو رهبر به چند توافق جزئی بسنده کنند.
{ریگان: متاسفانه برنامههایمان به اندازه کافی به ما وقت نداد}
علیرغم این اتفاقات، صمیمیت زیادی میان دوتیم مذاکره کننده به وجود آمده است. صمیمیتی که از لبخندها، شوخیها و قدم زدنها پیداست. مردم شوروی هم از این اتفاقات خوشحال به نظر میرسند.
شاید این روابط برای کشورهای دیگر عادی باشد، ولی برای شوروی و آمریکا داستان متفاوت است و گورباچف آمده است تا این داستان را تغییر دهد.
اینها بزرگترین دست آورد این سفر هستند. زیرا وقتی شوروی به یک کشور عادی برای جهان تبدیل شود، دلیلی وجود نخواهد داشت تا غربیها با شوروی رابطه تجاری نداشته باشند.
ریگان و گورباچف درحالی ژنو ترک میکنند که همه به پایان تنشها امیدوار شدهاند.
گورباچف خود را برای روزهای بهتری آماده میکند. روزهایی که مردم شوروی هم بتوانند مانند مردم آمریکا زندگی خوبی داشته باشند.
اما خبرهایی به او میرسد که نشان میدهد کار به همین سادگیها هم نیست. ریگان دستور داده تولید سلاحهای آمریکا را افزایش دهد و این چیزی نبود که گورباچف انتظارش را میکشید. در اقدامی دیگر ریگان 40 درصد از دیپلمات شوروی را به اتهام جاسوسی از آمریکا اخراج میکند.
{من جاسوس نیستم، من فیزیکدان هستم}
همچنان آمریکا به لیبی که هم پیمان شورویست حمله نظامی میکند. بدتر از همه این است آمریکا زیر دریاییهای اتمی خود را به سواحل کریمه در نزدیکی شوروی میفرستد تا به گونهای برای گورباچف رجز بخواند.
گورباچف حسابی جا خورده است. او احتمال میدهد مشاوران ریگان او را تحت فشار قرار داده باشند. خبرهای دیگر هم اصلا خوب نیستند، پروژه جنگ ستارگان با قدرت بیشتری پیگیری میشود. یک روز مانده به موعد ممنوعیت آزمایش هستهای آمریکا یک بمب هستهای دیگر آزمایش میکند.
و در افغانستان آمریکا آنقدر به مبارزان علیه شوروی، موشکهای زمین به هوا میدهد که حتی خود آمریکاییها هم جرئت پرواز بر فراز آسمان افغانستان را ندارند.
گورباچف نمیخواهد به راحتی از مسیری که آمده است، برگردد. برای همین نامهای برای ریگان میفرستد و از او درخواست میکند تا دوباره با یکدیگر دیدار کنند، اما ریگان حتی این را هم نمیپذیرد.
کمونیستها سر از پا نمیشناسند. اوضاع بد نیست، افتضاح است. گورباچف از خیر همه چیز میگذرد.
چند ماه بعد در حالی که گورباچف انتظارش را ندارد، ریگان در نامهای از او میخواهد تا مذاکرات ادامه پیدا کند. گورباچف مخالفت میکند، اما کمی بعد پشیمان میشود.
گورباچف آمده است تا هرکاری لازم است انجام دهد تا دشمنی ها به پایان برسد، تنها چیزی که قابل معامله نیست پروژه جنگ ستارگان است. با این پروژه عملا جنگ هستهای فقط از زمین به فضا منتقل میشود.
حتی همپیمانان آمریکا با این پروژه مخالف هستند چه برسد با گورباچف.
او با این امید به ریکیاویک آمده که ریگان را از این پروژه منصرف کند تا بتوانند به یک توافق برسند.
گورباچف با قبول پیشنهادهای قبلی آمریکاییها شروع میکند. کاهش نیمی از تمام سلاحهای دو طرف، هستهای و غیر هستهای. حتی پا را فراتر میگذارد، پیشنهاد رسیدن به گزینه صفر. یعنی نابودی تمام سلاحهای هستهای.
ریگان شوکه شده است، اما تلاش میکند عادی رفتار کند. چیزی که ریگان از شوروی میخواست در دسترسش بود. حالا همه منتظر تصمیم او هستند. جنگ ستارگان یا صلح ابر قدرتها.
بعد از دو روز حالت چهرهها تصمیم ریگان را ابلاغ میکند. گورباچف تا آخرین لحظه تلاشش را ادامه میدهد.
{گورباچف: بیایید همین الان برگردیم و توافقنامهای بدون جنگ ستارگان امضا کنیم.}
اما ریگان با یک کلمه به تلاش او پایان میدهد: متاسفم
در حالیکه خبرنگاران در حال تنظیم تیتر شکست مذاکرات هستند، گورباچف در نشست خبری طناب پاره شده مذاکرات را با حرفهایش گره میزند.
{گورباچف: من فکر میکنم این دیدار ما را به مرحله مهمی رساند، درک اینکه ما در کجا قرار داریم و من به این نتیجه رسیدم که توافق ممکن است. من نسبت به این مطلب مطمئنم.}
گورباچف در حالی به مسکو باز میگردد که نیش و کنایههای تندتری به استقبالش خواهند آمد.
انتقادات از گورباچف با گذشت زمان بیشتر هم میشود، زیرا ریگان هم مجبور است برای در امان ماندن از انتقادات داخلی دائما با شوروی بتازد.
{جناب دبیر کل گورباچف، اگر دنبال صلح هستید. اگر دنبال رونق برای مردم شوروی و کشورهای اروپای شرقی هستید. اگر دنبال آزادی هستید به این گذرگاه بیایید. آقای گورباچف این دیوار (برلین) را تخریب کنید.}
حتی تاچر هم که روزی همسر گورباچف را برای عکس گرفتن با او کنار زده بود، حالا شروع کرده است به انتقاد از شوروی.
{تاچر: عناصر سنتی قدرت شوروی شامل قدرت نظامی سرکوب و پروپاگاندا مانند همیشه به شدت دنبال میشوند.}
مردم کم کم نسبت به گورباچف ناامید میشوند و او فرصت زیادی ندارد تا جلوی این ناامیدی را بگیرد.
دوباره گفتگوها با دولت آمریکا از سر گرفته میشود. چند ماه بعد شولتس وزیر امور خارجه آمریکا به مسکو میرود. گورباچف سعی میکند با او صمیمی رفتار کند، تا شاید بتواند نیت اصلی آمریکاییها را از زیر زبانش بیرون بکشد. اینکه آمریکاییها اصلا اهل معامله هستند یا نه. او خیلی زود متوجه می شود شولتس یک سیاست مدارمنطقیست که میشود به او اعتماد کرد.
{شولتس: ما به خدا توکل داریم، بقیه فقط نقدی. و این (مذاکرات) همون نقده.}
گورباچف امیدوارتر شده است. کمونیستها همچنان از تبلیغات منفی علیه او دست برنمیدارند. تلاشها ادامه دارد، ولی اگه این بار هم به نتیجه نرسد کار برای گورباچف خیلی سخت میشود.
شواردنادزه وزیرامور خارجه شوروی به آمریکا میرود تا بتواند مقدمات یک توافقنامه را فراهم کند.
درآخرین ساعات حضور شواردنادزه در آمریکا، ریگان در برابر خبرنگاران راز این رفت وآمدها را فاش میکند.
{ریگان: همین الان جلسهی من با وزیر امور خارجه (شوروی) آقای شواردنادزه تمام شد. و آقای شواردنادزه نامهای از آقای گورباچف به من تقدیم کردند. که ایشان دعوت من را برای سفر به واشنگتن برای برقراری نشستی در 7 دسامبر پذیرفتهاند.}
انتخاب دفتر ریگان به عنوان محل مذاکره یک اتفاق معمولی نیست. گویا روزهای عجیبی در پیش است.
چرخهای هواپیمای اختصاصی گورباچف برای اولین بار خاک آمریکا را لمس میکند.
{دسامبر 1987، واشنگتن}
برق امید در چشمهای خیره به تلویزیون درخشندهتر از همیشه به نظر میرسد.
ولی هنوز مشکلاتی هست.
{گزارشگر: مذاکرات کاخ سفید در میانه کار است، اما هنوز اختلافات بسیاری باقی مانده است.}
بیبیسی تصاویری را پخش میکند که نشان میدهد گورباچف امتیازات زیادی داده است تا این بار مذاکرات به نتیجه برسند.
{دوربینها کنار گذاشته شدند، اما میکروفن صدای گورباچف را ضبط کرد. احتمالاً برای اولین بار در تاریخ، روند تصویب توافق در خانه خودمان به همان سادگی همیشگی پیش نخواهد رفت.}
خبری هم از اعتراض گورباچف به جنگ ستارگان به گوش نمی رسد.
{مجری اخبار: نشانهها حاکی از آن است که پیشرفت مذاکرات ابرقدرتها در واشنگتن از آنچه پیشبینی میشد بیشتر و سریعتر است. مذاکرات در جلسهای دو ساعته موسوم به «آستین بالا زدن» پیگیری شده است. شامل مذاکره اختصاصی دو رهبر در اتاق ریگان}
پیشرفت مذاکرات ادبیات دیپلماتیک را به مرحله جدیدی وارد میکند.
{وقتی رییس جمهور و دبیرکل به اتاق بیضی (اتاق ریگان) رفتند، من در مسیر بودم و گورباچف به من لبخند زد و ریگان هم به من چشمک زد.
+نه، با من بود
اِ، ببخشید فکر کردم با من بود.}
{امروز که داشتم با تحلیلگران آمریکا و شوروی صحبت میکردم، میگفتند که احتمال یک توافق فوقالعاده گسترده وجود دارد که حتی میتواند روی سیاستهای انگلیس هم اثر داشته و یخ روابط شرق و غرب را بشکند. رسیدن به چنین توافق بزرگی که تمامی زمینهها را پوشش دهد، نیازمند تصمیم بزرگی از هر دو طرف است که فردا خواهیم دید که میتوانند یا خیر.}
بعد از کش مکشهای زیاد در یک شب تاریخی، یخهای 40 سالهی جنگ سرد در گرمای روابط دو کشور آب میشود.
گورباچف درحالیکه لبخند رضایت به لب دارد واشنگتن را ترک میکند. اما کمونیستها از امتیازاتی که گورباچف به ریگان داده عصبانی هستند. درحالیکه مهمترین دست آورد این توافق عادی شدن روابط دو کشوراست.
پیام ریگان به مناسبت سال نو برای مردم شوروی نشان میدهد گورباچف درانجام ماموریت خود موفق بوده است.
{ریگان: این فصل، فصل امید و انتظار است. زمانی برای دور هم بودن خانواده زمانی برای دعا کردن و زمانی برای تفکر در مورد صلح . سال نو مبارک؛ متشکرم؛ خدا خیرتان دهد (در پناه خدا، سلامت باشید)}
قبلا چنین اتفاقی در تاریخ دوکشور بیسابقه بوده است. این چیزها کمونیستها را راضی نمیکند، اتفاقاتی هم که میافتد به آنها قدرت بیشتری میدهد.
گورباچف فقط پذیرفته بود فعلا برسر جنگ ستارگان بحثی نداشته باشند، اما ریگان ادعای دیگری داشت.
{نشست خبری بعد از توافق، کاخ سفید}
{رییس جمهور ریگان گفت: شوروی جنگ ستارگان را پذیرفت}
از طرفی وضع اقتصادی شوروی هرروز بدتر میشود و اگر نتایج این توافق خیلی زود برای مردم ملموس نشود، احتمال هر اتفاقی برای گورباچف وجود دارد.
{سه سال بعد}
{مردم معترض: دیروز مردم رو میدیدم که چهطور برای یه مقدار کالباس توی صف ایستاده بودن، متوجهید؟ دردناکه.
مردم نمیتونند چیزی برای خودشون گیر بیارند. چهطور زندگی کنند؟ از کجا نون بیارند؟}
{تحصن مردم در میدان سرخ مسکو در اعتراض به اوضاع اقتصادی}
اوضاع اقتصادی بسیار بد است.
شعارها علیه گورباچف به چند متری او رسید و اعتصابها همراه با اعتراض ادامه دارد.
نه سیاستهای اقتصادی گورباچف، نه تلاش او برای تجارت با غربیها و نه انتظارش برای رسیدن وامهای بین الملی هیچکدام به نتیجه نرسید.
{میخائیل سرگیویچ گورباچف هر چه در توان داشت انجام داد. او با تجزیه کردن کشور و فشار آوردن به مردم، یک کشور ابرقدرت را پیشکش جهانیان کرد. شما با خودتان بههمریختگی، تجزیه، گرسنگی، سرما، خون و اشک و قتل مردم بیگناه را آوردید. مردم به فردا امیدی ندارند و کسی نیست که از آنها دفاع کند}
{سال 1988، سفر ریگان به شوروی}
تنها چیزی که ریگان تقدیم گورباچف کرد خواستههای جدیدش بود، این بار از جنس حقوق بشر.
{ریگان: ... در بین آنها، زندگی، آزادی و جستوجوی شادی است که هیچ دولت منصفی نمیتواند منکر شود. و این حقوق باید در قانون اساسی تضمین شود. آزادی بیان، آزادی تجمع، آزادی مذهب ....}
او حتی از این هم فراتر رفت تا در خاک شوروی، با مخالفان گورباچف جلسه مخفیانه گذاشت که کسی از محتوای آن با خبر نشد.
چند ماه بعد در سازمان ملل رهبران دنیا مردی را در مقابل خود میدیدند که دارد همه چیزش را قمار می کند تا چیزی به دست بیاورد.
{گورباچف: تسلیحات به طور قابل ملاحظهای کاهش خواهد یافت و این به طور یک جانبه و بدون ارتباط با معاهدات قبلی انجام خواهد شد. همچنین ما قصد داریم نقش آفرینی شوروی در سازمان ملل و نظارتهای حقوق بشری را افزایش دهیم.}
حتی درخواست کابینه ریگان برای کمک به گورباچف با وتوی او رد شد.
ریگان ماموریت خود را به پایان رساند، او در حالی فاتحانه کاخ سفید را ترک میکرد که در شوروی همه چیز در حال سقوط بود.
تنها چیزی که رشد میکند گرایش عجیب و غریب مردم به زندگی غربیست.
صف چند کیلومتری برای خوردن یک همبرگر آمریکایی اتفاقیست که آبرویی برای ابر قدرت شرق باقی نمیگذارد.
شواردنادزه وزیر امور خارجه که یار همیشگی گورباچف بود استعفا میدهد.
گورباچف از هفت کشور بزرگ اقتصادی دنیا درخواست کمک اقتصادی میکند، باز هم فقط قول کمک به جای کمک میرسد.
اوضاع به جایی میرسد که گوشت در فروشگاهها پیدا نمیشود، شکر جیره بندی میشود و تنها مقداری آذوقه از باقی مانده ارتش آمریکا برای شوروی فرستاده میشود.
گورباچف از دو طرف شدیدا تحت فشار است، کمونیستهایی که از ابتدا نظر مثبتی نسبت به آمریکا نداشتهاند و الان خواستار پایان سریع تعامل با آمریکا هستند و اصلاحطلبانی که مشکل را در سرعت پایین اجرا اصلاحات مورد نظر آمریکا میداند.
درحالیکه همه از گورباچف خسته شدهاند، مردم بر سر یه دوراهی بزرگ قرار گرفتهاند: کمونیستها یا اصلاحطلبان
تا اینکه یک شوک بزرگ به همه تردیدها پایان میدهد. تعدادی از کمونیستهای افراطی کودتای بسیار مشکوکی را ترتیب میدهند. کودتایی که به راحتی شکست میخورد و تمام اعتبار کمونیستها را از بین میبرد.
از طرف دیگر همه نام مردی را میشنوند که شجاعانه در مقابل کودتا ایستاده است. بوریس یلتسین، یک اصلاح طلب افراطی مخالف گورباچف و البته طرفدار آمریکا بود. غربیها به سرعت از او حمایت میکنند.
محبوبیت گورباچف به شدت کاهش پیدا کرده است و چشمها برای جایگزینی او میگردد.
{یلتسین مرد خیلی خوبی برای مردم روسیه هست. گورباچف خداحافظ خداحافظ خداحافظ}
اوضاع انقدر خراب است که صدای جدایی طلبیها هر روز تن شوروی را میلرزاند. تلاش گورباف برای جلوگیری از این اتفاق مثل بقیه تلاشهایش بینتیجه میماند. محبوبیت یلتسین همراه با مخالفتهایش با گورباچف روز به روز افزایش پیدا میکند.
{گورباچف: امروز که دوباره بوریس یلتسین رو دیدم، نامهای به من داد که مربوط به جلسه کابینه هست. البته من هنوز نخوندمش.
یلتسین: خب بخونش.}
حاکم بیکشور لقبی که مجله TIME به گورباچف میدهد. مجلهای که قبلا او را مردم سال و دهه انتخاب کرده بود.
{زمستان 1991} نهایتا در یک شب سرد زمستانی، در حالی که برف اندکی زمین را پوشانده، گورباچف برای همیشه از کاخ کرملین و شوروی برای همیشه از تاریخ خداحافظی میکند.
{گورباچف: ساعت دقیقا هفته. من فعالیت خود را به عنوان رئیس جمهور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی متوقف میکنم. من این تصمیم را آگاهانه گرفتهام.}
گورباچف در حالی کرملین را ترک میکرد که یک سوال ذهنش را درگیر کرده بود: آیا ریگان از شوروی چیز دیگری میخواست؟
{ریگان: تو فیلمای عادی، معمولا آدمای شرور شکست میخورن و فیلم پایان خوشی داره، اما من نمیتونم در مورد فیلمی که خواهید دید چنین قولی بدم}
ریگان در طول دوران بازیگری خود 92 نقش را بازی کرد. او توانایی خارق العادهای در پذیرش نقشهای مختلف داشت، از قهرمان اصلی داستان تا نقش مکمل یک شامپانزه. البته با همه آنها همیشه در فیلمهای درجه دوم هالیوود بازی میکرد .
اما سیاست جایی بود که میخواست در آن یک سوپراستار و حتی یک کارگردان بینظیر باشد.
ریگان سیاست خارجی روسای جمهور قبلی آمریکا را دوست نداشت، برای همین پنج نفر از برجستهترین استراتژیستهای آمریکا را مامور کرد تا فیلمنامهی جدیدی برای سیاست خارجی بنویسند. برجستهترین این افراد ریچارد پایپس، مشاور امنیت ملی آمریکا و استاد دانشگاه با سابقه هاروارد بود. مردی که سالها برای مقابله با شوروی تحقیق کرده و کتابهای زیادی در این باره نوشته بود.
قرار بر این شد که این ماموریت کاملا محرمانه باشد. پایپس در طبقه سوم ساختمان ریاست جمهوری کار خود را آغاز کرد.
جلسات اعضا با حساسیت خاصی برگزار میشد. ریگان با دقت گزارشهای مربوط به جلسات را مطالعه میکرد. بنابر این بود که فقط او تصمیم نهایی را بگیرد.
در نهایت حاصل کار یک استراتژی 43 صفحه محرمانه شد. ریگان به عنوان کارگردان و نقش اول از فیلمنامهای که برای سیاست خارجی نوشته شده بود کاملا راضی بود.
مرحله اول استراتژی به اجرا گذاشته شد. بودجه نظامی آمریکا باید افزایش بی سابقهای پیدا میکرد. ریگان ساعتی 32 میلیون دلار صرف امور نظامی میکرد.
اما هدف از این کار ها جنگیدن نبود، زیرا جنگ با کشوری که بمب اتم داشت اصلا امکان پذیر نبود.
شوروی هم مجبور بود پابهپای آمریکا سلاح بسازد، در حالی که اقتصاد شوروی توان رقابت در این میدان را نداشت. قرار بود با ادامه این روند و بدتر شدن وضعیت اقصادی شوروی، مردم و حتی کمونیستها به این نتیجه برسند که دیگر ادامه این روند ممکن نیست. اگر چه هدف جنگ با شوروی نبود ولی ریگان دوست داشت روسها واقعا از حمله آمریکا با آنها بترسند. برای همین داستان جنگ ستارگان را طراحی کرد تا آنها باور کنند، ممکن است همه بمبهای اتمیشان بیاثر شود.
داستانی تخیلی که هیچ دانشمندی نتوانست آن را به واقعیت تبدیل کند. استراتژی پایپس با قدرت بیشتری پیگیری شد. ریگان با فهد پادشاه عربستان جلسه محرمانهای برگزار کرد. 5 ماه بعد که فهد، تولید نفت خود را به شکل بی سابقهای افزایش داد، نتیجه جلسه مشخص شد. قیمت نفت به یک سوم قیمت اولیه رسید و این یعنی 18 میلیارد دلار در سال ضرر مالی برای شوروی. عددی معادل نصف کل درآمد عمرانی یک سال شوروی.
این کارها اگر چه ضربه سختی به اقتصاد شوروی زد، ولی هنوز نتوانسته بود اوضاع اقتصادی را در شوروی بحرانی کند. اگر چه تلویزیونهای غربی دائما روی صفهایی که به خاطر کمبود کالا ایجاد شده بود، مانور میدانند؛ ولی در واقع آنها خیلی محدود بودند و به قول یکی از جامعه شناسان آمریکا که به شوروی سفر کرده بود، آنجا فقط خاویار پیدا نمیشد. با این وضع نمیشد استراتژی پایپس را به نتیجه رساند.
ریگان برای حل این مسئله از یکی از اجراهای قدیمیاش ایده گرفت.
{نهضت برای آزادی}
جایی که برای رادیوهای آمریکا در شوروی کمک جمع میکرد.
ایده اصلی این بود حالا که داشتههای مردم کافی بود، باید خواستههای آنها افزایش پیدا میکرد. از همینجا بود که تجهیز رادیوها و مبارزه با پارازیتهای شوروی آغاز شده بود.
{ریگان: رادیوی نهضت آزادی تنها شانس من و شما برای مبارزه با کمونیسمه، همین الان به ما بپیوندید با ارسال کمکهاتون به ...}
در رادیوهای آمریکایی، شوروی زندان سیاهی پر از فقر، فلاکت، شکنجه، خفقان و فساد بود که هیچ امیدی برای اصلاحات وجود نداشت. آنها دائما از کمکهای شوروی به مخالفان آمریکا میگفتند، اما خبری از کمکهای هنگفت آمریکا به دشمنان شوروی نبود.
جنگ رسانهای علیه شوروی کار را به جایی رسانده بود که مردم تنها نداشتههایشان را میدیدند، دیگر اینکه دولت به همه خانه مجانی میداد مهم نبود.
{تبلیغات لادا در انگلستان، دهه هشتاد میلادی}
و یا صادرات لادا به کشورهای انگلستان، سوئد، فنلاند، ایرلند، ایتالیا، پرتقال، کوبا، ونزوئلا، برزیل، استرالیا و کانادا تاثیری دراحساس منفی مردم نسبت به آن نداشت.
از طرفی دیگر محدودیت سفر به خارج از شوروی باعث شده بود، مردم زندگی آمریکاییها را فقط از طریق هالیوود ببینند.
{صفهای غذا و مایحتاج اساسی، ایالات متحده – دوره دوم ریگان}
وضع زندگی از جهاتی در آمریکا بهتر بود، ولی نه آنقدر که مردم فکر میکردند.
{34 میلیون نفر در آمریکا، زیر خط فقر هستند که هفت میلیون از زمان انتخاب ریگان افزایش داشته است.}
گزارشهایی که به ریگان داده شده بود نشان میداد رادیوها اثر گذار بودند. کم کم نارضایتیها رشد کردند. اتفاقی که میتوانست مانند لهستان به یک بحران تبدیل شود. مسئولان شوروی کمی هول شده بودند و نمیدانستند باید چه کار کنند. کارهای آمریکا میتوانست شوروی را به یک واکنش نظامی وادار کند. کاری که برای آمریکا خیلی دردسرساز بود
پس نوبت مرحله بعدی استراتژی بود. ناگهان ریگان تغییر نقش داد.
{ریگان: در این روزهای آغازین سال 1984، میخواهم نظراتم را با شما و مردم جهان درباره موضوع مهمی که به صلح جهانی کمک میکند در میان بگذارم. رابطهی بین ایالات متحده آمریکا و جماهیر شوروی}
البته اعتراضات علیه سیاستهای جنگ طلبانهاش هم به او اجازه نمیداد تا برای طولانی مدت نقش قبلی را ادامه دهد.
با نقش جدید، مسئولان شوروی ترغیب میشدند برای خلاصی از این وضع کسانی را روی کار بیاورند که میتوانند با ریگان مذاکره و او را از ادامه راه منصرف کند.
پایپس پیش بینی کرده بود رهبر بعدی یک اصلاح طلب باشد. تاچر هم در آن زمان گورباچف را در شوروی شناسایی کرده و موضوع را با ریگان در میان گذاشته بود.
بعد از مرگ چرنینکو همه پیش بینیها درست از آب درآمد، حالا نوبت مرحله سوم استراتژی بود.
با آمدن گورباچف دیگر دستگاه ضد پارازیت لازم نبود. چون دیگر پارازیتی روی برنامه ها انداخته نمیشد. همه چیز خیلی سریع درحال تغییر بود.
{ریگان: اُه نه اینقدر سریع!
نگهش دار...}
حالا دیگر نه تنها رادیوها نقشهی ریگان را عملی میکردند، بلکه روزنامههای زیادی هم که برخی پولشان را از دولت آمریکا میگرفتند همین کار را میکردند.
به خصوص روزنامهها فضایی را به وجود آوردند که مردم فکر میکردند، اگر با آمریکا روابطشان عادی شود همه مشکلات حل خواهد شد. این شرایط را آماده میکرد که تا مسئولان هر امتیازی را به این امید به آمریکاییها بدهند.
از طرفی گورباچف اعتماد بیشتری به آمریکا داشت. بنابر این حالا نوبت امتیاز گرفتنها تا مرحله نهایی بود. قرارداد واشنگتن اوج این داستان بود. اما قرار نبود اتفاقی در اقتصاد شوروی بیافتد. طبق نقشه به دو دلیل نباید این اتفاق میافتاد:
اول اینکه معلوم نبود بعد از گورباچف چه کسی روی کار میآید. اگر آمریکا اجازه میداد اقتصاد شوروی بهتر شود ممکن بود یک کمونیست وارث این وضعیت شود.
دلیل دوم مهم تر بود، هنوز ریگان خیلی چیزهایی دیگر از شوروی میخواست که گورباچف اجرا نکرده بود. اگر وضع شوروی خوب میشد، دیگر گورباچف انگیزهای برای اجرای آنها نداشت.
حالا اوضاع شوروی به جایی رسیده بود که لازم نبود آمریکا کار دیگری انجام دهد. در این سالها نیروهای غربگرای آمریکا به شدت تقویت شده بودند و همان کاری را میکردند که آمریکا میخواست. بقیه فشار ها برای دادن امتیازات بیشتر به عهده غربگراها بود.
فشارها جواب میدادند. گورباچف قبول کرده نیروهای خود از افغانستان بیرون بکشد. فراتر از این گورباچف قانون اساسی کشور را هم تغییر داد. ریگان برای اینکه از ادامه این روند مطمئن شود. باید غرب گراهای داخل را تقویت میکرد. برای همین وقتی به مسکو رفت جلسه مخفیانهای با آنها برگزار کرد. از طرف دیگر ریگان برای گرفتن امتیازات بیشتر به بهانههای جدیدتری نیاز داشت، حقوق بشر گزینه مناسب بود.
{ریگان: آزادی بیان ....}
چند ماه بعد گورباچف امتیازات بیشتری را در سازمان ملل داد، اما قرار نبود ریگان کاری برای او بکند. حتی وقتی کابینهاش از او چنین درخواستی کرد. تنها کاری که غربیها میتوانستند برای گورباچف انجام دهند، تشویق او به ادامه این راه بود.
البته همه داستان غم انگیز شوروی را ریگان کارگردانی نکرده بود. گورباچف هم با سیاستهای غلط اقتصادی، در این تراژدی نقش مکمل خوبی برای او شد.
{ریگان: ... و خدا نگهدار، خدا خیرتان دهد و خدا به ایالات متحده آمریکا خیر دهد}
در نهایت درحالی که ریگان جای خود را به معاونش میداد، گورباچف جای خود را به مخالفش میداد.
هرچند تراژدی گورباچف با استعفا او به پایان رسید، اما ماجرای شوروی که حالا تبدیل به روسیه شده است، همچنان ادامه دارد.
یلتسین تبدیل به قهرمانی برای تغییر اوضاع میشود. قهرمانی که سه وزیرش را رئیس جمهور آمریکا انتخاب کرده بود و برای درمان اقتصاد کشورش بیش از 50 آمریکایی را به عنوان مشاور در کنار خود آورده که مهمترین آنها جفری ساکس نام دارد.
ساکس استراتژی شوک درمانی را به یلتسین پیشنهاد میدهد. روشی که برای درمان بیماریهای روانی رایج بود. در مدت کوتاهی تمام قیمت ها آزاد میشود و بعد از شوک به وجود آمده، همه چیز به ثبات میرسد.
شوکی که البته برای یلتسین، درمانی ندارد.
ظرف یک سال قدرت خرید تقریبا نصف میشود. یک سوم مردم زیر خط فقر قرار میگیرند و دست مزدها برای ماهها پرداخت نمیشوند. فحشا بسیار رایج میشود و جرائم سازمان یافته افزایش مییابد.
مجلس تصمیم به توقف سیاستهای یلتسین میگیرد. غربیها همچنان از یلتسین حمایت میکنند.
{معاون رئیس جمهور آمریکا، ال گور: بوریس یلتسین بهترین امید برای دموکراسی در روسیه است.}
یلتسین، نمیتواند مجلس را تحمل کند.
یلتسین، تقریبا به هیچ خواستهای از آمریکا دست رد نمیزند، ولی خبری از بهبود اوضاع اقتصاد شوروی نیست. تا سال 1998 هشتاد درصد از مزارع روسیه ورشکست و 7 هزار کارخانه دولتی تعطیل میشود.
اوضاع کشورهای جدا شده شوروی از این هم بدتر است، تا جایی که خیابانهای اروپا پر از دخترانی از این کشورها میشود که برای تن فروشی به آنجا مهاجرت کردهاند. پدیدهای که به تجارت ناتاشا معروف میشود.
در روسیه در عرض 8 سال تعداد افرادی که در فقر زندگی میکنند، 72 میلیون نفر افزایش مییابد.
در نهایت یلتسین، یک روز قبل از آن که هزاره دوم به پایان برسد به ریاست جمهوری خود پایان میدهد.
{یلتسین: من میخواهم از شما عذرخواهی کنم. معذرت میخواهم از اینکه بسیاری از آرزوهای ما محقق نشد. از اینکه چیزی که ما ساده میانگاشتیم، به شدت دشوار شد.}
مردم روسیه تصیم گرفتند دست از قماری که 15 سال پیش با گورباچف شروع کرده بودند، بکشند. تصمیمی که در عرض چند سال بیکاری را در روسیه به یک سوم رساند، رشد اقتصادی را دو برابر کرد و تورمی که را روزی میرفت سه رقمی شود را یک رقمی کرد.
این درحالیست که در همین دوران آمریکا 15 تریلیون دلار به دنیا بدهی دارد. هرچند تاریخ هیچگاه زندگی را به دختران جوان روسی که برای نان شبشان تن فروشی کردند برنمیگرداند، ولی درسی به مردم روسیه داد که به آن توانستند ابرقدرتی درهم شکسته را دوباره احیا کنند.
{ریگان: قصه هنوز تموم نشده، شمای که دارید این فیلمو میبینید قسمتی از اون هستید}
{ریگان چه درسی برای اوباما در مذاکره با ایران دارد؟}
{سال 2013، اندیشکده سابان. اوباما: اگر بتوانیم درباره برنامه هستهای ایران آنگونه که ریگان با شوروی مذاکره میرد، با آنها مذاکره کنیم، در نهایت در سراسر دنیا بر آنها پیروز میشویم.}
{ریگان: امیدوارم آخرش تراژدی بزرگ نباشه}
حاشیه های مستند :
1 - در برخی از دانشگاه های معتبری همچون صنعتی شریف اکران مستند در 27 فروردین 1396 لغو گردید و علت آن نشان دادن تصویری از دکتر روحانی در کنار اوباما عنوان شد.
2 - لغو صدور مجوز رسمی انتشار مستند، طی نامهای از سمت آقای صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران وقت اعلام گردید، اما نکته جالب اینکه مستند، روز سوم مرداد 1396 در شبکه مستند برای اولین بار پخش گردید و این پخش ها نیز تا به امروز نیز تکرار گردیده است.
3 - حسین دهباشی، مستند ساز و پژوهشگر در در حساب توییتری خود نوشت :
پرزیدنت، آکتورسینما» فارغ از قدری افراط ها در معادلسازیها، مُستندِ «دُرست»، «بهموقع» و «موثّری» است. ببینید اگر تا حالا ندیدهاید!
4 - افرادی همچون دکتر حسن عباسی و دکتر وحید یامینپور نیز افراد را به تماشای مستند دعوت نمودهاند.
نقد مستند :
1 - مستند به خوبی بیانگر روابط شوروی سابق و آمریکا و غرب است که با یک بررسی ساده میتوان فهمید که این برخورد را در طی سال های اخیر با ایران نیز تکرار نموده است، به همین جهت از نظر موقعیت بسیار عالی میباشد.
2 - مستند ساز با استفاده از تصاویر و کلیپ های آرشیوی، فرم خوبی را به مخاطب ارائه نموده است و آن را در شرایط بحرانی روسیه غرق مینماید.
اکران مستند پرزیدنت آکتور سینما :
پس از انتشار نسخه رسمی مستند، با استقبالی بیسابقه در اکران های دانشجویی قرار گرفت و تا به امروز در بیش از 40 دانشگاه معتبری همچون امیرکبیر، علامه طباطبایی، تربیت مدرس و ... اکران گردید که البته در برخی از شهرها نیز با حواشی هایی همراه بوده است و قبل از برگزاری لغو گردیده است.
مستند پرزیدنت آکتور در دانشگاه علوم پزشکی گلستان
اکران مستند "پرزیدنت آکتور سینما" در دانشکده علوم پزشکی آبادان
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند " شورش علیه سازندگی " (منتخب جشنواره فیلم عمار) که ساخت و پژوهش آن 2 سال به طول انجامیده است به شورش های اجتماعی دهه 70 در شهرهای مشهد و اسلامشهر میپردازد که تا الان با سانسور هایی در روایت همراه بوده است.
در این مستند سعی شده است که به بررسی علت های فشار اقتصادی و نابسامانی های بعد از جنگ در دهه هفتاد ، همزمان با ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی بپردازد، افرادی همچون احمد توکلی ، محمد هاشمی (برادر آیت الله هاشمی) و ... در این مستند به بیان نظرات خود پرداخته اند.
مختصری از مستند :
مستند با صحنه هایی از سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی شروع میشود که بیان میکنند : جمهوری اسلامی با تصمیم امام امت مبنی بر پذیرش قطعنامه فصل جدیدی شروع میشود.
فرمانده جنگ معمار صلح شد !
ایران از 8 سال پیش وارد جنگ ناخواسته با عراق شده بود که ویرانی های زیادی را به کشور تحمیل کرده بود ، بیش از هزار میلیارد دلار. در چنین شرایطی با درگذشت امام خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای دولتی جدید ، رخ نمایی کرد و هاشمی در مسئولیتی بزرگتر به عنوان ریاست جمهوری برگزیده شد.
احمد توکلی
احمد توکلی : بعد از جنگ وقتی آقای هاشمی رئیس جمهور شد ، همه ما خوشحال شدیم از این که عنصری انقلابی و با نفوذ ، انتخاب شده است و دستوراتش بنابه فرض سیاست های بازسازی مورد تأیید امام بود.
محمد هاشمی (برادر آیت الله هاشمی)
محمد هاشمی : آقای هاشمی در شرایطی رئیس جمهور شدند که خزانه کشور خالی بود و در همان سال ها صدام کویت را گرفت و آمریکایی ها برای آزادسازی کویت حمله ای داشتند ، از طرفی نفت خیلی ارزان شد حدود 5 دلار.
میراث قبلی چیزی نبود جز خرابه های ناشی از جنگ ، شعار های به جامانده از عدالت و توسعه و نابسامانی مالی و اداری کشور ...
مرتضی الویری
مرتضی الویری (مشاور هاشمی) : طبعتاً در همچین شرایطی ما شاهد رشد نقدینگی بودیم ، منتهی در زمان میرحسین موسوی این تورم تحت کنترل بود و خودش را نشان نمیداد.
زمان بدی بود، کارخانجات از کار افتاده بود ، زیرساخت ها از بین رفته بود و تمام صنایع در حال رکود بود
علی جنتی
علی جنتی : آقای هاشمی همه تلاش را کرد و حتی از بیرون کشور جذب سرمایه کرد برای سازندگی لذا به همین دلیل به آن دوران سازندگی میگویند.
حالا دولت وقت قصد داشت که با آقای هاشمی رو به تعدیل اقتصادی بیاورد که هاشمی را به امیرکبیر زمان تبدیل میکرد.
استراتژی هاشمی تعامل بود که در سازمان های بین المللی به نفع ایران شد و توانست وام های خوبی را جذب کند.
خیلی ها میگویند که تیم اقتصادی دولت سازندگی را گروهی از تکنوکرات ها تشکیل میدادند ، مردانی که تحصیلات عالی دانشگاهی داشتند ، مثلث اقتصادی دولت با حضور محسن نور بخش در وزارت اقتصاد و دارایی ، محمد حسین عادلی در بانک مرکزی و البته مسعود روغنی زنجانی در کرسی سازمان برنامه و بودجه شکل گرفته بود.
دکتر فرشاد مومنی : این تیم وعده های بسیار دهان پر کن مطرح کرد و انتظارات خارق العاده ای ایجاد کردند.
دولت اما راه سختی داشت ، اینبار نیز هاشمی رفسنجانی از تریبون نماز جمعه استفاده کرد و وضع کشور را تشریح کرد و در مورد ارز و کالاها صحبت هایی داشت.
آقای هاشمی در دوران ریاست جمهوریشان با آقای موسوی همان کاری را کردند که آقای احمدی نژاد پس از ریاست جمهوری با ایشان کرد ، به محض اینکه ایشون رئیس جمهور شد توی خطبه نماز جمعه عنوان کردند که آنچه را که از دولت قبل تحویل گرفته اند را تحقیر کردند ، در صورتی که در زمان آقای موسوی کشور درگیر جنگ ، ترور و مجاهدین خلق بوده است.
دولت در دو سال اول هیچ مخالفی را پیش رو نداشت ، همه گروه های سیاسی چپ و راست با وی بودند و این باعث شد که تورم در سال 70 به 90 درصد کاهش یابد و رشد تولید ناخالص داخلی به 14 درصد برسد.
ماه عسل اقتصادی دولت در اواخر سال 70 به پایان رسید ، شوک های کوچک و بزرگ ، جامعه ایران را میلرزاند ، گروهی آن را ناشی از عوارض کوتاه مدت سیاست های تعدیل عنوان میکردند...
شورش در مشهد چطور آغاز شد ؟
آنچه انتظار میرفت در شرق ایران طلوع کرد ، خراسان و مشهد به دلیل جایگاه سیاسی و معنوی اش همیشه مهم بوده است ، حاشیه نشینی در مشهد به یک بحران تبدیل شده بود از طرفی فقر در استان به قدری بود که حدود 500 هزار نفر زیر پوشش کمیته امداد بودند.
این نارضایتی ها ثمره اش اعتراض بود و خشم اجتماعی که زمینه شورش را فراهم کرد . 9 خرداد 71 کوی طلاب مشهد بلوار طبرسی دوم جایی که تا حرم امام رضا (ع) کمتر از 5 کیلومتر فاصله دارد اما آن روزگار در حاشیه شهر بود ، غروب بود که جمعیتی خشمگین با تابوتی در دست به سوی شهر راه افتادند ، شورشی آغاز شد که در تاریخ 14 ساله انقلاب بیسابقه بود ، داستان از چه قرار بود؟
مردم که از زمان جنگ به دلیل رسیدگی ضعیف به روستاها به حاشیه مشهد کوچ کرده بودند و در آنجا هم بدون برنامه ریزی شهری سکنا گرفته بودند و شهرداری هم برای اعمال قانون جلوی ساخت و سازها را میگرفت ، تا اینکه شهرداری ، خانه ای را بر اساس ماده 100 مورد تخریب قرار گرفت که در همین خانه زن و بچه ای زیر آور کشته شدند و مردم خشمگین ، بلافاصله همین را بهانه کردند و جنازه ها روی در خانه گذاشتند و جمعیت پشت سرهمین جنازه راه افتاد ، 10 هزار نفر جمعیت به سمت مرکز شهر به حرکت افتاد...
اولین کلانتری را آتش زدند و کل سلاح های موجود را برداشتند و به سمت شهرداری حرکت کردند زیرا شهرداری را باعث این کار میدانستند ، سر راه در خیابان دریادل کلانتری دیگری را آتش زدند و سلاح های آنجا را هم برداشتند ، دادگستری چهارطبقه مشهد در آتش میسوخت ، بانک توسعه صادرات از طبقه 9 آن آتش زبانه میکشید ، اداره پست و تعاونی ها مصرف ادرات را غارت میکردند.
نهایت این ماجرا با تمام حاشیه هایش 3 روز به طول انجامید و استاندار وقت آن زمان علی جنتی در پخش زنده شبکه استانی بغضش ترکید و از مردم خواست اموال را نابود نکنند زیرا مالک آن شما هستید.
دولت از واقعه مشهد با عنوان شرارت نام میبرد و هدایت آن را توسط جریان ضد انقلاب میداند. البته این شورشی ها حرفه ای نبودند چون راه آهن ، فرودگاه و صدا و سیمای مشهد را تسخیر نکردند بلکه چون گرسنه بودند هرجا که میرسیدند را غارت میکردند.
این واقعه در روزنامه ها با احتیاط بررسی میشد و فقط به گفته های منابع رسمی اکتفا میکردند.
11 روز بعد 4 نفر به نام های جواد گنج خانلو ، غلامحسین پور شیرزاد ، علی صادقی و حمید جاوید پس از بررسی های سید ابراهیم رئیسی دادستان وقت تهران محاکمه و اعدام شدند.
سال بعد هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری 72 رقبایی همچون احمد توکلی ، عبدالله جاسبی و رجبعلی طاهری داشت که کسب 63 درصد آرا دوباره رئیس جمهور شد. اما در این دوره محسن نوربخش لیدر اقتصادی هاشمی رأی اعتماد نیاورد.
در وضعیتی که ذخیره غله کشور بیش از 5 روز نبود و از طرفی نارضایتی نانواها .... از طرفی برنامه تعدیل و خصوصی سازی با استقراض از خارج و نهاد ها بین المللی ادامه یافت در سال 73 و 74 تورم به شدت بالا رفت و حتی رکود تاریخی 50 درصدی رسید.
شورش بزرگ در اسلامشهر چگونه آغاز شد ؟
سیزده بدر سال 74 که به پایان رسید ، صبح روز 14 فروردین دومین شورش بزرگ در حاشیه پایتخت ، اسلامشهر رخ داد که علت آن مشکلات حاشیه نشینی بود، ساکنان اکبرآباد اسلامشهر که اکثراً کارگران و کارمند بودند با بالا رفتن نرخ ماشین های شهری به یکباره کاسه صبر مردم لبریز و آتشفشان خشم آنها دوباره فعال شد و گفته شاهدان 50 هزار نفر به خیابان آمدند ، اما از این نارضایتی هیچ گزارشی منتشر نشد مطبوعات هم به اعلامیه های رسمی بسنده کردند.
هاشمی رفسنجانی که پشت فرمان جنبش سازندگی نشسته بود به عنوان یک سیاستمدار ذاتی و کسی که بحران های بسیاری را پشت سر گذاشته است به یکباره فرمان را چرخاند ، او حالا علیه برنامه هایش شورش کرده بود...
در سال آخر ریاست جمهوری وی که نزدیک به انتخابات میشود و از هر طرف و جناهی برای پیروز شدن در انتخابات عملکرد او را زیر سوال میبردند ، کنار گذاشتن سیاست تعدیل رفته رفته مشکلات را تا حدودی حل کرد اگر در سال 73 رشد اقتصادی کشور منفی شده بود در سال های بعد رشد اقتصادی اندکی جان گرفت و رشد تورم نصف شد.
هاشمی اگر چه از سیاست های محبوبش دست برداشت اما همیشه مخالفان سیاسی اش را مقصر میدانست او میراثی به جا گذاشت که در کنار همه پیچ و خم هایش و همه ارزش هایش شورشی به پا کرد علیه سازندگی...
نقد مستند :
1 - مستند ساز سعی داشته که بی طرفی و واقع نگاری را حفظ کند که با توجه به حساسیت های سیاسی واقعاً کاری دشوار است.
2 - مستند ، تصاویر و کلیپ های شورش شهرهای مشهد و اسلامشهر را پخش نمیکند که البته به خاطر نبود آرشیوی از این دو حادثه قابل توجیه است.
3 - یکی از نقطه ضعف های مستند این است که دوربین در کنار مسئولان است و نه در کنار مردم ، حتی در روایت های مستند هم از مسئولان مصاحبه میگیرد.
4 - محسن هاشمی فرزند آیت الله هاشمی ، در نظری روایت این مستند را منصفانه در جهت روایت تاریخ معاصر نام عنوان کرده است.
این مستند از زمان اکران ، بیش از 40 دانشگاه مطرح کشور درخواست اکران آن به ثبت رساندند دانشگاه هایی هچون شریف، تهران، علامه طباطبایی، امیر کبیر، شیراز، سمنان ، چمران اهواز و ...
مصطفی شوقی (کارگردان و نویسنده)
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند " هاشمی زنده است " که پژوهش و ساخت آن 2 سال به طول انجامیده است، جزئیاتی کمتر شنیده شده از زندگی آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی از دوران کودکی ، مبارزات ، مسئولیت ها و فوت ایشان را روایت میکند.
چرا زندگی این پیرمرد 82 ساله برای مردم و مسئولان اینقدر مهم است ؟
چرا مرگ آیت الله هاشمی میتواند معادله های یک کشور را تغییر بدهد ؟
تمام وقایع ذکر شده از منابع مکتوب و نقل قول از افراد موثق و نزدیک به آیت الله هاشمی است.
متن مستند :
شروع مستند با تصاویر آمبولانس و فوت آقای هاشمی شروع میشود ، بخش icu بیم ها و امیدها پشت این در شیشه ای حبس شده اند و چشم ها به تلویزیون خیره شده و منتظر اخبار جدید هستند.
نگاه پزشکان به مانیتور و گوششان به ضربان قلب پیرمردی 82 ساله که یکی از قدرتمندترین افراد ایران است و مرگ و زندگی اش حیات و ممات برخی جریانات سیاسی را به همراه دارد.
اکبر هاشمی بهرمانی در اوایل دوره نوجوانی به پیشنهاد پسر عمویش برای تحصیل در حوزه راهی قم میشود و خیلی زود با نبوغش جای خود را در بین روحانیون باز میکند ، در یکی از دیدارهایش با شیخ صادق مرعشی از دخترش خواستگاری میکند و جواب مثبت میگیرد ، البته عفت از اینکه پدر بدون اطلاع او جواب مثبت داده ناراحت میشود ولی چند روز بعد خوابی میبیند که دلش به این ازدواج رضایت میدهد ، زود فرزند دار شدن هاشمی او را مجبور میکند که شرکت کوچکی با چند ماشین تایپ به راه بیندازد.
در همین ایام روحیه استکبار ستیزی امام خمینی به حوزه فضای خاصی داده و هاشمی تحت تاثیر ، کتاب سرگذشت فلسطین را ترجمه میکند که مورد توجه دکتر محمد مصدق قرار میگیرد و برای کتاب یادداشت مینویسد و مبلغی هم برای توزیع رایگان آن میدهد اما مطالب کتاب به مذاق رژیم شاه خوش نمی آید و دستور جمع آوری آنها را میدهد.
هاشمی بعد از تبعید امام خمینی وارد مبارزه مسلحانه با رژیم میشود اما امام مبارزه مسلحانه را قبول ندارد و اعتقاد دارد که انقلاب باید از اعماق وجود مردم شکل بگیرد ، چند ماه بعد ساواک هاشمی را به جرم ترور حسنعلی منصور دستگیر میکند ، دوره 7 ماه از تحقیر و شکنجه برای هاشمی آغاز میشود.
هاشمی بعد از آزادی به فکر ظرفیت مبارزه در خارج از کشور میفتد ولی با مشکل گذرنامه روبرو است ، سال 41 هاشمی با ابوالفضل تولیت که از بزرگترین سرمایه داران قم است ، آشنا میشود و ایشان عمده ثروتش را به هاشمی میدهد تا به مبارزین انقلابی کمک کند ، هاشمی نیز برای مدیریت شرکت دژ ساز را تاسیس میکند ، هاشمی با گرفتن پاسپورت به کشوری که خواهر همسرش در آنجا اقامت دارد سفر میکند ( بلژیک ) و اولین چیزی که میخرد پژو 504 است و به خاطر گواهینامه بین المللی که دارد سفرش را به آلمان ، فرانسه ، سوئد ، انگلستان و ایتالیا آغاز میکند ، سفری که کمتر روحانیونی آن را تجربه کرده اند.
هاشمی در حین سفر به لبنان ، سوریه ، ژاپن و الجزایر موفق به دیدار شخصیت های بزرگی مثل امام موسی صدر و یاسر عرفات میشود ، فعالیت های خارجی هاشمی تا جایی ادامه میابد که برای رفع اختلاف بین انقلابیون حتی به آمریکا میرود ، در این سفر به کمک برادرش محمد از 20 ایالت آمریکا دیدن میکند و این فرصتی میشود تا با دیدن پیشرفت خارجی ها ، در رسیدن به اهداف مصمم تر شود ، البته در برخی سفر ها ، خانواده را هم برای گردش میبرد تا هوایی عوض کنند.
امام خمینی ، هاشمی و چند نفر دیگر را مسئول شورایی دیگر میکند که وظیفه اش تعیین رئیس دولت موقت است و بالاخره امام خمینی بعد از 15 سال تبعید به ایران باز میگردند و مهندس مهدی بازرگان به عنوان اولین نفر مسئولیت دولت موقت را به عهده میگرید ، آیت الله هاشمی نیز کم کم شهرت میگیرد و مصاحبه هایش با رسانه های داخلی و خارجی زیاد میشود.
خرداد 58 هاشمی توسط گروه فرقان مورد ترور قرار میگیرد اما در لحظه ای که تیر میخواهد به سرش اصابت کند ، تیر به شکم او اصابت میکند.
بعد از مدتی که حال جسمانی اش بهتر میشود به اولین حج بعد از انقلاب میرود ، در همین زمان سفارت آمریکا در تهران اشغال میشود ، هاشمی به تهران میاید و از حرکت دانشجویان حمایت میکند و تحریم ها را که بلوف سیاسی میخواند.
سخنرانی انقلابی او مورد توجه بیشتر قرار میگیرد و در انتخابات مجلس نفر 14 تهران میشود و رئیس مجلس میشود.
در حالی که ارتش صدام خرمشهر را اشغال کرده، رئیس جمهور در پایتخت مشغول بازی های جناحی است.
{بنی صدر: من از شما مردم خواهم ساخت که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتون رو از وجود شما به دستانی که میخواهند جمهوری رو به لجن وجود خودشون بیارایند، تنبیه کنیم.}
{هاشمی: آرایی که موافق، موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر به صندوق ریخته شده
177 نفر
از این به بعد آقای بنیصدر به عنوان یک رئیسجمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده. شعار ها برگرده به طرف آمریکا، علیه آمریکا.}
هفت روز بعد از عزل بنی صدر، بمبی در مقابل یکی از اعضای مجلس شورای اسلامی منفجر میشود.
سید علی خامنهای که امام جمعه تهران است به دلیل جراحت نمیتواند به نماز جمعه برود و این فرصتی میشود که هاشمی به پشت بزرگ ترین تریبون سیاسی کشور برود و اولین خطبه نماز جمعه خود را بخواند.
{هاشمی: اسلام و علیکم و رحمت الله }
رئیس مجلس با انبوه مشغلههایش برای ماموریتهای مختلف به سفرهای خارجی میرود، ولی این بار بدون مشکل پاسپورت، و نه به عنوان توریست؛ بلکه به عنوان یک مقام عالی رتبه ایرانی، با تشریفات خاص بین المللی و با مصونیت دیپلماتیک.
سفر خارجی برای هاشمی فرصتی میشود تا بیشتر به تحقق رویایش فکر کند.
شهرت روز افزون هاشمی تا جایی ادامه پیدا میکند که مردم تهران در اولین انتخابات مجلس خبرگان او را به عنوان نفر دوم انتخاب میکنند و این مقدمهای میشود بر نایب رئیسیاش در مجلس خبرگان رهبری.
اما تعدد مسئولیتها باعث نمیشود هاشمی از مردم و رویایی که سالها به آن فکر کرده بود غافل شود.
{هاشمی: قاچاق از کارهایی بسیار مضرره. نظام اقتصادی رو برهم میزنه. حقوق مردم رو ضایع میکنه. حقوق بیت المال رو ضایع میکنه. منافع سرشار برای یک عده داره. ضرر برای یک عده داره.
از زیر زمین راه درست میکنند و سرعت اونقدر زیاده که بنده در ژاپن، فرانسه، انگلیس، آمریکا و آلمان سوار مترو شدم. از نقطه ای که سوار میشه انسان تا پیاده میشه یک ذره برخوردی که مردم رو اعصابش رو ناراحت کنه نداره.
ساله آینده رو میتوانیم سال برنامه ریزی ، سازندگی و سال برداشتن گامهای بلندی به سوی عظمت و رفاه و تثبیت بیشتر انقلاب به حساب بیاوریم.}
{افشار، مجری خبر: آقای هاشمی رفسنجانی سخنگوی شورای عالی دفاع به مناسبت گرامیداشت ششمین سالگرد جنگ تحمیلی برای امت مسلمانمان پیامی دارند.
هاشمی: ما امسال قدرت تجهیز پنج برابر امکاناتی که در سال اول جنگ و سالهای قبل داشتیم را داریم. علیرغم فشارهای اقتصادی که میبینید از همه طرف به ما میارند. این نشان حمایت مردمیست و بنابراین ما میدونیم از هر جهت وضعمون بهتر از اول جنگه، با اینکه دفاع میکنیم. دشمن از هر جهت وضعش بدتره در آستانه شکست قرار گرفته.}
جنگی که همه فکر میکردند یکی دوسال طول میکشد، عمرش به یک دهه نزدیک میشود. هیئتهای صلح از کشور های مختلف به ایران میآیند ولی حاضر نیستند شروط چهارگانه ایران را برای پذیرش صلح بپذیرند:
پرداخت خسارت ایران در جنگ
به رسمت شناختن مرز بین المللی
آزادی اسرای ایرانی
تنبیه صدام به عنوان متجاوز و شروع کننده جنگ
شروطیست که امام خمینی برای صلح معین کردهاند.
ولی هیئتهای صلح نمیتوانند حق طبیعی ایران از جنگی که با آن تحمیل شده را بدهند.
هاشمی در میان انبوه مشغلههایش، در هشتمین سالگرد جنگ مسئولیت جانشینی فرمانده کل قوا را برعهده میگیرد.
محسن رضایی در خاطراتش میگوید:
هاشمی به نزد امام خمینی میرود و به امام میگوید ما دوراه داریم. جنگ یا صلح.
امام با توجه به اینکه چهار شرط هنوز از سوی مجامع بین المللی تامین نشده موافق ادامه جنگ است.
هاشمی میگوید نیروهای داوطلب مردمی به جنگ نمیآیند.
امام میفرماید من دستور جهاد میدهم.
هاشمی میگوید ارز هم نداریم.
امام میگوید شما نفت و چیزهای دیگر دارید.
وقتی جانشین فرمانده کل قوا جواب تمام سوالهای خود را میگیرد به سراغ محسن رضایی میرود و به او میگوید. هر آنچه برای پیروزی در جنگ نیاز است را بنویس تا تامین کنم.
محسن رضایی به امید اینکه هاشمی گفته تامین میکنم، هرآنچه را برای ارتش قوی و پیشرفته به ذهنش میرسد، مینویسد.
هاشمی نامه را میگیرد و به سراغ روغنی زنجانی، رئیس برنامه و بودجه موسوی میرود و از او هم میخواهد میزان ارز و امکاناتی که برای ادامه جنگ لازم دارد را بنویسد.
حالا هاشمی دوباره نزد امام خمینی میرود و نامهها را مقابل امام میگذارد و از غیر ممکن بودن ادامه جنگ میگوید.
امام وقتی دلسردی مسئولین را برای مدیریت جنگ میبیند مجبور به پذیرش قطعنامهای میشود که در آن برای خسارت هشت سال تجاوز و ویرانههای جنگ حتی یک دلار هم در نظر گرفته نشده است.
قطعنامهای که جنگ را برای برخی مسئولین تمام میکند، اما برای 44هزار خانواده ایرانی که چشم به راه پدران و پسران اسیرشان هستند، جنگ را ادامه میدهد.
پذیرش چنین قطعنامهای برای هر رهبر دلسوزی یعنی نوشیدن جام زهر.
{هاشمی: بالاخره جمهوری اسلامی به یک تصمیم تاریخی مهمی رسید این روزها که با تصمیم حضرت امام امت، برای پذیرش آتش بس، یک فصل جدیدی رو در تاریخ ما باز خواهد کرد.}
مسئول نبودن برخی مسئولین در برابر وظیفهای که به آنها داده شده، آنچنان برای امام خمینی سنگین تمام میشود که بعد از پذیرش قطعنامه در یک سال باقی مانده حیات خود دیگر سخنرانی عمومی نمیکند.
{انا لله و انا الیه راجعون}
بلافاصله بعد از رحلت امام خمینی خبرگان رهبری برای انتخاب رهبر آینده دور هم جمع میشوند و یک جلسه حساس و نفس گیر شروع میشود.
اولین موضوع شورایی یا فردی بودن رهبریست که هرکدام بیشترین رای را بیاورد، همراه با دیگر تغییرات قانون اساسی به رای مردم گذاشته خواهد شد.
{هاشمی: آقایانی که با فردی بودن رهبر تو این مقطع، همین مقطع تا رفراندوم موافق هستند، قیام بفرمایند.
بشمارید. 44-5 نفر ایستادند. فردی تصویب شده، حالا باید روی فرد رای بگیریم.
من هم نظرم به شورا بود، ولی وقتی اکثریت گفتند فرد، دیگه جای صحبت نیست.
یک نفر ذهن افراد حاضر در جلسه را به خود مشغول کرده است. فردی که چند ماه پیش مسئولین برای افطار خدمت امام رسیده بودند، بعد از نماز امام ایستاده منتظر آمدنش است.
هاشمی با اصرار آقای مجتهد شبستری و علی اکبر قریشی، خاطرهای از امام که شاهدان عینی آن در جلسه حضور دارند را نقل میکند.
{هاشمی: ما یک جلسه با روسای قوا و نخست وزیر و احمدآقا خدمت امام بودیم. امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچوقت.
فرد هم ما میگفتیم، فردی را نداریم الان که مطرح بکنیم تو جامعه.
امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنهای.
تشریف بیارید.}
{امام خامنهای:خب الان تو همین جلسه چند نفر از آقایون آمدند صحبت کردند، تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم. این چهطور همین آقای آذری که اسم بنده را اول بار آوردند تو این جلسه، بنده اگر حکم بکنم ایشون قبول خواهند کرد؟ قطعا قبول نمیکنند. نه آقا بعد از رهبر شدن ....
هاشمی: آقای خامنهای
امام خامنهای: ببنید آقا! من ... من در ... بحث تقلید نیست بحث حکمه.
من به هرحال مخالفم.}
{هاشمی: آقایانی که با رهبری جناب آقای خامنهای موافق هستند قیام بفرمایند.
تا الان 57 گفتند.
50 تا باشه رای اورده.
56 نفر ایستادند.
رای آوردند، یه مقدار بیشتر از دو سومه.}
پنج روز بعد قرار است هاشمی برای کنفرانس خبری در مقابل دوربینها ظاهر شوند. خبرنگاران سالهاست به حضور هاشمی در مقابل دوربینشان عادت کردند. اما امروز دوربینها شان دیگری برای هاشمی قائلاند. گویا خبرهای جدیدی در راه است.
{هاشمی: من تا به حال صبرکردم که شاید از میان شخصیتهای ایران کسی آماده بشه برای نامزدی ریاستی جمهوری، که تا به حال کسی آماده نشده و ناچار پذیرفتم و ...}
خبر خیلی زود میان مردم میپیچد و با موج حمایتهای مردم از هاشمی، رقیبان جدی پای به میدانی که میدانند از قبل بازندهاند، نمیگذارند.
در حالی که هاشمی فقط یک قدم با ریاست جمهوری فاصله دارد، رویای سازندگی ایران که سالها به آن فکر کرده را در ذهنش مرور میکند.
قبل از انقلاب که هاشمی سفرهای خارجی را شروع کرد و کشورهای مختلف را دید، یک کشور در آسیا نظرش را بیشتر جلب کرد: ژاپن
کشوری که در جنگ جهانی خانههای مردم و صنایعش تا مرز نابودی پیش رفته بود و بدون داشتن منابعی مانند نفت توانست با مدیریت قوی به سطح بالایی از توسع و سازندگی و تکنولوژی برسد و به رشد بالای اقتصادی دست پیدا کند. رشدی که برای مردمش صلح، آزادی و رفاه را به همراه داشت.
به هاشمی خبر میدهند که 94 درصد آرا از آن مردیست با رویاهای بلند برای توسعه و سازندگی ایران.
هاشمی با جدیت و انگیزه بیشتر از همیشه کاری را شروع میکند، که سالها منتظر آن بود.
{هاشمی: من با همه ی وجودم از این مسئولیت استقبال میکنم. همین حالا که رو صندلی نشسته بودم، فکر میکردم، واقعا یک نمونهای بسیار بسیار کوچیکی از اونچه که حضرت مولی الموحدین علی بن ابیطالب درباره حکومت به ما فرمودهاند من در قلبم میدیدم. وقتی به خودم مراجعه میکنم هیچ گونه، حالا هیچ گونه شاید یکم اغراق باشه، به طور کلی من احساس نفسانی و تمایلات شخصی برای مسئولیت اجرایی که الان دارم به عهده میگیرم در خودم نمیبینم.}
برای اجرای طرحهایی که هاشمی در ذهن دارد رقم 139 میلیارد دلار برآورد شده، که فقط 60 میلیارد آن در خزانه ایران موجود است. اما هاشمی فکر اینجایش را هم کرده و تلاش دارد مسیری جدیدی برای اقتصاد کشور باز کند.
در حالی که کلنگها خیلی زود محکم بر زمین میخورند، دولت تلاش دارد تا سرمایه گذاران داخلی و خارجی را جذب کند که یک خبر نویدی میشود برای آیندهای بهتر.
{جورج بوش پدر: امروز آمریکاییها هستند که بر خلاف میلشان در سرزمینهای بیگانه نگه داشته شدهاند، به خاطر چیزهایی که مسئولش نیستند. در این باره میتوان همکاری نشان داد و این همکاری تا مدتها به خاطر آورده میشود. حسن نیت، حسن نیت میآورد.}
رئیس جمهور آمریکا برای آزادی گروگانهای کشورش در لبنان پیامهای مختلفی از طریق نماینده سازمان ملل به رئیس جمهور ایران میفرستند و پولهای بلوکه شده و آزادی گروگانهای ایرانی در اسرائیل را وعده میدهد.
هاشمی پیشنهادی که مدتها منتظرش بود را میپذیرد و تلاش بسیاری برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان میکند.
{هاشمی: ایران این آمادگی را دارد که با اون کشورهایی از غرب که آمادگی داشته باشند که سیاست برخورد مساوی بدون باجخواهی و توسعه طلبی و انحصار طلبی. با اینها کار بکنه}
سرانجام با تلاشهای فراوان ایران، اولین گروگان در اردیبهشت 69 آزاد میشود. ولی آمریکا برای لقمهی چربی که وعده داده، تمام گروگانهایش را میخواهد.
هاشمی با صرف زمان و اعتبار ایران در لبنان، بقیه اسرا را هم آزاد میکند.
{آقای اندرسون آزادی شما پیروزی ماست}
حالا نوبت آمریکاست که حسن نیت خود را ثابت کند. ولی خبر یک تقاضای جدید از سمت آمریکا به هاشمی میرسد. انتقال جسد یک سرباز آمریکایی از لبنان به آمریکا.
هاشمی که میداند اگراین خواسته را هم عملی نکند، از هیچ چیز خبری نیست؛ این درخواست را هم عملی میکند.
حالا توپ در زمین کاخ سفید است و دیگر هیچ بهانهای برای آمریکا نمانده است.
جیان دومنیکوپیکو نماینده سازمان ملل که واسطه بین ایران و آمریکاست به تهران میآید
و مستقیم به ساختمان ریاست جمهوری میرود.
هاشمی فاتحانه وارد اتاق میشود. نگاهش به نماینده سازمان ملل و گوشش منتظر شنیدن چگونگی انتقال پولهای بلوکه شده به ایران است.
وقتی نماینده شروع به صحبت میکند، گویا زمان میایستد.
او به هاشمی میگوید که کاخ سفید گفته نمیتواند برای ایران کاری بکند.
هاشمی بهت زده به او نگاه میکند و به فکر فرو میرود.
حالا که آبروی کشور را گذاشته و مرده و زنده آمریکاییها را بهشان برگردانده به او میگویند که کاری نمیکند. تازه آمریکا هم طلبکار هم شده، که معلوم شد ایران در لبنان نفوذ دارد و باید جوابگو باشد.
نماینده سازمان ملل در حالی خاک ایران را ترک میکند که هیچ سودی از این معامله عاید ایران نشده است.
روزهای سختی در پیش روست.
اما هاشمی مصمم است تا نشان دهد تدبیریش بلندتر از مشکلات است.
هاشمی از اجرایی نشدن وعده آمریکاییها دلسرد نمیشود و به دیپلماسی سرعت بیشتری میدهد تا با گرفتن وامهای خارجی چرخهای توسعه و سازندگی با شتاب بیشتری بچرخد.
{هاشمی: الان آب از کجا می آید؟
زن روستایی: آب و شلنگ کشیدن برای ما}
{هاشمی: به خاطر 10 تا نخل، یک خانواده نباید عقب بیفتد از زندگی اجتماعی}
شب و روز مسئولین و کل کشور درگیر سازندگیست. انفجارات، رفت و آمد ماشینهای سنگین، ساخت سدهای عظیم، شروع به کار در مناطق آزاد تجاری و فعالیت هرچه بیشتر کارخانهها و معادن کشور برای تامین مواد اولیه، نشان دهنده آغاز دوران جدیدی برای ایران است.
زمان زیادی نمیگذرد که قطار اقتصاد در ریل جدید خود قرار میگیرد و با شتاب برای رسیدن به توسعه و سازندگی حرکت میکند.
مناطقی که آب را با املاح انگلی میخوردند، امروز از آب تصفیه شده استفاده میکنند و با لوله کشی گاز، مشغله ماشینهای حمل کپسول گاز کمتر شده و تاسیس دکلهای عظیم برق در برخی مناطق تاریکی شب را به روشنایی روز تبدیل میکند و کالاهای مرغوب خارجی در ویترین مغازهها به چشم میخورد. فروشگاههای زنجیره ای برای رفاه بیشتر مردم ساخته میشود و دیگر مانند گذشته کمبود اقلام وجود ندارد.
{هاشمی: این منطقه رو تبدیل کنیم به یک گلستان}
اعتراضات مردمی در مشهد، اسلامشهر و چند شهر دیگر به وضع اقتصادی تلنگری میشود که شاید همه چیز انقدر سفیدِ سفید نباشد.
روزی که هاشمی بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زد، ریلی جدیدی را برای اقتصاد کشور گذاشت و مسیر قطار اقتصاد دهه اول انقلاب را به سمت اقتصاد آزاد تغییر داد. وزرا و مدیران اجرایی هم باید لوکوموتیو اقتصاد را در ریلی حرکت میدانند که از مقصد آن بیخبرند.
روغنی زنجانی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه بودجه میگوید: به دنبال اجرای نظام اقتصادی جدیدی بودیم که با آن بیگانه بودیم. اقتصاد آزادی که هاشمی پایه ریزی میکند، درهای واردات کشور را باز میگذارد. بهطوری که واردات از سال 68 تا 72 نزدیک به چهار برابر افزایش پیدا میکند و فروشگاهها پر میشود از کالاهای وارداتی. اما این واردات منحصر به کالای ضروری نیست.
{هاشمی: ما میگیم اشیاء لوکس استفاده نشه خب این یک شعار نوعی عدالتگرایانه و جلوگیری از اشراف و از اشرافیت و تجمل و این هاست. گاهی هست که بعضی از اشیاء لوکس به صرف کل جامعهاست که استفاده بشه.}
رقم واردات خودرو از سال 1365 تا 1372 بیش از سیصد برابر رشد دارد و تعداد ماشینهای گران قیمت در کشور افزایش پیدا میکند.
سرمایه داران به شکلی مورد توجه دولت قرار گرفتند که بعد از یک دهه ممنوعیت اجازه پیدا میکنند در خیابانها مانور تجمل بدهند و با افاده هر چه تمامتر بنز، بیامو، میتسوبیشی، خانههای مجلل، لباس و زینت الات و هرچه که دارند را در چشم مردم فرو کنند و فاصله طبقاتیشان را به رخ مردم بکشند.
در بازار سیاه برای ثروت مندان همه چیز فراهم است. از مرسدس بنز گرفته تا ویدیو و سیگار آمریکایی.
{گزارشگر: معیارتون برای انتخاب این ماشین چی بوده؟
راننده: ماشین خوب یا بنز یا آمریکایی.
گزارشگر: پس تحلیل شما رو از تجملگرایی میتونم سوال کنم چی است؟
راننده: من آدم مجلل دوستی هستم.
گزارشگر: این تجملات را دوست داری؟
راننده: دوست دارم، علاقه دارم.}
از هر طرف تبلیغات کالای خارجی از موز چیکتای آمریکایی، تا ریش تراش براون آلمانی و تلویزیون گلداستار مردم را احاطه کرده، این درحالیست که در مقابل مغازهها افراد فقیرتر با کوپن در صفهای طولانی میایستند تا اقلام اولیه زندگیشان را تهیه کنند .
از یک طرف دولت نه تنها درهای واردات را باز گذاشته، بلکه برای تشویق مردم در ازای سفر به جزیره کیش، کارت واردات کالا به مسافران میدهد و از طرف دیگر دلالان هم کارگران شهرستانی را اجیر میکنند تا با سفر به شهرهای مرزی ترکیه به صورت مسافری بار بیاورند.
در خیابانهای ترکیه دسته دسته ایرانیهایی پرسه میزنند که در حال تهیه لیست کارفرمایشان هستند.
سرمایه سالاری رقابتی را در مصرف گرایی ایجاد کرده که نه تنها مسئولین، بلکه برخی از مردم قانع و انقلابی دهه 60 را به سمت اشرافیگری کشانده است.
{امام خامنهای: گزارشهای ناامید کنندهای گاهی از یک جاهایی میرسه. انسان واقعا عرق شرم گاهی بر پیشونیش مینشینه از وضع زندگی. ماشین، ماشین لوکس، نو، سیستم بالا، نمیدونم جدید. این چه وضعیه که همینطور بیحساب وکتاب، جلو هر وزارتخانهای، جلو هر ادارهای، دهها ماشین مال مسئولینه اونجا در رنگهای گوناگون. کی گفته چنین چیزی؟ گزارش اومده که روحانی عقیدتی سیاسی تو یکی از دستگاهها خودش ماشین داره، ماشین دولتی سوار میشه. بنده نوشتم که حق نداری این کارو بکنی. جواب برای من اومد که این رویه است، همه میکنند. این آقا خودش یک ماشین داره که برای خودش لازمه، یکی هم خانومش داره. خب نمیشه که از ماشین خودش و خانومش استفاده کنه. عجب! چه حرفیه؟
بنده الان دارم اعلام میکنم. قبلا هم نوشتم و اینو گفتم، حق ندارند آقایون اون وقتی که امکانات شخصی دارند، از امکانات دولتی استفاده کنند.
ماشین دارید، ماشین سوار شید بیاید وزارت خونهتون، بیاید به محل کارتون. ماشین دولتی یعنی چه؟ اندازه نگه دارید. ما رو از مردم دور میکنه اینها. روحانیون رو از مردم دور میکنه. روحانیون به تقوا، به ورع و به بیاعتنایی به دنیا در چشمها شیرین شدند.
مردم رودرواسی ندارند، خدا هم با کسی رودرواسی نداره.}
دولت و شرکتهای خصوصی از کشورهای مختلف وامهای کلان گرفتهاند و حالا زمان پرداخت آن رسیده است و به علت کمبود ارز در کشور قیمت دلار روز به روز افزایش مییابد. قیمت رسمی دلار که در سال 1370، 6 تومان بود، بعد دوسال به 165 تومان میرسد.
کارمندان و کارگران با تورم 22 درصدی قدرت خریدشان به اندازهای کم شده که کفاف تغذیه خانوادههایشان را هم نمیدهد، چه برسد به خرید کالای لوکس.
درگیری ها دورو دارد. یک روی آن ضد انقلاباند که فضای کشور را مناسب میبینند برای آشوب و روی دیگر مردماند که فشار اقتصادی و فاصله طبقاتی کم طاقتشان کرده. اما انگار هاشمی بیشتر یک روی قضیه را میبیند.
{هاشمی: الان دوران استفاده از آدمهای چاقوکش، رذل، اوباش و بی پایه و بیبته. و کسانیکه کارشون همینه که اگر تونستن یه اتوبوسی را آتش بزنن، اگه تونستن یک ادارهای رو خراب بکنند.
ممکنه مردمی هم باشند که مشکلاتی داشته باشند ناراضی باشند، اما اونها شرور نیستند. نیروی انتظامی باید جلو تخلف قانونی علنی رو بگیره به هر قیمت.
مراحلی داره که یک جا با نصیحت میشه. یک جا با برخورد باتوم میشه. یک بار برخورد با مسائل بعدی میشه و اگر لازم شد از هر چه استفاده بکنند. و اون ها وظیفشونه نگذارنند خلافی، ناامنی برای مردمی که دارن کار میکنند در کشور زندگی میکنند اتفاق بیفته.}
حالا رئیس جمهور با فضای فعلی کشور و نگاه مردم نسبت به دولت سازندگی با چالش انتخابات روبه روست. برای هاشمی فقط انتخاب شدن مسئله نیست، بلکه کسب رای بالا در دغدغهی اوست. نزدیک انتخابات از صداوسیما مستندی پخش میشود که با نشان دادن پرکاری و سبک زندگی رئیس جمهور، حرف و حدیثهای پشت سر هاشمی را تاحدودی خنثی میکند.
در حالیکه کمتر کسی حاضر با رقابت با رئیس جمهور فعلیست، اسامی نامزدها منتشر میشود. جاسبی، طاهری و توکلی. رقیب جدی در میان این افراد احمد توکلیست که روزی دست چپ دوران ریاست هاشمی بر مجلس بود.
{هاشمی: این یک نظر و یک نظر هم اینه که نه اصلا هیچ مذاکرهای نکنند.
توکلی: دلایلش رو هم بگین ...
هاشمی: دومی رو ... صبر کنید ... این آقای توکلی کنار من میشینه و از همه بیشتر شلوغ میکنه. {با خنده\ ایشون رو ببرین اونجاها با یکی دیگه عوض کنید.}
در روز انتخابات در حالی که همسر هاشمی در خانه ولیمه سفر حج پسرش، مهدی را میدهد، هاشمی مرتب با وزارت کشور تماس میگیرد. میزان کم رای دهندگان هاشمی را شوکه میکند. رئیس جمهوری که چهار سال قبل 94 درصد رای آورده بود، حالا انقدر محبوبیتش کم شده که این بار با 63 درصد آرا، میتواند حکم ریاست جمهوری خودش را بگیرد.
هاشمی از کاهش 31 درصدی رای خود ناراحت شده، ولی همچنان به سیاستهایش اطمینان دارد و با قدرت آنها را ادامه میدهد.
با ادامه این سیاستها قیمت ارز باز هم افزایش پیدا میکند و مردم فشار تورم 35 درصدی را تجربه میکنند. اما افزایش قیمتها و تورم 35 درصدی برای مردم قابل تحملتر است تا وقتی که خبر اختلاس در دولت هاشمی را میشنوند. اختلاسی 123 میلیاردی، توسط فردی صورت گرفته که با شروع جنگ کشور را ترک کرد و با پایان جنگ به ایران برمیگردد و در دولت سازندگی به عنوان سرمایهگذار بخش خصوصی شروع به فعالیت اقتصادی کرد.
{مجری خبر: سرانجام با تایید حکم دادگاه در مورد فاضل خداداد، عامل اصلی اختلاس 123 میلیارد تومانی از بانک صادرات ...}
خبر اولین اختلاس در جمهوری اسلامی برای هاشمی و دولتش تا حدی گران تمام میشود
که حاج احمدآقا پسر امام خمینی نیز به آن اعتراض میکند. او نه تنها به اختلاسها، بلکه به مدیریت اقتصادی دولت انتقاد جدی وارد میکند و از وامهای خارجی میگوید که هاشمی در گذشته معتقد بود:
{هاشمی: این مقدار قدرت داریم که این چرخها رو به حرکت در بیاوریم و گرفتاریهایی بدهی خارجی را نداریم. یکی از خوابهایی که برای ما دیده بود استکبار، این بود که ما را در این جنگ گرفتار قرض بکنه و بدترین چیز قرضهای خارجیست.}
بحران بدهیهای خارجی باعث شوک به بازار ارز میشود و با انبوه واردات هر روز تورم بالاتر میرود.
حاج احمدآقا میگوید: مگر نمیگفتید که استقراض خارجی نداریم، پس چرا هر روز التیماتوم از سمت کشورهای مختلف میآید و هیچکس هم نیست که پاسخگو باشد. بی سروصدا دلار را گران کردید و همهچیز را گردن آمریکا میاندازید.
فرزند امام خمینی از اختلاس هایی که خبرهایش پشت سر هم میآید و طنز تلخ نشریه گل آقا هم شده میگوید.
{کاریکاتورهای نشریه گل آقا:
چه خبره سرکار؟ من همهش 300 میلیون تومن سوء استفاده کردم، انتظار داری این همه پله رو برم بالا!؟
شاغلام با اشاره به بانک مرکزی: آقای دکتر، نمیدونم چه چیزی خورده، چند ساله هی قرض بالا میاره!
بی زحمت ببینید، آقای آقازاده چیزی به حساب ما واریز نکرده؟!
باز هم نمیبینم! تورم، گرانی، بیکاری، بوروکراسی و مسکن.
وزیر بهداشت: دارو نداریم پدر جان، میخواهی جاش چند تا اختلالگر ببر!}
این حرفا بغض فروخوردهی بسیاری از مردم است، البته دولت برای قشر کم درآمد برنامه دارد و با تبلیغات توصیه میکند نان خور کمتری بیاورند تا با فرزند کمتر زندگیشان بهتر شود.
مانور تجمل سرمایه سالارها در کشور اوضاعی را به وجود میآورد که افراد میخواهند حسرت نداشتههایشان را از پول بیت المال جبران کنند و خبرهای رشوه روز به روز افزایش پیدا میکند.
هاشمی درباره پدیده ای که در دولتش شروع شده میگوید اگر یک سدی میسازیم و چندین میلیارد خرجش میشود، حالا 500 میلیون هم اختلاس بشود، اشکالی ندارد. مهم آن است سدی که ساخته شده و میماند برای مردم.
مردم در حالی به استقبال نوروز 1374 میروند که امید دارند سال جدید قیمتها و تورم کاهش پیدا کند. دولت افسار قیمتها را به دست بازار میدهد و سرمایه سالاران هم هر روز در بازار قیمتها را افزایش میدهند. این افزایش تاجایی ادامه پیدا میکند که تورم به رقم نجومی 49 درصد میرسد که این میزان تورم در کارنامه هاشمی به لکه سیاه تبدیل میشود.
با فرا رسیدن انتخابات مجلس پنجم، مخالفان رئیس جمهور که برای مجلس چهارم توسط وزارت کشور رد صلاحیت شده بودند، از حضور جدی در انتخابات منصرف میشوند. در این شرایط فائزه هاشمی که مسئولیت ریاست فدراسیون اسلامی ورزش زنان را برعهده دارد میخواهد وارد قلب قانون گذاری کشور شود و اعلام کاندیداتوری میکند و سعی میکند نام خود را در لیست های مختلف قرار دهد.
در نهایت با تبلیغات فراوان، فائزه هاشمی در حالی نفر دوم تهران میشود که مادرش از این نتیجه راضی نیست و عقیده دارد فائزه نفر اول شده است، ولی با دست کاری آرا اورا نفر دوم معرفی کردهاند.
نسیم رفتن دولت توسعه وزیدن گرفته که هاشمی احساس میکند برای تحقق رویای توسعه و سازندگی زمان بیشتری نیاز است.
{هاشمی: دانشگاه گیلان رفتم اونجا یکی از اساتید خودشو به من رسوند، گفت ما یک بررسی کوتاهی کردیم، دیدیم از زمان هخامنشیان تا امروز، گفت هیچوقت این مقدار کار در پهنه وسیع کشور نمیشده و اگر این دوره بتوانه 10، 15 سال ادامه پیدا بکنه، ایران میرسه به اونجایی که ایران حق داشته در گذشته.
تو همین تهران، شما همینطوری راه برید. تو شهر میفهمید زیر زمین مترو و این کانالهای فاضلاب و هدایت آب ها و این لوله کشی گاز و برق رو همه خیابانها دائما داره انجام میشه.
روی زمین این خیابان ها، این پارک ها و این پیاده روها و پل ها را میبینید. در فضای این برجهایی که مرتب داره بالا میره میبینید. این وضع توی همه کشوره.}
عدهای در تلاشاند تا قانون برای هاشمی استثنا قائل شود تا محدودیت دو دوره ای را تغییر دهند. اما با ورود رهبری این قانون محکم سرجای خود میماند.
نوروز سال 76 در حالی فرا میرسد که عدهای از مسئولین و قشر مرفه جامعه به کیش و سفرهای خارجی میروند و برخی از مردم چند سالیست که نمیتوانند برای فرزندشان حتی لباس نو بخرند. ریتم زندگی تند شده و دارندگی و برازندگی حرف روز. خیلی از مردم با ولع میدوند تا از ثروت دوران عقب نمانند.
تیترهای درشت تغییرات سیاسی، بالا و پایین شدن شاخص بورس و ارز مخاطب بیشتری دارد تا خبر تکهای از روزنامه که نوشته همسری جانباز برای مشکلات مالی کلیه خود را فروخت.
{بخشی از فیلم آژانس شیشهای: آقا دیگه توهین بسه، بفرمایید بیرون. بفرمایید خواهش میکنم. ببینم مگه برای اون هشت سال کشت و کشتار از من اجازه گرفتی که الان حق و حقوق تو از من میخوای. برو این وظیفه رو از همون کسایی بخواه که اونا بهت تکلیف کردند برو خواهش میکنم. مگه اینجا بنگاه خیره است. یک ساعته تحملت کردم.
مرده یک چیزایی گف که احساس کردم پرده یه گوشم پاره شد و دیگه چیزی نمیشنوم دچار حالی شدم، که سال ها فراموشش کرده بودم. فقط لحظه حمله تو من زنده میشد.}
حال و هوای کشور رفته رفته انتخاباتی میشود و سردار سازندگی در حالی که بر روی صندلی مخصوصش تکیه زده، آخرین مصاحبههایش را در کسوت رئیس جمهور انجام میدهد.
{خانم پوریامین: امروزه شما چه تفاوتهای فاحشی در مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با دوران ریاست جمهوریتون در سال 68، با اولین روزهای دوران ریاست جمهوری خودتون احساس میکنید؟ حالا بیشتر به مسائل اقتصادی باز اشاره فرمودید ولی ...
مجری مرد: خانم پوریامین، بیشتر روزهای اول و با روزهای آخر رو میخوان مقایسه داشته باشند.
پوریامین: خصوصا در مسائل سیاسی و فرهنگی.
هاشمی: من میگم همه اونچه که اون روز مشکل بود، الان مشکل نیست دیگه. همه بدون استثناء. دیگه نه کسر بودجهاس، نه کسری ارزه و نه همینهایی که من گفتم، هیچیش نیست. شما حالا به عنوان افراد آشنا و مطلع بگید چی از مشکلاتی که اون زمان شمردین باقی مونده.}
{گزارشگر: گزارشهایی از افتتاح پروژه هایی که مشخصاتش رو به ترتیب اعلام خواهند کرد برای ما پخش بکنند}
با اینکه احداث پروژههای عمرانی ادامه دارد، ولی محبوبیت هاشمی به شدت کاهش پیدا کرده. مردم نمیتوانند شروع اختلاسها، گرانی، تورم، رونق گرفتن دوباره کاخ نشینی و تغییر ارزشهای انقلاب که پایش خون دادهاند را با احداث چند پروژه عمرانی فراموش کنند.
محمد خاتمی سعی میکند با ابراز مخالفت با سیاستهای هاشمی رای مردم را کسب کند و رقیب محمد خاتمی ناطق نوریست که مردم او را حامی دولت هاشمی میدانند.
خاتمی با شعار «توسعه سیاسی» در ذهن مردم به قهرمانی مخالف دولت فعلی و ناجی آینده تبدیل میشود.
{دختری بدحجاب: خاتمی رئیس جمهور ماست، ما همه جوانان همش به اون رای میدیم.}
این ذهنیت مردم، رویای خاتمی را برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری را محقق میکند.
{گزارش خبری: آقای سید محمد خاتمی دارای 20078187 رای.
آقای علی اکبر ناطق نوری .....}
{مجری خبر: رئیس جمهور درباره محور کار دولت آینده و تصمیمگیری کشور گفتهاند:
باتوجه به اینکه در برنامههای آقای خاتمی تکیه بر سازندگی و توسعه کشور جزء شاخصترین برنامهها بود، مطمئنا در آینده نیز سازندگی و توسعه کشور محور کارها قرار خواهد گرفت.}
گزینه مورد نظر هاشمی رای نیاورده، ولی او از انتخاب خاتمی هم ناراضی نیست و با چهرهای خندان در تنفیذ دولت جدید شرکت میکند؛ چهرهای که شاید در آینده انقدر خندان نباشد.
خاتمی که با نقد سیاستهای هاشمی رای میآورد، اما با کوچ وزرا و مدیران هاشمی به دولتش هیچ مشکلی ندارد، تا جایی که همراه با وزرا حسن حبیبی معاون اول دولت سازندگی با همین سمت به دولت اصلاحات، منتقل میشود.
اصلاحطلبان چند ماه بیشتر نیست که روی کار آمدهاند که شهردار سابق تهران و مدیر نمونهی هاشمی، که در انتخابات نیز از حامیان سر سخت خاتمی بود به جرم اختلاس دستگیر میشود.
{کرباسچی: من بازی نکردم ... هی دائم در روزنامهها گفتهاند اختلاس میلیاردی، فساد اخلاقی ...}
قهرمان دیروز، به اختلاسگر امروز برای اصلاحطلبان تبدیل شده و این یعنی خطری برای آینده اصلاحات.
روزنامههای اصلاحطلب سریع تیتر میزنند که کرباسچی نانیست که هاشمی در سفر اصلاحطلبان گذاشته است و کرباسچی را که در انتخابات ریاست جمهوری برای اصلاحطلبان فرصت بود به تهدیدی برای امروز هاشمی تبدیل میکنند.
هاشمی هم سعی دارد در نماز جمعه کرباسچی را تطهیر کند، ولی مردم نمیتوانند حمایت هاشمی از یک اختلاسگر را تحمل کنند و با فریادهایشان صحبتهای او را قطع میکنند.
{شعار نمازگزاران: غارتگر بیت المال اعدام باید گردد}
{مصاحبه یکی از مردم: به این مرد اعتماد داشتند و این شخص را سر این کار گذاشتند و این شخص اگر به این کار خیانت کرده، قاطعانه باید به جزای اکبر برسونن، چون مردم در این راه خون دادند، شهید دادند، مال دادن}
در نهایت با تلاشهای خاتمی، کرباسچی از زندان آزاد میشود و هاشمی متوجه میشود امروز کت تن شخص دیگریست.
هاشمی همواره مورد تنفر و حمله اصلاحطلبان است و در روزنامههایشان مدام او را تخریب میکنند. شاید هاشمی نداند که این تخریبها برای چیست، اما حجاریان، یکی از مهرههای اصلی اصلاحطلبان میگوید یک صندلی جای نشستن دو نفر نیست و این یعنی برای اصلاحطلبان تنها رقیب آینده هاشمیست.
موسوی خوئینیها، یکی از افراد تند جریان چپ که امروز لباس اصلاحات به تن کرده، در جریان قتلهای زنجیرهای روزنامهاش با یک تیتر توقیف و جرقهای میشود برای شعلهی دعواهای کف خیابان. {تیتر روزنامه سلام: سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است.}
توسعه سیاسی از حالت مدنی خارج شده و به کف خیابان میآید. ضد انقلاب هم که همیشه منتظر فرصت است در خیابان آتشگردانی میکند. در نهایت مردم به خیابان میآیند و قائله را میخوابانند و پس از آن هاشمی در نماز جمعه موضع خود را اعلام میکند.
{هاشمی: معلومه که یک گروه کوچیک نمیتونه یک جریان راهپیمایی و تظاهرات خیابانی رو اداره بکنه. تظاهرات خیابانی در شرایط هیجانانگیز و حضور دشمن بسیار خطرناکه. این الواطی که آمدند این همه خسارت وارد کردند ...}
با موضعگیری هاشمی اصلاحطلبها شدت تخریبها را افزایش میدهند.
و کمتر از 7 ماه بعد کتابی به عنوان «عالیجناب سرخپوش» علیه هاشمی منتشر میکنند. این تخریبها تاجایی ادامه پیدا میکند که هاشمی تصمیم میگیرد برای انتخابات مجلس، با لیستی از معتمدانش در مقابل اصلاحطلبها، وارد گود انتخاباتی شود.
قلمهای روزنامه اصلاح طلب آماده اند تا تمام خدمات و سازندگی دوران مدیریتش را خط خطی کنند.
{خبرنگار: نظر به اینکه مسئول ستاد انتخاباتی کشور از متعصبترین افراد جناحیست، به اعتقاد شما چه تمهیداتی باید اندیشیده شود تا در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی بیطرفی دستگاههای اجرایی حفظ شود؟
هاشمی: در مورد نگرانیهای از سلامت انتخابات اینکه وزارت کشور از یک طیف باشه، من این رو مشکل جدی نمیبینم. و این طرف هم شورای نگهبان هست، به عنوان ناظر. واقعا میشه که وزارت کشور بیطرفی رو مراعات بکنه و شورای نگهبان هم بیطرفی رو مراعات بکنه و بگذارند مردم همونکه میخوان انجام بدهند. قوانین هم واقعا محکمه، نظارت هم جدیه، من هم خیلی نگران نیستم.
در نهایت تخریب روزنامهها نتیجه میدهد و هاشمی نمیتواند وارد مجلس شود، اما اعتراضش و بازشماری برخی صندوقها او را نفر 30 تهران میکند. اصلاحطلبان که تخریب هاشمی برایشان حد و مرزی ندارد، با تمسخر او را خطاب میکند
{محمدعلی ابطحی: من فکر میکنم که نتیجه روشن شده و نتیجه خیلی قاطعی هم روشن شده در پیروزی اصلاحطلبان و دلیلی هم نمیدیدم برای اینکه غیر از این بشه.}
برای فردیکه جزو نفرات اول تهران و رئیس سه دوره مجلس بوده، 30 ام شدن یک شکست بزرگ محسوب میشود.
هاشمی یک روز قبل از بازگشایی مجلس ششم، از نمایندگی انصراف میدهد و بعد از چند ماه تلخ و سخت که روزنامهها زندگی سیاسی او را شخم زدهاند، به رامسر میرود.
قطار اقتصاد کشور همان مسیری را میرود که در دولت قبل ریل آن گذاشته شده بود. این روزها اصلاحطلبان بیشتر وقت کشور را صرف توسعه سیاسی میکنند.
اما هاشمی اولویتهایش تغییر کرده و رویای ریاست جمهوری مجدد را در سر میپروراند.
همیشه فکرهای جدید میتوانند راهگشا باشند. هاشمی به این نتیجه میرسد که باید با مردم به شکل دیگری صحبت کند، با رفتار و شیوههای جدید. این بار او به جای سردار سازندگی با شعار «هاشمی 2005» میخواهد با اصلاحطلبان دوئل کند.
در مستند تبلیغاتی سعی میکند رابطهاش با جوانان را خوب و صمیمی نشان دهد.
{یک دختر جوان: شما دوران جوانیتون چه کاری انجام دادید که روتون نشده اونو بگید
هاشمی: شما چه کار کردید؟ همه یک کاری کردن، من هنوزم روم نمیشه بگم.}
حرف های جدیدی میزند.
{دختری جوان: خواستم بدونم نظر شما در مورد مُدِ لباس چیه یا اینکه در مورد رنگ و تیپ لباس خانمها فکری دارین؟
هاشمی در خطبههای اول انقلاب: خانمهایی که فکر میکنند به نام آزادی اونها این حرفها زده میشه. وقتی که جنس زن رو غرب به صورت مانکن توی ویترین فروشگاه میزاره که یک سینه بندی رو نمایش بده یا یک شورتی رو نمایش بده یا یک زیرپوشی رو نمایش بده این آزادی زنه؟ این ارزش زنه؟ زن برای معرفی کردن کرست خلق شده که مانکنش بکنند. اگر زنها یک ذره شعور داشتند همین یه نقطه کافی بود شورش کنند ما که برای این نیستیم آزادی زن اینه؟
هاشمی در مستند انتخاباتی و در پاسخ به این دختر: مّدِ لباس اینا آزاده، شکل لباس، رنگ لباس، بستگی داره به میل خود افراد خانوادهشون، فضاشون ...
انواع تبلیغات انتخاباتی در کنار اجماع نکردن اصلاحطلبان روی یک گزینه، باعث میشود هاشمی از سد اصلاحطلبان عبور کند و به مرحله دوم راه پیدا کند.
حالا با خارج شدن اصلاح طلبان از گردونهی انتخابات، فقط یک مانع کوچک مانده تا کار نیمه تمامش را تمام کند. آن پیروزی بر فردیست که روزی استاندار دولتش بود و توانست در سال 78 گوشهای در لیست هاشمی برای انتخابات مجلس ششم پیدا کند.
حالا آن فرد تمام قد در مقابل هاشمی ایستاده است.
{احمدی نژاد: بله بنده هم محمود احمدی نژاد هستم.}
عدهی زیادی از اصلاحطلبها به خاطر اشتراکات فکری با هاشمی از او حمایت جدی میکنند و مردم باید تصمیم بگیرند چه کسی به پاستور برود.
در کمال ناباروری احمدی نژاد میتواند بالاترین پست اجرایی کشور را در اختیار بگیرد.
{خبرنگار صداوسیما: جناب آقای محمود احمدی نژاد با 17248782 رای به عنوان ششمین رئیس جمهور و در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به عنوان رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده اند.}
هاشمی مانند مجلس ششم این بار هم به نتیجه انتخابات اعتراض دارد. رای به احمدی نژاد، نه بزرگی به هاشمی و اصلاح طلبان است.
اصلاحطلبان که نیروهایی جدیدی را در حلقه مدیران میبینند، تلاش میکنند به هاشمی رفسنجانی نزدیکتر شوند تا برای این مهمانهای ناخوانده فکری شود.
تلاش اصلاحطلبان بیثمر نمیماند و هاشمی پدر خواندگی جریان جدید را برای جریاناتی جدید میپذیرد.
روزنامهها فعال میشوند و تمام حرکات دولت را نقد و گاهی هم تخریب میکنند. هاشمی به ظاهر کمکار شده است، ولی تمام تلاشش را میکند تا برای رسیدن به هدفی مشترک با اصلاحطلبان گام بردارد.
دو سال از انتخابات ریاست جمهوری میگذرد که هاشمی به عربستان سفر میکند. در این سفر مانند گذشته خانواده با او همراه میشود. اما اینبار یکی از فرزندان به طور جدی در قاب دوربینها دیده میشود و سعی دارد پا به پای پدر راه برود.
دیپلماسی هاشمی آنقدر قدرتمند است که حتی مهمان پادشاه عربستان میشود.
بالاخره وقت برداشت محصول چند ساله روزنامهها فرا میرسد. عدهای میگویند استراتژی هاشمی برای انتخابات، به صحنه آوردن محمد خاتمیست.
هاشمی اعتقاد دارد در بدترین شرایط انتخابات به دور دوم میرود. خاتمی اعلام کاندیداتوری میکند، اما چند روز بعد موسوی هم اعلام کاندیداتوری کرده و خاتمی با دلخوری نامه انصرافش را مینویسد.
بعد از روز ثبت نام و تایید صلاحیتها ماراتن انتخابات در حالی شروع میشود که هاشمی نقش هرکسی را مشخص کرده است.
از فرزندان نه تنها فائزه باقدرت به میدان آمده است، بلکه مهدی هم از یک سال قبل پنجشنبه هر هفته در ساختمان دانشگاه ازاد، جلسهای برای برنامه ریزی انتخابات 88 برگزار میکرد.
انواع تبلیغات و میتینگهای خیابانی طبق برنامه و با قدرت جلو میرود تا بعد از شکستهای پی در پی هاشمی به یک پیروزی بزرگ دست پیدا کند، اما مناظرهها روی دیگر انتخابات رو نشان میدهد.
احمدی نژاد: این هزینه سنگین تبلیغاتی شما از کجا میاد؟ آقای موسوی من دوست دارم شما رو. این چه نحوه هزینه کردنیست؟ از کجا میاد؟ اما جناب آقای موسوی، بسیاری از مدیران شما و آقای هاشمی دست خالی اومدند با یه امتیاز دلار 7 تومنی یا واردات و صادرات میلیاردر شدند. استات اویل بیقانونی است که طرف میاد این جا محاکمه میشه، محکوم میشه، از زندان فراری داده میشه و میره خارج و تهش پسر آقای هاشمیست. بیقانونی در پسران بعضی از همین آقایونیست که امروز از شما حمایت میکنند.
شاید هاشمی فکرش را نمیکرد که احمدی نژاد چنین قماری بکند.
چند روز بعد هاشمی تاب نمیآورد و نامهای به رهبری مینویسد از آتشفشانی که از درون سینهها تغذیه میشود خبر میدهد.
در حالی که فضای انتخابات دو قطبی شده، مردم تصمیم میگیرند که چه کسی پیروز این میدان شود.
در ساعت ابتدایی رایگیری یک ویدیو در گوشیهای موبایل دست به دست میشود.
{گزارشگر: حاج خانم توصیهتون به هوادارا چیه به نامزدها بعد از روز انتخابات؟
عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی: اگر تقلب کردن بریزن تو خیابونها.}
شمارش آرا تازه شروع شده که موسوی به جمع خبرنگاران میرود.
{موسوی: برابر اطلاعاتی که ما ستادهامون داریم در سطح کشور، برنده قطعی، برنده قطعی با نسبت آرای بسیار زیاد اینجانب هستم.}
فردای انتخابات نتیجه شمارش آرا معلوم میشود.
مجری خبر صداوسیما: عصر امروز رسما نتایج نهایی شمارش آرای دهمین انتخابات ریاست جمهوری رو اعلام کرد.
آقای محمود احمدی نژاد با بیش از 24 و نیم میلیون رای، دومین بار رای اعتماد مردم را کسب کرد.
اصلاحطلبان بیانیههای مختلفی میدهند از تقلب گسترده و از طرفدارهایشان میخواهند به خیابانها بیایند. ضد انقلاب هم با تمام قوا سعی میکند اعتراضات با آشوب و درگیری همراه باشد.
در میان فرزندان هاشمی، فائزه فعالانه در کف خیابان حضور دارد.
{امام خامنهای در خطبه نماز جمعه: من به همهی این آقایون، این دوستان قدیمی، این برادران، توصیه میکنم برخودتون مسلط باشید، سعهی صدر داشته باشین. زور آزمایی خیابانی بعد از انتخابات کار درستی نیست، بلکه به چالش کشیدن اصل انتخابات و اصل مردمسالاریست. من از همه میخوام به این روش خاتمه بدهند. اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون رو زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم رو کور بکنند، چه بخواهند چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها اونهایند.}
28 روز بعد از سخنرانی رهبری، هاشمی در نماز جمعهای که حال و هوایی خاص دارد، سعی میکند آب ریخته شده رو به جوی برگرداند و همه را به قانونگرایی دعوت بکند، اما حرفهای دیگری هم میزند، که حضار واکنش نشان میدهند.
{هاشمی: لازم نیست در این شرایط ما افرادی رو به این نامی که الان هست تو زندون داشته باشیم. اجازه بدیم اینها بیان به خانوادههایشون برسند.
{شعار الله اکبر مردم}
هاشمی: نگذاریم که ... نگذاریم به خاطر زندانی بودن یک عده دشمنان ما، ما رو سرزنش کنند، شماتت کنند، برای ما بخندند، برای ما نقشه بکشند. ما اینقدر خودمون باید رشادت و حلم و صبر داشته باشیم که همدیگر رو تحمل کنیم این ...}
{شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران}
هاشمی که در دوران جوانی کتاب سرگذشت فلسطین را نوشته بود و روزی درباره لبنان میگفت:
{هاشمی در ابتدای انقلاب: بچههاتونو نفرستین به لبنان اونجا به ما چه؟ خیلی هم به ما ربط داره. اصلا ما معتقدیم که جنگ عراق که بر ما تحمیل شد بخاطر اسرائیل بود. اصل مسئله که برای ما مسئله، مسئله یک خاک نیست. مرز ما عقیده است. ما به عنوان مسلمان، به عنوان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، جزو وظائف خودمون میدونیم همینطور که در ایران جنگیدیم، در لبنان هم بجنگیم. اونجا هم محروم هست، اونجاهم مظلوم هست، اونجا هم اسلام هست، اونجا هم کفر مقابل ماست ...}
این روزها به خاطر رسیدن به هدفش حاضر است روی تمام گذشتهاش قمار کند و دیگر نیز غزه حمایت میکند و نه از لبنان.
کم کم پردهها کنار میرود و خبرهایی از پشت پرده به گوش مردم میرسد.
{محمدعلی ابطحی: از روی اعتقاد دارم این نکته رو دارم میگم. آقای مهندس موسوی از سر نادانی وارد این ماجرا شد. آقای خاتمی از سر خیانت وارد این ماجرا شد. آقای هاشمی رفسنجانی از سر انتقامگیری وارد این ماجرا شد.}
بعد از 8 ماه درگیری در کف خیابان و تیتر یک شدن آشوبهای ایران در رسانههای جهان، در حضور مردم غائله به پایان میرسد.
محبوبیت هاشمی در افکار عمومی بسیار کم شده و خودش هم ترجیح میدهد فعالیتش را نسبت به گذشته کمتر کند، و با اینکه رئیس پیشین خبرگان بود برای دورهی جدید کاندیدا نمیشود؛ ولی کم کار شدن فردی مثل هاشمی به معنای کنارکشیدن از عرصه سیاسی نیست. گاهی برنامهها اقتضاء میکند افراد کمی کم کار شوند.
احمدی نژاد توانست با استفاده از مدیران جوان و روحیه مردمی تحولی جدی نسبت به مدیریت 16 سال گذشته ایجاد کند، ولی مسیر حرکت اقتصاد کلان کشور را هیچ تغییری نمیدهد و قطار اقتصاد در ریل قبلی خود حرکت میکند. مانند گذشته بازار بعد از یک دوره تب به تشنج میرسد و قیمت ارز و سکه روز به روز بالا میرود.
{یک شهروند در بازار: درآمد کمتر شده، هزینهها بیشتر شده دقیقا خرج بیست و یک، ده بیسته. نمیخونه باهم.}
احمدی نژاد در دوره دوم به شکلی سیاسی کار شده که عدهای معتقدند صندلی قدرت او را هم فریب داده و هر که در دولت با او مخالفت کند، سریع حذف میشود.
با این شرایط مردم که عدم مدیریت دولت را در اقتصاد میبینند، به دنبال فردی اجرایی میگردند که اوضاع را سامان دهد. رسانهها از این فرصت استفاده کرد و هاشمی را ناجی وضع موجود معرفی میکنند.
فضا برای حضور هاشمی آماده میشود.
جوانترها از حضور هاشمی استقبال میکنند.
{یک جوان: تنها کاندیدایی که مورد علاقه من هستش، حالا خوده آقای هاشمی هستش و مطمئنا چون آقای هاشمی حالا هم به اصطلاح مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند و همین که به اصطلاح 8 سال مملکت دست ایشون بوده، خب خیلی بهتره آقای هاشمی یعنی ارجحیت دارند نسبت به بقیه کاندیداها.
افرادی هم که حافظه تاریخیشان آنها را یاری میکند نظر متفاوتی دارند
{یک شهروند: من همچین موافق این کار نیستم. یعنی آقای رفسنجانی اون 8 سالی هم که ریاست جمهوری داشتن، همچین عملکرد مثبتی به اون صورت نداشتند.}
هاشمی به ناطق نوری پیشنهاد میدهد که کاندیدا شود، اما اون که تجربه تلخ انتخابات سال 76 را هم دارد نمیپذیرد. در نهایت روحانی که اکثر سمتهایش را با امضای هاشمی گرفته است، این پیشنهاد را قبول میکند.
از میان اصلاح طلبان هم عارف کاندیدا میشود.
لحظاتی مانده تا ثبت نام در ستاد انتخاباتی تمام شود که اسکورت هاشمی به همراه ماشین شخصیاش وارد وزارت کشور میشود. هاشمی آماده تا در سن 79 سالگی مجددا شانس خود را برای تصدی بالاترین پست اجرایی کشور امتحان کند.
چند روز بعد شورای نگهبان عدم احراز صلاحیت هاشمی را اعلام میکند.
و حالا روحانی و عارف ماموریت پیروزی را در این ماراتن را دارند.
{عارف: آمدهام با اجرای دقیق هدفمند کردن یارانهها، پنیر و گردو تخممرغ را دوباره بر سر سفرهها بیاورم.
روحانی: برنامه من نجات اقتصاد کشور است.}
هاشمی خوب میداند داشتن دو کاندیدا، یعنی شکست اصلاحطلبان. به عارف میگویند باید کنار برود و طبق برنامه قبلی عارف به نفع حسن روحانی انصراف میدهد.
حالا هاشمی یک نفر را در مقابل تعدد کاندیداهای اصولگرا گذاشته است و احتمال اینکه حسن روحانی یکی از دونفری باشد که به دوره دوم انتخابات راه پیدا کند، افزایش مییابد.
فردای انتخابات در کمال ناباوری در همان دور اول روحانی پیروز انتخابات میشود.
{مجری: جناب آقای حسن روحانی با اختصاص 18613329 رای، حائز اکثریت آرا شدند و به عنوان رئیس جمهور منتخب انتخاب شدند.}
هاشمی آنقدر خوشحال است که بعد از مراسم تنفیذ به همراه روحانی میرود تا لحظه تحویل گرفتن دفتر کار رئیس جمهور از احمدی نژاد را از دست ندهد.
{هاشمی: آمدم احوالشون رو بپرسم، ببینم پیشرفت میکنه کارهاشون یا نه. دیدم خوبه. همین الان سازماندهی خوبی کردن و دارن جلو میرن. امیدواریم به نتیجه برسه}
دولت تدبیر و امید کابینهاش را با وزرایی تشکیل میدهد که جزو موثرترین افراد در تغییر ریل اقتصادی دهه70 بودند.
در همان روزهای اول، روحانی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک میرود.
{گزارشگر تلویزیون خارجی: 1392 قطعا در تاریخ روابط ایران و امریکا از یادها نخواهد رفت. روزی که برای نخستین بار برای انقلاب اسلامی ایران، روسای جمهور دو کشور در مکالمهای تلفنی با یکدیگر صحبت کردند.
اوباما: همین الان تلفنی با رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران آقای روحانی صحبت کردم.}
هاشمی چند روز بعد از این اتفاق میگوید، امام هم با حذف شعار «مرگ برآمریکا» موافق بود. او عقیده دارد مشکلات فعلی کشور بخاطر تحریمهاست.
{هاشمی: مشکلات فعلی مشکلات واقعیست. ما در محاصرهایم. ما تحریمایم. ما بایکوتایم. ما نمیتونیم از منابعمون استفاده کنیم. ما نمیتونیم نفتمون رو بفروشیم. اگر بفروشیم، نمیتونیم پولش رو برگردونیم.}
مذاکرات با قدرت ادامه دارد و بعد از حاشیههای فراوان برجام امضا میشود.
{رقص و شادی مردم در خیابان. یک جوان: سلام اوباما ... تبریک میگم به تو، به خودم، به همه مردم امریکا ... میخوام پراید رو ببرن ...}
دیدار وزیر خارجه آلمان و تعجبش از شکوه دفتر کار هاشمی، حاشیههای فراوانی ایجاد میکند، ولی هاشمی توجهی به این حاشیهها ندارد و ترجیح میدهد تمرکزش را بر روی انتخابات مجلس بگذارد.
استراتژی هاشمی کاندیدا شدن افراد ناشناسیست تا با تایید صلاحیت و حمایت اصلاحطلبان رای بیاورند.
{هاشمی: این کار خود شماهاست. کار خود اصلاح طلبان و دیگران که باید برن از افرادیکه نامدار نیستند، اونا رو معرفی کنند. بگن شمایی که میخواستی به ما رای بدی حالا بده به این. این مثل من. مثل کاری که من با آقای دکتر روحانی کردم. خیلی راحت کارش انجام شد. در ظرف یک هفته، ایشون از 3، 4 درصد یک دفعه رفت 50 و چند درصد}
بالاخره با برنامه ریزیهای فراوان یک فهرست برای مجلس خبرگان و یک فهرست برای مجلس شورای اسلامی آماده میشود.
{خاتمی: بعد از گام اول که با موفقیت در سال 92 برداشته شد، این ائتلاف گام دوم رو برای مجلس برمیدارد. بکوشند تا با رای دادن به هر دو فهرست، به تمامی افراد هر در دو فهرست، «تَکرار میکنم» به تمامی افراد هر دو فهرست، گامی در جهت سر بلندی کشور تقویت امنیت و ثبات کشور و بهبود و اصلاح امور بردارند}
سر انجام هر دو لیست رای اکثریت مردم تهران را به دست میآورند.
هاشمی از نتیجه انتخابات بسیار خوشحال است. اما نمیتواند رای اکثریت را برای تصدی ریاست مجلس خبرگان کسب کند.
در این میان، منتقدان برجام، مدام از عمل کردن ایران به تعهداتش و لغو نشدن تحریمهای آمریکا میگویند و موافقان برجام از محاسن این توافق میگویند.
{هاشمی: بنده معتقدم برجام بسیار خوبه و همهی اشکالاتی که میکنند به ناحقه. ما همه چیز، همه چیز نه، خیلی چیزها گرفتیم و چیزی هم به اونها ندادیم.}
خبرهایی میرسد که آمریکاییها برای لغو تحریمها، برنامه دفاعی ایران را بهانه کردهاند.
هاشمی حاضر است هرکاری بکند تا تجربه تلخ مذاکره با آمریکا در ماجرای مک فارلین و دوره ریاست جمهوریاش شیرین شود.
این بار او از حذف نیروهای نظامی میگوید.
{هاشمی: اگر میبینید آلمان و ژاپن، این روزها بهترین، هنوز محکمترین اقتصاد دنیا رو دارند، اینها بعد از جنگ جهانی دوم، محروم شدند از نیروی نظامی. ممنوع شدن که نیروی نظامی داشته باشند.
این راه باز شده در ایران ... مطمئنم که دوره دوم دولت آقای روحانی میتونه مارو به اونجا برسونه}
این حرفهای هاشمی، انتقاد جدی برخی نخبگان را به همراه دارد که چگونه در شرایطی که کشور ما به حمله نظامی تهدید میشود و در منطقه ناامن هستیم، از حذف نیروی نظامی صحبت میکنید.
هاشمی خوب میداند که از برجام آبی برای مردم گرم نشده و باید تدبیری بکند تا دوباره مردم به حسن روحانی رای بدهند.
چند ماهیست که برنامه ریزی شروع شده و همه چیز طبق آن جلو میرود تا چهار ماه دیگر حسن روحانی دوباره بر کرسی ریاست جمهوری تکیه بزند.
بیمارستان شهدای تجریش که در سال 1358، هاشمی را از یک قدمی شهادت به دنیا برگرداند 38 سال بعد گواهی فوتش را در سن 82 سالگی بر اثر ایست قلبی در استخری که در کاخ فرح پهلوی ساخته بود صادر میکند.
{انا لله و انا الیه راجعون
آیت الله هاشمی رفسنجانی .... خبر فوت توسط رسانههای داخلی و خارجی}
همه خود را به حسینیه جماران میرسانند.
{شعارها: هاشمی ... هاشمی ... راهت ادامه دارد
امام جمعه ما پیش خداست امروز.
عزا عزاست امروز ....}
عدهای حتی در تشیع جنازه هاشمی نیات سیاسی دارند که برای تن سرد بیجان امروز هاشمی دیگر سودی ندارد.
در میان این هیاهو یک نفر میخواهد برای او نماز بخواند. نمازی که آخرین تلاش برای نجات دوستی که زمانی یک انقلابی بود.
{امام خامنهای: بگو همه باید بخونند.
مکبر: آقا میفرمایند همه نماز رو بخونند. همهی عزیزان باید نماز رو بخونند و ذکر رو قرائت کنند .... الصلاه ... الصلاه ... الله اکبر
امام خامنهای: الهی عفوک عفوک عفوک عفوک عفوک ....}
امشب اولین شب خاکسپاری هاشمیست. پروندهی زندگی هاشمی در 82 سالگی بسته شد.
ولی هاشمی زنده است. چون قطار اقتصاد کشور سالهاست در همان مسیری حرکت میکند، که سال 1368 ریل آن به سمتی تغییر داده شد که تا امروز کسی نمیداند مقصدش کجاست.
شاید در آینده فردی بر کرسی پست اجرایی کشور بنشیند، که بتواند قطار اقتصاد را به ریل اصلی خود که جزو آرمانهای انقلاب و مردم بود برگرداند.
واکنش خانواده آیت الله هاشمی به این مستند چه بود ؟
در اولین اکران مستند در دانشگاه تهران هیچ کدام از اعضای آیت الله هاشمی حاضر به شرکت نشدند و محمد هاشمی (برادر)، محسن هاشمی (فرزند) و یاسر هاشمی (فرزند) درباره این عدم شرکت عنوان داشته است که بخش هایی از این مستند نقش مخرب در شخصیت آیت الله داشته است و آن طور که قبلاً عنوان شده بود که کار چند دانشجو میباشد، نیست بلکه مشخص است که حداقل چند میلیارد تومان هزینه داشته و از طرف نهادی حمایت شده است.
اکران مستند هاشمی زنده است :
این مستند پس از انتشار با حاشیه های فراوانی همراه بوده است و حتی در برخی از اکران ها، ساعاتی قبل از آن لغو شده است ولی با این وجود در برخی از دانشگاه های ایران اکران شده است.
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند " پایان غرور " که تحقیق و ساخت آن 2 سال طول کشیده است روایتی است جنجالی از زندگی از بنی صدر اولین رئیس جمهوری ایران تا عزل او توسط مجلس که برای اولین بار نمایندگان مجلس رای به عدم کفایت ریاست جمهوری دادند.
بنی صدر که یک سال پس از انقلاب 57 به عنوان ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا و ریاست شورای انقلاب رسید اما دوران پرتنش و حاشیه ای داشت که سرانجام مجلس در 31 خرداد سال 60 تصمیم به برکناری او گرفت و او نیز 6 مرداد همان سال به فرانسه فرار کرد و پناهنده شد.
مختصری از مستند :
اولین دوره مجلس شورای اسلامی خرداد 59 تشکیل شد ، مهم ترین اتفاق برای نمایندگان این مجلس یک سال پس از تشکیل به وقوع پیوست تشکیل جلساتی برای بررسی عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور انقلاب اسلامی برگزار شد ، مجموعه مذاکرات این چند روز آئینه شفاف است برای درک بهتر زندگی و افکار ابولحسن بنی صدر.
در دوره دیکتاتوری رضاخانی آیت الله سید نصرالله بنی صدر عالم بزرگ همدان نام فرزند تازه به دنیا آمده اش را ابولحسن گذاشت.
صحبت های مرحوم علی عراقچی همدانی : آقای بنی صدر در همدان شهرت داشتن به علمیت و تحصیل کرده نجف بودن ، 4 تا پسر داشتن که خوبشون همین ابولحسن بود ، فرزندانشون هیچ کدام میزان نبودند.
حمیدرضا نقاشیان ( پژوهشگر و روزنامه نگار ) :بنی صدر به دانشگاه معقول و منقول (دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران) و عضو موسسه تحقیقات علوم اجتماعی میشود ، که این موسسه شناسایی و یارگیری برای اهداف انگلستان بوده است.
بعد از وقوع جریان 42 به فرانسه میرود و مشغول تحصیل اقتصاد میشود ، او در سالهایی که در فرانسه بود نقش موثری در تشکیل جبهه ملی سوم داشت ، خبرنامه ای که با نگاه چپ ملی گریانه و مشهور به آخوندنامه را انتشار میداد و از فعالیت های دیگر او و دوستان پاریسی اش راه اندازی انتشارات مصدق بود ، اوایل دهه 50 بنی صدر با عضویت در اتحادیه انجمن اسلامی خارج از کشور به تدریج وارد صف اول مبارزان انقلاب در خارج از کشور شد.
او هنگامی که امام به فرانسه میرود خود را به امام میرساند.
مرضیه حدیدچی دباغ میگوید : اتاق بنی صدر که شبیه اتاق آخوند ها بود ولی خب خانوم و دختر ایشون حجاب نداشتند که وقتی از ایشان پرسیدم آنها گفتند اینجا جای این حرف ها نیست ما حالا داریم انقلاب میکنیم ، بزارید انقلاب پیروز شود ، حتی وقت نماز امام هم که میشد بنی صدر و دوستان به پشت ساختمان میرفتند و سرگرم صحبت میشدند.
مرضیه حدیدچی دباغ
در میان نزدیکان امام بنی صدر نقش حساسی را به عهده میگیرد او کسی است که ترجمه سخنرانی های امام را انجام میدهد و هر روز مشهور تر میشد.
بنی صدر هم همراه امام در بهمن 57 به ایران آمد و آماده روزهای سخت میشد ، در روزهای اول انقلاب بنی صدر به مدرسه علوی مراجعه میکرد و به نوعی همراه امام بود.
او بعدها با عضویت در شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی ، سرپرستی وزارت امور خارجه و سرپرستی وزارت اقتصاد و دارایی را به عهده میگیرد ، البته در کنار اینها روزنامه خوش نام انقلاب اسلامی سلاح او در مواجه با مخالفان بود.
هنگامی که دانشجویان انقلابی سفارت آمریکا را تسخیر کردند و خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند اما بعد ها مشخص میشود که بنی صدر تلاش داشت که اسناد محرمانه ، از دست دانشجویان گرفته و به دولت برسد ، دانشجویان زیر نظر موسوی خوئینی ها هر روز به اسناد تازه ای دست میابند ، در کتاب تسخیر نوشته معصومه ابتکار میخوانیم در گاوصندق 7 سند پیدا کردیم مربوط به شخصی به نام اس دی لور که ارتباط با منزل بنی صدر داشته است متوجه شدیم ماهیانه 1000 دلار نیز به او دستمزد میداده است.
کتاب های بنی صدر نیز اکثر مشکل دارد و در جهت ضد شیعی میباشد ، در کتاب های اقتصادی که نوشته بود و در سخنرانی هایش منتقد همیشگی بود و به مردم وعده های بزرگ اقتصادی میداد ، در مجموع او فن بیان خوبی داشت و در دید عموم یک دانشمند چند بعدی جلوه میکرد که در جنگ روانی نیز خبره بود.
با شروع ثبت نام کاندیدهای ریاست جمهوری ، در لحظات آخر ثبت نام میکند ، البته بعدها میگوید که در دیدار خصوصی با امام ، به او میگویند به 3 دلیل شما نمیتوانید رئیس جمهور شوید : 1 - با ولایت فقیه مخالفید 2 - با اینکه روحانیت در مشاغل دولتی باشند مخالفید 3 - با مالکیت خصوصی مخالفید.
بررسی صلاحیت ها به عهده موسوی خوئینی ها بود چون کشور هنوز شورای نگهبان نداشت.
امام در آن زمان اعتقادی به ریاست جمهوری افراد روحانی نداشتن و با حضور آیت الله بهشتی مخالفت کردند ، در میان غیر روحانیت ، جلال الدین فارسی رقیب بنی صدر بود ، آثار فارسی بین مبارزان انقلابی شهرت داشت و در میان سیاسی ها و روحانیت نیز هوادارانی داشت اما بازهم بنی صدر بیشتر همراه داشت ، برخی از افراد بیت امام از جمله برادر امام خمینی حمایت خود را از بنی صدر اعلام کردند و حتی شاید شد که فرزند امام هم از او حمایت کرده است ، این اتصال دادن بنی صدر به امام دلیل برتری او بود.
تا اینکه مهم ترین رقیب بنی صدر به خاطر ایجاد شبه افغانستانی بودنش حذف میشود ، جلال الدین فارسی انصراف میدهد در این بین حزب جمهوری اسلامی با وجود دکتر آیت به دلیل کمبود وقت تصمیم به حمایت از دکتر حسن حبیبی گرفت.
5 بهمن 58 مردم پای صندق ها رفتند و برای اولین بار به رئیس جمهور رای دادند و 9 بهمن 58 نتیجه آرا انتشار داده شد ، از حدود 14 میلیون رای ، آقای بنی صدر با رای 10 میلیون و 700 هزار قاطعانه انتخاب شد.
بنی صدر در انتخابات مجلس نیز به فکر بدست آوردن اکثریت مجلس به نفع خود بود اما جناح رقیب با اکثریت مجلس را بدست گرفت و به نوعی حزب جمهوری اسلامی ستون مجلس بود ، به همین خاطر بنی صدر ادعای تقلب در انتخابات را مطرح کرد.
در ابتدای جنگ ، بنی صدر علاوه بر ریاست شورای انقلاب ، فرماندهی کل قوا را نیز به دست آورد که شروعی بود برای اختلاف بین رئیس جمهور با فرماندهان سپاه پاسداران که به تازگی تاسیس شده بود ، او اعتقادی به شیوه جنگ به مدل بسیجی ها نداشت و جنگ را به سبک کلاسیک اداره میکرد.
اما بعد از چند ماه در نتیجه مدیریت بنی صدر بیشتر خوزستان به دست ارتش بعث افتاد ، و طبق گفته آقای ابوترابی که بعد از آمدن به ایران ، عراقی بنی صدر را از خود میدانستند و او را دوست داشتند !
بنی صدر بارها واژه چماق داران را مطرح میکرد و منظورش انقلابیون وابسته به سپاه ، کمیته و حزب جمهوری اسلامی بود ، حتی در سخرانی هایش مردم را به تفرقه و چند دستگی میکشاند که در دانشگاه تهران ، طرفداران بنی صدر علیه آیت الله بهشتی شعار میدادند و کار درگیری به اسلحه سرد انجامید.
امام با شندیدن این خبر همه را به وحدت دعوت کرد و دستور تشکیل هیئت سه نفره حل اختلاف را داد اما بنی صدر هیچ گاه راب این هیئت را جدی نگرفت.
جلسات بررسی عدم کفایت بنی صدر در مقام رئیس جمهوری :
در حالی که مجلس موافق حضور بنی صدر برای دفاع از خود بود ، اما او در خانه های تیمی مجاهدین خلق مخفی بود و از دسترس خارج بود.
در طی این جلسات حتی مردم پشیمان ، نظاره گر تصمیمات مجلسی ها هستند.
دکتر معینی فر مخالف بود و میگفت این صحبت ها باید در فضایی بدون فشار انجام شود.
موسوی خوئینی ها موافق عدم کفایت بود و میگوید آیا هیچ فکر کرده اید که از وقتی بنی صدر اومد ، شعار مرگ بر آمریکا به تدریج فراموش شد.
دکتر علی اکبر ولایتی ، آیت الله خامنه ای و دکتر حسن روحانی موافق عدم کفایت بودند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی ، از بنی صدر در به آشوب کشیدن جامعه و دستور بهم ریختن خیابان ها میگوید و موافق عدم کفایت میباشد.
جوانترین نمایند مجلس ، از مخالفان سرسخت بنی صدر است.
سازمان مجاهدین خلق در جریان این جلسات در خیابان اعلام قیام مسلحانه میکنند.
روز رای گیری از میان 190 نفر ، 177 نفر موافق عدم کفایت بنی صدر هستند و سپس امام نیز در سخنرانی خود فرمان عزل بنی صدر را صادر میکنند و میگویند اگر آنروزی که در بیمارستان بودم به صحبت هایم گوش میدادید امروز اینطور نمیشد و من نمیخواستم بشود.
نقد مستند :
1 - مستند به بررسی یکی از مهم ترین اتفاقات دهه 60 پرداخته است که تا الان فقط از دید رسانه های خارج نشین پرداخته شده است ، به همین خاطر برای قضاوت درست باید این مستند را نیز دید و روایت های تاریخی بیشتر مطالعه کرد.
2 - داستان بنی صدر یه نوع درام خاصی دارد او که روزی خود مبارز بود و تلاش برای رسیدن به انقلاب ، اما پس از چند سال از ایران میرود و خود یکی از بزرگترین دشمنان و براندازان میشود ، تاریخ پر است از همین ماجراها و اشتباه ها.
3 - مستند ساز سعی کرده با اسناد و فیلم های واقعی در آرشیو و مصاحبه با اطرافیان بنی صدر ، منصفانه نظر خود را بیان کند.
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند جنجالی و بدون سانسور " قائم مقام " به زندگی آیت الله منتظری میپردازد، فردی که قرار بود روزی جانشین امام خمینی شود ولی با اتفاقاتی از قائم مقامی عزل میشود، منتظری که سالها سابقه مبارزه انقلابی داشته و بارها تبعید و زندانی شده است، جریان این اتفاقات در دهه 60 رخ میدهد که از حساسیت های بالایی برخوردار است، او با امام خمینی در موضوعاتی به زاویه میرسد و از مسئولیت هدایت کشور کناره گیری میکند.
در این مستند که حاشیه های بسیاری بعد از پخش آن ایجاد شده است، با افرادی همچون حجت الاسلام احمد منتظری ( پسر آیت الله ) ، عمادالدین باقی ، آیت الله ری شهری ، حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری ، حجت الاسلام اژه ای ، آیت الله گرامی و عزت الله شاهی مصاحبه شده است.
اما بعد از انتشار این مستند از تلویزیون ایران، احمد منتظری نامه ای اعتراضی به رئیس صدا و سیما نوشت و ضمن اعتراض به پخش آن خواستار گفتگوی زنده در رسانه ملی شد زیرا معتقد است که مستند کوتاه شده است و پر از توهین و تخریب به پدرش میباشد در صورتی که هنگامی که گروه مستند ساز به خدمت من برای مصاحبه آمدند من با خیال اینکه این افراد قصد بررسی واقعیت بدون جبهه گیری را دارند حدود 3 ساعت مصاحبه کردم ولی نتیجه مستند خلاف واقعیت است ، در مورد ارسال نامه به بی بی سی و موضوع اعدام های سال 67 بحث و گفتگویی رخ داد و مصاحبه کنندگان قانع شدند.
در پاسخ سازندگان جوان مستند از این اعتراض پسر آیت الله منتظری ابراز تاسف و گفتند بجای اینکه ایشان حامی مستند باشند ، قصد تخریب اثر را دارند ، و در مستند ما هرگز ادعای نفوذ اعضای سازمان مجاهدین خلق در بیت ایشان نکرده ایم.
صادق زیبا کلام نیز عنوان کرد که سرنوشت آیت الله منتظری برای میرحسین موسوی ، مهدی کروبی ، مهندس بازرگان ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی رخ داده است ، در این مستند تلاش شده است که منتظری را ساده لوح نشان دهد در صورتی که ایشان از هوش بسیار بالایی برخوردار بوده است.
مختصری از مستند :
در این مستند بسیاری از چهره ها پس از 30 سال برای اولین بار جلوی دوربین آمدند و از خاطرات خود درباره آیت الله منتظری گفته اند.
صبح فروردین 1368 با انتشار یک خبر جامعه را بهت و حیرت فرا میگیرد ، موافقت امام با استعفای آیت الله منتظری !نه تنها مردم بلکه بسیاری از نماینده های مجلس و مسئولین نیز شوکه میشوند ، آیا آیت الله خودش از قائم مقام رهبری استعفا داده یا عزل شده است ، ابهام ماجرا اینقدر زیاد است که امام چند روز بعد در نامه ای به نماینده های مجلس مینویسد : همینقدر بدانید که پدر پیرتان بیش از 2 سال است در اعلامیه ها ، پیغام ها ، تمام تلاش خود را نموده است که قضیه به اینجا ختم نشود ولی متاسفانه موفق نشد. وظیفه شرعی بنده بود که بخاطر حفظ اسلام و نظام این تصمیم را بگیرم ، با دلی پرخون حاصل تمام عمرم را برای مصلحت کنار گذاشتم.
اما با وجود سخنان امام ، نزدیکان آیت الله منتظری (فرزند آقای منتظری ) مقصر را فرزند امام میدانند و میگویند معروف بود که بیت امام را احمد آقا اداره میکند ، از همون وقت رفیق بازی را شروع کرد و کسی کافی بود با ایشان در ارتباط باشد تا در حاشیه امن قرار بگیرد.
به راستی چه چیزی اتفاق افتاده ؟ و دلیل اینکه امام حاصل عمرشان را از رهبری کنار گذاشتن چه بود ؟
فصل اول :
سن بالای امام در سال 64 و سابقه بیماری قلبی ایشان ، اعضای مجلس خبرگان را نگران آینده انقلاب کرده ، چه سرنوشتی انقلاب جوان خمینی را انتظار میکشد آنهم در روزهای درگیری جنگ با صدام.
به گفته آیت الله هاشمی رفسنجانی ، وقتی حال امام بد بود و هر وقت تلفن خونمون زنگ میزد ما میترسیدیم که خبری از امام باشد لذا مجلس خبرگان برای حفظ نظام و جلوگیری از توطئه دست به انتخابی بزرگ میزند ، جانشین امام.
آیت الله دستغیب : در بحث که پیش آمد همه به آقای منتظری رسیدیم .
آیت الله منتظری که در دهه 30 جزو شاگردان ممتاز آیت الله بروجردی بود و بعد از فوت آقای بروجردی ایشان مرادشون را در آقای خمینی پیدا میکنه و همراه با شیخ مرتضی مطهری از شاگردان برجسته امام میشوند و پس از تبعید امام او مبارزات را علیه شاه ادامه میدهد و بارها توسط ساواک تبعید و به زندان میفتد ، عزت شاهی ( عزت الله مطهری ) که همبند منتظری بوده است میگوید او در سال های زندان همیشه عاشق و دلبسته امام بود و لحظه ای شک نمیکرد.
پس از آزادی او ، امام از پاریس پیامی ارسال میکنند و از ایشان به نیکی یاد میکنند.
سال های بعد از انقلاب او در تدوین قانون اساسی به همراه دکتر بهشتی نقش مهمی داشتند ، و از مهم ترین حامیان قرار گرفتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است و کتاب ولایت فقیه ایشان یکی از مهم ترین منابع برای دفاع انقلابیون میشود.
پس از فوت آیت الله طالقانی از طرف امام به مقام امام جمعه ای تهران میرسد و پس از چند ماه بنا به اصرار خودشان برای بازگشت به حوزه به قم میروند و آیت الله خامنه ای امام جمعه تهران میشوند.
فروردین 59 برای اولین بار پیام نوروزی ایشان هم از تلویزیون پخش میشود و تا چند سال نیز ادامه دارد ، حتی مقامات دیپلماتیکی که به ایران میایند میدانند که باید ملاقات با آقای منتظری را در لیست دیدار ها قرار دهند ، امام خمینی نیز در برخی مسائل فقهی به آقای منتظری ارجاع میدهند.
برای رهبری آینده دو مسئله است یکی اینکه رهبر آینده باید رساله داشته باشند و ایشان رساله خود را انتشار میدهند و دوم اینکه هنوز امام در نام بردن از ایشان از لفظ حجت الاسلام والمسلمین استفاده میکنند و ایشان را آیت الله نمیخوانند ، آیت الله هاشمی برای شکستن از لفظ آیت الله العظمی متظری در نماز جمعه استفاده میکنند.
در مجلس خبرگان قرار بود که انتخاب ایشان به عنوان قائم مقامی خصوصی باقی بماند اما آیت الله باریک بین امام جمعه قزوین یکدفه این موضوع را در نماز جمعه علنی بیان میکند...
سید مهدی هاشمی
فصل دوم :
در شهریور سال 65 یک خانه تیمی کشف میشود که پای سید مهدی هاشمی ( برادر داماد آقای منتظری ) به این پرونده باز میشود ؛ این خانه پر از اسناد محرمانه و ادوات جنگی بوده است.
سید مهدی در اواخر دهه 1340 در قهدریجان اصفهان گروهی ایجاد کرده بود که به برخوردهای خشن و قتل مخالفان سیاسی و عقیده ای اش شناخته میشود ، قتل آیت الله شمس آبادی از علمای اصفهان بوده است که در زمان شاه به 3 بار اعدام محکوم میشود اما در پاییز 57 به خاطر همکاری اش با ساواک این حکم نقض میشود و در سالهای بعد انقلاب نیز پرونده این قتل ها به خاطر نزدیکی به آقای منتظری بی نتیجه باقی میماند.
سید مهدی بعد از انقلاب به سپاه میرود و مسئول واحد نهضت های آزادی بخش میشود ، اما امام از همان اول با سید مهدی مخالف بود. صدور انقلاب به چه نحوی و چه نگاهی؟
پس از مدتی با دستور مجلس این بخش از سپاه حذف میشود ، اما آقای منتظر در همان روز سید مهدی را مسئول نهضت های آزادی بخش دفتر خود میکند ، به این ترتیب وقتی در سال 65 او دستگیر میشود ، آیت الله منتظری از او و دوستانش حمایت میکند ، مسئولان پیش امام میروند و میگویند اگر میشود او دستگیر نشود ، اما امام خمینی با قاطعیت میگویند سید مهدی باید دستگیر شود و نامه ای به منتظری مینویسند و از لطمه خوردن به جایگاه ایشان میگویند و لزوم بررسی پرونده را مطرح میکنند ولی جواب آقای منتظری بسیار تند است و سید مهدی را بسیار مومن و باتقوا میداند و میگوید که او از طرف من مامور بوده است و باید من را زودتر محاکمه کنید.
در این بین رسانه های خارجی شروع به جو سازی میکنند و شب نامه هایی در داخل نیز منتشر میشود.
سید مهدی هاشمی
ناطق نوری ، آیت الله جوادی آملی و محمدی یزدی به خدمت آقای منتظری میرسند تا قضیه را حل کنند و منتظری میگوید که من زیر فشار خانگی هستم و بعد از آن امام خمینی ، آقای منتظری را به تهران دعوت میکند و در حضور آقای خامنه ای و هاشمی رفسنجانی با ایشان صحبت میکنند ، اما آقای منتظری بازهم سر ناسازگاری میگذارند.
اعترافات اولیه مهدی هاشمی در 18 آذر 65 از تلویزیون پخش میشود و خود را گنهکار اعلام میکند و از نقش خود و برادرش در نفوذ در آیت الله منتظری میگوید.
قضیه پنهان دیگری در زندان لو میرود و ماموران زندان متوجه پیام های مشکوکی که لابه لای دیوار های دستشویی پنهان میشود میشوند این تبادل اطلاعات بین مهدی هاشمی و دوستانش بوده است به همین خاطر به عنوان نفر سوم این نامه ها را میخواندند در این نامه ها به قضیه سایر قتل ها پی میبرند و پس از اینکه وزیر اطلاعات با خبر میشود دستور پیگیری بیشتری میدهد و در اسفندماه نه تنها سلاح های بیشتر بلکه تعداد زیادی جنازه جدید کشف میشود ، مهدی هاشمی برای برخورد با مخالفانش قتل های زیادی کرده است از جمله عباسقلی هشمت و مهندس بحرنیان رئیس کمیته انقلاب هم به پرونده سید مهدی اضافه میشود.
اما همچنان آیت الله منتظری از سید مهدی حمایت میکند و به گفته فرزند آیت الله ( احمد منتظری ) نقطه ضعف پدرش همین بود.
در نهایت سید مهدی 6 مهر 66 اعدام میشود اما منتظری کدورت را به دل گرفته است و منتقد جدی میشود و سالها بعد نیز با اعدام منافقین مخالفت میکند.
فصل سوم :
همزمان با عزل بنی صدر در سال 60 ، سازمان مجاهدین خلق اعلام میکند که وارد فاز نظامی و برخورد با جمهوری اسلامی شده است ، حال ایران در دو جبهه میجنگد در مرزها با عراق و در داخل با منافقین.
تا اینکه دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر میشود و آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران شهید میشوند که محمد منتظری فرزند آیت الله نیز جزو شهدا است.
منافقین که رفتارهای خشن و داعش گونه داشتند حتی به مردم عادی رحم نمیکردند ، اما نظام بازهم با ارفاق با آنها برخورد میکند و عده ای از آنها که در داخل زندان توبه کرده بودند را آزاد میکند ، اما در عملیات مرصاد بازهم منافقین برعلیه کشور اقداماتی وحشیانه میکنند ، بنابر این امام این سازمان را محارب اعلام میکنند و عده ای از آنها که در زندان ها توبه نمیکردند را اعدام میکنند ، در اینجاست که منتظری نیز دو نامه تند به امام مینویسد و از این تصمیم انتقاد میکند ، اما همین آقای منتظری در سال 61 خود موافق اعدام منافقین بود و این تناقض بسیار عجیب است.
فصل چهارم :
بهمن 67 بود و کشور تازه از جنگ رهایی پیدا کرده بود و انقلاب جوان در آستانه 10 سالگی است اما مواضع قائم مقام در دهه فجر همه را شوکه میکند ، او این بار از رسانه ها به نظام حمله میکند و درباره جنگ میگوید که عراق پیروز شده است و چقدر جوان از دست دادیم و شهرهایی خراب شده است و باید از ملت ایران عذرخواهی کنیم.
29 بهمن مهدی کروبی و چند نفر دیگر از این مواضع انتقاد میکنند.
امام خمینی نیز از تحلیل های غلط آقای منتظری انتقاد میکند و از جنگ و عملکردمان پشیمان نیستیم حتی برای یک لحظه.
2 فرودین 68 امام صریح تر به منتظری هشدار میدهند و میگویند که بارها نفوذی ها حرف های خود را از زبان ساده اندیشان داخلی میگویند ، و از آیت الله مشکینی میخواهد که اعضای خبرگان را جمع کنند و موضوع جلسه عزل قائم مقام است.
منتظری که مقام خود را درخطر میبیند فوری دست به قلم میشود و در 4 فروردین 68 نامه ای به امام مینویسد و مواضع خود را پس میگیرد ، غافل از اینکه او در طی این چند سال تمام پل های پشت سر را خراب کرده است.
اما فردای آنروز نامه محرمانه اعتراض قائم مقام به امام برای اعدام منافقین از رادیو بی بی سی پخش میشود !
چه کسی نامه های محرمانه را به رادیوی بیگانه داده است ؟
علیاکبر ناطق نوری
با این اتفاق امام در تصمیم خود مصمم تر میشود و یکشنبه 6 فروردین ماه نامه ای به قائم مقامش مینویسد که در تاریخ ماندگار میشود ( با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند ... )
قرار بود که نامه را ساعت 2 رادیو بخواند اما آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که فعلا دست نگه دارند و سرانجام امام با اصرار های آقای هاشمی ، خامنه ای و مشکینی موافقت میکند و نامه را به صورت خصوصی به دفتر منتظری میفرستند.
7 فروردین در جامعه اتفاقاتی میفتد که مردم حیرت میکنند قاب عکس آقای منتظری در ادارات از کنار عکس امام حذف میشود ، تصاویر بزرگ در مکان های عمومی پاک میشود ، این اقدامات با دستور نخست وزیر وقت میرحسین موسوی انجام میشود.
در همان روز آقای منتظری اعلام میکند که آمادگی برای کناره گیری دارد و مردم نیز 9 فروردین با تیتر روزنامه ها مطلع میشوند.
امام از این برکناری به خیانت دوستان نام میبرند و آرزوی مرگ میکنند که 2 ماه بعد نیز دعای امام مستجاب میشود و فوت میکنند.( نامه های امام به آقای منتظری به راحتی در اینترنت قابل دسترسی است )
خبرگان آیت الله خامنه ای را به عنوان رهبر جدید انتخاب میکنند و کمتر از 10 روز بعد آقای منتظری نیز پیام تبریکی به رهبر جدید میفرستند و آیت الله خامنه ای نیز از آقای منتظری تشکر میکنند.
غلامحسین محسنی اژهای
فصل پنجم :
آبان 1376 اعضای شورای عالی امنیت متشکل از سید محد خاتمی (رئیس جمهور)، علی اکبر ناطق نوری (رئیس وقت مجلس)، محمد یزدی (رئیس وقت قوه قضائیه)، کمال خرازی (وزیر امور خارجه وقت)، عبدالله نوری (وزیر وقت کشور)، محمد علی نجفی (رئیس وقت سازمان امور برنامه و بودجه)، حسن روحانی (دبیر وقت شورا)، علی لاریجانی (که پس از فوت سیداحمد خمینی جانشین او شده بود)، حسن فیروزآبادی (رییس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح)، دری نجف آبادی (وزیر وقت اطلاعات) تصمیم به حصر آیت الله میگیرند!
حصر به چه دلیل ؟
همزمان با انتخاب سید محمد خاتمی در سال 76 با رای 20 میلیونی آیت الله منتظری در سخنرانی تند و جنجالی انتخاب او را مخالفت با نظام جمهوری اسلامی میخواند و جامعه را ملتهب میکند ، آیت الله جوادی آملی سخنرانی مفصلی در پاسخ به منتظری میکند و مردم به سمت بیت ایشان میروند و شعار میدهند و او را خائن ، جاسوس میخوانند.
بهمن 81 منتظری به خاطر بیماری رفع حصر میشود هر چند بازهم انتقادات او ادامه دارد تا اینکه سال 88 و هنگام رای آوردن احمدی نژاد با رای 24 میلیونی ، منتظری نتیجه کل انتخابات را زیر سوال میبرد حتی اسلامیت نظام را زیر سوال میبرد.
محمد محمدی ریشهری
حالا آیت الله منتظری بزرگترین روحانی مخالف جمهوری اسلامی است ، نه فقط در مقابل امام و انقلاب بلکه در مقابل گذشته خود هم ایستاده است ، فردی که روزی بی بی سی را فتنه گر میدانست ، این روز ها پای ثابت آن است ، روزی به مبارزه با بهائیان افتخار میکرد اما در این روزها مدافع حقوق شهروندی بهائیت شده است.
صبح روز 29 آذر 88 خبری همه را غافلگیر کرد آیت الله منتظری درگذشت ، و آیت الله خامنه ای تسلیت گفتند و مانعی ندارد که در حرم قم دفن شوند ، هر جا که خانواده ایشان رضایت دارند به خاک بسپارند.
خیلی ها در این مراسم حضور میابند از اعضای نهضت آزادی ، مخالفان دهه 60 و 70 و خیلی از دوستان ، حتی بنی صدر هم پیام ارسال میکند ، ساعتی بعد مستند کوتاه از او در بی بی سی پخش میشود. حالا شاید بشود فهمید که نامه های محرمانه چطور از بی بی سی سر در میاورد.
صبح روز تشیع آرامش قم بهم ریخته و بر خلاف مراسم خاکسپاری علمای بزرگ ، مراسم او توسط جوانانی به اختلاف کشیده میشود ، این افراد اکثرا با انگیزه های سیاسی حمایت از جنبش سبز به قم آمده اند که حتی احترام خانواده مرحوم را نیز نگه نمیدارند.
این است پایان داستان آیت الله اما داستان انقلاب همچنان ادامه دارد ...
حاشیه های مستند :
همانطور که در ابتدای مطلب نیز گفته شد بعد از پخش این مستند از شبکه مستند ، فرزند آیت الله منتظری ( احمد منتظری ) نامه ای در اعتراض به صدا و سیما نوشت و خواستار گفتگوی زنده در تلویزیون درباره این مستند شد ، به گفته او سازنده گان مستند او را فریب داده اند و با هدف ساخت مستند صادقانه درباره پدرم با من 3 ساعت مصاحبه کردند ولی در نهایت تیکه های زیادی از حرف های من در مستند حذف شده است و محتوای مستند پر از توهین و تخریب به پدرم مرحوم آیتاللهالعظمی منتظری میباشد که طبق ماده ۳۰ الحاقی سال ۱۳۸۸ اساسنامه سازمان صداوسیما این نوعی جرم میباشد.
احمد منتظری
پاسخ کارگردان ( علی صدری نیا ) به احمد منتظری : میدانستیم که به تقطیع شدن متهم میشویم ، تمامی آثاری که درباره آقای منتظری ساخته شده است در حدود 5 دقیقه بوده است از طرفی bbc نیز روایت کاملی ارائه نداده است و ابهاماتی در طول 30 سال اخیر باقی مانده است ، نویسنده ما 5 سال روی پرونده سید مهدی هاشمی کار کرده بود در طول سه سال فیلمبردای با 20 نفر مصاحبه کردیم ، پس ادعاهای آقای احمد منظری خلاف واقع است ، ما هرگز توهین و تخریبی انجام ندادیم ، ایشان ادعا کرده اند که در مستند گفته شده که منافقین در بیت ایشان نفوذ کرده بودند در صورتیکه این برداشت اشتباه است.
علی صدری نیا
گلایه حجتالاسلام و المسلمین حاج ناطق نوری از مستند ، مصطفی ایزدی روزنامه نگار روزنامه ایران در دیدار با ناطق نوری از مستندسازان گلایه کردند و گفتند از صحبت های آرشیوی 17 الی 18 سال پیش من استفاده کرده اند ، و با گروه تماس گرفتم و گفتم شما اگه میخواستید با من صحبت کنید ، الان به خدمتم میرسیدید تا مصاحبه انجام شود ، از طرفی با مسئولان مرکز اسناد انقلاب اسلامی تماس گرفتم و از آنها بابت سخنرانی های سال های قبل من که به صورت آرشیو محرمانه بود پاسخ خواستم که چرا انتشار یافته است ، من از شاگردان آقای منتظری بوده ام و مدتی در زندان نیز باهم بوده ایم که خاطرات زیادی دارم اما متاسفانه در مستند فقط بخش کوچکی آنهم بدون رضایت من قرار گرفته است.
ناطق نوری
سید هادی هاشمی ، داماد آیتالله منتظری هم در یادداشتی نوشت که من هیچ گاه با گروه مستند ساز همکاری نکرده ام بلکه دو سال پیش چند آقا و خانوم به اصرار قصد مصاحبه با من داشتند و خود محقق معرفی میکردند و من هم با آنها صحبت کردم اما شرط کردم که در صورت انتشار باید اجازه بگیرند.
مسوول دفتر مرحوم آیت الله منتظری ( حجت الاسلام مجتبی لطفی ) در مطلبی تلگرامی مستند را خلاف واقع دانست.
عمادالدین باقی ، روزنامهنگار، مورخ و فعال حقوق بشر که در مستند حضور دارد عنوان کرد که مستند از نظر تکنیکی ضعیف است و من به مستند ساز گفتم که باید صحبت های من را بدون سانسور ارائه دهید که متاسفانه نشده است ، یک ادعای بد در این مستند اپوزیسیون شدن آیت الله منتظری پس از اعدام مهدی هاشمی است ، درس ایشان نیز تعطیل نشد و اعلام مخالفت ایشان با ولی فقیه زمان خود یک امر طبیعی است و هر فرد به صورت عمومی میتواند مواضعی داشته باشد ، چه برسد که ایشان خودشان فقیه بودند و وظیفه شان سنگین بود.
عمادالدین باقی
عبدالله گنجی ، استاد دانشگاه،تحلیل گر و کارشناس مسائل سیاسی ، مستند را دیدم و نسبت به مسائل مطروحه در آن از قبل هم اشراف نسبی داشته ام منتقدان دو دیدگاه دارند ، پذیرش اشتباه های آیت الله نوعی شکست است برایشان دوم اینکه با سازندگان آن مشکل دارند که این باعث شده است یا بی تفاوت باشند و یا مخالف .
عبدالله گنجی
صادق زیباکلام درباره مستند گفت : مستندساز سعی کرده که آیت الله منتظری را شخصی ساده لوح نشان دهد ! و معتقد است که سرنوشت آیت الله منتظری برای میرحسین موسوی ، مهدی کروبی ، مهندس بازرگان ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی رخ داده است. منتظری فردی روشن فکر بود که تا زمان مرگ از آرمان های انقلاب فاصله نگرفته است در صورتی که در مستند القاء شده است که تمام مخافت های ایشان پس از قضیه سیدمهدی هاشمی بوده است ، اما اینطور نبوده است ارتباط ایشان با مردم خوب بود و در بیت شان به روی همه باز بود.
صادق زیباکلام
نقد مستند :
1 - مستند در مجموع ارزش دیدن دارد اما به موضوع مهم اشاره نشده است که نقش کلیدی در زندگی آقای منتظری دارد ، آنهم نقش سید مهدی هاشمی در کشتار حجاج در سال 1366 و ماجرای مک فارلین است میباشد ، که بنا به گفته مرحوم آیت الله هاشمی در سال 1382 با روزنامه کیهان ، گفته شده که در سال 1365 حمل مواد منفجره به عربستان موجب حساس شدن و کشتار حج سال بعدش شده است ، اما در سفر مک فارلین به ایران توسط باند سید مهدی هاشمی بوده است.
2 - انتقادی که به مستند وارد است این است که شخصیت آیت الله منتظری را در لحظاتی ساده لوح نشان میدهد ، در صورتی که ایشان از شاگردان ممتاز آیت الله بروجردی بوده اند و حتی خود مجلس خبرگان زمانی روی جانشینی ایشان ، نظر مثبت و قاطع داشتند ، در مجموع ایشان داری علم بالایی بودند و بر سر مرجعیت ایشان بارها توسط علمای حوزه عنوان گردیده است.
3 - مستند در دانشگاه ها و محافل زیادی اکران شده است که همراه با نقد و بررسی دانشجویی با حضور کارگردان اثر همراه بوده است ، از نقاط قوت مستند میتوان به جوان بودن تیم سازنده مستند اشاره کرد.
اکران مستند قائم مقام :
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه علامه طباطبایی
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز
اکران مستند قائم مقام در دانشگاه شهید چمران اهواز
اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس
اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس
اکران مستند قائم مقام در دانشکده رسانه فارس
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
در مستند پول و پ-و-ر-ن اشاره به فساد سازمان یافته و قاچاق دختران ایرانی به دبی و سایر کشورهای عربی برای س ک س ، دخترانی که اکثر آنها از روی هوس رسیدن به پول های میلیاردی دست به این کار میزنند ، اما اکثر آنها در این سیستم غرق میشوند و حتی برخی از آنها بعد از مدتی دچار انواع آسیب های روحی ، جسمی میشوند، درصد زیادی از آنها به انواع مواد مخدر معتاد میشوند و باید برای تامین نیاز های مالی خود در این سیستم بمانند.
الکس و مانلی چه کسانی هستند ؟
الکس یا همان شهروز سخنوری فردی تبعه آمریکا است، برای مدتی به ایران می آید و با دختری به نام مانلی آشنا میشود و همراه با او سرویس اسکورت سرویس و قاچاق دختران ایرانی به دبی را راه اندازی میکنند ، الکس فردی است که در کودکی مادرش، جلوی او با انواع مردها ارتباط جنسی بر قرار میکرده و اکنون او نیز فردی شده با تمایلات عجیب جنسی وحشتناک که هیچگونه تعهدی ندارد ...
شناسایی دخترانی زیبا و جوان از اینستاگرام و پارتی ها !
مجموعه الکس ، دختران زیبا و مدلینگ را از فضای مجازی مثل اینستاگرام ، تلگرام و یا در پارتی های و مهمانی های دوستانه شناسایی میکرده است و با نشان دادن امکانات و وعده های میلیاردی آنها را به کشورهای عربی میبرده است ، آنها را در هتل های لوکس ساکن میکرده است سپس برای آن انواع مشتریان پولدار را رزرو میکرده است ، اما این وسط مقدار بسیار زیادی از این پول ها نصیب الکس و تیمش میشده است ، این دختران که هر روز مجبور به انواع برده کشی ها جنسی بوده اند ، بعد از مدتی دچار بسیاری از آسیب ها میشدند و به کشور برمیگشتند.
مختصری از مستند :
ریشه اکثر فساد و فحشا ها پدیده ای است به نام فقر که در نهایت پدیده ای به نام روسپیگری و تن فروشی را به وجود آورده که هر از چند گاهی مورد توجه مسئولان بوده است ، اما این مشکل اجتماعی هر روز در خاطر مردم تکرار میشود.
در سال های اخیر گزارش های زیادی از طرف مردم به مجموعه گرداب ارسال میشود که افرادی در فضای مجازی به خصوص اینستاگرام در قالب مدلینگ سایبری اقدام به خروج دختران از کشور به مقصد دبی میکنند.
عکس ها به صورت مدل ها برهنه یا نیمه برهنه در تم های خیلی عجیب انتشار میابد ، به همین خاطر اکثر خانواده ها نیز ، نگران فرزندان خود در این فضا میباشند ، زیرا در آن محدودیتی وجود ندارد و حجم مطالب س ک س ی بسیار بالاست.
پروژه عنکبوت 2 توسط مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سایبری کلید میخورد ، پس از مدتی اتاق فکر این سبک و اعضای اصلی این پ-و-ر-ن ها شناسایی میشوند ، اغلب افراد دستگیر شده ، به عنوان مدلینگ ، عکاس و یا آرایشی در این فضا فعال بوده اند که با اغفال توسط تیم سرویس س ک س ی به دبی برده میشوند و در آنجا از آنها سوءاستفاده میشود.
عسل یکی از چهره های معروف اینستاگرام است ، او در این مورد بازداشت شده است ، او فقط یک مدل اینترنتی نیست بلکه سفرهای متعددی به دبی داشته است ، ویزای بیزینس او برای چه صادر شده است ؟ هدف عسل از ترغیب دختران دبیرستانی به دبی چه بوده است ؟
در تحقیقات از عسل دو اسم مطرح میشود ، شهروز سخنوری معروف به الکس و دختری به نام مانلی
مانلی که فوق لیسانس رشته عکاسی و رشته هنر دارد از آشنایی خود با الکس میگوید ، حتی اسم او را الکس گذاشته است ، مانلی به معنای شاه ماهی
الکس (شهروز سخنوری ) کیست ؟
الکس مدتی در آمریکا زندگی کرده است ، او که خواسته های زیادی دارد و عادت به کار قانونی برای رسیدن به آرزو هایش ندارد ، سرانجام دولت آمریکا نیز وی را دیپورت میکند ، دبی مقصد بعدی اوست ، اما در آنجا نیز خانواده ای را گروگان میگیرد و جلوی پدر خانواده به دختر و مادر تجاوز میکند ، در آنجا نیز به 6 ماه زندان محکوم میشود پس از گذراندن زندان از دبی نیز دیپورت میشود ، حالا به ایران باز میگردد.
الکس که در کودکی خاطرات بدی دارد ، زیرا مادر او بارها جلوی چشمان او با مردان دیگر رابطه جنسی برقرار میکند و این آسیب روحی از شخصیتی ساخته است که دختران را به برده گی جنسی بکشاند.
الکس در منزل صدف با مانلی آشنا میشود و صبح تا شب به میهمانی میروند و کوکائین مصرف میکنند ، هر جور روابط نامشروع را تجربه میکنند ، و کم کم فکر مانلی به هوای آمریکا فریب او را میخورد ، الکس میخواهد یه سرویس پولی در دبی راه اندازی کند اما خودش نمیتواند چون دیپورت شده است اما مانیلی میتواند ، پس الکس همراه با مادرش ( شاینا برقی ) و مانلی سفری به کیش میروند ، الکس یک خانه 160 متری در طبقه 8 برج دنا کیش و یک خانه در دروس تهران به همراه دو ماشین فورد و بنز s 600 به مانلی هدیه میدهد.
برای شروع الکس چند تا عکس کاملا لخت و برهنه از مانلی میگیرد و سایتی جهانی در راستای اسکورت سرویس راه اندازی میکند ، مانلی به همراه مادر الکس (شاینا برقی ) به دبی میروند ، دبی شهری است که در آن از هر محصولی میشود درآمد کسب کرد ، اکنون مانلی به محصول تبدیل شده است و مادر الکس نیز مدیر مالی اوست ؛ آنها مدتی در هتل گرند میدوست تاور دبی ساکن هستند.
اسکورت سرویس که دومین صنعت غیرقانونی دنیاست ، نوعی روسپیگری سازمان یافته است و همیشه مدیران سایت افرادی بسیار پولدار و قدرتمندی هستند ، امروزه بیش از 40 میلیون کارگر جنسی در این سرویس ها مشغول به تن فروشی هستند ، در آمریکا از هر 1000 نفر 20 نفر در صنعت اسکورت سرویس، تن فروشی میکند، مجموع درآمد روسپیگری در جهان 200 هزار میلیارد دلار است.
مانلی به همراه دو دختر روس اسکورت ارائه میدهد و مادر الکس حساب مالی را انجام میدهد ، مانلی بعد از ده بار تن فروشی به ایران بازمیگردد و در هتلی در خیابان جردن تهران با الکس دیدار و گزارش های خود را به او میدهد ، و در سفر بعد مانلی به همراه 2 دختر دیگر به نام جسمین و سانا به دبی میرود ، او همکنون در کنار محصول بودن منیجمنت یا مدیر شبکه میشود ، این مقام به دختران در بالاترین سطح ها توسط الکس داده میشود ، مانلی میگوید این مقام حسی بالایی به من داده بود و فکر میکردم رئیس دانشگاه هستم.
مانلی ، جسمین و سانا در طی سه روز اول 25 میلیون تومان به دست میاورند ، این پول خیلی بیشتر از تن فروشی های قبلی است.
در سفر های بعد دختری به نام سوفیا به آنها اضافه میشود ، پس از مدتی الکس از ایران خارج میشود و به مالزی میرود ، مانلی نیز بعد از مدتی به الکس میپیوندد در آنجا خانه ای مشترک میخرند و ساکن میشوند.
طراحی و پشتیبانی سایت ها توسط مهندسی هندی به نام راشد انجام میشود در این مدت 3 سایت طراحی کرده است.
مانلی از مالزی دختران ایرانی را جذب این سیستم میکند و بهترین روش شبکه اجتماعی اینستاگرام است ، پس از شناسایی دخترانی با تصاویر برهنه و زننده یا بی حجاب در پارتی های ، با آنها وارد گفتگو میکردند و برخی آنها این تن فروشی را قبول میکردند ، مانلی و الکس تصویر زندگی پر از پول و رفاه برای آنها میسازند تا آنها را اغوا اکنند ، خانه های مجردی در بالای شهر ، لباس های گران قیمت و ماشین های لوکس ...
شهرک های خصوصی فقط برای قشر مرفه !
دختری با نام مستعار مسی یکی از مهم ترین جذب کننده دخترها میباشد ، او در بابلسر و شهرک خزرشهر شروع میکند ، این شهرک ها حیاط خلوت پولدارهای ایران شده است ، تصاویر مستهجنی از این شهرک ها در مستند پخش میشود ، ورود به این شهرک ها برای عموم آزاد نیست و نگهبانی خاصی دارد.
مسی دختران زیادی را با خود به این شهرک ها میاورد تا در پارتی ها برقصند و تن فروشی کنند، این دختران پس از مدتی به دبی اسکورت میشود ، برای این دختران ویزا و بلیط رفت و برگشت تهیه میشود و در هتل های مشخصی اسکان میابند ...
کتک زدن دختران و روابط نامتعارف جنسی !
الکس قوانین خاصی را در سیستم ایجاد کرده است از جمله : دخترها در دبی فقط جمعه ها میتوانند بیرون بروند ، آنهم به همراه منیجرها ، هنگام ارائه خدمات به مشتری حق داشتن موبایل ندارند ، حق نگهداری از پاسپورت یا پول خود راندارند به همین دلیل نمیتوانند هر وقت خواستند از کار خود را ترک کرده و از دبی بروند.
مشتریان نیز گاه خواسته های نامتعارفی دارند ، انواع ماجراجویی های جنسی ، مثل کتک زدن ، بستن و دیگر شیوه ها ، دختری معروف به سندی ویدیویی پخش میکند که یکی از مشتریان در دهانش ادرار کرده است ! و خیلی از در حین رابطه جنسی او را کتک زده است ! و دیگه تحمل ندارد و فقط کارش شده گریه ...
اکثر دختران بعد از مدتی سرویس دادن به ایران باز میگردند و به عنوان منیجر یا بازاریابی دختران را انجام میدهند ، دخترانی که در این شبکه حضور دارند پس از 3 الی 4 اسکورت ، ناراحت و دلزده میشوند به همین خاطر منیجر ها از ترفند هایی مانند تشویق ، گردش و حتی دادن انواع قرص های آرم بخش و اعتیاد آور استفاده میکنند.
بخشی از مصاحبه های دختران پخش میشود که اکثر آنها یا تپش قلب شدید و اعتیاد دارند و حتی شب ها کابوس میبینند ، حتی قرص خواب هم جوابگوی آنها نیست.
در این بین نیز سرویس های امنیتی با کار پیچیده اطلاعاتی سرنخ های تمامی افراد شبکه را میزنند و همه سایت ها نیز شناسایی میشود و منتظر برای دستگیری به موقع هستند.
باید از دخترهای ایرانی و مسلمان پول بسازی !
درآمد الکس از هر دختر بین 100 تا 400 میلیون در ماه است ، حالا به آرزوی خود رسیده است ، مادر الکس هم همیشه به او گفته است تو یه آمریکایی هستی و باید بتونی از دخترای مسلمان و شیعه ایران هم پول بسازی !
او برای تامین امنیت سیستم و حمایت از افراد بانفوذ و آقازاده هایی در ایران استفاده میکند، حتی فردی معروف به دکی که از مقامات دولتی بوده است.
الکس که معتاد به شیشه و مشروبات الکلی میباشد ، همیشه از بیماری های روحی روانی رنج میبرد ، حالا شده هدایت کننده تعداد زیادی از دختران جوان و خام ایرانی ...
کارشناسان جرایم سایبری متوجه حضور 2 نفر دیگر از سرشاخه ها در این پروژه میشوند ، زوجی به نام هادی و الی ، که حتی خود الی نیز بارها به عنوان محصول برای اسکورت به دبی رفته است ...
هادی که دست راست الکس در این پروژه است ، مسئول تهیه ویزا برای دختران ایرانی است ، به ازای تهیه هر ویزا 1000 درهم از الکس پول میگیرد.
الی که با همسر خود هادی به اختلاف میخورد و برای انتقام به تهران بازمیگردد و به عنوان قربانی به پلیس مراجعه میکند و شبکه را لو میدهد ، او خبر ندارد که مدت ها شبکه شناسایی شده است، در این بین مانلی نیز با الکس به اختلاف میخورد و پس از اینکه ویزای مالزی اش به اتمام میرسد ، مجبور به برگشت به ایران میشود ، الکس نیز ویزای او را تمدید نمیکند ، مانلی و الی برای انتقام از سیستم الکس و هادی تصمیم میگیرند که سیستمی مشابه این اسکورت را در دبی ایجاد کنند ، الکس را نیز تهدید میکنند ، الکس نیز مجبور میشود که برای کشتن مانلی ، هادی را به ایران بفرستد.
اما در این هنگام نیروهای امنیتی سپاه ، مانلی ، الی ، هادی ، مسی ، پونه و ... را در نقاط مختلف شهر دستگیر میکند
هرچند شبکه الکس از بین رفته اما چیزهایی که در درون جامعه این ناهنجاری را میسازند از بین نرفته است ، همه باید آگاه شویم زیرا این واقعیت هایی از جامعه ماست و فرزندان حال و آینده خود را مراقبت کنیم.
نقد مستند :
1 - مستند تا جایی که توانسته بدون سانسور معنی و محتوا را برساند ، صحنه هایی که تصاویر نیز شطرنجی و مات میشوند به دو دلیل میباشد ، یک : برخی تصاویر خیلی زننده است ، دو : حفظ آبروی برخی از متهمان و مدل ها
2 - خوشبختانه این مستند به صورت محدود در برخی دانشگاه ها و جمع های تخصصی اکران شده است که با استقبال جوانان و نقد و بررسی همراه بوده است ، البته این مستند و امثال آن هیچ وقت در تلویزیون پخش نخواهد شد ...
3 - در اردیبهشت ماه 1399 شخصیت اصلی این مستند به نام الکس ، توسط پلیس امنیت ایران و اینترپل بعد از 3 سال پیگیری دستگیر شد و پرونده ارتباطات او با برخی از افراد با نفوذ در حال بررسی است.
دستگیری الکس مدیر اسکورت سرویس در اردیبهشت 99
اکران مستند پول و پ-و-ر-ن :
این مستند به خاطر مطالب بزرگسال در برخی از جلسات و دانشگاه ها اکران شده است.
اکران مستند پول و پ-و-ر-ن دانشکده علم پزشکی مراغه
اکران پول و پ-و-ر-ن در سالن سوره ، حوزه هنری
اکران مستند در دانشگاه آزاد خرم آباد
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
مستند داستان تمدن در 10 قسمت به پیدایش و شروع اولین تمدن ها و پیامبران الهی در میان آنها میپردازد ، این مستند در ادامه مستند داستان آفرینش که در 10 قسمت به صورت رایگان در اختیار شما قرار داده ایم ، میباشد.
مستند با استناد به آیات قرآن، روایات معتبر و کتاب های تاریخی ، با بررسی ایجاد اولین دهکده و حضرت آدم شروع میشود ، سپس داستان حضرت نوح و عذاب خدا در قومش ، تشکیل دریای مدیترانه ، حضرت هود ، حضرت صالح ، حضرت یونس ، حضرت دانیال و اشاراتی نیز به کوروش کبیر دارد ...
بررسی عجایب هفتگانه باغ های بابل ، کاخ های عظیم ، و اهرام مصر و ....
مختصری از مستند :
قسمت اول : بکه نخستین دهکده !
اکنون زمان دیگری است ، گهواره زمین بی قرار است و انسان آرام و قرار خود را در تاریخ جستجو می کند.
اینجا بکه سرزمین مکه است ، اولین خانه ای که برای مردم بنا نهاده شد در بکه است با برکت و هدایت است برای عالمیان ( آل عمران آیه 96 )
بکه اولین مکان است که در سیاره زمین به خشکی گرایید و خشکی از آن در زمین گسترش یافت ( کعبه نیز تنها نقطه ای است که هرگز زیر آب نرفت - بحار الانوار جلد 57 )
آدم و حوا پس از هبوط از بهشت در کرانه دریای مدیترانه زندگی خود را آغاز کردند و پس از مدتی به همراه فرزندانشان به سمت بکه مهاجرت کردند و کعبه را در آنجا ساختند.
عموم نسل انسان هرگز دوره ای به نام غارنشینی و برهنگی را طی نکرده است و برخی آثار بجاماند در غارها مربوط به انسان نماها و بشرهای قبل از خلقت آدم میباشد.
قسمت دوم : نوح در مدیترانه
طوفان نوح سونامی بزرگی است که دریای مدیترانه را به وجود آورد و بخشی از سیاره زمین را فرا گرفت ، اقیانوس اطلس درهم خروشید ، تنوره های آب از زمین جوشید و باران از آسمان فروریخت ، تنگه جبل الطارق شکافته شد ، امواج سهمگین به دره های مدیترانه سرازیر گشت.
قوم نوح اولین دهکده های خشتی و سنگی را درست کردند ، لباس های رنگین و فاخری از نخ های پشمی برتن میکردند ( سوره نوح آیه 7 )
در طول تمدن انسانی بارها دریای مدیترانه خشک و سپس پر آب گشته است به غیر از سرزمین قوم نوح ، آتلانتیس و ایراکلیو از جمله تمدن های بزرگی است که آثارشان در اعماق آب مدیترانه و اقیانوس اطلس مدفون گردیده است.
سومری ها در 2000 سال قبل از میلاد مسیح طغیان بزرگ زانکلانو را یادداشت کرده اند که احتمالا همان طوفان نوح است، ارتفاع آن صدها متر و سرعت 100 کیلومتر بوده است ( ثبت شده در سنگ نگاشته زیوگید )
بر اساس آیه 23 سوره نوح ، قوم نوح پایه گذاران بت پرستی بودند ، پس از نابودی قوم نوح اسامی 5 بت معروف آنها به اعراب رسید و خود میراث دار این 5 بت شدند ( ود ، سواع ، یغوث ، یعوق ، نسر )
بعل ( ابلیسک ) بزرگترین بت تاریخ بشریت است که در اشکال مختلف از قوم نوح تا بنی اسرائیل و اعراب جاهلی و تا عصر حاضر استمرار یافته است.
آیه 125 سوره صافات : آیا بعل را پرستش میکنید و خداوند را که احسن الخالقین است وا میگذارید !
بلعبک از شهرهای مردم فینیقیه است که در زمره اقوام پیش از تاریخ قرار دارد نام این شهر از دو واژه بعل و بک ترکیب شده که بک تقلیدی است از نام بکه.
قوم نوح از فرمان های نوح پیروی نمیکردند و او را ساده لوح میخواندند، حتی زمانی که او سخن میگفت انگشت در گوش میکردند تا حرف های او را نشنوند.
به نوح وحی شد جز افرادی که ایمان آوردند فرد جدیدی ایمان نخواند آورد پس اکنون کشتی بساز ، افراد قومش باز هم او را مسخره کردند.
نوح گفت به زودی خواهید دانست که چه عذاب خوارکننده ای می آید و این مجازات جاودان است.
آیه 40 سوره هود : به نوح گفتیم از هر جفتی یک زوج در کشتی حمل کن و همچنین خاندانت را مگر آنها که قبلا وعده هلاک به آنان داده شده است.
نوح 8 جفت از حیوانات را در کشتی سوار نمود، حیواناتی که منحصر به دره های مدیترانه و دام هایی که مالک آن بود ( امام صادق - کافی جلد 8 صفحه 283 )
منابع اسلامی معتقدند که سرزمین نوح همکنون نیز دریاست.
در حدود 7 شبانه روز کشتی نوح در دریا شناور بود و خانواده نوح در کشتی از حیوانات و دام هایی که داشتند شیر و خوراک فراهم نمودند ، سپس آبها فرو نشست و کشتی نوح بر کوی جودی قرار گرفت.
عمر نوح 950 ماه و حدود 78 سال میباشد و آرمگاه او در نجف اشرف در کنار حرم امیرالمومنین علی (ع) قرار دارد - درود و سلام خدا بر نوح
قسمت سوم : هود در میان آکدیان
آیا ندیدی پروردگارت چه کرد با عاد ( سوره فجر آیه 6 )
از غرب رشته کوه زاگرس تا دره های مدیترانه اقوام نه چندان بزرگی با فاصله کمی از همدیگر قرار داشتند.
قوم نوح که امروز در زیر دریای مدیترانه است ، ثمود (سومر) در سرزمین اور در حوالی منطقه قرنه در جنوب عراق ، عاد (آکد) به مرکزیت آکاد با فاصله ای از ویرانه های شهر بابل بوده است ، آشور (آثور) در سرزمین شمال منطقه ثمود و عاد بوده اند.
مثلث تمدن بین النهرین ، مصر و مدیترانه با اندکی تمایل به سمت سرزمین بکه در غرب شبه جزیره عربستان شکل گرفته است.
آکد (عاد) قومی سامی نژاد بود که در شمال خاک میانرودان و در مسیر کوفه به مکه میزیسته است ؛ این قوم 4335 سال پیش در نزاع با سومریان پیروز شد ، سارگون اول نخستین فرمانروای نامی آکد است که سومریان را شکست داد و امپراطوری پهناور خود را از ایلام تا دریای مدیترانه گسترش داد و پایتخت جدیدی به نام آکاد (akkade) بنا نهاد و در مدت 59 سال حکمرانی خود آن را نیرومندترین شهر جهان کرد.
آنها خط میخی را ابدا کردند ، این هنر برای آنان اینقدر پیشرفته بود که میتوانستند اندیشه ها و افکار خود را بنویسند ، این خط را به سوریه ، لبنان و فلسطین انتقال دادند.
قوم عاد میراث دار بت های قوم نوح و به تقلید از سومریان زیگورات، بت کده هایی برفراز بلندی ها بنا کردند و مجسمه خدایان (بعل و ایشتار) را میپرستیدند.
هود گفت : ای قوم من خدا را پرستش کنید، نیست برای شما خدایی غیر از او (سوره اعراف آیه 65 )
قوم هود گفتند این آیین نیاکان ماست و ما آن را ترک نمیکنیم ، هود را به نادانی و دروغگویی متهم کردند و از او درخواست عذاب کردند.
هود گفت : راستی که عذاب و خشمی سخت از پروردگارت بر شما مقدر گردیده است ( اعراف آیه 71 )
وقتی آنها ابرها را دیدند ، گفتند این یک ابر بارانی معمولی است ، هود گفت نه ،بلکه همان چیزی است که به شتاب خواستارش بودید ، بادی است که در آن عذابی سخت و به دستور پروردگار همه چیز را نابود میکند.
سوره قمر آیه 19 : ما بر آنان در روز شومی ، به طور مداوم تندبادی توفنده فرستادیم.
سوره الذاریات آیه 42 : به هر چه میوزید آن را چون خاکستر استخوان مرده میکرد.
سوره قمر آیه 20 : مردم را از جا میکند ، گویی تنه های نخلی بودند که ریشه کن شده بودند و خدا اینچنین گروه بدکاران را سزا میکند.
مقبره حضرت هود در نجف اشرف و در آرامستان وادی السلام قرار دارد.
قسمت چهارم : صالح در میان سومریان
سومر اولین و قویترین دولت شهر میانرودان بود، 4800 سال پیش اتانا پادشاه کیش اولین حاکمیت سومری را در جنوب بین النهرین را بنا نهاد ، قوم ثمود ( سومریان ) از توانایی در مهندسی کشاورزی و ساخت خانه ها و معابد از سنگ و آجر برخوردار بودند.
سومریان علاوه بر بت ها، خدایان مجزایی داشتند ، آنو فرمانروای آسمان ها ، خدای زمین و خدای دره عمیق را پرستش میکردند.
هود آیه 61 : صالح گفت ، ای قوم من خداوند را بپرستید ، ثمودیان گفتند ای صالح پیش از این در میان ما مایه امیدواری بودی ، آیا ما را باز میداری که چیزی که پدرانمان پرستیده اند نپرستیم ؟
الاسراء آیه 59 : به قوم ثمود از تخته سنگ کوه ناقه دادیم که معجزه ای روشن بود و نبوت صالح را اثبات کردیم.
این شتر آبستن از میان کوه بیرون آمد و بی درنگ فرزندی به دنیا آورد ، صالح گفت ای قوم من این ناقه خداست که برای شما نشانه ای است پس بگذاریدش در زمین خدا بچرد و هیچ آسیب و گزندی به او نرسانید که عذابی زودهنگام شما را خواهد گرفت (هود آیه 64 )
الاعراف آیه 77 : پس ثمودیان آن شتر را کشتند و از فرمان خدا سرپیچی کردند و به صالح گفتند اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده می دهی بیاور.
نمل آیه 48 : در شهر 9 گروه از اشراف و سران ثمود بودند که در آن سرزمین فساد میکردند و هیچ کار شایسته ای نمیکردند.
هود آیه 66 : پس هنگامی که فرمان ما فرا رسید ، صالح و آنان که همراه او ایمان آورده بودند با رحمتی از سوی خدا نجات دادیم و طبق فرموده قرآن صاعقه عذاب خوار کننده بر آنان فرود آمد.
با نزول عذاب جمعیت این منطقه از میان رودان تقریبا به میزان سه پنجم کاهش یافت ، این حکومت حدود 3700 سال پیش پایان یافت.
قسمت پنجم : یونس در میان آشوریان
آشور کشور باستانی در شمال بین النهرین بود که مشهورترین شهرهایش ، نینوا ، کالح و دورشارکین بوده اند ، آنها جنگجویان بی باکی بودند که بدون اسب می تاختند و ارابه های سنگین توسط سه مرد قوی هدایت میشد ، در خلق آثار هنری بر سایر اقوام پیشه گرفتند و ثروت زیادی نیز به همین خاطر داشتند ، گندم هایشان را داخل ظروف بزرگ سفالی نگه داری میکردند ، مرده هایشان را در بین خانه خود دفن میکردند.
شلمنصر یکی از امپراطور های آشور بود که اثری از او برجاست ، هرمی شکل سیاهی که روی آن پادشاه اسرائیل ییهو ( jehu ) در حالی تصویر شده که پاهای شلمنصر را میبوسد.
در 745 سال پیش از میلاد مسیح ، تیگلت پیسر سوم حاکم بزرگ و حامی صلح و عدالت بر تخت آشور نشست و امپراطوری آشور را جهانی کرد ، نیروی نظامی او حتی از همه ملیت ها بودند ، اشراف مزاحم را از دربار بیرون کرد ، اسرای جنگی را نمیکشت و از آنها برای کشاورزی و ساختمان سازی استفاده میکرد ، اورارتوئیان را از سوریه اخراج کرد و فلسطین را نیز به سرزمین خود درآورد ، و سپس خود را حاکم بابل کرد.
سارگون دوم ( 722 تا 705 پ.م ) تسلط آشور را تا خلیج فارس گسترش داد و مردم اسرائیل را تبعید کرد ، برج های دیده بانی آرمائیت و دژ حسنلو در منطقه سولدوزو و دریاچه ارومیه را نیز تصرف کرد.
فرزند سارگون ؛ سناخریب نیز سرزمین ها آشور را حفظ کرد و حتی اولین نیروی دریایی را به وجود آورد، پسر سناخریب نیز از مرز مصر گذشت و ممفیس را تصرف کرد.
حضرت یونس در این دوران مبعوث شد و سالها قوم خود را نصیحت کرد ولی آنها نیز به پرستش بت ادامه دادند ، یونس پس از ناامیدی از دعوت قوم خود را نفرین کرد و تقاضای عذاب کرد ، مردم او را دروغگو خواندند و از نینوا اخراج کردند.
یونس از نینوا دور شد و به سمت بابل در جنوب بین النهرین رفت و آنگاه نشانه های طوفان زرد و عذاب خدا بر سر قوم یونس آشکار شد.
در این هنگام بود که آشوریان دریافتند که دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده و عذاب حتمی است مثل قوم نوح ، عاد و ثمود.
از خاندان علم و نبوت فردی به نام روبیل به میان مردم شتافت و گفت ای مردم تا فرصت دارید استغفار و توبه کنید تا خداوند عذابش را از شما برطرف کند ، مردم سخن روبیل را پذیرفتند و با گریه و زاری از درگاه خدا طلب عفو نمودند.
حضرت یونس در سواحل خلیج فارس برکشتی پربار و جمعیت سوار شد، دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین کشتی را متلاطم ساخت ، سرنشینان کشتی راهی جز سبک کردن کشتی نداشتند و توافق کردند به قید قرعه فردی را به دریا بیاندازند ، چندبار قرعه کشی کردند و هربار نام یونس درآمد ، پس او را به آب انداختند و ماهی بزرگ او را بلعید و طبق آیات قرآن اگر یونس از تسبیح گویان نبود بی تردید تا قیامت در شکم ماهی میماند ، از آزمون الهی سربلند بیرون آمد و به قوم خود در نینوا برگشت ولی اینبار رسالتش فقط محدود به نینوا نبود بلکه موفق شد جمعیت بیش از یکصد هزار نفر را هدایت کند.
قسمت ششم : دانیال در بابل
تاریخ بابل با حمورابی آغاز میشود ، او از هوشیاری سیاسی و نظامی بالایی داشت ، قلمروی متحد خود را از خلیج فارس تا رود هابور گسترش داد و شهرتی در باب تنظیم قوانین پیدا کرد اما عمر امپراطوری بابل کوتاه بود و به دست کاسی ها از بین رفت.
اما بعد از سال ها ازدواج شاهزاده بابل با سمیرامیس دختر هووخشتره پادشاه ماد جبهه متحد بابلی و مادها را تقویت کرد و ارتش متحد مصر و آشور را شکست دادند که در نتیجه امپراطوری بابل نوین تشکیل شد ، این شهر جانشین نینوا شد و از بزرگترین و زیباترین شهرهای دنیا محسوب گردید.
در نزدیکی کاخ بخت النصر برج بابل وزیگورات معروف برای مردوک خدای بابل ساخته شد که جزو عجایب هفتگانه تاریخ میباشد ، هر ساله مردم زیادی برای عبادت این بت به این شهر میامدند و در حالی که حج واقعی در سرزمین مادری ( بکه ) پرت و متروک مانده بود.
سوره فجر آیه 7 و 8 : باغی که نمونه آن در هیچ سرزمینی ساخته نشده است.
هفت باغ تو در تو روی ستون های سنگی ، هفت تراس عظیم برفراز هم ، تالار هفت باغ بس بزرگ را به وجود آوردند و برفراز آن کاخ سمیرامیس دختر شاه ماد ایران درست شده بود ، تفرجگاهی برای سران و اشراف زادگان بابل این باغ جز عجایب هفتگانه بود و به آن نیز ارم هم گفته میشود ، این باغ با ظلم وستم زیاد بر بردگان و فقرا ساخته شد و طبق گفته قرآن مانند آن تا الان ساخته نشده و نخواهد شد.
با سقوط اورشلیم ، بخت النصر ، ارمیا نبی را از اسارت یهودیان آزاد کرد و به فقیران قوم مزرعه ها و تاکستان ها را برای زندگی داد.
دانیال نبی ، ارمیا و حیقوق نبی 3 پیامبر الهی هستند که در بابل در امنیت به سر میبردند ، حتی بخت النصر ، دانیال نبی را گرامیداشت و بخش نامه ای صادر کرد که به خدای دانیال و ارمیا ، ایمان آورده است اما بعد از مرگ بخت النصر اوضاع بابل آشفته شد و اقوام پارس و ماد به فرماندهی کوروش به راحتی بابل را بدون درگیری تصرف کردند.
پس از سقوط بابل ، کوروش اجازه بازگشت شاه و درباریان یهودی را به اورشلیم صادر کرد و آنها را گرامی داشت ( تورات عزرا 1-3 )
دانیال نبی (ع) در دربار هخامنشی حضور داشت و پادشاه را پیوسته به نابودی معبد بعل ترغیب می نمود و مردم را به پرستش خدای یگانه فرا میخواند ؛ در انتها دانیال به همراه حضرت حبقوق به ایران مهاجرت کرد ، دانیال در شهر شوش درگذشت مقبره ای با شکوه در آنجا برای وی ساخته شد ، حیقوق نبی نیز در جنوب غربی تویسرکان در مقبره ای تاریخی آرامیده است ، جهت دفن این دو پیامبر الهی به سمت کعبه در سرزمین بکه میباشد.
در منشور کوروش آمده است که پس از تسخیر بابل برای جلب محبت مردم بین النهرین ، مردوک ( بعل ) که بزرگترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخت و او را نیایش کرد :
من کوروش شاه جهان ، خلف پاینده دوده شاهی که سلسله اش بعل و نبوه را دوست دارد ... باشد تا همه خدایانی که من به خانه خود بازگردانده بودم هر روز نزد بعل و نبوه خواستار روزهای عمر من شوند و شفاعت مرا آرزو کنند ...
قسمت هفتم : مهاجرت آریاییها
بکه ام القرا و نخستین دهکده در تاریخ تمدن انسان در سیاره زمین است و مشرق زمین در همیشه تاریخ گهواره علم و دانش و مهد تمدنهای اولیه بوده است.
با چشم پوشی از جزئیات مبهم و پیچیده عناصر زمانی، این مسیر تقریبی مهاجرت اقوام ابتدایی از 5 هزار سال پیش تا سکونت آریاییها در حاشیه دریاچه اورال است:
در حدود هزاره سوم قبل از میلاد ابتدا بخشی از جمعیت سرزمین بکه (نخستین دهکده)در شبه جزیره عربستان به سمت مدیترانه مهاجرت میکنند.
بخشی از آن در سواحل رود نیل در مصر، و هکسوسها و فنیقیها در انحنای شرقی دریای مدیترانه ساکن میشوند.
سپس مهاجرینی از سرزمین بکه در جهت شرق مسیر خود به هورهای خلیج فارس در بینالنهرین میرسند و نخستین دولت سومری و عیلامی شکل میگیرد.
آنگاه بخشی از این جمعیت به مرکزیت آکاد در سرزمینی که بعدها بابل نام گرفت ساکن میشوند و آشوریان نیز در شمالیترین نقطه به مرکزیت نینوا مستقر میشوند.
و از سرزمین اورارتو، کادوسیان و کاسیها به شرق و ساکاها به سمت شمال از استپهای سیبری تا کوههای آلتایی کشیده میشوند.
مهاجرت آریاییها از مسیر سومر و عیلام آغاز شد و این مهاجرت در حدود هزاره دوم پیش از میلاد از سمت جنوب غربی ایران، از مسیر انشان و پارسه تا هند و از شمال دریایخزر تا اروپا استمرار یافت.
آریاییها پس از مهاجرت طولانی در دورترین نقطه از مرکزیت تمدنهای بزرگ در نهایت درحوالی دریاچه اورال ساکن میشوند. این آخرین سکونتگاه آریاییها در مسیر بالا دست به سمت شمال است.
آریاییها گروههای قومی و زبانی معینی از اقوام هند و اروپایی بودند که با فاصله زیادی از تمدنهای بزرگ آن روز از شرق دریایخزر تا سواحل دریاچه اورال در کنار یکدیگر میزیستند.
آریاییها زبانی تقریبا واحد و دین و آیینی ساده و تا حد زیادی هماهنگ با طبیعت، با الههها و اسطورههای نمادین آسمانی داشتند اما با نامساعد شدن شرایط اقلیمی و سرازیر شدن مهاجمان تازه از راه رسیده آلتایی، ناگزیر به ترک سرزمین خود به سمت فلات ایران، هند و اروپا گردیدند.
مهاجمان تازه از راه رسیده اورال-آلتایی، سکاها و ماساگتها بر اثر سرمای شدید سرزمینهای شرقی یخبندان و استپهای سیبری را به سمت جنوب برای یافتن چراگاههای مناطق گرمسیر و سرزمینهای وسیع ترک میکنند.
اقوام آلتایی از سمت سرزمین کوهستانی خشن و یخبندان ارتفاعات آلتای و دامنههای قله بلوخا در شرق آسیا به سمت دشتهای مجاور کوههای اورال و استپهای سیبری کشیده میشوند.
گروهی نیز به سمت ماوراالنهر و دشتهای حاصلخیز سیحون و جیحون رفتند. آنها پس از گذشتن از کوههای تیانشان وارد سرزمین کاشفر شدند از آنجا سراسر ترکستان شرقی و درههای کوچا و قرهچای را در نور دیدند و با خاک چین همسایه شدند.
اقوام اورال-آلتایی بعدها در مسیر حرکت خود را با اتحاد با قبایل آلانها، ساکاها و ماساگتها به مرز سه قدرت بزرگ چین، ایران و بیزانس رسیدند.
در ناحیه همگرایی ساکاها و اقوام اورال-آلتایی، سارماتها، آلانها و ماساژتها نیرومندترین قوم بایبانگردی بودند که از این ناحیه برخاستند. ماساگتها نیز از استپهای بالادست به سمت دریاچه اورال، ودشت پهناور قیزیل قوم و باتلاقهایی که بیش از همه به وسیله رود آراکس (سیحون) سیراب میشد، سرازیر شدند.
در حدود 3400 سال قبل آریاییها بر اثر فشار اقوام آلتایی و سکاها زادگاه خود را که اغلب دشتهای مجاور آمودریا و حواشی دریاچه اورال تا دریایخزر بود ترک کردند. آریاییها پیش از این در مسیر مهاجرت بالادست به سمت شمال در روند حرکت خود از عیلام تا اورال، در انشان، پارسه، و در هند سکونت داشتهاند.
اکنون آریاییها در مهاجرت دوم، از شمال به سمت سرزمینهای پایین دست بخشی به همان سکونتگاه قبلی خود در هند و به خویشاوندان بومی هندی خود در هندوستان میپیوندند.
و بخشی نیز تحت عنوان جدید پارس در پارسه و انشان ساکن میشوند و مادها نیز با تصرف سرزمینهای ساحلی نیپورها، آماردها و کاسیها تامرز کادوسیان در سواحل رود ارس و ماننا در جنوب دریاچه ارومیه کشیده میشوند.
به نظر میرسد شاکله پارتها در ناحیه همگرایی زبانی و پیوند نژادی با اقوام اورال-آلتایی، ساکاها و ماساگتها با آریاییهای جامانده در حوالی دریاچه اورال به هم میرسد. آنها نیز بعدها از شرق دریایخزر، از سغد به مرو آمده سپس به خراسان بزرگ وارد میشوند.
آریاییها در روند حرکت خود به فلات ایران، با عقب راندن نیپورها، آماردها و کاسیها در مجاورت کادوسیان به آیین یکتاپرستی مجوسی گرویدند، اما شاخه آریایی اروپا (یونان و رم) تا ظهور حضرت مسیح در آئین بدوی الهه پرستی ماندگار بودند.
مادها با ورود به ایران در کرانه جنوب غربی دریای کاسپین و سواحل رود ارس در همسایگی کادوسیان (اصحاب الرَسّ) اردو میزنند.
مادها در اختلاط تنگاتنگ با کادوسیان برخلاف خویشاوند هند و اروپایی خود الهه پرستی و ستایش "زئوس" خدای خدایان را ترک میکنند و به دین "مجوس" (منسوب به جاماسب) در میآیند.
اکنون "زئوس" بزرگ الهه مقدس آریاییها به موجودی اهریمنی به نام "دیو" تغییر ماهیت میدهد و رفته رفته مفهوم ضمنی«دیو چو بیرون رود فرشته در آید» وارد فرهنگ و آیین کهن ایرانیان میشود.(دیوان حافظ)
جریان دگرگونی و تغییر مفهوم واژه الهه "زئوس" از زئو به دئو و در نهایت به دیو(شر محض) یکی از علائم روی گردانی آریاییهای ایران از الهه پرستی به آئین یکتا پرستی است.در اوستا این انتقال معنی دوا(deva) از خیر محض به شر محض، در مخالفت روشن با وداها و اعقاب هند و اروپایی خود قرار دارد.
وندیداد بخش بسیار کهن اوستا و آیین پاکی و طهارت و قانون جدایی دین از دیوان است. خدایانی که زرتشت آنها را طرد کرده است دَیوَهها(دیوها) هستند که دستهای از الهههای هند و اروپایی به شمار میروند.
پس از گرایش آریاییهای ایران به دین یکتاپرستی جامساب و زردشت دیو از معنی اصلی خود که زئوس و سپس خدای مطرود است به معنی امروزی شیطان و عفریت درآمد.
آریاییها در زندگی مسالمتآمیز با کادوسیان یزدان شناس میشوند. اما کاسپیان (کاسیها) که پرستنده پروردگاران باطل بودهاند را به آن سوی ارتفاعات البرز و جنگلهای مازندران رانده و آنان را دیو مینامند.
تو مر دیو را مردم بد شناس/ کسی کو ندارد ز یزدان سپاس / هر انکو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمر از آدمی(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
در نتیجه فشار مادها و مهاجرت گروههایی از آریاییها، کاسیها چندی بعد نیرومندانه از کوههای زاگرس به سرزمین میانرودان تاختند و طولانیترین دورهی فرمانروایی بیگانگان در سرزمین بابل باستان را بنیان نهادند.
مجوس یک واژه شبه معرب از نام پیامبر ایرانی به نام جاماسب است و از هزارههای پیشین ایرانیان (کادوسیان-اصحاب الرس) مجوس و پیرو آیین جاماسب بودند و قدمت آن به پیش از ورود آریاییها به ایران و ظهور زرتشت باز میگردد.
جاماسب از پیامبران الهی و صاحب کتاب است او آیین یکتا پرستی مجوس را در ایران بنیان نهاد و ادیان یهودی، مسیحی و اسلام به ترتیب پس از آیین یکتا پرستی مجوس در برابر آیینهای شرک آلود ظهور مییابند.
احترام به نور و روشنایی در برابر ظلمت و تاریکی، یکی از عناصر آیین جاماسب و هر دینی هست و افراط در نقش سمبل اعلای نور و تقدس خورشید، مهرپرستی و میترائیزم را پدید آورد.
بتدریج امواج اصلاحی زردشت بر میترائیزم توانست خورشید را از اوج اعلای الوهیت معزول کند و اهورامزدا را از نو به عنوان خدای واحد بر عرصه دین بازگرداند.
لیکن اصلاحات او نیز از عنصر احترام به نور در برابر ظلمت خالی نبود که این بار پس از زرتشت تقدس آتش مدعی الوهیت شد.
وز او زند و استا بیاموختند / نشستند و آتش برافروختند(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
به نظر میرسد آیین مجوسی جاماسب تا سدهها به گونه گفتاری و شفاهی به وسیله مغان و روحانیون معابد آئیین جاماسب حفظ و نگاهداری میشد برخی از مومنین کادوسی (کادوسیان-اصحاب الرس) نخستین کتاب اوستا را در دوازده هزار پوست گاو گردآوری نمودند.
و بنابر روایتی پس از تحریف و پراکنده شدن اوستا، زرتشت به فرمان کیگشتاسب، فرمانروای بلخ در صدد اصلاح و تدوین مجدد آن برآمد و همراه با تفسیر بر الواح زرین نگاشت و آن را در گنج شاهی سمرقند نهاد.
پس از ورود آریاییها به فلات ایران و پذیرش آیین یکتا پرستی جاماسب، اوستا بتوسط مغان و خادمین معابد جاماسب از جامعه کادوسیان وارد فرهنگ و ادبیات مادها شد.
پس از تحریف آیین یکتا پرستی جاماسب و گرایش به میترائیزم، کارپانها و کاهنان در جایگاه مغان قرار گرفتند که در زمان پارسها و پس از اصلاحات زردشت عنوان مغان به موبد تغییر یافت.
قسمت هشتم : جاماسب و زرتشت
حضرت ابراهیم پیامبر (نیای ادیان جاماسبی، براهمایی، یهودی، مسیحی و اسلام) حضرت لوط را به سدوم، براهما را به هند و جاماسب را در میان کادوسیان و اصحابالرس مامور مینماید و خود، شهراور در تمدن سومر (ثمود) را به مقصد کنعان در میان هکسوسهای عرب عمالقه ترک میکند.
همزمان جاماسب ماموریت مییابد تا در میان کادوسیان و اصحابالراس که در کنار رود ارس و در همسایگی اورارتو میزیستند مهاجرت نماید تا مردم آن دیار را به آلتین یکتاپرستی دعوت نماید.
براهما نیز از سرزمین سومر و عیلام راهی هند میشود تا بومیان هندی، آریایی ساکن در آن سرزمین را به یکتاپرستی دعوت نماید.
پس از تحریف آیین براهما، بودا در هند به عنوان احیاگر دین یکتاپرستی براهما مبعوث میشود.
و زردشت پس از تحریف آیین یکتاپرستی جاماسب در ایران برای اصلاح و جلوگیری از بدعتهای ناروا در دین مجوس رسالت خود را در آذربایجان آغاز مینماید.
جاماسب پیامبری است که پیش از ورود آریاییها و در حدود 1700 پیش از میلاد در میان کادوسیان (اصحاب الرس) که در کرانه جنوب غربی دریای کاسپین و جنوب رود ارس میزیستند، دین ایرانی را پایه گذاری کرد.
در حدود 3700 سال پیش جاماسب، موسس دین مجوس و صاحب کتاب اوستا رسالت خود را آغاز میکند. او آیینهای بدوی بت پرستی در فلات ایران مناسک شمنی کرانه ساحلی رود ارس را به دین مجوس فرا میخواند.
گروهی از پیروان جاماسب و مومنان کادوسی آموزههای دین مجوس و اصول و فروغ آیین اورا در هزار قطعه از چرم گاو بازنویسی و ثبت مینمایندو کتاب اوستای امروزی بازمانده محرف از بخش بسیار کوچکی از اوستای اصلی است.
اسلام دین رسمی ایرانیان را نه میترائیزم و نه زردشتی، بلکه از آن با عنوان دین مجوس (منسوب به جاماسب) یاد میکند و آیین مجوس را مانند دین یهودی و مسیحی که از اصل و اساس از شرک منزه است به رسمیت میشناسد.
امام علی علیه السلام در جنگ ایران و اعراب موازین و مقررات و و حقوق جنگ با ایرانیان را تعیین و تدوین نمود و به خلیفه دوم تذکر داد که: ایرانیان اهل کتاب هستند، و باید دینشان را به رسمیت شناخت. و با آنان همانند اعل کتاب رفتار شود.
در قرآن آیین مجوس در ردیف اهل کتاب، یعنی یهود و نصارا و در تضاد با مشرکان قرار گرفته است: آنان که ایمان آوردهاند و آنان که یهودی شدند و صابئین و مسیحیان و مجوس و آنان که مشرک شدند، خداوند در روز قیامت در میان شان تفکیک خواهد کرد و خداوند بر همه چیز آگاه است. (سوره حج/17)
امام علی علیه السلام میفرماید: اصحاب الرس (کادوسیان) در مشرق زمین و در امتداد رودخانه پر آب رسّ(ارس) دارای دوازده شهر بنامهای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور بودند.
مرکز و پایتخت این شهرها، شهر اسفندار بود و تختگاه پادشاه اصحاب الرس ترکوذبن غابور (در تفسیر ابوالفتوح، ترکان فرزند آمور) در این شهر بزرگ قرار داشت درخت صنوبر و چشمه آب رس در این پایتخت بود و در سایر شهرها از نشا این شاه درخت، صنوبرهای سبز و خرمی را پرورانده بودند.
اصحاب الرس (کادوسیان) صنوبر کهنسال افراشتهای را در مسیر چشمهای بنام دوشاب میپرستیدند و آن را شاه درخت میگفتند.
شاه درخت صنوبر، مقدس و مورد احترام اصحاب الرس بود. آنها معتقد بودند شاه درخت بزرگ صنوبر عمری طولانی دارد و شایسته بزرگداشت و لایق عبادت است.
کادوسیان در هر 12 ماه از سال، روزی را در یکی از 12 شهر که نام همان ماه بود، عید میگرفتند آخرین و بزرگترین جشن آنها در تختگاه اسفندار برگزار میشد و پس از آن برای جشن سیزدهم ( سیزده بدر) به بیرون شهر میرفتند.
مردم بسیاری از اصحاب الرس (کادوسیان) اطراف شاه درخت صنوبر اجتماع میکردند و از پارچههای حریر بر شاخههای آن درخت میبستند. گوسفندان و گاوها میآوردند و میکشتند و برای رب النوع خود قربانی میکردند.
هنگامی که اصحاب الرس (کادوسیان) در الحاد و بت پرستی فرو رفتند خداوند پیامبری (بنام جاماسب) به سوی آنها فرستاد تا آنها را به عبادت خداوند یگانه و ترک شرک و بت پرستی دعوت کند. اما آنها ایمان نیاوردند.
ارشاد، تشویق و سرزنش آن حضرت اثر چندانی نگذاشت و جز افراد کمی از اصحاب الرس از بت پرستی و مفاسد اخلاقی دست برنداشتند.
وقتی پند و موعظه طولانی مدت پیامبر آنها (جاماسب) در آنها اثری نکرد، جاماساب از پروردگار خویش تقاضا نمود درخت صنوبر خشک شود تا آنها مایوس شوند و دست از پرستش شاه درخت صنوبر بردارند.
مردم و پادشاه رس با خشک شدن درخت مقدس شاه درخت صنوبر، به پیامبر خدا خشمگین شدند او را توقیف و در میان چاهی عمیق افکندند و سنگی بزرگ بر دهانه چاه قرار دادند.(عیون الاخبار الرضا، ج1، ص207و208)
مردم اصحاب الرس (کادوسیان) پس از مرگ پیامبرشان و نزول عذاب الهی دین او را پذیرفتند. آیین مجوسی جاماسب همانند دین حضرت مسیح پس از مرگش فراگیر شد و کل فلات ایران را در برگرفت.
قرآن از "اصحاب الرس"به عنوان قومی که در پی تکذیب پیامبرخویش با عذاب الهی رو به رو شدند، دوبار یاد کرده است:
حاشیه رودخانهها بستر ابتدایی تمدنهایاولیه بوده است و از نظر جغرافیایی و پوشش گیاهی منطقه ارس مکانی مناسب برای رشد و بارور ساختن درختان انبوه و افراشته صنوبر است.
بیشتر شهرهای تمدنهای بزرگ سومر (ثمود)، آکد (عاد)، بابل و آشور و مصر در سواحل رودهای تمدن ساز دجله، فرات و نیل قرار دارند و دوازده شهر مجلل کادوسیان (اصحاب الرس) نیز همانند آنها در سواحل رودخانه ارس ساخته شدهاند.
عناصر زبان شناختی و تک واژههای پی آریایی جام، اسب، شاه، درخت، آب، و بهشت، مینو، یزدان، فرّ، فروَهر، اهور و دهها واژه در زبان اوستا و کتابهای اقماری آن نشان میدهد که جاماسب پیش از آمدن آریاها مبعوث شده و واژگان مهم و سرنوشت ساز از زبان بومی کادوسیان وارد فرهنگ و زبان آریاییها شده است.
اسامی دوازده گانه شهرهای اصحاب الرس، جشن نوروز و سیزده بدر در تقویم ایرانیان باستان تاثیر کادوسیان بر زبان و ادبیات آریاییها (ایرانیان باستان) و اوستا را پیش از پیش روشن مینماید.
نگه دارد این فال جشن سده / همان فر نوروز و آتشکده / همان اورمزد و مه و روز مهر / بشوید به آب خرد جان و چهر(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
آیین یکتاپرستی جاماسب در نماد میترائیزم و مهرپرستی رفته رفته روی به تحریف میگذارد. و پیش از اینکه آریاییهای ایران مجددا در الهه پرستی خویشاوندان هند و اروپایی خود سقوط نمایند،"زردشت" در نیمه دوم هزاره اول پیش از میلاد به عنوان احیاگر دین مجوس در آذربایجان مبعوث میشود.
پس از گرایش کهن کیش یکتاپرستی جاماسب به میترائیزم، زرتشت احیاگر دین جاماسب تمرکز خود را بر مزدیسنا(اهورَه مَزدا)که به شدت ضد دیویسنا (ضد قوای اهریمنی و شیاطین) است قرار میدهد.
نقطه حساسی که مجددا حافظه تاریخی و حس خویشاوندی ایرانیان با هند و اروپا، آنها را به سمت و سوی پرستش دَیوَهها (دیوها) ترغیب مینمود.
مردم با تندی و خشونت با اصلاحات زردشت برخورد مینماید، کارپانها و کاهنان او را تکذیب و دروغگو میخوانند و از شهر اخراج میکنند.
زردشت مایوس و ناگزیر آذربایجان را به مقصد بلخ در کنار کی گشتاسب ترک مینماید. گشتاسب فرمانروای بلخ زردشت را به گرمی پذیرفت و او را در اصلاحات آیین جاماسبی و گردآوری و تدوین مجدد کتاب اوستا پشتیبانی نمود.
این بار ایرانیان شرق باستان با اصلاحات زردشت دیوها ار طرد مینمایند و با فرامین زردشت از فرایاز میترائیزم و مهرپرستی آسمانی، به آرامی فرود میآیند، اما پس از درگذشت زردشت به محوریت آتش زمینی گرد میآیند!
بیاراید این آتش زردهشت / بگیرد همان زندو استا بمشت / کند تازه آیین لهراسبی / بماند کی دین گشتاسپی(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
اکنون میترای آسمانی در نماد آتش زمینی به جنگ دیوها و تاریکی میرود!و سرانجام اهورامزدا پیروز و بر دشمن ناپاک چیره خواهد شد.
روزی سا اوشیان (saoshyanty-سوشیانس) برای نجات رهبری فرزندان آدم خروج خواهد کرد. دیوها و شریران را نابود و وارث زمین خواهد شد.
روانهای پاک و شریر در دنیای پس از مرگ از پل جینوات (chinvat-پل جداکننده خیر و شر، که بر فراز دوزخ قرار دارد و یک جانب آن به فردوس برین منتهی میشود) عبور مینمایند و در نهایت تمام انسانها پاداش اعمال نیک و بد خود را دریافت میکنند.
خیونها (هیونگ نوها یا هونها) امواج مهاجرتهای شرقی اقوام اورال-آلتایی بسوی ایران در اواخر روزگار باستان هستند.
شنیدستی آن داستان بزرگ / که ارجاست آن نامدارسترگ / بگشتاسب و لهراسب از بهر دین / چه بد کرد با آن سواران چین
سپاهی ز هیتالیان برگزید / که گشت آفتاب از جهان ناپدید / ز بلخ وز شگنان و آموی و زم / سلیح و سپه خواست و گنج درم(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
در اوستا ارجاست (Arejat aspa) سر کرده قبیله هیه ئوته (Hyaona-هیاطله یا هونها) با کی گشتاسب و ایرانیان جنگهای فراوانی کرد که بسیار مشهور و به جنگهای مذهبی معروف است.
زهیتال وز ترک و خاقان چین / وزان مرزبانان توران زمین / بی اندازه لشکر شدند انجمن / زچای وز چین وز ترک و ختن (حکیم ابوالقاسم فردوسی)
از این اقوام شرقی شمالی اورال-آلتایی در اوستا تویریه (Tuirya) و در شاهنامه فردوسی تورانیان یاد میشود.
دگر تور را داد توران زمین / ورا کرد سالار ترکان و چین / بزرگان برو گوهر افشاندند / همی پاک توران شهش خواندند (حکیم ابوالقاسم فردوسی)
و به نظر میرسد زردشت در میان این جنگهای مذهبی در بلخ دیده از جهان فرو بست!
ظاهرا گسترش میترائیزم در آیین جاماسب با سیاست کشورداری کوروش مبتنی بر تساهل مذهبی و تسامح نسبت به آیینهای شرک آمیز در معبد مردوک در بابل آغاز میشود و با سجده اردشیر دوم در برابر خورشید به اوج خود میرسد.
مدارا و تساهل دینی کوروش و قابلیت فوقالعاده او به عنوان یک فرمانده جنگی توضیح دهنده علت ابهام عقاید دینی و ستایشی است که یهودیان، بابلیان و یونانیان نسبت به کوروش دارند.
پیش از اردشیر دوم سلطنت با نام اهورا مزدا آغاز میشد، اما اردشیر دوم معبد آناهیتا را بنیان نهاد، و پرستش ناهید و مهر را الزامی ساخت. او حتی پرستش آنائیتس این الهه بیگانه یونانی را با همانند کردن به آناهیتا در سراسر امپراتوری ایران گسترش داد.
اردشیر دوم پادشاه هخامنشی در برابر خورشید سجده نمود و به آیین میترائیزم رسمیت بخشید. و با بدعتهای فروان و ازدواج با محارم (دخترش آتوسا و آمیسترایس را به همبستری گرفت) اکثر مومنان و کادوسیان وفادار به دین جاماسب از ساتراپی هخامنشیان سر به شورش گذاشتند.
اردشیر دوم برای فرونشاندن شورش کادوسیان به سرزمین آنان شتافت.
سپاه سواره نظام پادشاه هخامنشی درسرزمین کوهستانی و صعب العبورکادوسیان به کلی تخریب شد.
نتیجه این اردوکشی شکستی مفتضحانه برای ارشیر دوم بود و تنها مذاکرات مشاور پادشاه عقب نشینی را ممکن ساخت.
سه آیین ایرانی با روحانیان دینی منحصر به خود، یعنی جاماسبی مغان، میترائیزم کارپانها و زردشتی موبدان درواقع یک دین واحد از یک منشع هستند که سه فراز را طی کرده است.
پس از گسترش قلمرو امپراطوری کوروش بقایای میراث آیین یکتاپرستی جاماسب از یمن تا مصر و از هند تا اروپا پیش رفت.
جهت گیری و تمایل اکثر آثار و بقایای تمدنهای بزرگ در راستای کعبه، نشانه وحدت و انشعاب ادیان مجوسی، زردشتی، برهمایی، بودایی، یهودی، مسیحی و اسلام از منشا واحد آیین حنیف ابراهیم در سرزمین بکه است.
بنای مقبره منسوب به کوروش در پاسارگاد به سمت کعبه، این همانی بی سابقه دعای مقدس زمزمه زردشتیان با واژه چاه زمزم در بکه و قرار گیری ساختمان عظیم سنگی کعبه زردشت در راستای کعبه، جهت گیری چارطاقی به سمت و سوی کعبه، و اهدای مجسمههای زرین نیای سلسله ساسانیان به خانه کعبه، همگی موید انس و الفت و حتی خویشاوندی آیین مجوسی و زردشتی با آیین حنیف ابراهیمی در سرزمین بکه است.
برخلاف اکثر جوامع آن روز که بعل و بتپرستی در میانشان گسترش یافته بود، مردم بومی ایران تمایل چندانی به بتپرستی و تقدیس شمایل و اجسام نشان نمیدهند و در آیین جاماسبی، میترائیزم و زردشتی به ستایش نور و خورشید و آتش روی میآورند.
مغها مدیران معابد کادوسیان بودند، که عنوان مدیران معابد جاماسبی پیش از زردشت را دارند و به نظر میرسد در عصر حاکمیت مادها مغها مدیران قدرتمندی بودند که به انحراف گراییده و در عصر میترائیزم تحت عنوان کارپان و کاهنان با اصلاحات زردشت به مقابله بر میخیزند.اما سرانجام در سرزمین پارتها و در اقتدار دوم پارسیان عنوان موبد جایگزین اصطلاح پیش آریایی مغ میشود.
اوستای اصلی حاوی آیین مجوسی جاماسب در دوازده هزار پوست گاو تدوین یافته بود که اوستای امروزی حدود یک سوم اوستای عصر ساسانی است.
بر خلاف وداها، اوستا ترکیبی از مجموعه وام واژههای اقوام بومی ایرانی، کادوسیان و آریاییهای مهاجر میباشد. دستبرد مغان، کارپانها و موبدان و ورود بی سابقه معانی و مفاعیم اقوام و ملل مختلف در طول تاریخ باعث تشدید ابهام و پیچیدگیهای دستوری در اوستا شده است.
ایجاد طبقه مجزا و کاست اشرافی مغان، کارپانها و موبدان، پیش از پیش با جدایی اوستا و حفظ فاصله از آلودگی به زبان محاورهای و عامیانه مردمی فراهم شد. هر چند اوستا با وام واژههایی که از ملل دیگر به میراث داشت در ارتباط سخت با ادبیات آسان مردمی قرار داشت.
این فاصله در کاستهای بالاتر برای احتراز از آلودگی خون اشراف و تخمه مهتران با فرومایگان و کهتران توسط موبدان تقدیس میشد تا آنجا که ازدواج با محارم و عصیان بر هنجارهای انسانی تنافر تهوع از بنیان امپراطوری هخامنشی را فراهم ساخت تا بزرگ امپراطوری جهان آن روز به دست اسکندر مقدونی در هم شکسته و فرو ریزد.
قسمت نهم : مادها و پارسها در ایران
بکه ام القرا و نخستین دهکده در تاریخ تمدن انسان در سیاره زمین است و مشرق زمین در همیشه تاریخ گهواره علم و دانش و مهد تمدنهای اولیه بوده است.
با چشم پوشی از جزئیات مبهم و پیچیده عناصر زمانی، این مسیر تقریبی مهاجرت اقوام ابتدایی از 5 هزار سال پیش تا سکونت آریاییها در حاشیه دریاچه اورال است:
در حدود هزاره سوم قبل از میلاد ابتدا بخشی از جمعیت سرزمین بکه (نخستین دهکده)در شبه جزیره عربستان به سمت مدیترانه مهاجرت میکنند.
بخشی از آن در سواحل رود نیل در مصر، و هکسوسها و فنیقیها در انحنای شرقی دریای مدیترانه ساکن میشوند.
سپس مهاجرینی از سرزمین بکه در جهت شرق مسیر خود به هورهای خلیج فارس در بینالنهرین میرسند و نخستین دولت سومری و عیلامی شکل میگیرد.
آنگاه بخشی از این جمعیت به مرکزیت آکاد در سرزمینی که بعدها بابل نام گرفت ساکن میشوند و آشوریان نیز در شمالیترین نقطه به مرکزیت نینوا مستقر میشوند.
و از سرزمین اورارتو، کادوسیان و کاسیها به شرق و ساکاها به سمت شمال از استپهای سیبری تا کوههای آلتایی کشیده میشوند.
مهاجرت آریاییها از مسیر سومر و عیلام آغاز شد و این مهاجرت در حدود هزاره دوم پیش از میلاد از سمت جنوب غربی ایران، از مسیر انشان و پارسه تا هند و از شمال دریایخزر تا اروپا استمرار یافت.
آریاییها پس از مهاجرت طولانی در دورترین نقطه از مرکزیت تمدنهای بزرگ در نهایت درحوالی دریاچه اورال ساکن میشوند. این آخرین سکونتگاه آریاییها در مسیر بالا دست به سمت شمال است.
آریاییها گروههای قومی و زبانی معینی از اقوام هند و اروپایی بودند که با فاصله زیادی از تمدنهای بزرگ آن روز از شرق دریایخزر تا سواحل دریاچه اورال در کنار یکدیگر میزیستند.
آریاییها زبانی تقریبا واحد و دین و آیینی ساده و تا حد زیادی هماهنگ با طبیعت، با الههها و اسطورههای نمادین آسمانی داشتند اما با نامساعد شدن شرایط اقلیمی و سرازیر شدن مهاجمان تازه از راه رسیده آلتایی، ناگزیر به ترک سرزمین خود به سمت فلات ایران، هند و اروپا گردیدند.
مهاجمان تازه از راه رسیده اورال-آلتایی، سکاها و ماساگتها بر اثر سرمای شدید سرزمینهای شرقی یخبندان و استپهای سیبری را به سمت جنوب برای یافتن چراگاههای مناطق گرمسیر و سرزمینهای وسیع ترک میکنند.
اقوام آلتایی از سمت سرزمین کوهستانی خشن و یخبندان ارتفاعات آلتای و دامنههای قله بلوخا در شرق آسیا به سمت دشتهای مجاور کوههای اورال و استپهای سیبری کشیده میشوند.
گروهی نیز به سمت ماوراالنهر و دشتهای حاصلخیز سیحون و جیحون رفتند. آنها پس از گذشتن از کوههای تیانشان وارد سرزمین کاشفر شدند از آنجا سراسر ترکستان شرقی و درههای کوچا و قرهچای را در نور دیدند و با خاک چین همسایه شدند.
اقوام اورال-آلتایی بعدها در مسیر حرکت خود را با اتحاد با قبایل آلانها، ساکاها و ماساگتها به مرز سه قدرت بزرگ چین، ایران و بیزانس رسیدند.
در ناحیه همگرایی ساکاها و اقوام اورال-آلتایی، سارماتها، آلانها و ماساژتها نیرومندترین قوم بایبانگردی بودند که از این ناحیه برخاستند. ماساگتها نیز از استپهای بالادست به سمت دریاچه اورال، ودشت پهناور قیزیل قوم و باتلاقهایی که بیش از همه به وسیله رود آراکس (سیحون) سیراب میشد، سرازیر شدند.
در حدود 3400 سال قبل آریاییها بر اثر فشار اقوام آلتایی و سکاها زادگاه خود را که اغلب دشتهای مجاور آمودریا و حواشی دریاچه اورال تا دریایخزر بود ترک کردند. آریاییها پیش از این در مسیر مهاجرت بالادست به سمت شمال در روند حرکت خود از عیلام تا اورال، در انشان، پارسه، و در هند سکونت داشتهاند.
اکنون آریاییها در مهاجرت دوم، از شمال به سمت سرزمینهای پایین دست بخشی به همان سکونتگاه قبلی خود در هند و به خویشاوندان بومی هندی خود در هندوستان میپیوندند.
و بخشی نیز تحت عنوان جدید پارس در پارسه و انشان ساکن میشوند و مادها نیز با تصرف سرزمینهای ساحلی نیپورها، آماردها و کاسیها تامرز کادوسیان در سواحل رود ارس و ماننا در جنوب دریاچه ارومیه کشیده میشوند.
به نظر میرسد شاکله پارتها در ناحیه همگرایی زبانی و پیوند نژادی با اقوام اورال-آلتایی، ساکاها و ماساگتها با آریاییهای جامانده در حوالی دریاچه اورال به هم میرسد. آنها نیز بعدها از شرق دریایخزر، از سغد به مرو آمده سپس به خراسان بزرگ وارد میشوند.
آریاییها در روند حرکت خود به فلات ایران، با عقب راندن نیپورها، آماردها و کاسیها در مجاورت کادوسیان به آیین یکتاپرستی مجوسی گرویدند، اما شاخه آریایی اروپا (یونان و رم) تا ظهور حضرت مسیح در آئین بدوی الهه پرستی ماندگار بودند.
مادها با ورود به ایران در کرانه جنوب غربی دریای کاسپین و سواحل رود ارس در همسایگی کادوسیان (اصحاب الرَسّ) اردو میزنند.
مادها در اختلاط تنگاتنگ با کادوسیان برخلاف خویشاوند هند و اروپایی خود الهه پرستی و ستایش "زئوس" خدای خدایان را ترک میکنند و به دین "مجوس" (منسوب به جاماسب) در میآیند.
اکنون "زئوس" بزرگ الهه مقدس آریاییها به موجودی اهریمنی به نام "دیو" تغییر ماهیت میدهد و رفته رفته مفهوم ضمنی«دیو چو بیرون رود فرشته در آید» وارد فرهنگ و آیین کهن ایرانیان میشود.(دیوان حافظ)
جریان دگرگونی و تغییر مفهوم واژه الهه "زئوس" از زئو به دئو و در نهایت به دیو(شر محض) یکی از علائم روی گردانی آریاییهای ایران از الهه پرستی به آئین یکتا پرستی است.در اوستا این انتقال معنی دوا(deva) از خیر محض به شر محض، در مخالفت روشن با وداها و اعقاب هند و اروپایی خود قرار دارد.
وندیداد بخش بسیار کهن اوستا و آیین پاکی و طهارت و قانون جدایی دین از دیوان است. خدایانی که زرتشت آنها را طرد کرده است دَیوَهها(دیوها) هستند که دستهای از الهههای هند و اروپایی به شمار میروند.
پس از گرایش آریاییهای ایران به دین یکتاپرستی جامساب و زردشت دیو از معنی اصلی خود که زئوس و سپس خدای مطرود است به معنی امروزی شیطان و عفریت درآمد.
آریاییها در زندگی مسالمتآمیز با کادوسیان یزدان شناس میشوند. اما کاسپیان (کاسیها) که پرستنده پروردگاران باطل بودهاند را به آن سوی ارتفاعات البرز و جنگلهای مازندران رانده و آنان را دیو مینامند.
تو مر دیو را مردم بد شناس/ کسی کو ندارد ز یزدان سپاس / هر انکو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمر از آدمی(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
در نتیجه فشار مادها و مهاجرت گروههایی از آریاییها، کاسیها چندی بعد نیرومندانه از کوههای زاگرس به سرزمین میانرودان تاختند و طولانیترین دورهی فرمانروایی بیگانگان در سرزمین بابل باستان را بنیان نهادند.
مجوس یک واژه شبه معرب از نام پیامبر ایرانی به نام جاماسب است و از هزارههای پیشین ایرانیان (کادوسیان-اصحاب الرس) مجوس و پیرو آیین جاماسب بودند و قدمت آن به پیش از ورود آریاییها به ایران و ظهور زرتشت باز میگردد.
جاماسب از پیامبران الهی و صاحب کتاب است او آیین یکتا پرستی مجوس را در ایران بنیان نهاد و ادیان یهودی، مسیحی و اسلام به ترتیب پس از آیین یکتا پرستی مجوس در برابر آیینهای شرک آلود ظهور مییابند.
احترام به نور و روشنایی در برابر ظلمت و تاریکی، یکی از عناصر آیین جاماسب و هر دینی هست و افراط در نقش سمبل اعلای نور و تقدس خورشید، مهرپرستی و میترائیزم را پدید آورد.
بتدریج امواج اصلاحی زردشت بر میترائیزم توانست خورشید را از اوج اعلای الوهیت معزول کند و اهورامزدا را از نو به عنوان خدای واحد بر عرصه دین بازگرداند.
لیکن اصلاحات او نیز از عنصر احترام به نور در برابر ظلمت خالی نبود که این بار پس از زرتشت تقدس آتش مدعی الوهیت شد.
وز او زند و استا بیاموختند / نشستند و آتش برافروختند(حکیم ابوالقاسم فردوسی)
به نظر میرسد آیین مجوسی جاماسب تا سدهها به گونه گفتاری و شفاهی به وسیله مغان و روحانیون معابد آئیین جاماسب حفظ و نگاهداری میشد برخی از مومنین کادوسی (کادوسیان-اصحاب الرس) نخستین کتاب اوستا را در دوازده هزار پوست گاو گردآوری نمودند.
و بنابر روایتی پس از تحریف و پراکنده شدن اوستا، زرتشت به فرمان کیگشتاسب، فرمانروای بلخ در صدد اصلاح و تدوین مجدد آن برآمد و همراه با تفسیر بر الواح زرین نگاشت و آن را در گنج شاهی سمرقند نهاد.
پس از ورود آریاییها به فلات ایران و پذیرش آیین یکتا پرستی جاماسب، اوستا بتوسط مغان و خادمین معابد جاماسب از جامعه کادوسیان وارد فرهنگ و ادبیات مادها شد.
پس از تحریف آیین یکتا پرستی جاماسب و گرایش به میترائیزم، کارپانها و کاهنان در جایگاه مغان قرار گرفتند که در زمان پارسها و پس از اصلاحات زردشت عنوان مغان به موبد تغییر یافت.
قسمت دهم : کوروش، بزرگ امپراطور جهان
هنگام تولد کوروش، مادرش ماندانا رؤیای پیشگویانه دید که فرزندش جایگاه بزرگی را در جهان به دست خواهدآورد، اما آن زمان ماندانا نمیدانست که دست برقضا این جایگاه بزرگ فرزندش با سقوط پادشاهی پدرش آستیاگ (ایشتوویگو) فراهم خواهد شد!
سالها میگذرد و کوروش در کنار پدر و مادر خود کمبوجیه و ماندانا دختر پادشاه ماد بزرگ میشود و با تربیت پارسی کودکی و نوجوانی خود را سپری میکند
کوروش در جامعه نیا آریایی انشان که پیش از ورود پارسها و مادها در همسایگی عیلامیان میزیستند، بزرگ شد و برای چند سال نزد پدربزرگ خود آستیاگ (ایشتوویگو فرزند هووخشتر آخرین پادشاه ماد) به هگمتانه پایتخت ماد رهسپار شد.
کوروش در اکباتان با روش زندگی و فنون جنگی و نظام پیشرفته مادی بزرگ شد، و با آموزشهای سختی که سربازان مادی فرا میگرفتند پرورش یافت.
در حدود سال 559 پیش از میلاد کوروش پس از مرگ کمبوجیه بر تخت سلطنت انشان تکیه زد. تاجدار جدید پارس ابتدا با بابل روابط سیاسی برقرار نمود و در عین حال تلاش کرد روابط دوستانهای با اقوام شرق و شمالشرقی انشان داشته باشد.
کوروش پس از متحد کردن طوایف پارس و ماد، در سال 550 پیش از میلاد اولین جنگ را با آستیاگ پادشاه ماد، و نیای مادری خود آغاز کرد. اما سومین و آخرین مرحله از جنگ بر سر تاج و تخت ایران توسط مادها و پارسها، موازنه امپراطوریهای دنیای آن روز را دستخوش تغییر قرار داد.
در میان جنگ بخشی از سپاه آستیاگ به فرماندهی هارپاگ به کوروش پیوستند. با خیانت فرمانده سپاه ماد آستیاگ ناگزیر برای دفاع از تختگاه هگمتانه (اکباتان) به داخل دژ تسخیر ناپذیر خود عقب نشست.
اما با کمکهایی که از درون سپاه ماد به کوروش شد، شهر اکباتان تسخیر و مادها آستیاگ را تسلیم کوروش کردند.
استیاگ به هیرکانیا تبعید شد و به این ترتیب امپراطوری بزرگ ماد به انتها رسید.
کوروش با تصرف ماد به بخش بزرگی از ایران دست یافت و خود را پادشاه سرزمین پهناور ماد و پارس نامید.
اما با این فتح بزرگ همسایه سرزمینهایی شد که در کنار امپراطوری ماد، قدرتهای دیگر منطقه را تشکیل میدادند. بابل، لیدیه و مصر در غرب امپراطوری جدید او، مهمترین آنها بودند.
در سال 545 پیش از میلاد، کرزوس برادر همسر آستیاگ و فرمانروای لیدیه به همراه سپاهیانی از اسپارت راه شرق را در پیش گرفت و از رود هالیس (قیزیلایرماق) گذشت و کاپادوکیه را تسخیر کرد.
کوروش از ماد و از راه اورارتو خود را به منطقه پتریا رساند و نبرد سختی بین طرفین درگرفت، اما هیچ یک به پیروزی دست نیافتند و کرزوس ترجیح داد که به طرف پایتختش سارد عقب نشیند.
به دنبال کرزوس، سپاه کوروش از استپهای ناشناخته و کوهستانهای صعب العبور کشور لیدی عبور کردند و از پشت سر کرزوس به فاصله نه چندان زیادی به دشت سارد رسیدند. کرزوس سپاهش را در طرف شرقی سارد در دشتی به نام هرموس آراست. اسبهای لیدیها از بوی شتر رَم کردند و آشفتگی بسیاری در صفوف سپاه کرزوس ایجاد شد.
کروزوس سپاهیان نامنظم لیدی و اسپارت را فراخواند و به سرعت میدان نبرد را خالی گذاشت. پادشاه لیدی برای دفاع از تختگاه خود ناگزیر دستور عقب نشینی به داخل دژ سارد را صادر کرد.
کوروش دستور حمله به قلعه سارد را صادر نمود. پس از دوهفته محاصره، مقاومت لیدیه در برابر رفتار سخت و گاه بیرحمانه سپاه ایرانیان درهم شکست، و دژ سارد به تسخیر سپاهیان کوروش درآمد.
سربازان لیدیه و اسپارت تسلیم سپاهیان ایران شدند و کرزوس پادشاه لیدی از آتش خشم کوروش در امان ماند، تا بعدها در مقام مشاور عالی کوروش در امور کشورداری و جنگ با مساگتها اورا همراهی نماید.
کوروش به هنگام ترک سارد کرزوس را با خود به اکباتان به تبعید برد و پنج سال پس از سقوط سارد، سراسر آسیای صغیر ضمیمه شاهنشاهی هخامنشی شد.
توالی تاریخی جنگهای کوروش، پس از فتح آسیای صغیر مبهم باقی مانده است. کوروش مسئولیت فتح شهرهای ایونیه را در ساحل دریای اژه و بقیه آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و به اکتابان برگشت تا مقدمات تسخیر بابل، باختر، سرزمین سکاها و بالاخره مصر را فراهم نماید.
شواهد موجود نشان میدهد فتح سرزمینهای تحت حاکمیت نبونعید پادشاه بابل، پیش از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهایی بابل با پیوستن گبریاس حاکم سرزمین گوتیوم (میان رود زاب و دیاله) با سپاهیانش به کوروش رقم خورد.
ارتش مجهز پارس و ماد به فرماندهی کوروش از رود دجله گذشتند و با تصرف شهرهای متعدد سرانجام دروازههای بابیلون، بدون هیچ درگیری جدی و تخریب و آتش سوزی به روی مهاجمین گشوده شد. کوروش در روز 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد، در میان استقبال مردم وارد پایتخت بابل شد.
از خلال گزارشها و الواح برجای مانده به خط میخی چنین برمیآید که از طرف کاهنان محلی و خاخامهای یهودی موجبات سقوط بابل از هر جهت فراهم بود. هنگامی که کوروش به بینالنهرین وارد شد، کاهنان او را نماینده خدای مردوک نامیدند و یهودیان به منجی آزادی خود خوشآمد گفتند.
کوروش جهت خشنودی کاهنان همه بتهایی را که نبونعید به زور به بابل آورده بود را به جاهای خود بازگرداند و اجازه بازگشت شاه و درباریان و اشراف و خاخامهای یهودی را به اورشلیم صادر نمود.
اما واقعیت این است که اکثر یهودیان در بابل میمانند و هیچگاه به اورشلیم و سرزمین موعود باز نمیگردند! و به بازیگری در میان قدرتهای بزرگ جهان آن روز بابل، مصر، ایران و روم، ادامه میدهند.
کوروش اولین شاهی نبودکه رویای حکمرانی به دنیا را در سر داشت؛ اما او اولین پادشاهی بود که با تیز هوشی سرشار از تقدیر به سمت این رویا حرکت کرد. مرزهای ایران در غرب به دریای مدیترانه و در شرق به حدود هند رسید و به این ترتیب بزرگترین امپراتوری جهان باستان متولد شد.
فاتحان بزرگ در دوران باستان از متدهای سخت و گاه بیرحمانهای برای پیشروی استفاده میکردند. کوروش ناگزیر از برخی مرزهای منطقی و هنجارهای اخلاقی عبور نمود تا مرزهای امپراطوری بزرگ جهان آن روز را از شمال آفریقا تا آسیا و از رود سند تا آناتولی تاسیس نماید.
نقد مستند :
1 - مستند به صورت مختصر اشاراتی مثبت به کوروش کبیر داشته است و حتی در آن نیز میتوان شخصیت بزرگ ، انسان دوستی و خدا پرستی وی را مشاهده کرد.
2 - سرنوشت پیامبران مثل یونس ، نوح ، هود و صالح بر اساس اسناد تاریخی و آیات قرآن جمع آوری شده است که تا حدودی توانست سوالات ذهنی مخاطب را پاسخ دهد.
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
صحبت های یک پ و ر ن استار آمریکایی با جوانان ایرانی !
مستند ایکسونامی که پس از جنجال های زیاد مجوز گرفت و اکران شد داستان و بیان خاطرات میشل مارن که یک پ و ر ن استار (بازیگر فیلم های س ک س ی ) را میباشد روایت میکند ، او در این مستند از خاطرات خود و همچنین راهی که رفته است بیان میکند.
در این مستند چگونگی ایجاد انقلاب جنسی در آمریکا را روایت میکند ، و به گفته این پ و ر ن استار آرزوی مردم ایران ، خاطرات گذشته و حال مردم آمریکاست !
اکران مستند در مشهد !
تولید این مستند 2 سال و نیم زمان برده است و سختی کار مستند ساز همکاری ایران و آمریکا میباشد ، و بعد از ساخت آن به سختی مجوز اکران گرفت و جالب تر از آن این است که بدانید در مشهد برخلاف میل خیلی نیز در 2 سانس سینما هویزه مشهد اکران شد که با استقبال زیادی همراه بوده است.
سپس بعد از این تابو شکنی در برخی از دانشگاه ها به صورت محدود اکران شده است.
مختصری از مستند :
مستند با جمله ای جرج سانتایانا آغاز میشود ، آنان که گذشته را به یاد نمی آورند ، محکوم به تکرار هستند !
ماجرا از ایمیل کارگردان به یک بازیگر پ و ر ن آمریکایی شروع میشود که برای همکاری در پروژه جدید از او درخواست همکاری دارد ؛ این بازیگر س ک س ی میشل مارن ( michelle maren ) نام دارد.
میشل مارن تا نام ایران را میشنوید کمی میترسد و تصاویری همچون بمب اتم ، حقوق زنان ، تظاهرات های مرگ بر آمریکا ، تروریست ، شتر سورای ، احمدی نژاد ، ظریف و جنبش سبز از جلوی چشمش میگذرد .
مستند ساز مجبور میشود برای اعتماد سازی خود را کامل معرفی کند ، من مستند ساز و کارشناس اجتماعی هستم که الان دارم روی پروژه س ک س در آمریکا کار میکنم و کلیپی از مستند قبلی که ساخته است را برای میشل میفرستد ، تصاویر و کلیپ های شوکه کننده س ک س ی از مردم ایران در جامعه !
میشل بعد از دیدن تصاویر و کلیپ ها تعجب میکنه و براش عجیب است که این همه خفه قان و محدودیتی که در مورد ایران صحبت میکنند ، پس چیست ؟ مثل این که این آزادی های یواشکی و پنهانی برای مردم وجود داره و کم کم داره علنی میشه ! و قراره مستند با اتفاقات و داستان های س ک س ی من شروع شود.
شغل محترم پ و ر ن استاری !
اسم من میشل مارن هست در نیوجرسی زندگی میکنم و فارغ التحصیل ارتباطاتم ، من یه رقاص یه نویسنده و یه مدل هستم ، برنده دو مسابقه زیبایی و نهایتا یه بازیگر البته یه ژانر خاص ، بازیگر فیلم بزرگسال هستم.
من نمیدونم شما به من چی میگید ، اما شغل من اینجا محترمه و بیمه دارم ، به من میگن بازیگر فیلم بزرگسال ، حالا من میخوام خاطراتم را باشما در میون بزارم ...
صدای من را از بزرگترین کشور آزادی جنسی میشنوید ...
سانسور در آمریکا !
زمانی در سال های 1985 در آمریکا همچون الان ایران فیلم ها را سانسور میکردن ! افرادی را به علت لباس کوتاه و شلوراک دستگیر میکردن ! درست مثل همون کاری که گشت ارشاد ایران انجام میداد.
لباس شنای 100 سال پیش مارو دیدید توی آمریکا یه زمانی علاوه بر زنان مردان نیز مجبور بودن با لباس برن دریا !
زنان شما در آسیا مدال قهرمانی فوتسال میارند ولی به دلیل اینکه نمیتونید کنار پسرا توی ورزشگاه بشینید احساس پایمال شدن حق میکنید (#دختر_آبی)
ما هم در 1880 میلادی ، زنان حق رای نداشتن و حتی حساب بانکی و حقوقی نداشتیم !
سال 1919 تا 1933 دوره ای منع مشروب بود و شیشه های مشروب را مثل ایران امروز میشکستند !
دخترای دانشجو حق دیر اومدن به خوابگاه را نداشتن و اگه از ساعت 10 دیرتر میامدن به والدینشان اطلاع میدادند.
سال 1873 قانون هرگونه جزوه و خرید و وسایل پیشگیری از بارداری را جرم میدانست ، حتی برای زنهای متاهل به همین خاطر رابطه های قبل از ازدواج را شیطانی و رسوا بود ، دین ، سنت ،قانون و حتی علم ما را از نزدیک شدن به هم میترساند.
اما هدف چه بود ؟ برای اینکه حتی به فکر س ک س نباشیم !
اوایل قرن بیستم که اتفاقات زیادی در آمریکا افتاد ، پیروز جنگ جهانی شدیم و در اوج شکوفایی اقتصادی بودیم و ریتم موسیقی ها و کلوب ها جدید شد از طرفی جادویی به نام سینما همه را میخکوب خود کرده بود ، در این بین کم کم تهیه کننده ها یاد گرفته بودند که چطور با تابوشکنی و جذابیت های جنسی بیننده جذب کنند ، البته توی اون دوران بی بندوباری محض بود اما هالیوود همه معادله ها را بهم ریخت و زلزله بزرگ رخ داد.
کینزی پدر صنعت س ک س جهان !
سال 48 و 53 میلادی دو تا کتاب از یه حشره شناس منتشر شد که آمریکا و سپس جهان را تکون داد ؛ کتاب رفتار جنسی در نوع مذکر انسان و رفتار جنسی در نوع مونث انسان نوشته آلفرد چالز کینزی ( Alfred Charles Kinsey ) ، کتابی در مورد رفتارهای جنسی و غریزی انسان که در مورد تابو ترین مسائل به صراحت حرف زده بود ، ادعاهای او را با گالیله ، داروین ، و نیوتن مقایسه میشد و بعضی ها هم با کشف بمب اتم !
کینزی با مشاهده و سفر به کل آمریکا و بررسی ده ها هزار روایت جنسی کتاب هایش را منتشر کرد ، گزارش هایی که با آمار های رسمی هیچ تطابقی نداشت ، از جمله :
آمار خیانت 85 درصد مردان و 40 درصد زنان بعد از ازدواج !
17 درصد از پسران کشاورز با حیوانات ارتباط جنسی داشته اند!
آمار های تکاندهنده از ارتباط با زنان فاحشه و همجنسگرایی !
این داده همه دانش و تصورات قبلی مردم مومن و خداجوی آمریکا را نابود کرد
شکل گیری مجلات س ک س ی پلی بوی !
و بعد از مدتی خیلی از نویسنده های دیگر آمدن و کتاب های کینزی را تصویری کردند تا مردم لذت ببرند ، و مجله پلی بوی ( PLAY BOY ) شکل گرفت اینجوری بود که تصاویر شهوانی از زیر رختخواب ها اومدن روی پیشخوان مغازه ها
در دهه 60 آمریکا ، حتی همجنس بازان هم مانور میدادند و اوجش کنسرت 400 هزار نفره لختی به مدت 3 روز بود که در آن غذا ، موسیقی و مواد آزاد بود ، حتی س ک س !
قانون در سال 1968 تغییر کرد ، به صورتی که سانسور ها حذف شدند و به جای آن رده بندی سنی روی فیلم ها و سایر محصولات قرار داده شد.
سپس قرص های پیشگیری مجاز شد ، سقط جنین در سه ماه اول بارداری قانونی شد ، کم کم حتی بازیگر فیلم بزرگسالی به افتخار تبدیل شد ، فروش مجله پلی بوی در هر ماه به 7 میلیون نسخه میرسید و کمپانی فیلم سازی و حتی هواپیمایی اختصاصی نیز به همین نام ایجاد شد.
کتاب هایی چاپ میشد که به هر مرد و زن توصیه میکرد در صورتی اینکه به هم سلام احوالپرسی میکنند ، بعد از آن آمیزش جنسی داشته باشند.
کاسبی به جایی رسید که حتی سمبل مادر در آمریکا را نیز لخت کردند !
افراد و گروه های مذهبی در آمریکا به خودشان آمدند ودلسوزی میکردند که این آزادی های بی حد و مرز جنسی مغز کودکان جامعه را نابود میکند ! اما کسی به حرفشان حتی گوش نمیکرد ...
بیماری سرطان گی !
در سال 1981 بیماری خطرناکی در بین گی ها زیاد شد که اوایل به آن سرطان گی میگفتند و بعد آن را ایدز نامیدند ، این بیماری بسیار زیاد شد و حتی به بانک های اهدا خون نیز راه پیدا کرد و اکنون این بیماری حتی به افراد دیگر جامعه و جهان منتقل شد ، ترس همه جا را فرا گرفته بود ، مردم که از گی ها عصبی بودند ، آنها را کتک میزدند و حتی آنها را به قتل میرساندند.
127 میلیون بروشور آموزش جنسی چاپ شد که در آن آمیزش دهانی ، واژینال و مقعدی توضیح داده شده بود ، استفاده از کاندوم همگانی شد ، این اموزش ها در مدارس نیز داده میشد.
ولی اوضاع بهتر نشد و بحران جنسی هر روز در آمریکا بیشتر میشد.
تا اینکه پسری 11 ساله به دختری 9 ساله تجاوز کرد و متوجه شدند که پسر کتاب های کینزی را خوانده ، مادر دختر ( دکتر جودیت رایزمن ) سعی کرد در مورد کتاب های کینزی تحقیق کند و متوجه آمارهای ساختگی کینزی شد ، کینزی این آمارهای و روش های غلط را از زندان مجرمین جنسی جمع آوری کرده بود و طبق اعترافات اطرافیان کینزی او بیمار جنسی و روانی بوده است که شاگردان خود را مجبور به روابط عجیب جنسی میکرد و حتی با زن های همکاران خود خوابیده بود !
پس 3 کتاب درباره خیانت های کینزی نوشت ...
اما چرا هنوز موسسه کینزی پابرجاست و حتی این موسسه مورد قبول سازمان ملل است ! ؟
صحیت های آخر میشل مارن (پ و ر ن استار سابق) : من اون زمانا مثل یک سگ بودم که برای زنده ماندن مجبور بودم به هر ذلت و خفتی تن بدم !
شما مردم ایران برای تفریح و شنا توی دریایی دارید لباساتون را در میارید که سالهاست سونامی اش از ما رد شده ، مردم وقتی از قوانین خدا پیروی کنن میتونن شادی واقعی را تجربه کنند.
نقد مستند :
1 - مستند سعی کرده حرف هایش را بدون سانسور بیان کند که این روند در ایران خیلی جدید و جنجالی است ، که به همین علت به سختی مجوز پخش گرفته است.
2 - مستند ساز با سفر به آمریکا و از نزدیک در جریان قضیه این صنعت قرار گرفته است و مثل خیلی از مستند سازان دیگر از راه دور و فقط با استفاده از تصاویر آرشیوی مستند نساخته.
3 - مستند ایکسونامی به نوعی اومده تا مستند انقلاب جنسی (حسین شمقدری ) را تکمیل کند ولی این دفه خیلی رک و مفهوم روشن ، همراه با استنادات تاریخی از ایالت متحده آمریکا
4 - یکی از انتقادات وارده روایت مستند که سپردن مغز تماشاگر به یه بازیگر فیلم بزرگسالان است ، که اگه مخاطب تا آخر مستند را تماشا نکند و یا هدف را متوجه نشود ، باعث گمراهی است.
5 - مستند سعی نکرده بگوید که جامعه و کشور آمریکا بد است و سعی در واقعگرایی داشته است.
اکران ایکسونامی در دانشگاه ها و سینما ها :
اکران ایکسونامی همزمان در تهران ، مشهد ، اصفهان
اکران مستند ایکسونامی در دانشگاه تهران
اکران مستند ایکسونامی در دانشگاه یزد
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید
این مستند 10 قسمتی که تفکر من را به جهان و خدا به عنوان خالق جهان هستی عوض کرد !
مستند داستان آفرینش جهان، اقتباسی از کتاب ها و مقالات استاد مرتضی رضوی که در نهایت منطبق بر دیدگاه قرآن و روایت اهل بیت (ع) میباشد، به خیلی از سوالات شما در رابطه با نحوه آفرینش جهان و کره زمین و انسان پاسخ میدهد.
مستند با نحوه شکل گیری جهان شروع میشود که بیگ بنگ در 123 میلیارد سال پیش رخ داده است ولی بر خلاف نظریه های انفجار غربی ها استاد رضوی معتقد است تا کنون در طی این زمان 6 بیگ بنگ اتفاق افتاده است که آخرین انفجار بزرگ مربوط به 13 میلیارد سال پیش بوده است و جهان هستی در طی 4 میلیارد سال آینده بیگ بنگ 7 را تجربه میکند و در نتیجه آن آسمان 8 بوجود می آید.
گفتنی است که نظریه های این دانشمند ایرانی و مسلمان سال ها پیش بدون اجازه توسط دانشگاه های انگلستان دزدیده شده است و برخی از نظریه های ایشان را به نام خود ثبت کرده اند ولی قضیه کامل ماجرا را نتوانستند درک کنند ...
5 قسمت اول مستند درباره جهان شناسی و در 5 قسمت دوم درباره سیاره زمین، پیدایش حیات، بشرهای نخستین، خلقت آدم و کابالا و پایان تاریخش همراه با سند بیاناتی قابل تامل دارد ...
مختصری از مستند :
روزی بود ، روزی نبود ، غیر از خدا ، چیزی نبود ، خداوند بود و با او چیزی نبود و خداوند اراده فرمود تا جهانی بیافریند.
شما تا این یک خط را خواندید ؛ میلیون ها کیلومتر بر حجم جهان افزوده شد.
حدود 123 میلیارد سال پیش خداوند اراده فرمود تا جهانی بیافریند که اگر با همین محاسبه به عقب برگردیم به جایی میرسیم که جهان چیز بسیار کوچکی به اندازه نخود بوده است که به فرمان خدا بیگ بنگ رخ داد و چشمه جوشان کن فیکون به اراده خدا، جهان را به وجود آورد.
قبل از 123 میلیارد سال پیش روزی بود روزی نبود غیر از خدا چیزی نبود ، نه زمینی ، نه زمانی ، نه جمادی و نه جانداری ... نه جهان ریز اتم ، میکروب و ویروس ها وجود داشت ... نه جهان درشت کرات ، نه منظومه ای ، نه کهکشانی و نه فضایی ...
روزی بود ، روزی نبود ، سخن به ظاهر متناقض اما درستی است چون وقتی حتی زمانی نبود ، خدا هم بود ...
خداوند قبل از آفرینش جهان به چه چیزی میپرداخت و مشغول چه کاری بود ؟
این پرسش نادرست و جز تصور ذهنی چیزی نیست ، زیرا مفاهیم قبل و بعد ، مشغول شدن ، کار و ... همه از مقولات این جهانی است و برای خداوند صدق نمیکند.
روزی که روزی نبود ، قبل و بعد هم وجود نداشت ، قبل و بعد خود پدیده و مخلوق پرودگار هستند و قبل و بعد راهی به خداوند ندارد.
امام صادق (ع) : خداوند نه به زمان و مکان موصوف میشود و نه به حرکت و انتقال و نه به سکون بلکه او خالق زمان ، مکان ، حرکت و سکون و انتقال است.
اما شیوه آفرینش این بود تا گوی کوچک مبداء آفرینش باشد ، ولی خداوند این پدیده اول را از چه چیزی خلق کرد ؟
محی الدین و مکاتب فلسفی پیدایش جهان را به یک وجود سابق مرتبط می نمایند.
و یا همچون ملاصدرا از توهمات انتزاعی صادر اول یا تجلی سخن میگوند
و یا استیون هاوکینگ پژوهشگر فیزیک معتقد است که جهان از هیچ به وجود آمده است !
بر خلاف تمامی مکاتب ، ماده کوچک اولیه اصلا خلق نگردید تا بگوییم از چه چیزی خلق شد ، آن پدیده اولیه با امر موجود شده نه خلق.
این شیوه باوقار و حکیمانه بود ...
پدید آورنده آسمانها و زمین چون به کاری ارده فرماید فقط میگوید باش ، بی درنگ موجود میشود ( کن فیکون ) که این برای بشر قابل درک نیست.
امام علی (ع) : پدیده اول را انشاء کرد یک انشاء کردنی و ابداء کرد یک ابداء کردنی ، بدون فکر و اندیشه ای که بگرداند آن را و بدون تجربه ای که از آن استفاده کند و بدون حرکت که در وجود خودش حادث کند ، و بدون اهتمام نفس که مضطرب باشد در آن.
حضرت فاطمه (س) : ابداع کرد پدیده اول را نه از چیزی که قبلا بوده باشد.
جالب است بدانید که کره زمین ما همین اوخر خلق گردید که بیش از 6 میلیارد سال از عمر آن نمیگذرد !
در ادامه مستند سوالاتی جذاب مطرح میشود که برخی از آنها را بیان میکنیم .
پایان جهان هستی کی هست ؟
آسمان اول تا هفتم کجاست ؟
آیا قبل از انسان موجوداتی شبیه انسان آفریده شده اند ؟
نسناس ها چه موجوداتی بودند و چرا نسل آنها منقرض شد؟
سال های خدایی با سال های انسانی چه فرقی دارد؟
آیا ما در بعد ظهر روز 7 خلقت جهان هستی قرار داریم ؟
200 هزار سال پیش قبل از پیدایش انسان موجوداتی شبیه ما در این جهان زندگی میکردند !
تاریخچه کابالا و پایانش ؟
جهان ما تا به حال 6 بیگ بنگ را گذرانده است که منجر به ایجاد 7 آسمان شده است و اینک در انتظار بیگ بنگ 7 و قیامت هستیم که موجب پیدایش آسمان 8 میشود ، سوره تکویر اشاراتی به انفجار 7 که موجب ایجاد قیامت و شکل گیری روند جدید، دارد.
منطق قرآن کریم و اهل بیت منطق تبین و ثبوتی همراه با عنصری محکم از ابطال خواهی است.
در حدود 4 میلیارد سال پیش اولین زندگی باکتریایی در منافذ زیرزمینی زمین و آبگرم های باتلاقی آغاز گردید ، ولی سوالی که مطرح است این موجودات خود از چه چیزی خلق گردیدند ؟
جواب احتمالی این است که پدیده اولیه حیات از طریق نزول کوه های یخ و برخورد سنگ های آسمانی در منافذ زیر زمینی و در اعماق اقیانوس ها و برکه های آبگرم شکل گرفته باشد.
امام علی (ع) در مورد به وجود آمدن اولین جاندار سیاره زمین میفرمایند :خداوند جنبنده هایی آفرید که مانند موجودات ریز میجنبیدند که مانند حیوانات پخش شده و می خوردند و تکثیرشان از طریق مذکر و مونث نبود ، شب و روز و نور و تاریکی برای تداوم زندگی شان فرق نمیکرد این جنبندگان نه از جنس حیوانات بودند و نه از جنس موجودات ریز.
دلیل انقراض دایناسور ها چه بوده است ؟
میتوان یک از دلایل اصلی آن را عدم انطباق با طبیعت دانست ، اما حقیقت آن است که دایناسور ها بیش از حد تخصصی شان رشد کرده بودند و این فواره نهایت صعودش اوج سقوطش بود ، هیچ علتی مافوق نبود بلکه یک خودزنی طبیعی موافق طبیعت بوده است.
انسان های اولیه که غارنشین بودند ، هیچ ارتباطی با انسان های حاضر ندارند !
زمانی فرا رسید که جاندارانی شبیه انسان بر دوپا آغاز به راه رفتن کردند که احتمالا این بشر ها از شمپانزه ها و گوریل ها جهش یافته بودند.
در منابع اسلامی از این بشر ها و انسانواره های قبل آدم به نام نسناس ، جن ، بن ،ناس و سن یاد شده است و در منابع غربی از آنها به نام های ، انسان جاوه ، نئاندرتال ، پکن و انسان دکتر لیکی یاد شده است.
امام باقر (ع) :خداوند خلق کرد در روی زمین ، هفت نوع که آنها از نسل آدم نبودند ، سپس خداوند آدم ابوالبشر را آفرید و اولاد وی را از او آفرید.
انسان های اولیه حتی توانستند از سنگ و آتش نیز استفاده کنند و در غارها زندگی میکردند ، تصاویر حکاکی شده و ابزار کشف شده در غارها ، صاحبانشان عموما غارنشین بودند و انسان امروزی نبودند ، جالب است بدانید انسان امروزی (آدم) هرگز دورانی به نام غارنشینی را طی نکرده است.
چرا انسان های اولیه منقرض شده اند ؟
انقراض گروهی دایناسور ها تنها انقراض جانداران نبود ، بلکه انقراض گروهی بشر های اولیه (نسناس) نیز دچار انقراض شدند با این تفاوت که علت آن فساد و خونریزی بود.
قرآن دلیل انقراض این بشرها را فساد و خونریزی مینامد ، فاصله انقراض بین بشرهای گذشته با نوع حاضر انسان حدود 200 هزار سال است و هیچ دلیل آثاری و فسیلی بر پیوند این انسان با بشر منقرضه وجود ندارد ، که منابع غربی نیز آن را حلقه گمشده نامیده اند گرچه اصلا حلقه ای نبوده که بخواهد گم شود.
خلقت آدم چگونه بود ؟
قرآن میفرماید که آدم را از باتلاقی گرم و بدبو و سیاه و متعفن آفریده شده و گل وجود انسان از این ماده بوده است که خداوند از روح و فطرت خود در آن دمید ، آفرینش آدم از مصادیق کن فیکون است و از مصادیق بارز (جهش) و (موتاسیون) میباشد که اراده خداوند است.
تورات هم در داستان خلقت میگوید : خداوند در بینی مجسمه ای از گل روح می دمد و آن مجسمه در یک لحظه به آدم تبدیل میشود.
تفاوت این بشر با بشرهای ماقبل در این است که آنها حیوان برتر بودن ولی آدم یک انسان است با استعدادهای درونی و روانی منحصر بفرد بود که خداوند آدم را به همه اسماء توانا نمود.
و آنگاه خداوند از آدم و حوا خواست تا از این جنت و جنگل و میوه های آن برخوردار باشند و تنها از درختی ویژه و ممنوعه تناول ننمایند.
وسوسه شیطان !
حوا با ترغیب شیطان به آن درخت نزدیک شد و همراه با آدم به وسوسه شیطان از درخت ممنوعه تناول نمودند ، آنگاه پوششان فرو ریخت و هر دو خود را عریان و برهنه دیدند که از ترس شروع به چسباندن برگ به بدن های خودشان شدند ، خداوند آنها را از جنت اخراج کرد.
آدم و حوا پس از هفت ساعت از اعطای روح انسانی از آن جنگل هبوط یافتند و اولین نهاد خانواده را بنیان نهادند و با کسب تجربه به خانه داری ، دامداری و کشاورزی پرداختند.
پیدایش کابالا !
هابیل ، قابیل و قاین ، فرزندان آدم با دختران تنها خانواده باقی مانده از بشرهای منقرضه (جان) ازدواج نمودند ، پس نفس اماره قابیل او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وی را کشت و از زیانکاران شد که این چنین تاریخ قابالا (کابالا) در سیاره زمین رقم خورد.
ستاد فرماندهی و فعالیت کابالا تلاش دارد که کابالیسم را به عنوان عرفان و آئین یهود به حساب آورد و بخشی از نبوت حضرت موسی (ع) قرار دهد که تا حدودی نیز در این برنامه موفق بوده است ، قابیل اولین بنیان گذار جریان پیروی از ابلیس است در ادامه مستند به چند سوال پاسخ میدهد.
دلیل قتل هابیل توسط قابیل چه بوده است ؟
سنا چیست؟
کهانت چیست و فرق آن با معجزه ؟
معجزه کاری خارق العاده با اجازه خداست ولی کهانت بدون اجازه و خواست خداست ، کهانت بر اساس اذن عام خداوند انجام میشود مانند هر گناهی که امکان انجام آن از جانب خداوند به انسان داده شده است...
ابلیس از خدا دو درخواست داشت ، که پذیرفته شد !
اول اینکه تا روز قیامت مهلت زندگی در این دنیا را داشته باشد و خداوند درخواستش را پذیرفت.
دوم از خدا خواست تا روز قیامت زمام مدیریت نسل آدم را در اختیار بگیرد که خدا پاسخ داد مهلت داری تا وقت معین و نه تا روز قیامت
نقد مستند :
1 - هر قسمت از مستند نیاز به تفکر 1 ساعته و شاید هم بیشتر ، در هر صورت برخی از افکار و سوالات از حد و مرز تفکرات انسانی خارج است.
2 - مستند با آیات قرآن و روایات ائمه زینت شده است که خود این باعث نزدیکی بیشتر نظریه به واقعیت را دارد.
3 - متن قوی و نویسنده با اعتباری همچون آیت الله استاد مرتضی رضوی بر باور پذیری مستند افزوده است، ایشان نویسنده 3 کتاب تبین جهان و انسان ، قرآن و نظام رشته ای جهان و با دانشمندان فیزیک و کیهان شناسی، می باشد.
برای تایپ خلاصه مستند و آپلود عکس ها زمان زیادی گذاشته شده است لذا لطفا در صورت استفاده از این مطلب ، نام منبع و لینک (سایت سیمابان) را استفاده فرمایید